حدیث وصایت
حدیث وصایت | |
---|---|
متن حدیث | |
«لِكُلِّ نَبِيٍّ وَصِيٌ وَ وَارِثٌ وَ إِنَّ عَلِيّاً وَصِيِّي وَ وَارِثِي» | |
ترجمه حدیث | |
برای هر پیامبری وصی و وارثی است. وصی و وارث من هم علی بن ابیطالب است. | |
مشخصات حدیث | |
صادره از | پیامبر خاتم (ص) |
راویان | |
محتوای حدیث | |
دلالت حدیث | |
منابع حدیث | |
منابع شیعه | |
منابع اهل سنت |
|
مقدمه
«وصایت» سیره رسولان الهی برای تداوم راه و حراست از مکتب الهی خود بوده است. از زمان حضرت آدم(ع) تا زمان حضرت عیسی(ع)، هر پیامبر شخصی را وصی خود معرفی کرده است تا ادامه دهنده راه او و راهنما و پیشوای امت پس از او باشد. رسول الله(ص) نیز با تصریح بر این حقیقت، در موارد متعدد و مناسبتهای مختلف، وصی بودن امام علی(ع) را اعلان کرده و با اشاره به اوصیای پیامبران پیشین فرموده است: «إِنَّ لِكُلِّ نَبِيٍّ وَصِيّاً وَ وَارِثاً وَ إِنَّ عَلِيّاً وَصِيِّي وَ وَارِثِي»[۱]؛ «هر رسولی، وصی و وارث دارد و علی وصی و وارث من است». این تعبیر برای مولا چندان شایع بود که از همان ابتدا، لقب وصی بدو منحصر شد. آنگاه که به تقاضای بعضی از مسلمانان، سلمان از وصی پیامبر سؤال کرد، رسول الله با اشاره به وصی حضرت موسی(ع)، امام علی(ع) را وصی خود معرفی فرمود[۲]. در شهره بودن این لقب همین بس که در جنگ جمل، یکی از سربازان عایشه، در معرفی خود و قبیله خود میگوید: "نحن بني ضبة أعداء على ذاك الذي يعرف قدما بالوصي"[۳]. «ما فرزندان ضبه، دشمنان علی هستیم؛ همو که از گذشته وصی شناخته میشد».
بهترین شاهد در صحت این ادعا و دلالت آن، اعتراض خوارج به امام علی(ع) است. آنگاه که مدتی از جنگ صفین گذشت و خستگی و احساسات خوارج فروکش کرد و آنان به اشتباه خود پی بردند، سعی بر آن داشتند تا شریک جرمی بیابند و به هر گونه، امام را نیز مقصر جلوه دهند. یکی از اعتراضات آنان به امام آن بود که او «وصی پیامبر» است با پیگیری نکردن حق خود، وصایت را ضایع کرد. امام در پاسخ به آنان فرمود: «شما بودید که دیگران را بر من مقدم داشتید و حق مرا ضایع کردید»[۴].
در پایان این نکته را بیفزاییم که امام حسن(ع) در ابتدای خلافت خویش، امام علی(ع) را با لقب «خاتم الاوصیا» و «وصی خاتم الانبیا»[۵] معرفی کرد و امام حسین(ع) نیز در روز عاشورا خود را «پسر دختر پیامبر و فرزند وصی رسول الله» شناساند[۶].[۷]
روایات وصایت
وصیت کردن به انگیزه دوام شریعت الهی، سیره همیشگی انبیا بوده است. پیامبر خدا(ص) نیز بارها و به مناسبتهای گوناگون با عبارتهای صریح، به فرمان خدا امام علی(ع) را وصی خود خواند که برخی از آنها گزارش میشود:
- «بیگمان، هر پیامبری وصی و وارثی دارد و علی، وصی و وارث من است»[۸].
- پیامبر(ص) در بیماری وفاتش به فاطمه(س) فرمود: «من خاتم پیامبران و گرامیترین آنان نزد خدا و بهترین آفریدگان نزد خدایم و پدر توام. وصی من [نیز] بهترین اوصیا و محبوبترین آنان نزد خدا و همسر توست»[۹].
- پیامبر(ص) فرمود: «سوگند به آنکه مرا به حق برانگیخت! خداوند، پیامبری گرامیتر از من نزد خودش و وصیای گرامیتر از وصی من، علی(ع) برنیانگیخت»[۱۰].
- پیامبر(ص) فرمود: «هر که دوست دارد روز و شب در رحمت خدا به سر بَرد، شکی به دل راه ندهد که دودمان من بهترین دودمان و وصیام برترین اوصیاست»[۱۱].
