علم امام در کلام اسلامی
سنخیت دانش امامان(ع)
با ادله عقلی و مؤیدات روایی اثبات میشود امامی که در جایگاه پیامبر(ص) قرار دارد و همه وظایف او را به جز أخذ وحی به عهده دارد، باید بر تمام شریعت، تفسیر کتاب الهی، تبیین غموض و پیچیدگیهای معارف دین و همه آنچه مردم در امر هدایت بدان نیازمندند، آگاهی و بصیرت کامل داشته باشد و هیچگونه خطا و اشتباه در آن راه نیابد.
اینک این پرسش مطرح میشود که آیا دانش امامان از سنخ دانشهای عادی است که از راه تعلیم و استدلال به دست میآید یا از سنخ دیگری است؟ آیا میشود با علم معمولی به حقیقت شریعت و ظاهر و باطن آن و به علمی بدون خطا و اشتباه دست یافت؟ اگر این دو ویژگی (گستردگی و خطاناپذیری) در علم معمولی امکانپذیر نیست، باید دانش امامان از سنخ دیگری باشد.
راههای کسب معرفت: انسان از دو راه به معرفت میرسد: «با آموزش انسانهای دیگر»، «با علم الهی و ربانی». راه نخست، راه معمولی و محسوس است که همه خردمندان بدان روش سیر میکنند و خود به دو گونه است: یکی از راه بیرون که با تعلیم حاصل میشود و دیگری از راه تفکر و تعقل. راه دوم (تعلیم ربانی) نیز بر دو گونه است: «وحی» و «الهام».
وحی: وقتی روح انسان به مرحله کمال رسد، آلودگیهای طبیعت از دامنش پاک میشود؛ آنگاه خداوند متعال به حسن عنایت خود به چنین روحی توجهی خاص و لطفی ویژه نشان میدهد و سپس نقش تمامی علوم را در آن ترسیم میکند. بنابراین علم انبیا علم وحیانی است و از همه علوم بشر شریفتر و برتر است؛ زیرا بیواسطه از پروردگار گرفته میشود.
الهام: عبارت است از گونهای آگاهی که نفس جزئی انسان بر حسب صفا و قابلیت استعداد خود از نفس کلی به دست میآورد، الهام، نمونهای از وحی است. علمی که از وحی به دست آید، علم نبوی است، ولی علمی که از الهام حاصل آید، علم لدنی نامیده میشود. علم لدنی عبارت است از اشراق و سریان نور الهام در روح، پس از تسویه آن[۱].
علم امام، خواه از طریق الهام باشد یا نص و القای پیامبر(ص) و امام پیش از او، علم حصولی و عادی نیست که از طریق آموزش و استدلال مفاهیم به دست آید، بلکه علم ربانی و حضوری است. بنابراین ویژگی گستردگی و خطاناپذیری در آن نهفته است.
علامه محمد حسین مظفر در رساله علم امام میفرماید: «علم امام، حضوری یا امدادی[۲] است که پروردگار آن را عطا فرموده و به طریق الهام افاضه میشود یا از طریق پیامبر و امام دیگر به او القا میشود و چنین علمی ویژه امام است و دیگران از آن بهرهای ندارند»[۳].
بنیانگذار حکمت متعالیه، مرحوم صدرالمتألهین شیرازی نیز علم امام را علم لدنی و الهی میداند: علم امام همان عرفان شهودی است که منبعث از کشف الهی و الهام است، نه از طریق افاده و بیان بشری و روایت سمعی، اجتهاد رسمی یا استنباط فکری. علم امام، علم لدنی است که از خداوند فرا گرفته میشود؛ چون هر کس علمش را از روایت یا از مردم فرا گیرد، عالم حقیقی نیست، اما علم کسی که آن را از راه برهان تابناک قدسی یا الهام کامل الهی فرا گیرد، هیچگاه زایل شدنی نیست، بلکه جاودانه و پایدار خواهد بود[۴].
