شجاعت، خوی او و خاندانش

  1. پیامبر خدا (ص) می‌فرماید: به ما خانواده، هفت امتیاز داده شده که به هیچ کس پیش از ما داده نشده و پس از ما نیز به کسی داده نخواهد شد: خوش‌سیمایی، شیواگویی، بخشندگی، شجاعت، بردباری، دانش و محبّت به زنان[۱].
  2. پیامبر خدا (ص) می‌فرماید: حسن، اخلاق و سیادت مرا به ارث برده است و حسین، سخاوت و شجاعتم را[۲].
  3. امام زین العابدین (ع) در سخنرانی ایشان در مجلس یزید: ای مردم! به ما شش چیز داده شده است و به هفت چیز، برتری داده شده‌ایم: به ما علم، بردباری، بخشندگی، شیواگویی، شجاعت و محبّت در دل‌های مؤمنان داده شده است و هفت برتری ما اینهاست: پیامبر برگزیده، محمّد، از ماست، صدّیق (وارث راستین پیامبر (ص)) [۳] از ماست، جعفر طیار از ماست، شیر خدا و شیر پیامبر او (حمزه) از ماست، سَرور زنان جهان، فاطمه از دنیا بریده از ماست، و دو سبط این امّت و دو سَرور جوانان بهشت از ما هستند[۴][۵].

شجاعت پیامبر (ص) در جنگ

  1. امام علی (ع) می‌فرماید: وقتی جنگ شدّت می‌گرفت، ما خود را در پناه پیامبر خدا (ص) قرار می‌دادیم و هیچ کس به دشمن، نزدیک‌تر از او نبود[۶].
  2. امام علی (ع) می‌فرماید: وقتی آتش جنگ، شعله‌ور می‌شد و دو سپاه، درگیر می‌شدند، ما خود را در پناه پیامبر خدا (ص) قرار می‌دادیم و هیچ یک از ما به دشمن، نزدیک‌تر از او نبود[۷].
  3. امام علی (ع) می‌فرماید: در نبرد بدر، هنگامی که جنگ بالا گرفت، خود را در پناه پیامبر خدا (ص) قرار دادیم که از شجاع‌ترین مردمان بود و هیچ یک از ما به دشمن، نزدیک‌تر از او نبود[۸].
  4. امام علی (ع) می‌فرماید: در جنگ بدر، ما به پیامبر (ص) پناه می‌بردیم و او از همه ما به دشمن، نزدیک‌تر بود و در آن روز، از همه ما شجاعت بیشتری نشان داد. [۹]
  5. امام علی (ع) هنگامی که در باره جایگاه پیامبر (ص) در نبرد بدر سؤال شد؛ می‌فرماید: در جنگ بدر، شجاع‌ترین ما کسی بود که هم‌ردیف و پا به پای پیامبر می‌جنگید[۱۰].
  6. امام صادق (ع) می‌فرماید: چون آیه ﴿لَا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ[۱۱] که نازل شد، شجاع‌ترین مردم، کسی به حساب می‌آمد که در پناه و نزدیکی پیامبر خدا (ص) با دشمن می‌جنگید[۱۲].
  7. به نقل از بَراء بن عازب: هر گاه جنگ بالا می‌گرفت، به خدا سوگند، ما خود را در پناه پیامبر خدا (ص) قرار می‌دادیم و شجاع، کسی بود که هم‌ردیف پیامبر می‌جنگید[۱۳].
  8. به نقل از سعد بن عیاض: پیامبر خدا (ص) کم‌حرف و کم‌گو بود، و چون به جنگ با مشرکان فرمان می‌یافت، جامه بالا می‌زد و به کمر می‌بست و از شجاع‌ترین مردم در نبرد می‌شد[۱۴].
  9. پیامبر (ص) به تنهایی و بدون نگهبان میان دشمنانش راه می‌رفت... . هیچ یک از امور دنیا او را نمی‌ترساند[۱۵][۱۶].

