ابوالعباس سفاح
ابوالعباس سفاح در شام متولد و بعد از رشد و نمو و بعد از تلاشهای مخفیانه اجداد و برادرش در مورد شکلگیری دولت عباسی، اساس کار را بهدست گرفت و به عنوان اولین خلیفه عباسی، در سال ۱۳۲ هجری بر اریکه قدرت نشست. او به سبب خونریز بودن به سفاح ملقب گردید. او شخصیتی با وقار، عاقل، با حیا، خوش اخلاق و بخشندهترین مردم بود. سفاح بعد از مستقر شدن به قلع و قمع بنیامیه و سپس علویان پرداخت و در سال ١٣٦هجری بعد از انتخاب برادرش منصور به ولایتعهدی، درگذشت.
شناخت ابوالعباس
ابوالعباس عبدالله بن محمد بن علی عباسی[۱]. در سال ۱۰۵ ق. /۷۲۳م. در حمیمه واقع در شراة در منطقه بلقاء شام متولد و در آنجا رشد کرد[۲][۳]
ابوالعباس بعد از تلاشهای مخفیانه اجداد و برادرش در مورد شکلگیری دولت عباسی، اساس کار را بهدست گرفت و به عنوان اولین خلیفه عباسی، در سال ۱۳۲ هجری بر اریکه قدرت نشست. او به سبب خونریز بودن به سفاح ملقب گردید. مورخان دربارهاش نوشتهاند: بسیار سریع دستش را به خون میآلود. کارگزارانش در شرق و غرب وی را در این خصلت پیروی میکردند...[۴][۵]
مقر حکومت سفاح
سفاح در کوفه ساکن بود و وضع آنجا را استثنایی تشخیص داد؛ زیرا بیشتر ساکنان کوفه شیعه علی (ع) بودند و انقلاب عباسی را تأیید نمیکردند. از اینرو از آنجا به مکانی در نزدیکی کوفه معروف به هاشمیه کوفه رفت. پس از مدتی کوتاه از آنجا، به شهر انبار در شمال کوفه واقع در کنارههای فرات رفت (سال ۱۳۴ ق/۷۵۱ م) و در کنار آن برای خودش شهری ساخت که به هاشمیه انبار معروف شد. وی تا زمان مرگش به سال ۱۳۶ ق. /۷۵۴م. در آنجا بود[۶].
ویژگیهای سفاح
ابوالعباس با وقار، عاقل، با حیا، خوش اخلاق و بخشندهترین مردم بود. به بهترین وجه به قول خود عمل میکرد و آن را به تأخیر نمیانداخت. بر انگشتری خویش این جمله را حک کرده بود: الله ثقة عبدالله و به یؤمن. این جملات از او منقول است: «پستترین مردم و ناتوانترین ایشان کسی است که خست را دوراندیشی و بردباری را خواری بداند. اگر بردباری [مایه] فساد باشد، عفو و بخشش معجزه است، صبر و پایداری صفتی نیک است، مگر اینکه دین را از بین ببرد و قدرت را سست کند. حوصله پسندیده است. مگر زمانی که فرصت مناسب از دست برود»[۷].
اوضاع داخلی در دوران ابوالعباس
ابوالعباس هنگامی که خلیفه شد، به جز آنچه سپاهش در اختیار داشت، چیزی نداشت. سپاهیان او آماده رویارویی نهایی با امویان بودند و کلیه کارها را فرماندهان و داعیان به عهده داشتند. کار او طاقتفرسا و سخت بود. لازم بود وی جای پای عباسیان را در حکومت مستحکم و اساس آن را پایدار کند؛ از اینرو از برادران، عموها و برادرزادگان خود یاری خواست و آنان را در حکومت خویش مشارکت داد تا از یک سو فرماندهان و داعیان، بدون ایشان کار را به انحصار خود در نیاورند و از سوی دیگر قدرت به صورت تدریجی به افراد خاندان عباسی منتقل شود. از اینرو عموهایش سلیمان بن علی را استاندار بصره و توابع آن، اسماعیل بن علی را استاندار اهواز، داوود بن علی را بعد از برکناری از کوفه، حاکم حجاز و یمن و عبدالله بن علی را متولی جنگ با مروان دوم و برادرش منصور را عهدهدار جنگ با یزید بن هبیره کرد[۸][۹]
اوضاع خارجی در دوران ابوالعباس
جبهه شرق
وقتی که این حوادث در عراق، شام و جزیره رخ میداد، ابومسلم خراسانی، فرمانده نخستین انقلاب عباسی، حکم کارگزاری در مناطق خراسان و جبال را از خلیفه دریافت کرد. وی به استحکام کارهای عباسیان در این مناطق اقدام نمود و بر حرکتهای مخالف با حکومت مرکزی پیروز شد[۱۰].
