ساده‌زیستی در معارف و سیره نبوی

ساده‌زیستی بارزترین جلوه زندگی پیامبر اکرم(ص) است که تمام سیره نویسان به آن اذعان کرده‌اند. آن حضرت، نمونه کامل ساده‌زیستی بود و به دور از هرگونه ظاهرسازی، در نهایت سادگی می‌زیست. ساده‌زیستی ایشان در پوشاک، خوراک، مسکت و رفتار آن حضرت قابل مشاهده بود.

مقدمه

از رفتارهایی که جلوه‌ای خاص در زندگانی رسول خدا (ص) داشت، ساده زیستی است. سادگی و بی‌پیرایگی چنان در زندگی پیامبر اکرم (ص) حاکم بود که سیره‌نویسان ایشان را فردی دارای هزینه سبک معرفی کرده، درباره‌اش نوشته‌اند: كَانَ‌ رَسُولُ‌ اللَّهِ‌(ص) خَفِيفُ‌ الْمَؤُونَة[۱] آن حضرت، نمونه کامل ساده‌زیستی بود و به دور از هرگونه ظاهرسازی، در نهایت سادگی می‌زیست. این ساده‌زیستی که نتیجه زهد آن حضرت بود، مردم را شیفته ایشان و دل‌ها را از دوستی لبریز کرده بود[۲].

حضرت علی (ع) که با پیامبر بیشترین انس و هم نشینی را داشت، درباره ایشان می‌گوید: این سیره مسلّم رسول خداست ـ درود خدا بر او و خاندانش ـ که نشسته بر خاک غذا می‌خورد. نشست و برخاستی برده‌وار داشت. خود به دست خویش، پینه بر کفش می‌زد و جامه‌اش را وصله می‌کرد. بر الاغ برهنه می‌نشست و دیگری را نیز بر پشت می‌نشاند. روزی پرده‌ای رنگین و پرنقش و نگار بر در خانه آویخته دید. به همسری از همسرانش فرمود: آن را از برابر دیدگانم دور بدار. هرگاه نگاهم بدان می‌افتد، به یاد دنیا و زرق و برقش می‌افتم. بدین‌سان روی دل از دنیا برتافت و یاد آن را از صفحه جانش زدود. همواره دوست می‌داشت که جاذبه‌های دنیا از نگاهش پنهان بماند تا مبادا از آن پیرایه‌ای برگیرد یا جاودانه‌اش انگارد و به جایگاه و مقام خاصی از آن دل ببندد و بدین‌سان دنیا را از صفحه جان و از خانه قلب بیرون راند و بر هر چه دنیایی بود، چشم فرو پوشید. آری! چنین است که هر کس به راستی چیزی را منفور شمارد، نگاه و یاد آن را نیز ناخوش دارد[۳].

امام محمدباقر (ع) درباره این ویژگی پیامبر به محمد بن مسلم فرمود: ای محمد! شاید پیش خود فکر می‌کنی که پیامبر در سراسر زمان پیامبری خود سه روز پشت سر هم از نان گندم سیر نشد. نه به خدا که چنین نیست. از زمان بعثت تا زمان رحلت سه روز پیاپی از نان گندم سیر نخورد. البته من نمی‌گویم که به آن دسترسی نداشت حتی حضرت زمانی یکصد شتر به عنوان جایزه به یک نفر بخشید. اگر می‌خواست بخورد، می‌خورد[۴].

حضرت علی (ع) پیامبر اعظم (ص) را حتی در میان پیامبران نیز زاهدترین دانسته و فرموده است: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ أَزْهَدَ النَّاسِ أَوْ أَزْهَدَ الْأَنْبِياءِ»[۵]. به راستی که رسول الله (ص) نسبت به دنیا و زرق و برق آن بی‌رغبت بود، هر چند همه امکانات دنیا در اختیار قرار داشت. برادر و آینه تمام‌نمای او علی (ع) در جایی می‌فرماید: «قَضَمَ الدُّنْيَا قَضْماً وَ لَمْ يُعِرْهَا طَرْفاً أَهْضَمُ أَهْلِ الدُّنْيَا كَشْحاً وَ أَخْمَصُهُمْ مِنَ الدُّنْيَا بَطْناً عُرِضَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيَا فَأَبَى أَنْ يَقْبَلَهَا»[۶].[۷]