حکایت‌هایی از شجاعت و دلیری پیامبر (ص)

  1. به نقل از ابو اسحاق: مردی از براء پرسید: ای ابو عماره! آیا در جنگ حنین، پشت کردید؟! براء - در حالی که من نیز می‌شنیدم- گفت: امّا پیامبر خدا (ص) آن روز نگریخت. ابو سفیان بن حارث، افسار استرش را گرفته بود و هنگامی که مشرکان او را در بر گرفتند، پیاده شد و می‌گفت: "من پیامبرم، بی‌دروغ ... من فرزند عبد المطّلبم". آن روز، کسی شجاع‌تر و پایدارتر از پیامبر (ص) دیده نشد[۱۷].
  2. به نقل از ابو اسحاق: مردی به براء بن عازب گفت: آیا در جنگ حنین از کنار پیامبر خدا (ص) گریختید؟! براء گفت: امّا پیامبر خدا (ص) نگریخت. هوازن، قبیله‌ای تیرانداز بودند و ما هنگامی که آنها را دیدیم، بر آنان یورش بردیم و گریختند. مسلمانان به غنیمت‌ها روی آوردند و آنها با تیرهایشان به استقبال ما آمدند؛ امّا پیامبر خدا (ص) نگریخت. من او را سوار بر استر سفیدش دیدم که ابوسفیان، لگام آن را گرفته بود و پیامبر (ص) می‌فرمود: "من پیامبرم، بی‌دروغ ... من فرزند عبد المطّلبم"[۱۸].
  3. به نقل از براء بن عازب: هنگامی که پیامبر خدا (ص) به حفر خندق در جنگ احزاب فرمان داد، صخره بزرگی در سر راه پیدا شد که کلنگ‌ها در آن کارگر نمی‌افتادند. پیامبر خدا (ص) آمد و چون آن را دید، لباسش را درآورد و کلنگ را گرفت و فرمود: "به نام خدا" و یک ضربه زد و یک سوم صخره را شکست و فرمود: الله اکبر. کلیدهای شام به من داده شد. به خدا سوگند، من کاخ‌های سرخ فامشان را اکنون می‌بینم". سپس ضربه دوم را زد و فرمود: "به نام خدا" و یک‌سوم دیگر از صخره را شکست و فرمود: "الله اکبر. کلیدهای ایران به من داده شد. به خدا سوگند، کوشک سفید مدائن را می‌بینم". آن‌گاه ضربه سوم را زد و بقیّه صخره را شکست و فرمود: "الله اکبر. کلیدهای یمن به من داده شد. به خدا سوگند، از همین جا دروازه‌های صنعا را می‌بینم"[۱۹].
  4. به نقل از ابن اسحاق، در باره مشورت پیامبر خدا (ص) با یارانش برای بیرون رفتن از مدینه یا ماندن در آن در ماجرای جنگ اُحُد: پیامبر (ص) فرمود: "اگر نظرتان این است که در مدینه بمانید و آنان را واگذارید تا هر جا که می‌خواهند، بیرون از مدینه فرود آیند، که در این صورت، موقعیتشان نسبت به ما بدتر خواهد بود و اگر بر ما در داخل شهر وارد شوند، در مدینه با آنها می‌جنگیم". و نظر عبد الله بن اُبَیّ بن سَلول، همان نظر پیامبر خدا (ص) بود و با ایشان موافق بود که بیرون و به سوی دشمن نروند، و پیامبر خدا (ص) بیرون رفتن از مدینه را خوش نمی‌داشت؛ امّا چند تن از مسلمانان که در همان جنگ احد و یا بعدها به شرف شهادت نائل آمدند و افتخار حضور در جنگ بدر را از دست داده بودند، گفتند: ای پیامبر خدا! ما را به سوی دشمنانمان بیرون ببر که اگر در مدینه بمانیم، می‌پندارند ما از آنها ترسیده‌ایم و یارای برابری نداریم. عبد الله بن اُبیّ بن سلول گفت: ای پیامبر خدا! در مدینه بمان و به سوی آنها بیرون نرو. به خدا سوگند، ما تاکنون از مدینه به سوی دشمن بیرون نرفته‌ایم، مگر آن که بر ما پیروز شده و دست یافته‌اند و دشمنان در مدینه بر ما وارد نشده‌اند، جز آن که بر آنها پیروز شده‌ایم. ای پیامبر خدا! اینها را واگذار، که اگر دشمنان در بیرون مدینه بمانند و به درون نیایند، در بدترین موقعیت زندانی شده‌اند و اگر به مدینه وارد شوند، مردان، رو در رو با آنها می‌جنگند و زنان و کودکان از بالا به ایشان سنگ می‌اندازند، و اگر باز گردند، ناکام و دست خالی به همان‌گونه که آمده‌اند، باز می‌گردند. امّا مردمی که دوست داشتند با مهاجمان رو به رو شوند، بر پیشنهاد خود پای فشردند و به پیامبر (ص) اصرار کردند تا آن که پیامبر خدا (ص) داخل خانه‌اش شد و زرهش را به تن کرد و آن، روز جمعه و پس از اتمام نماز بود و در آن روز، مردی از انصار به نام مالک بن عمرو، از افراد قبیله بنی نجّار، در گذشته بود. پیامبر خدا (ص) بر او نماز خواند و سپس به سوی مهاجمان بیرون آمد؛ امّا مردم پشیمان شدند و گفتند: پیامبر خدا را وادار به این کار کردیم و ما این حق را نداشتیم. هنگامی که پیامبر خدا (ص) به سوی آنان بیرون آمد، گفتند: ای پیامبر خدا! ما تو را وادار کردیم و این حق را نداشتیم. اگر می‌خواهی، در همین جا بمان. خداوند بر تو درود فرستد! پیامبر خدا (ص) فرمود: "برای هیچ پیامبری سزاوار نیست که چون زرهش را پوشید، آن را در بیاورد تا آن که بجنگد" و پیامبر خدا (ص) با هزار تن از یارانش بیرون آمد[۲۰][۲۱].