دانشمندان و متکلمان امامیه به اتفاق، علم امام را علم ربانی و الهی میدانند که گزارش اجمالی از رویکرد آنان در آینده ارائه خواهد شد. این سنخ از علم از طرق ویژهای به امام افاضه میگردد. این نکته نیز در اینجا درخور ذکر است که مراد از عموم علم امام و کیفیت حضوری بودن آن، این نیست که علم امام و احاطه علمی او به گونه علیت و معلولیت نیست؛ زیرا واضح است که علم به این معنا از خصایص ذات واجبالوجود است که احدی از ممکنات در آن با او شریک نیست، بلکه مراد از علم حضوری امام، انکشاف معلومات نزد اوست؟[۵].
شرکانگاری علم امامان
برخی به دلیل عدم توجه و بیدقتی درباره علم امام، از پذیرش گستره علمی امام ابا داشته، به کلی آن را انکار کردهاند. منشأ انکار آنان دو چیز است:
- این گستره علمی که شیعیان برای امام قائلاند، سر از شرک و غلوگرایی بر میآورد.
- با آیات قرآن سازگاری ندارد؛ زیرا در قرآن کریم آمده است که کسی به علم خداوند احاطه ندارد[۶].[۷]
تمایز علم خداوند و علم امام
شرکانگاری و غلوپنداری علم امام ناشی از عدم تمییز علم خداوند و علم امام است. اگر کسی به وجوه تمایز علم خدا و امام دقت کند، هرگز دچار چنین پندارهایی نخواهد شد. به طور کلی علم الهی از علم امام به وجوه ذیل تمایز مییابد:
- علم خدا عین ذات اوست، ولی علم امام، زائد بر ذاتش.
- علم خدا قدیم و ازلی است، اما علم امام، حادث و مسبوق به عدم و موهوب از سوی خداست.
- علم خدا نسبت به معلومات، به نحو علیت و معلولیت است و علم امام به نحو انکشاف.
- علم خدا نیازمند به توجه نیست، اما علم امام محتاج به توجه است.
- علم خدا نامحدود و لایتناهی است، ولی علم امام، محدود و متناهی[۸].
چنان که ذکرش رفت، انکار گستره علم امام و شرک انگاشتن آن ناشی از نا آگاهی از تفاوتهای علم خدا و علم امام است؛ وگرنه با حفظ تمایزهای ذکر شده، مجالی برای انکار علم امام و شرک انگاشتن آن باقی نمیماند. تنافی داشتن با آیات قرآن نیز پنداری دور از واقعیت است؛ زیرا علم خدا همانند دیگر صفاتش، عین ذات اوست. بنابراین همانگونه که احاطه به ذات حق محال است، احاطه به علم او نیز محال است. پس مقصود از علم در آیه نامبرده، علم به معلومات است و در آیه نیز استثنا شده است که خداوند به برگزیدگانش هرچه بخواهد، از معلومات خود میدهد و این استثنا قطعاً تحقق یافته است و خدا قادر است هر مقدار از علمش را به پیامبر و امام افاضه کند.
برخی چنین پنداشتهاند که گستره علمی امام با آن دسته از روایاتی که علم امام را قابل فزونی دانستهاند، تنافی دارد[۹]، ولی باید توجه داشت که این روایات ناظر به علم عادی امام است و با وسعت علم امام ناسازگار نیست؛ زیرا افزایش علم امام در علوم عادی امام است و آن را نباید با علم وی به حسب مقام نورانیت خلط کرد. تجدد و تدریج به حسب علم عادی که مربوط به مقام عنصری اوست، مانع از تحقیق علم مقام نورانیت نیست، که اولین مخلوق و صادر نخست و فعلیت محض است. پس ممکن است که امام به حسب مقام نورانیت، به چیزی علم ثابت داشته باشد و علم به همان معلوم به حسب مقام عنصری، منوط به الهام جدیدی باشد[۱۰].[۱۱]
تکلیفآور بودن علم امام