سادگی خوراک پیامبر (ص)

خوراک رسول اکرم (ص) بسیار ساده بود. آن حضرت، هر آن‌چه از غذا که حاضر بود، می‌خورد؛ اگر دانه‌ای خرما یا نان و یا شوائی[۸] به دست می‌آورد، آن را می‌خورد و اگر شیری هم می‌یافت، بدان اکتفا می‌کرد[۹]. بیشتر خوراک ایشان آب و خرما بود[۱۰]؛ اما از همین غذای ساده هم تا زمانی که رحلت کرده بود، سه شب متوالی سیر غذا نخورد[۱۱]. بسا شب‌ها که گرسنه می‌خوابید و خانواده‌اش نیز غذایی برای شام شبشان نداشتند[۱۲]. نقل شده است که گاه تا سه ماه در خانه پیامبر (ص) هیچ آتشی برای پختن نان و پختن چیز دیگر برافروخته نمی‌شد و در این مدت، غذایشان فقط آب بود و خرما و البته اندکی شیر که همسایگان انصاری ایشان که شتران و گوسفندان شیرده داشتند، برای آن حضرت می‌فرستادند[۱۳].

روایت شده است، رسول خدا (ص) تا هنگام رحلت دو بار پی در پی از غذا سیر نخورد[۱۴] و تا زنده بود از نان گندم و جو سیر نشد[۱۵]. هیچ گاه پیش نیامد که سفره‌ای در خانه‌اش جمع شود و غذایی در آن مانده باشد[۱۶]. پیوسته گرسنه بود و چیزی برایش محبوب‌تر از آن نبود که همیشه گرسنه و ترسان از خدای متعال باشد[۱۷]. بسا روزها که پیامبر (ص) از شدت گرسنگی به خود می‌پیچید و خرمای معمولی هم پیدا نمی‌کرد تا شکم خود را بدان سیر کند[۱۸] و از شدت گرسنگی سنگ به شکم می‌بست[۱۹]. امیرالمؤمنین علی (ع) در توصیف پیامبر (ص) و زندگی او فرموده است: "رسول خدا (ص) لاغرترین اهل دنیا و از نظر خوردن، گرسنه‌ترین آنها بود... او روی زمین می‌نشست و غذا می‌خورد و چون برده‌ای ساده بر روی زمین می‌نشست، با دست خود کفش خود را وصله می‌زد و جامه خود را با دست خود می‌دوخت..."[۲۰]. رسول خدا (ص) روی زمین می‌نشست و غذا می‌خورد[۲۱] و موقع خوردن تکیه نمی‌داد[۲۲] و از شباهت یافتن به سلاطین کراهت داشت[۲۳]. در خوراک، بر غلامان و کنیزان خود برتری نداشت و هر آنچه آنان می‌خوردند، او نیز می‌خورد[۲۴]. رسول خدا (ص) تا زنده بود چون ثروتمندان بر سفره رنگین غذا نخورد[۲۵]؛ نان او هیچ‌گاه از سبوس، خالی نبود[۲۶] و در سفره‌اش دو نوع غذا دیده نشد؛ مگر آنکه یکی را می‌خورد و دیگری را در راه خدا صدقه می‌داد[۲۷]. هنگام غذا خوردن پاهای خود را جمع و مثل نمازگزار حالت تشهد به خود گرفته، بر ران چپ خود تکیه می‌داد و می‌فرمود: "من، بنده هستم و مانند بندگان غذا می‌خورم و مانند آنان می‌نشینم"[۲۸].[۲۹]

سادگی در پوشاک پیامبر (ص)