همزمان، سرزمین ماوراءالنهر در معرض خطری بزرگ از جانب چینیها قرار گرفت. آنان از اوضاع متزلزل مسلمانان و از خلأ ناشی از سقوط حکومت ترک در غرب، برای گسترش قدرت خویش در سرزمین ما وراءالنهر استفاده کردند. حکام ماوراء النهر از دیرباز عادت داشتند سفرایی را برای اعلان دوستی خود با امپراتور چین به این کشور بفرستند. چینیها از حکام محلی که با حکومت اسلامی دشمنی داشتند، کمک خواستند.
درگیری میان دو طرف اسلامی و چینی، انگیزههای تمدنی و تجاری داشت. در آن زمان این سؤال مطرح بود: کدام یک بر این منطقه چیره خواهند شد، تمدن اسلامی یا تمدن چینی؟[۱۱]. از ناحیه انگیزههای تجاری، مسلمانان به گسترش سیطره خود بر راه تجارت جهانی با شرق، هند و چین و محدود کردن نقش چین در تجارت جهانی چشم میدوختند[۱۲].
جبهه روم
حکومت روم از ناآرامیهایی که بر حکومت اسلامی حاکم شد، استفاده کرد. این مشکلات ناشی از انتقال خلافت از امویان به عباسیان و نیز انتقال پایتخت از دمشق بود. آنان به مناطق شمالی حکومت اسلامی حمله کردند. امپراتور کنستانتین پنجم حدود کشورش را به سوی شرق گسترش داد. وی به مناطق مرزی شام و جزیره حمله کرد و بر شهرها و قلعههای آن مسلط شد[۱۳].
هدف کنستانتین پنجم از حمله به منطقه، نابودی مراکز کمکرسانی و پایگاههای تهاجمی اسلامی بود تا از حملات مسلمانان به داخل مرزهای روم جلوگیری کند؛ زیرا دریافته بود که دفاع از این مناطق، با توجه به استقرار رومیها در آن و دوری آنها از پایتخت، غیرممکن است؛ از این رو با ویران کردن آنها مرزهای اسلامی را تهدید کرد.
واکنش اسلامی در آغاز ضعیف بود، اما به تدریج نیرومند شد و با تثبیت اوضاع خلافت، پاسخ به حملات رومیها بروز کرد و حملات تابستانی و زمستانی مسلمانان از نو آغاز شد[۱۴].
در سال ۱۳۴ ق. / ۷۵۲ م. ابوالعباس به دو حمله تابستانی به ملطیه دست زد. حمله نخستین، به فرماندهی عموهایش، صالح و عیسی فرزندان علی بود، که حصار آن را نابود کردند. حمله دوم به فرماندهی محمد بن نصر بن بریم حمیری بود که وارد دژ طوانه شد[۱۵]. همچنین در پایان این سال، وی به فرماندهی عبدالله بن حبیب فِهری به حمله دریایی به سیسیل و سردینیا اقدام کرد[۱۶]. هدف ابوالعباس پراکنده کردن نیروهای رومی، برای کاهش فشار نظامی در جبههها بود[۱۷].
قلع و قمع بنیامیه
عباسیان پس از پیروزی، انتقام سختی از امویان گرفتند که نشاندهنده دشمنی و کینهجویی سابقهدار میان آنان بود. این دشمنی که از روزگار جاهلیت برقرار بود، پس از ظهور اسلام شدت یافت. امویان که حکومت خود را بر اساس اشرافیت و برتری خاندان خویش بنیاد نهاده بودند، در زمان اقتدار خود از قتل و آزار و حبس بنیهاشم فروگذار نکردند. عباسیان نیز پس از پیروزی، به تعقیب و کشتار امویان پرداختند؛ چنان که سفاح چون سر مروان را دید سجده کرد و گفت: «خدا را سپاس میگویم که انتقام مرا در قوم تو باقی نگذاشت[۱۸] و اکنون باکی ندارم که چه وقت مرگم فرا میرسد که در مقابل حسین (ع) و کسان وی دویست تن از امویان را کشتم و هشامبنعبدالملک را در قبال زید بن علی سوزاندم»[۱۹].
این شیوه برخورد دستگاه خلافت عباسی، عرب نژادانی را که تمایلات اموی و تعصبات عربی داشتند، ناراضی کرد و زمینه ایجاد آشوبها و مخالفتهایی را از جانب هواخواهان بنیامیه در شام و عراق و حجاز فراهم کرد، چنان که ابومحمد یزید بن عبدالله بن یزید بن معاویه، مشهور به سفیانی، در شام و محمد بن مشلمة بن عبدالملک در حران شورش کردند که پس از لشکرکشی عباسیان شورش آنان فرو نشست؛ نیز عبدالرحمن اموی (عبدالرحمن داخل) از چنگ عقوبت عباسیان گریخت و موفق گردید که دولت امویان اندلس را ـ که در واقع اولین دولت مستقل در قلمرو عباسیان و نخستین گام در تجزیه سیاسی جهان اسلام به شمار میرود ـ تأسیس کند[۲۰].