- پیامبر(ص): «من سرور فرستادگانم و علی بن ابیطالب(ع)، سرور اوصیاست. اوصیای از من، دوازده نفرند. اولین آنان علی بن ابیطالب(ع) و آخرین آنان قائم(ع) است»[۱۲].
- پیامبر(ص) فرمود: «علی(ع) وصی و جانشین من است. علی(ع)، برادر و خلیفه من است».
- پیامبر(ص) فرمود: «برای هر پیامبری وصی و میراثبری است و علی(ع) وصی و وارث من است»[۱۳].
این گفتههای پیامبر خدا(ص) درباره علی(ع) به اندازهای فراوان بوده که واژه «وصی» به وصفی شناخته شده و بدون ابهام برای علی(ع) بدل شده است. این واژه در گفتارها و سرودهها به کار میرفت و بسیاری از مسلمانان صدر اسلام، بدون هیچ تردیدی علی(ع) را مصداق آن میدانستند[۱۴].
روایات «وصایت»، پاسخ روشنی به آن پرسش اساسی است. پیامبر خدا(ص) آیین «وصیگزینی» را شیوه همه پیامبران میدانسته و از اینرو، خودش که خاتم جریان رسالت به شمار میرفته، به تعیین، وارث ملزم بوده است. از سوی دیگری با صراحت، ویژگیهای «وصایت» خود را در امامت و دانش، شناسانده است.
صحابه پیامبر(ص) نیز از همان روزگاران بر این جایگاه، تأکید میکردند و سخنان پیامبر خدا(ص) را در تصریح به این حقیقت، در مناسبتهای مختلف، طرح میکردند. گاهی نیز در ضمن سخن، مولا(ع) را برازنده این جایگاه معرفی میکردند؛ برای نمونه، عبدالرحمان بن خالد، از قُثَم بن عباس پرسید: «به چه دلیلی علی(ع) از پیامبر(ص) ارث میبرده است»؟ گفت از این روی که نخستین فرد در میان ما بود که به پیامبر(ص) ملحق شد و بیشتر از همه ما، همراهیاش کرد»[۱۵].
منابع
پانویس
- ↑ «أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ: قَالَ: قُلْنَا لِسَلْمَانَ: سَلِ النَّبِيَّ مَنْ وَصِيُّهُ فَقَالَ لَهُ سَلْمَانُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ وَصِيُّكَ، قَالَ: يَا سَلْمَانُ مَنْ كَانَ وَصِيُّ مُوسَى، فَقَالَ: يُوشَعُ بْنُ نُونٍ. قَالَ: فَإِنَّ وَصِيِّي وَ وَارِثِي يَقْضِي دَيْنِي وَ يُنْجِزُ مَوْعُودِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ»؛ (ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۳۹۲)
- ↑ ابن حنبل، فضائل الصحابه، ج۲، ص۶۱۵؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۶، ص۲۲۱.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۴۵.
- ↑ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۹۲؛ ابن مغازلی، مناقب، ص۴۱۳. همچنین بنگرید: طبری امامی، المسترشد، ص۳۹۴؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۴۴۵.
- ↑ طبرانی، المعجم الاوسط، ج۲، ص۳۳۶ و نیز بنگرید: کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۵۷.
- ↑ طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۲۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۶۱؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۹۷.
- ↑ طباطبایی، سید محمد کاظم، مقاله «ادله و نصوص امامت علی»، دانشنامه امام علی ج۳، ص ۲۱۵.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل، ج۴۲، ص۳۹۲.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۳، ص۵۷؛ المعجم الأوسط، الطبرانی، ج۶، ص۳۲۷؛ تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل، ج۴۲، ص۱۳۰.
- ↑ الأمالی، ص۱۰۶.
- ↑ ینابیع المودة لذوی القربی حافظ سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ج۲، ص۲۶۷.
- ↑ فرائد السمطین، ج۲، ص۳۱۳؛ ینابیع المودة لذوی القربی، ج۳؛ کمال الدین و تمام النعمة، ص۲۸۰.
- ↑ تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۲، صص ۳۱۹ - ۳۲۱؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، صص ۶۲ و ۶۳؛ السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، علی بن برهان الدین الحلبی، ج۱، ص۳۱۱؛ مسند أحمد، ج۵، صص ۴۱ و ۴۲؛ تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل، ج۱، ص۸۵.
- ↑ معالم المدرستین، مرتضی عسکری، ترجمه محمدجواد کرمی، ج۱، ص۲۸۹.
- ↑ امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۲۶۰ ـ ۲۶۵.