پیامبر (ص) از پوشاک ساده استفاده می‌کرد. لباسش خشن[۳۰] و در سادگی همانند لباس غلامان و کنیزانش بود[۳۱]. رسول خدا (ص) هر نوع لباسی را که بدان داشت، مانند روپوش، عبا، پیراهن، جبه و امثال آن می‌پوشید[۳۲]. بسا که فقط روپوشی به تن می‌کرد و دو طرف آن را میان دو شانه‌اش گره می‌زد و با همان لباس با مردم بر جنازه‌ها نماز می‌خواند. گاه همان روپوش را به خود می‌پیچید و آن را از چپ و راست بر دوش می‌افکند و با آن در خانه نماز می‌خواند[۳۳]. گاه عبایی کهنه و وصله‌دار می‌پوشید و می‌فرمود: "من، بنده‌ام و لباس بندگان را می‌پوشم"[۳۴]. گاه، بُردی خشن به تن می‌کرد که از بافته‌های نجران بود و حاشیه‌هایش از‌ خود بُرد هم خشن‌تر بود[۳۵]. گاهی هم لباس پشمینه می‌پوشید[۳۶].

روایت شده است، روزی قبای حریری به رسول خدا (ص) هدیه شد. ایشان آن را پوشید و با آن نماز گزارد؛ اندکی بعد، از پوشیدن آن منصرف شد و آن را بیرون آورد و فرمود: "چنین لباسی شایسته پرهیزگاران نیست"[۳۷].

از انس بن مالک نیز روایت شده است: "روزی پادشاه روم، ردایی از سندس برای پیامبر (ص) هدیه فرستاده بود و رسول خدا (ص) آن را پوشید. مردم از لطافت و جنس لباس در تعجب شده، گفتند: "ای رسول خدا (ص) آیا این جامه از آسمان بر شما نازل شده است؟"‌ پیامبر (ص) فرمود: "از این، تعجب می‌کنید و حال آنکه سوگند به کسی که جانم در دست اوست، دستمالی از دستمال‌های سعد بن معاذ در بهشت، بهتر از این است." آنگاه آن را نزد جعفر بن ابی طالب فرستاد که به نجاشی برگرداند"[۳۸].[۳۹]

سادگی مسکن پیامبر (ص)

پیامبر اکرم (ص) در حجره کوچکی زندگی می‌کرد که مساحتش اندکی افزون از دو متر و مواد ساختمانی آن مقداری گِل و چند شاخه خشکیده نخل بود که با طناب‌های مویین به هم پیوسته بود. سقفش چندان کوتاه بود که یکی از یارانش می‌گوید: «من در زمان نوجوانی آن حجره را دیده بودم و در حال ایستادن، دست بر سقف آن می‌سودم. فرش آن گاهی گلیمی مویین و خشن و زمانی بوریایی بود که درشتی آن در پهلوها نقش می‌بست»[۴۰].[۴۱]

رسول اکرم (ص) رئیس جامعه اسلامی بود و تمامی امکانات و منابع مالی را در اختیار داشت؛ اما بسیار ساده زندگی می‌کرد. نمونه بارز این سادگی، منزلی بود که آن حضرت و همسران گرامی‌اش در آن سکونت داشتند. این منزل، بسیار ساده و مختصر و در این سادگی، مثال زدنی بود.

واقدی از عبدالله بن زید هذلی نقل می‌کند که "من منزل همسران رسول خدا (ص) را هنگام ویرانی به فرمان عمرو بن عبدالعزیز، دیدم. دیوار حیاط‌ها از خشت خام بود و هر حیاط، حجره‌هایی از چوب و شاخ خرما داشت که میان آنها را گل اندود کرده بودند؛ آنها را شمردم؛ نه حجره بود که در فاصله خانه عایشه و در مسجد که به باب النبی معروف است و تا محل خانه اسماء، دختر حسن بن عبدالله قرار داشت[۴۲]. بر در این حجرات پرد‌ه‌ای مویین سیاه، آویزان بود و بالای این حجره‌ها نیز سفره‌های چرمی یا چادرهای مویین قرار داشت"[۴۳].