آیا ائمه مجاز بودهاند از علم و دانش غیبی که ابزار امامت و لازمه رهبری و دفاع از دین بوده است، در امور شخصی نیز استفاده کنند یا نه؟ پس از اثبات علم الهی و موهوبی امام از منظر علامه جوادی آملی، اینک جای این پرسش باقی میماند که آیا علامه، عمل بر اساس علم موهوبی را بر امام لازم میداند یانه؟ آیا امام در برابر علم خاص خود تکلیفی ندارد؟ مثلاً اگر فرد عادی، زمان امتحانش را بداند، خود را برای آن آماده و مطابق علم خویش عمل خواهد کرد. با این بیان، اگر امام معصوم بر اساس علم غیب خود از زمان شهادتش یا نتیجه جنگ و یا حیله دشمن آگاه باشد و قاتلش را نیز بشناسد، آیا باید بر اساس علم خود عمل نماید و در محل شهادتش حضور یابد؟ با وجود این که حفظ جان واجب است، تکلیف او چیست؟
از نظر علامه جوادی آملی، پیغمبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) دو علم دارند: علومی که از راههای عادی به دست میآید و علومی که از راههای غیرعادی و نامتعارف حاصل میشود. اگر علم از راه عادی به دست آمد و شرایط حجت شرعی تمام شد، تکلیفآور است، ولی علم غیب از راه عادی به دست نمیآید و علم به قضا و قدر و لوح محفوظ است و بنابراین امر و نهی و تکلیف به ارمغان نمیآورد. علم غیب امام مثل علمی است که فرشتگان دارند، ولی تکلیف به آن تعلق نمیگیرد. حکمت الهی بر این تعلق گرفته است که معصومان نیز مانند انسانهای دیگر آزموده شوند. از این رو حضرات معصومین نیز مانند سایر مردم، مکلف به تکالیف الهی بودند و باید طبق علم عادی رفتار میکردند. آنان در مواردی که خداوند به آنها اجازه میداد، برای حفظ و عزت دین از علم غیب نیز استفاده میکردند، ولی اصل بر این است که در جریان امور ظاهری از علوم عادی بهره گیرند[۱۲].
بنابراین، آگاهی ائمه از سرنوشت غیبیشان تکلیفآور نبود و از این جهت از آن علم استفاده نمیکردند، مگر در موارد خاص که از سوی خداوند متعال مأمور به استفاده از آن میشدند وگرنه معیار تکلیف، علم عادی بود، نه علم ناعادی. از این رو اگر از راههای عادی به نقشه دشمن پی میبردند و شرایطشان مانند شرایط امام حسین (ع) نمیبود، حتماً برای خنثاکردنش اقدام میکردند[۱۳].[۱۴]
منابع
پانویس
- ↑ ابوحامد غزالی، مجموعه رسائل، الرسالة اللدنیة، ص۷۱-۷۴.
- ↑ علم انشایی، علمی است که هرگاه بخواهد و اراده کند که به چیزی عالم شود، به آن دانا شود. از این علم چنین تعبیر میشود که لو شاء أن يعلم لعلم. (ر.ک: محمد حسین مظفر، علم امام، ترجمه محمد آصفی؛ علامه طباطبایی، رساله علم امام؛ احمد مطهری و غلامرضا کاروان، علم پیامبر و امام در قرآن).
- ↑ محمد حسین مظفر، علم امام، ترجمه علی شیروانی، ص۳۹.
- ↑ صدرالدین محمد شیرازی، شرح اصول الکافی، ج۲، ص۴۷۸ و ۴۸۳.
- ↑ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۲، ص ۷۱.
- ↑ ﴿وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ﴾ «و آنان بر چیزی از دانش وی جز آنچه او بخواهد چیرگی ندارند» سوره بقره، آیه ۲۵۵.
- ↑ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۲، ص ۷۴.
- ↑ سید محمد علی قاضی طباطبایی، رساله در دلالت آیه تطهیر بر علم گسترده پیامبر و امام، ضمیمه هفده رساله فارسی، رضا استادی، ص۳۳۱-۳۳۲.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۲۵۶.
- ↑ علامه طباطبایی، پاسخ به قسمتی از کتاب عصای موسی، ضمیمه سرگذشت کتاب شهید جاوید، تألیف رضا استادی، حسن، ص۵۵۴ و ۵۴۷.
- ↑ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۲، ص ۷۴.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، ادب فنای مقربان، ج۲، ص۲۲۵ و ۲۲۶؛ همو، نسیم اندیشه، دفتر اول، ص۸۶.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، ادب فنای مقربان، ج۲، ص۲۲۵ و ۲۲۶؛ همو، نسیم اندیشه، دفتر اول، ص۸۶.
- ↑ یوسفی، زهرا، علم امام از دیدگاه شیخ مفید و آیتالله جوادی آملی، ص ۱۴۷.