احادیث مرتبط

  1. امام صادق (ع) فرمودند: "ما، بدون تردید کسی که عاقل، فهیم، دین‌شناس، بردبار، مدارا کننده، صبور، راستگو و وفادار باشد را، دوست داریم. حضرت حق انبیاء را به اخلاقی نیکو اختصاص داده، از این‌رو هرکس این اخلاق را در خود یابد، باید خداوند را بر آن سپاس گوید؛ و هرکس دارای این اخلاق نباشد، باید به درگاه الهی تضرّع نموده التماس نماید تا این صفات را دریابد. راوی گوید: خدمت امام عرض کردم: فدایت شوم! این اخلاق که ویژه انبیاست کدام است؟ فرمود: پرهیزگاری، قناعت، صبر، شکر، بردباری، حیاء، بخشندگی، شجاعت، غیرت، نیکوکاری، راست گفتاری، و امانت‌داری"[۲۲]؛
  2. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: "به ما اهل بیت هفت صفت بخشیده شده، که نه پیش از ما و نه پس از ما به این اندازه کسی از این صفات بهره‌مند نبوده و نخواهد بود. آن هفت صفت عبارتند از: نیکومنظری، خوش گفتاری، بزرگواری، شجاعت، دانش و علاقه به زنان"[۲۳]؛
  3. امام صادق (ع) فرمودند: "خداوند پیامبرانش را به اخلاقی شایسته و نیکو ویژه ساخته است؛ شما نیز خودتان را امتحان کنید، اگر این صفات را در خود یافتید خداوند را سپاس گوئید و بدانید که این خیر ونیکی است، و اگر در خود نیافتید از خداوند درخواست نموده رغبت نمائید که به شما نیز این صفات را بخشد. امام این صفات را اینگونه برشمردند: یقین، قناعت، صبر، شکرگذاری، بردباری، خوش خُلقی، بخشندگی، غیرت، شجاعت و مروت"[۲۴][۲۵].