در زمان ولید بن عبدالملک و به دستور وی، حجره‌های همسران رسول خدا (ص) به مسجد اضافه شد. سعید بن مسیب گوید: "به خدا سوگند! دوست داشتم این حجره‌ها را به همان حال باقی می‌گذاشتند تا مردم مدینه و هر کس که به آنجا سفر می‌کند، ببیند رسول خدا (ص) در زندگی خود به چه مقدار کفایت کرده بود و با این کار به زهد و ساده‌زیستی و پرهیز از زیاده‌خواهی ترغیب می‌شدند تا مردم از مال‌اندوزی و فخرفروشی دست بردارند و به زهد رو آورند"[۴۴].[۴۵]

سادگی لوازم خانه پیامبر (ص)‌

رسول خدا (ص) رئیس دولت اسلامی بود؛ اما چنان ساده می‌زیست که حتی چراغی در خانه نداشت تا شب‌ها خانه‌اش را روشن سازد. عایشه می‌گوید: "شبی در خانه پیامبر (ص) نشسته بودیم که از خانه ابوبکر، ران گوسفندی برای ما هدیه فرستادند. در تاریکی شب، آن را همراه رسول خدا (ص) قطعه قطعه کردیم؛ گفته شد: " مگر شما چراغ نداشتید؟" عایشه گفت: اگر چراغ هم داشتیم، آن غذا را نان خورش می‌کردیم"[۴۶]. پیامبر (ص) از دنیا رفت در حالی که خشتی بر خشتی ننهاد[۴۷].

تشک پیامبر (ص) چرمی پر از لیف خرما بود[۴۸]. زیرانداز بسترش غالبا عبایش بود که آن را دو لایه می‌کرد و بر آن استراحت می‌فرمود[۴۹]. در این باره روایتی از عایشه نقل شده که گفته است: برای استراحت رسول خدا (ص) معمولا عبایی را دو لایه پهن می‌کردیم. شبی پیامبر (ص) آمد و من، آن عبا را چهار لایه کرده بودم. چون پیامبر (ص) دراز کشید، فرمود: "ای عایشه! امشب رختخواب من چه تغییری کرده است که چون هر شب نیست؟"؛ ‌ گفتم: آن را چهار لایه کردم فرمود: "به حال اول برگردان"[۵۰].

دیدن این همه سادگی، بسیار بر مسلمانان اثر می‌گذاشت؛ به گونه‌ای که برخی از آنان برای تغییری هر چند جزئی در زندگی رسول خدا (ص) دست به کار می‌شدند که با خودداری شدید آن حضرت رو به رو می‌شد. از عایشه نقل شده است: "روزی بانویی از انصار به خانه ما آمد و رختخواب پیامبر (ص) را دید که عبایی تاشده بود. پس، وی تشکی انباشته از پشم برای ما فرستاد و چون رسول خدا (ص) پیش من آمد، فرمود: "این، چیست؟"‌ گفتم: بانویی از انصار چون رختخواب شما را دید، این را فرستاد؛ ‌ پیامبر (ص) فرمود: "این را برگردان! ای عایشه! اگر می‌خواستم، خداوند، کوه‌هایی از طلا و نقره در اختیارم قرار می‌داد"[۵۱].

در روایت دیگری از عبدالله بن مسعود آمده است که "روزی پیامبر (ص) روی حصیری خوابید که روی پوست ایشان، نشانه انداخته بود؛ چون بیدار شد، من به روی محل نشان حصیر دست کشیدم و گفتم: چه می‌شود اگر به ما اجازه فرمایی که روی این حصیر چیزی بگسترانیم تا از تأثیر آن محفوظ بمانی؟ پیامبر (ص) فرمود: "مرا با دنیا چه کار است؟ مثل من و دنیا، چون سواری است که زیر درختی سایه می‌گیرد و سپس به سرعت حرکت می‌کند و درخت را رها می‌کند"[۵۲].[۵۳].

