اعتدال

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۵۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

معناشناسی اعتدال

معنای لغوی

اعتدال مصدر باب افتعال از ریشه "ع‌ ـ‌ د‌ ـ‌ ل" و در لغت به معنای حدّ متوسط بین دو وضعیت دیگر[۱] و به‌طور کلی هرگونه تناسبی است که لازمه آن برقراری مساوات بین جهات مختلف است[۲]، ازاین‌رو نقطه مقابل اعتدال، افراط و تفریط نامیده‌ می‌شود[۳] که مفهوم جامع هر دو فساد به معنای خروج از حالت اعتدال است، بنابراین، دو‌مفهوم "اعتدال" و "صلاح" با یکدیگر رابطه جانشینی و هر دو با مفهوم "فساد" رابطه تقابل دارند[۴]؛ همچنین با توجه به اینکه اعتدال به‌معنای میانه‌روی است، اسراف نقطه مقابل آن به‌شمار می‌رود[۵][۶].

راغب در مفردات گفته است: عدل، عبارت است از تقسیم به طور مساوی، و در معنای اعتدال فی قوله: ﴿وَلَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ، فرموده: اشاره است به تمایل طبیعی و فطری‌ای که مردم بر آن هستند و بر اساس آن، توانایی ابراز محبت در بین زنان (متعدد) را به طور مساوی ندارند. فی قوله: ﴿فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا هم فرموده: اشاره است به عدل در اعطا نمودن و نفقه دادن[۷].

فخرالدین در مجمع‌البحرین فی قوله: ﴿وَإِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لَا يُؤْخَذْ مِنْهَا[۸]، فرموده: أي تفد كل فداء؛ یعنی: و اگر هر عوضی را به جای آن بدهد، و عدل، بر خلاف جور (ستم) است، و عدل از لحاظ نعمت، عبارت است از مساوی بودن بین دو شیء، و عدل از اسمای خدای متعال بوده و آن، مصدرِ قائم مقام اسم است، و حقیقت آن، ذوعدل است و او کسی است که هوا و هوس او را متمایل نمی‌کند، پس مُجاز در حکم کردن است[۹].

در فرهنگ لغات درباره اعتدال آمده که: اعتدال، مصدر است به معنای میانه حال شدن و راست و مستقیم گشتن[۱۰].

معنای اصطلاحی

در مقدمه کتاب مرآة الانوار و مشکوة الاسرار (مقدمه تفسیر برهان)، فرموده: عدل، ضدّ جور بوده و آن، چیزی است که در نفوس به امر راست و مستقیم قیام می‌کند، و اعتدال، حالت در وسط بودن بین دو حالت کمی و کیفی است، و در تناسب، به آن اعتدال، و در اقامه، به آن عدل گفته می‌شود. ابوعمر گفته است: عدل به فتح عین، به معنای فدیه قیمت، حق و مرد صالح است و این معانی و غیر این معانی در قاموس آمده است و استعمال آن در قرآن به اکثر از این معانی آمده است و اگر چه در بعضی از آنها نیاز به تأویل است، اما در اخبار، تأویل عدل یک بار به معنای شهادتین آمده؛ چنان‌که در تفسیر عیاشی و غیر آن از امام باقر (ع) فی قوله تعالی: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ[۱۱]، نقل شده که عدل، شهادت به ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ است، الخبر، و به پیامبر (ص) بار دیگر؛ چنان‌که در تفسیر مذکور از آن بزرگوار (ع) در آیه یاد شده آمده است که: عدل تنها محمد (ص) است، پس هر که او را اطاعت کند عدالت نموده و احسان علی (ع) است، پس هر کس ولایت او را کند، احسان نموده و محسن در بهشت است، و نیز تأویل آن یک مرتبه به امام آمده، به خصوص علی (ع)، و بار دیگر تأویل آن به صدق آمده است، و از امام صادق (ع) در قوله تعالی: ﴿وَمَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۱۲]، روایت شده که فرمود: یعنی علی (ع) و ائمه معصومین (ع)، و در برخی از زیارات آمده که: «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ حَكَمْتَ بِالْقِسْطِ وَ الْعَدْلِ»[۱۳][۱۴]

اعتدال در فرهنگ اسلامی در معانی اصطلاحی گوناگونی به‌کار رفته که همه آنها با‌معنای لغوی تقارب دارد. در پزشکی به حالت هماهنگی میان "اخلاط چهارگانه"اعتدال گفته‌می‌شود[۱۵] و در جغرافیا نیز به خط استوا که فاصله یکسانی با قطب شمال و جنوب دارد و ساعات شب و روز در آن ثابت است محل اعتدال گفته می‌شود[۱۶]. در علم هیئت نیز از نقطه تقاطع منطقة البروج و معدّل النهار به اعتدال ربیعی و خریفی تعبیر می‌کنند[۱۷][۱۸].

منابع

پانویس

  1. لسان العرب، ج‌۹، ص‌۸۵؛ القاموس‌ المحیط، ج‌۴، ص‌۲۰، «عدل».
  2. مفردات، ص‌۵۵۳، «عدل».
  3. التحقیق، ج‌۹، ص‌۶۱‌ـ‌۶۲، «فرط».
  4. التوقیف، ج‌۱، ص‌۵۵۶؛ مفردات، ص‌۶۳۶، «فسد».
  5. التعریفات، ص‌۳۸.
  6. خراسانی، علی، دایره المعارف قرآن کریم؛ ج۳،ص ۵۴۲
  7. مفردات، ص۳۳۷.
  8. «و هر جایگزینی (به سربها) دهد از او پذیرفته نشود» سوره انعام، آیه ۷۰.
  9. مجمع البحرین، ص۴۴۴.
  10. ملخص المنجد و منتهی الأرب، ص۵۲۰.
  11. «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان می‌دهد و از کارهای زشت و ناپسند و افزونجویی، باز می‌دارد» سوره نحل، آیه ۹۰.
  12. «آیا او با آن کس که به دادگری فرمان می‌دهد و بر راهی است راست، برابر است؟» سوره نحل، آیه ۷۶.
  13. مقدمه تفسیر برهان، ص۱۶۲.
  14. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۱۷۰.
  15. التوقیف، ج‌۱، ص‌۴۳۱: مفتاح دارالسعاده، ج‌۱، ص‌۱۹۴‌ـ‌۱۹۵.
  16. کشاف اصطلاحات الفنون، ج‌۱، ص‌۷۷۷‌ـ‌۷۷۸.
  17. کشاف اصطلاحات الفنون، ج‌۱، ص‌:۷۷۷‌.
  18. خراسانی، علی، دایره المعارف قرآن کریم؛ ج۳،ص ۵۴۲