ولید بن یزید
آشنایی اجمالی
او ولید بن یزید بن عبدالملک بن مروان بن الحکم، ابوالعباس اموی دمشقی است. ده روز بعد از مرگ عمویش هشام، در دِمَشق با او برای خلافت بیعت شد[۱]. ولید بیهوده پرورش یافت. برخی منابع در وصف بدرفتاری او زیادهروی کردهاند، در حالیکه برخی منابع دیگر این توصیفها را رد نموده، او را خلیفهای دانستهاند که درباره او اتفاق نظر وجود دارد[۲].
آشکار است که در آن سوی این حمله رسواکننده، اهداف سیاسی وجود دارد. عموی وی، هشام، او را به پوچی شهره کرد تا از آن بهره ببرد و راههای خوشگذرانی و هوسبازی را برای او آماده کرد، به این منظور که:
- با سرگرم شدن در این راه از مطالبه خلافت بازمانَد؛
- خشمگین کردن مردم برضد او و ایجاد افکار عمومی مخالف؛
- این شیوه او را به رفتاری ناپسند کشانده و خلع او را از ولایتعهدی توجیه کند. در حقیقت هشام میخواست بعد از او پسرش، مَسْلَمَه، کار را به دست گیرد. این مسئله به هوای نفس ولید - که خوشگذرانی را دوست میداشت - دامن زد. از اینرو حمله برای بدنامی او، در زمان ولیعهدیش در خلافت عمویش، هشام آغاز شد. ولید درخواست عمویش را مبنی بر کنارهگیری از ولایتعهدی به نفع پسرش، مَسْلَمَه، رد کرد و در نتیجه فشارهای وارده، از دِمَشق به قصر ازرق در بادیه رفت و تا مرگ هشام در آنجا اقامت گزید[۳].[۴].
کارهای ولید دوم و سرانجام او
ولید دوم میخواست دوران او برخلاف زمان عمویش باشد، از اینرو در همان آغاز، مقرری سپاهیان را افزایش داد و اموال فراوانی که هشام باقی گذاشته بود، او را در این راه یاری نمود. وی از این اموال در کار خیر استفاده کرد و در بین مردم، به راه نیکی قدم گذاشته دستور داد به همه افراد زمینگیر، جذامی و نابینا خدمتکار و از بیتالمال به خانوادههای مسلمان، عطر و هدیه بدهند و در پرداختن مقرّری به مردم، بهویژه مردم شام و هیئتها افراط کرد. وی بسیار بخشنده بود[۵].
با وجود این، ولید دوم سیاست خصمانه در برابر پسر عموها و برخی از استانداران متعصّب حکومتش را ادامه داد و از همه کسانی که هشام را در برابر او یاری کرده بودند، بهویژه از فرزندان خود هشام، انتقام گرفت. او پسر عمویش سلیمان بن هشام را صد تازیانه زد، مو و ریش او را تراشید و به (افقم) را زندانی کرد و برای دو پسر نابالغش حَکَم و عثمان به عنوان ولایتعهدی بیعت گرفت[۶].
تعصبات قبایلی نقش آشکاری در ایجاد افکار عمومی مخالف، در برابر او داشت. ولید به حزب قیسی علاقه داشت، از اینرو از خالد بن عبدالله قسری که نیروهای یمنی پشتیبان او بودند، انتقام گرفت. او را به یوسف بن عمر ثقفی که افکار و گرایشهای همسو با ولید داشت، سپرد. یوسف او را دستگیر، محاکمه و سپس در شهر حِیرَه اعدام کرد[۷]. به این ترتیب دلهای یمنیها از او زهرآگین شد. یمنیها نیروی بزرگی را در شام و خراسان تشکیل میدادند. آنان به یزید پسر ولید اول پیوستند و با پشتیبانی از او به شورش تشویقش کردند[۸].
یحیی بن زید بن علی بن حسین در دوران ولید دوم، در جَوْزجان - از شهرهای خراسان - در سال ۱۲۵ / ۷۴۳ قیام کرد. شعار وی بر ضد ظلم وستمِ فراگیری بود که به مردم میشد. نصر بن سیار، استاندار خراسان، سلم بن احوز مازنی را به سوی او گسیل داشت. وی او را تعقیب کرد و در شهر انبار به شهادت رساند[۹]. به سرعت، انقلاب در برابر ولید دوم، در دِمَشق شعلهور شد. رهبری این قیام را یزید بن ولید بن عبدالملک به عهده داشت و نیروهای یمنی با همه توان از او پشتیبانی میکردند. بدین ترتیب درگیری - که رنگ قبایلی داشت - آغاز شد.
برخی از فرزندان خاندان اموی، خطرناک بودن اوضاع و وخامتی را که در پیداشت و به نابودی خاندان حاکم منجر میشد، دریافتند. پس برای ممانعت از خرابی یا کاستن از خطرهای آن تلاش کردند؛ اما در این راه شکست خوردند. عباس بن ولید بن عبدالملک با درک عمیق از حجم فاجعه، گفت: «ای فرزندان مروان! من گمان میکنم که خدا اجازه هلاکت شما را صادر کرده است»[۱۰].
یزید به دِمَشق تاخته بر آن چیره شد و سپاهی را به فرماندهی عبدالعزیز بن حجاج بن عبدالملک برای جنگ با ولید دوم فراهم کرد. ولید در بَخْرا، در مرزهای تَدمُر پناه گرفته بود. این سپاه توانست با فتح آن قلعه خلیفه را به قتل برساند[۱۱]. حقیقت این است که این رخدادها آغازی برای پایان حکومت اموی بود؛ زیرا در خاندان اموی جدایی افتاد و آنان پشتیبانی بخشی از عربها را که نقش مهمی در تأسیس خلافت اموی داشتند، از دست دادند. آنان عربهای یمنی در شام و خراسان بودند که از قیام عباسیان پشتیبانی کردند.[۱۲].
منابع
پانویس
- ↑ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۶.
- ↑ اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۷، ص۲؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۶۹؛ ولید در میان مورخان به ولیدفاسق و ولید زندیق معروف است. اما قاضی عیاض او را از خلفای اثنی عشر شمرده است. ابن ابی الحدید برخی احوال او را در ضمن اخبار حمقای عرب آورده است؛ ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه؛ ج۱۸، ص۱۶۳. شعر ملحدانه وی و قرآن را هدف تیر قرار دادن حکایتگر بیدینی اوست؛ مسعودی، مروج الذهب... ، ج۳، ص۲۱۶. (ج).
- ↑ طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۷، ص۲۱۲ - ۲۱۵. مترجم: او در ازرق میان بَلْقَین و فزاره بر سر آبی به نام اغدفجای گرفت.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت امویان ص ۲۰۹.
- ↑ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۷، ص۲۱۷.
- ↑ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۷، ص۲۱۸ و ۲۳۱ - ۲۳۲.
- ↑ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۷، ص۲۵۴ - ۲۶۰.
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱۰، ص۸.
- ↑ مسعودی، مروج الذهب... ، ج۳، ص۲۱۲ - ۲۱۳.
- ↑ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۷، ص۲۳۷ - ۲۳۹.
- ↑ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۷، ص۲۳۸ - ۲۳۹ و ۲۴۴.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت امویان ص ۲۱۰.