سادگی و بی‌آلایشی در رفتار

سادگی در رفتار از دیگر جلوه‌های ساده‌زیستی است که در سیره رسول خدا (ص) کاملا مشهود بود. ایشان از حشمت‌های ظاهری نفرت داشت و سراسر زندگی‌شان مبارزه با این خصلت ناپسند بود؛ از همین رو، اگر سواره بود، اجازه نمی‌داد کسی پیاده همراه ایشان حرکت کند[۵۴]. اجازه دست‌بوسی و پابوسی به کسی نمی‌داد[۵۵] و از اینکه پس از ورود به مجلسی کسی جلوی پای ایشان برخیزد، سخت اکراه داشت[۵۶]. مجلسش صدر و ذیل نداشت و هیچ تفاوتی میان او و اصحابش دیده نمی‌شد و همگی حلقه‌وار می‌نشستند[۵۷]؛ از این رو، اعراب غریبی که به حضور مبارکش می‌رسیدند، ایشان را در میان جمع نمی‌شناختند و می‌پرسیدند: "کدام یک از شما رسول خدایید؟"[۵۸].

رسول خدا (ص) در خوراک و پوشاک بر غلامان و کنیزانش برتری نمی‌جست[۵۹]، با فقرا هم نشین بود[۶۰]؛ با مسکینان غذا می‌خورد[۶۱] و با دست خود به آنان غذا می‌داد[۶۲]؛ دعوت بندگان را می‌پذیرفت و هیچ دعوتی را کوچک نمی‌شمرد[۶۳]؛ بسا میزبانی که غذای سفره اش، نانی جوین و دنبه‌ای بودار بود[۶۴]؛ اما با این حال، حضرت با آغوشی باز، آن را می‌پذیرفت و می‌فرمود: "اگر پاچه گوسفندی را به من هدیه دهند، می‌پذیرم و اگر مرا به خوردن استخوان شانه و سردست دعوت کنند، خواهم پذیرفت"[۶۵].

در سلام کردن از همه، حتی از کودکان سبقت می‌گرفت[۶۶]. با ثروتمند و فقیر مصافحه می‌کرد و دست خود را نمی‌کشید تا طرف مقابل، دست خود را بکشد[۶۷]؛ از بیماران حتی در دورترین نقاط شهر عبادت می‌فرمود[۶۸] و در تشییع جنازه‌ها حاضر می‌شد[۶۹]. بر الاغ سوار می‌شد و دیگری را نیز بر ترک خود سوار می‌کرد[۷۰]، بسیار پیش می‌آمد که بر الاغی بی‌پالان سوار می‌شد[۷۱] و می‌فرمود: "پنج چیز است که تا دم مرگ از آنها دست بر نمی دارم: روی زمین با بردگان غذا خوردن، بر الاغ بی‌پالان سوار شدن، شیر بز را با دست خود دوشیدن، لباس پشمینه پوشیدن و به کودکان سلام کردن، تا آنکه پس از من سنت شود"[۷۲]. ‌ در خانه به اهل خانه کمک و با دست خود وسیله تطهیر خود را در شب آماده می‌کرد و گوسفندش را می‌دوشید و لباس و کفشش را وصله می‌زد؛ خانه را جارو می‌کرد و به شترش عقال می‌بست و به شتر آبکش خود علف می‌داد؛ با خادمش غذا می‌خورد و با خدمتکار خانه، گندم و جو آرد می‌کرد و آرد آن را خمیر می‌کرد؛ آذوقه منزل را از بازار به خانه می‌آورد و حیا مانع آن نبود که خود، نیازمندی‌های خود را از بازار تهیه کند[۷۳].[۷۴].

با مردم بسیار مهربان بود. چنان که مشغول نماز بود و کسی در کنارش می‌نشست، نماز خود را زودتر می‌گزارد و به او می‌فرمود: آیا خواسته‌ای داری؟[۷۵]. هر کس نزد ایشان می‌رفت، بدو احترام می‌گذاشت و او را بر تشک خود می‌نشاند[۷۶].

راه و رسم رسول خدا(ص) این بود که تا حد ممکن کارهای خویش را خود انجام دهد و به دیگران تکیه نکند. می‌فرمود: «هرگز در کارهای خود از دیگران کمک نخواهید و به دیگران تکیه نکنید؛ اگرچه برای قطعه‌ای چوب مسواک باشد»[۷۷]. رسول خدا(ص) هیچ‌گاه سربار دیگران نبود و کارهایش را حتی در منزل خود انجام می‌داد[۷۸]. در سفرها نیز سربار دیگران نبود و در کارها کمک می‌کرد و چون همراهان می‌گفتند کارها را انجام می‌دهند، می‌فرمود: «می‌دانم که شما کار را انجام می‌دهید، ولی دوست ندارم امتیازی بر شما داشته باشم؛ زیرا خداوند دوست نمی‌دارد بنده‌اش را در میان یاران خود متمایز ببیند»[۷۹].