کنار زدن علویان
علویان، خاصه بنو حسن و شیعیان آنان، در پیروزی نهضت عباسی نقش بهسزایی داشتند و در کار برانداختن بنیامیه کوشش بسیار کردند؛ از اینرو انتظار داشتند که پس از پیروزی سهم در خوری در امور سیاسی داشته باشند؛ اما به رغم این انتظار، عباسیان از همان آغاز نسبت به شیعیان علی (ع) خشونت بسیار نشان دادند و در قلع و قمع آنان از هیچ کوششی دریغ نورزیدند. این بیمهریها از همان آغاز موجب بروز شورشهایی از جانب شیعیان شد؛ از آن جمله قیام شریک بن شیخالمهری[۲۱] در ماوراءالنهر است که بعضی آن را قیامی شیعی دانستهاند. قیام شریک بیانکننده این است که عباسیان با استفاده از موقعیت و اعتبار علویان، آنان را فریفته و پس از پیروزی، آنها را از دخالت در امور کنار گذاشتهاند و چنان که در فصول بعد بیان خواهیم کرد، همین امر زمینهساز قیامهای متعدد آنان، بر ضد خلافت عباسی شد[۲۲].
استوار شدن قدرت عباسیان
سفاح در دوره خلافت خویش موفق گردید بر تمام قلمرو امویان، بجز اندلس، مسلط شود. وی برای آنکه تسلط بیشتری بر قلمرو عباسی داشته باشد، ولایت ممالک را تا حد امکان به خویشاوندان خود میداد و هر کس را که مانع اقتدار خویش میدید از میان برمیداشت. با وجود این، خراسان و بیشتر مناطق ایران در دست ابومسلم باقی ماند. وی فرمانروای مطلقالعنان آن دیار بود و مخالفان و یاغیان را سرکوب کرد و بعضی از یاران نهضت را به بهانه تخلف از اصول دعوت عباسی از میان برداشت؛ از جمله سلیمان بن کثیر را به قتل رسانید[۲۳] و کشتن ابوسلمه خلال نیز به اشاره و تأیید وی صورت گرفت[۲۴].
ولایتعهدی ـ مرگ سفاح
سفاح در سال ۱۳۶ ق. /۷۵۴م. در نامهای خلافت را بعد از خود به برادرش منصور و پس از او به عیسی بن موسی بن محمد واگذار کرد و نامه را به عیسی بن موسی داد. سفاح در شهر انبار به حصبه دچار شد و سیزدهم ذیحجه ۱۳۶ ق. /حزیران ۷۵۴ م. درگذشت و در قصر خود واقع در شهر انبار به خاک سپرده شد[۲۵][۲۶]
منابع
پانویس
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۸۲.
- ↑ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۰، ص۴۶ - ۴۷؛ تاریخ ابنکثیر، ج۱۰، ص۵۲.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۳۱.
- ↑ مروج الذهب، ج۳، ص۲۲۲.
- ↑ محمدی، حسین، رضانامه ص ۲۷۸.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۳۱.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۳۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج۷، ص۴۳۲، ۴۵۰ و ۴۵۸ ـ ۴۵۹.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۳۲.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۴۱؛ بارتولد، ترکستان من الفتح العربی إلی الغزو المغولی، ص۳۱۴ - ۳۱۵.
- ↑ بارتولد، ترکستان من الفتح العربی إلی الغزو المغولی، ص۳۱۶.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص۳۴.
- ↑ تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۲، ص۴۳۵ - ۴۳۶؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۶۲ - ۲۶۳.
- ↑ کرد علی، محمد، خطط الثام، ج۵، ص۱۶.
- ↑ تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۲، ص۴۲۶.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۴۵. مصحح: ابناثیر این حادثه را در حوادث سال ۱۳۵ آورده. نه سال ۱۳۴ و به جای سر دینیا (که گویا صحیح آن سَردانیه - جزیرهای در دریای مدیترانه، فتح شده در سال ۹۲ - باشد. ر. ک: معجم البلدان، ج۳، ص۲۰۹) از نبرد عبدالله بن حبیب در تلمسان (واقع در کشور الجزایر فعلی) و صفلیه گزارش داده است؛ افزون بر این دو، قید «فهری» در کلام ابناثیر نیست و به احتمال «حکمی» باشد. ر. ک: معجم البلدان، ج۱۳، ص۲۰۰، چاپ دار بیروت، ۱۴۰۲ق. البته برخی سردائبه را از شهرهای صفلیه میدانند، ر. ک: معجم البلدان، ج۳، ص۲۰۹.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۳۵.
- ↑ اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۴، ص۳۳۷.
- ↑ مروج الذهب، ج۳، ص۲۷۱.
- ↑ خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۲۱؛ محمدی، حسین، رضانامه ص ۲۴۹.
- ↑ یا فَهری (نک: البدء و التاریخ، ج۶، ص۷۴).
- ↑ خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۲۳.
- ↑ درباره سلیمان و قتل او نک: اخبار الدولة العباسیة، ص۱۶۹؛ مجمل التواریخ والقصص، ص۳۲۳؛ تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۸۶.
- ↑ خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۲۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج۷، ص۴۷۰ - ۴۷۱.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۳۹.