گاه فرزندان خردسال را به حضور پیامبر می‌آوردند تا برای برکت یافتن، برایشان دعا کند و از خداوند خیر و برکت بخواهد یا نام‌گذاری کند. رسول خدا(ص) به خاطر دلجویی بستگان آن فرزند، وی را می‌گرفت و در دامان خویش می‌نهاد. گاه اتفاق می‌افتاد که کودک روی لباس آن حضرت ادرار می‌کرد. برخی که حضور داشتند، بر سر فرزند داد می‌کشیدند، ولی ایشان آنها را باز می‌داشت و صبر می‌کرد تا کودک آرام گیرد، آن‌گاه دعا یا نام‌گذاری را به پایان می‌برد[۸۰]. حضرت حتی سراغ ضعیف‌ترین افراد را می‌گرفت. زن سیاه پوستی در مدینه بود که کارهای مسجدالنبی(ص) را انجام می‌داد. چون درگذشت، مردم به خیال اینکه این حادثه برای رسول خدا(ص) اهمیت ندارد، به وی اطلاع ندادند. چون رسول خدا(ص) پس از چند روز خبردار شد، از آنان گله کرد و بر سر قبر او رفت و بر او درود فرستاد[۸۱].[۸۲]

منابع

پانویس

  1. حسن بن أبی الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج۱، ص۱۱۵ و شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۵، ص۵۴.
  2. عادلی، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۴۰۷.
  3. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۹؛ مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۵۵.
  4. اصول کافی، ج۸، ص۱۳.
  5. «حضرت رسول، زاهدترین مردم یا بی‌آلایش‌ترین پیامبران الهی بود» اسد الغابه، ج۱، ص۲۸.
  6. «از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند و بدان ننگریست چندان که گوشه چشم بدان افکند. تهی‌گاه او از همه مردم دنیا لاغرتر بود و شکم او از همه خالی‌تر. دنیا را به او نشان دادند، ولی آن را نپذیرفت». نهج البلاغه، خطبه ۱۶۰.
  7. اسحاقی، سید حسین، کانون محبت ص ۶۲.
  8. تکه گوشت کباب شده و بریانی و مانند آن.
  9. تقی الدین، مقریزی، امتاع الأسماع، ج۲، ص۱۹۰ و ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ص۳۴ و نویری، نهایة ۴ الإرب، ج۱۸، ص۲۴۷.
  10. حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۲۹ و وسائل الشیعه، ج۲۵، ص۳۵.
  11. بیهقی، السنن الکبری، ج۲، ص۱۵۰؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۶، ص۲۷۷ و البخاری، صحیح، ج۶ ص۱۹۶.
  12. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۰۶؛ مسند احمد، ج۱، ص۲۵۵؛ قاضی عیاض اندلسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۲۸۱ و ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۱۲۶.
  13. الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۰۷: نهایة الأرب، ج۱۸، ص۲۸۰ و ابن حجر، فتح الباری، ج۱۱، ص۲۵۱.
  14. الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۰۸؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ۱۴۵۰ ج۱، ص۳۴۳؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج۸، ص۲۲۰ و تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۱۲۴.
  15. شیخ صدوق، الامالی، ص۳۲۰ و محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۲، ص۴۵۶.
  16. الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۰۷؛ الطبرانی، المعجم الاوسط، ج۸، ص۳۵۸ و مسند احمد، ج۶، ص۱۵۶.
  17. کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۳۰ و ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج۲، ص۱۳۸.
  18. الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۱۱؛ دلائل النبوه، ج۱، ص۳۴۳؛ صحیح مسلم، ج۸، ص۲۲۰ و تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۱۲۴.
  19. الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۰۷؛ جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج۲، ص۳۸۰ و نهایة الإرب، ج۱۸، ص۲۷۹.
  20. نهج البلاغه، ص۲۲۹.
  21. شیخ طوسی، الامالی، ص۳۹۳؛ مجموعه ورام، ج۱، ص۲۰۸ و احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۲، ص۴۴۲.
  22. الکافی، ج۶، ص۲۷۲؛ مسند احمد، ج۵، ص۱۶۵؛ محمد بن یزید القزوینی، سنن ابن ماجه، ج۱، ص۸۹ و فتح الباری، ج۹، ‌ ص۴۷۲.
  23. الکافی، ج۶، ص۲۷۲ و المحاسن، ج۲، ص۴۵۸.
  24. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۴۶-۱۴۷؛ امتاع الأسماع، ج۲، ص۱۸۸ و جوامع السیره، ص۳۵.
  25. مسند احمد، ج۲۴، ص۴۳۵؛ صحیح بخاری، ج۶، ص۱۹۹ و سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۰۹۵.
  26. صحیح بخاری، ج۶، ص۱۹۹؛ روضة الواعظین، ج۲، ص۴۵۶؛ مکارم الاخلاق، ص۲۸ و امتاع الاسماع، ج۷، ص۲۶۶.
  27. مجموعه ورام، ج۱، ص۴۸ و المتقی الهندی، کنزالعمال، ج۱۵، ص۴۲۷.
  28. الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۱۸۸؛ الطبقات، الکبری ج۱، ص۲۸۸ و احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۳۷۶.
  29. عادلی، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۴۰۸-۴۰۹.
  30. الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۸۰؛ امتاع الأسماع، ج۲، ص۲۲۰ و تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۸۲.
  31. المناقب، ج۱، ص۱۴۶ - ۱۴۷؛ امتاع الأسماع، ج۲، ص۱۸۸ و جوامع السیره، ص۳۵.
  32. سید محمدحسین طباطبایی، سنن النبی، ص۱۲۰.
  33. ابوسعید خرگوشی نیشابوری، شرف المصطفی، ج۳، ص۳۲۳؛ نهایة الإرب، ج۱۸، ص۲۸۸ و سنن النبی، ص۱۲۱ ـ ۱۲۲.
  34. احمد بن محمد قسطلانی، المواهب اللدینه، ج۲، ص۱۹۲.
  35. الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۵۴؛ صحیح بخاری، ج۴، ص۶۰ و مسند احمد، ج۳، ص۱۵۳.
  36. امتاع الأسماع، ج۲، ص۱۹۱؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۷۵، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۵۱ و دلائل النبوه، ج۱، ص۳۲۹.
  37. الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۵۳.
  38. الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۵۳، مسند احمد، ج۳، ص۲۲۹ و ابویعلی الموصلی، مسند، ج۷، ص۶۰.
  39. عادلی، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۴۰۹ ـ ۴۱۰.
  40. مطلبی، سیره نبوی، ص۱۶۷ و ۱۶۸.
  41. اسحاقی، سید حسین، کانون محبت ص ۶۲.
  42. الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۸۷؛ نورالدین علی سمهودی، وفاء الوفاء، ج۲، ص۵۳ و صالحی دمشقی، سبل الهدی و الرشاد، ج۳، ص۳۴۸.
  43. الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۸۷ و وفاء الوفاء، ج۲، ص۵۴.
  44. همان و امتاع الأسماع، ج۱۰، ص۹۵.
  45. عادلی، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۴۱۰ ـ ۴۱۱.
  46. الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۱۰؛ امتاع الأسماع، ج۲، ص۲۹۰ و تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۱۰۰.
  47. الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۲۸، صحیح بخاری، ج۷، ص۱۴۴ و تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۱۳۵.
  48. الطبقات الکبری، ص۴۶۰؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۲۰۸ و دلائل النبوه، ج۱، ص۳۳۷.
  49. ابوعیسی ترمذی، الشمائل المحمدیه، ص۱۸۸ و ابن سید الناس، عیون‌الاثر، ج۲، ص۳۸۸.
  50. الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۶۰ و نهایة الإرب، ج۱۸، ص۲۸۹.
  51. الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۶۰؛ دلائل النبوه، ج۱، ص۳۴۵؛ المعجم الأوسط، ج۶، ص۱۴۱ و امتاع الأسماع، ج۷، ص۱۱۶.
  52. الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۶۱؛ المعجم الاوسط، ج۹، ص۱۲۳ و نهایة الإرب، ج۱۸، ص۲۹۰.
  53. عادلی، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۴۱۱-۴۱۳.
  54. شرف المصطفی، ج۴، ص۳۷۲ و مکارم الاخلاق، ص۲۲.
  55. سید شرف الدین حسینی استر آبادی، تأویل الآیات، ص۴۷۲ - ۴۷۳ و محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۷، ص۱۳۹.
  56. ترمذی، سنن، ج۴، ص۱۸۳ ـ ۱۸۴؛ فتح الباری، ج۱۱، ص۴۵ و مکارم الاخلاق، ص۱۶.
  57. مکارم الاخلاق، ص۲۲ و بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۳۶.
  58. النسائی، السنن الکبری، ۱۹۹۱ م، ج۳، ص۴۴۳؛ ابن الأشعث السجستانی، سنن ابی داوود، ج۲، ص۴۱۲ و مکارم الاخلاق، ص۱۶.
  59. المناقب، ج۱، ص۱۴۶ - ۱۴۷؛ امتاع الأسماع، ج۲، ص۱۸۸ و جوامع السیره، ص۳۵
  60. جوامع السیره، ص۳۴؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۲۶۳ و المناقب، ج۱، ص۱۴۶.
  61. الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۷۹؛ مجموعه ورام، ج۱، ص۲۱۲ و الأمالی طوسی، ص۳۹۳.
  62. المناقب، ج۱، ص۱۴۶.
  63. ارشاد القلوب، ج۱، ص۱۱۵ و الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۷۹.
  64. تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۱۲۱ و الشمائل المحمدیه، ص۱۹۰.
  65. مسند احمد، ج۲، ص۵۱۲؛ سنن ترمذی، ج۲، ص۳۹۷؛ الکافی، ج۵، ص۱۴۲ و الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۷۹ ـ ۲۸۰.
  66. صحیح بخاری، ج۷، ص۱۳۱؛ ابن ابی شیبه کوفی، المصنّف، ج۶، ص۱۴۴ و علی بن الجعد، مسند ابن الجعد، ج۴، ص۲۶۰.
  67. ارشاد القلوب، ج۱، ص۱۱۵ و وسائل الشیعه، ج۵، ص۵۴.
  68. جوامع السیره، ص۳۴، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۱۴۶.
  69. دلائل النبوه، ج۱، ص۳۳۰؛ مکارم الاخلاق، ص۱۵ و الطبقات الکبری، ص۲۷۹.
  70. ارشاد القلوب، ج۱، ص۱۱۵ و الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۸۰.
  71. الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۷۹.
  72. شیخ صدوق، الخصال، ج۱، ص۲۷۱؛ همو، علل الشرائع، ج۱، ص۱۳۰ و مکارم الاخلاق، ص۱۱۵.
  73. ارشاد القلوب، ج۱، ص۱۱۵ و وسائل الشیعه، ج۵، ص۵۴.
  74. عادلی، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۴۱۳ ـ ۴۱۴.
  75. قاضی عیاض، الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۲۴۹؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ج۱، ص۱۲۷.
  76. طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۲۱.
  77. مقریزی، امتاع الاسماع، ج۲، ص۱۸۹.
  78. بیهقی، دلائل النبوه، ج۱، ص۳۲۸.
  79. شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۷، ص۱۳.
  80. بخاری، الصحیح، ج۷، ص۷۶؛ ابن عدی، الکامل فی ضعفاء الرجال، ج۷، ص۲۸۹.
  81. احمد بن حنبل، مسند، ج۲، ص۳۵۳؛ خزاعی، تخریج الدلالات السمعیه، ص۱۳۷.
  82. محمدی، داداش‌نژاد، حسینیان، تاریخ اسلام ص۲۱۵.