منابع

پانویس

  1. «رَسُولُ اللَّهِ (ص): أُعْطِينَا أَهْلَ الْبَيْتِ سَبْعَةً لَمْ يُعْطَهُنَّ أَحَدٌ قَبْلَنَا وَ لَا يُعْطَاهَا أَحَدٌ بَعْدَنَا الصَّبَاحَةَ وَ الْفَصَاحَةَ وَ السَّمَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْحِلْمَ وَ الْعِلْمَ وَ الْمَحَبَّةَ مِنَ النِّسَاءِ‌»؛ الجعفریّات، ص۱۸۲؛ النوادر للراوندی، ص۱۲۳، ح۱۳۸، و فیه «المحبّة للنساء» بدل «المحبّة من النساء» و کلاهما عن الإمام الکاظم عن آبائه (ع)؛ بحار الأنوار، ج۲۶، ص۲۶۵، ح۵۱؛ المناقب لابن المغازلی، ص۲۹۵، ح۳۳۷، عن موسی بن إسماعیل عن الإمام الصادق عن آبائه (ع) و راجع، ذخائر العقبی، ص۴۵.
  2. «رَسُولُ اللَّهِ (ص): أَمَّا الْحَسَنُ فَإِنَّ لَهُ هَدْيِي وَ سُؤْدُدِي وَ أَمَّا الْحُسَيْنُ فَإِنَّ لَهُ جُودِي وَ شَجَاعَتِي‌»؛ الارشاد، ج۲، ص۷، عن زینب بنت أبی رافع؛ الخصال، ص۷۷، ح۱۲۳، عن زینب بنت أبی رافع عن أمّها نحوه؛ بحار الأنوار، ج۴۳، ص۲۶۳، ح۱۰.
  3. منظور، امیر مؤمنان، امام علی (ع) است.
  4. «الإمام زین العابدین (ع) - مِنْ خُطَبَةٍ لَهُ فِي مَجْلِسِ یَزیدَ-: أَيُّهَا النَّاسُ أُعْطِينَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ أُعْطِينَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَةَ وَ الْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِيَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً (ص) وَ مِنَّا الصِّدِّيقُ وَ مِنَّا الطَّيَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ الرَّسُولِ وَ مِنَّا سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ فَاطِمَةُ البَتولُ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ»؛ مقتل الحسین للخوارزمیّ، ج۲، ص۶۹؛ المناقب لابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۱۶۸، نحوه؛ بحارالأنوار، ج۴۵، ص۱۳۸.
  5. م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۴۹۷-۴۹۹.
  6. «الإمام علی (ع): كُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَيْنَا بِرَسُولِ اللَّهِ (ص) فَلَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنَّا أَقْرَبَ إِلَى الْعَدُوِّ مِنْهُ‌»؛ نهج البلاغة، ح۹، (من غریب کلامه - بعد الحکمة ۲۶۰)؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۵۳، ح۲۶، نحوه؛ بحارالأنوار، ج۱۶، ص۲۳۲ ح۳۵.
  7. «الإمام علی (ع): «كُنَّا إِذَا حَمِيَ الْبَأْسُ، وَلَقِيَ الْقَوْمُ الْقَوْمَ، اتَّقَيْنَا بِرَسُولِ اللَّهِ (ص) فَلَا يَكُونُ أَحَدٌ مِنَّا أَدْنَى إِلَى الْقَوْمِ مِنْهُ»؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۱۵۵، ح۲۶۳۳؛ السنن الکبری للنسائی، ج۵، ص۱۹۲، ح۸۶۳۹؛ دلائل النبوة للبیهقی، ج۳، ص۲۵۸، کلاهما نحوه و کلّها عن حارثة بن مضرب؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۴۱۹، ح۳۵۴۶۳.
  8. «الإمام علی (ع): لَمَّا حَضَرَ الْبَأْسُ يَوْمَ بَدْرٍ اتَّقَيْنَا بِرَسُولِ اللهِ (ص)، وَكَانَ مِنْ أَشَدِّ النَّاسِ، مَا كَانَ - أَوْ: لَمْ يَكُنْ - أَحَدٌ أَقْرَبَ إِلَى الْمُشْرِكِينَ مِنْهُ»؛ مسند ابن حنبل، ج۱، ص۲۶۷، ح۱۰۴۲؛ مسند أبی یعلی، ج۱، ص۲۲۷، ح۴۰۸؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۳؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۱۴، کلّها عن حارثة بن مضرب؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۵۳، ح۲۵ نحوه.
  9. «الإمام علی (ع): لَقَدْ رَأَيْتُنِي يَوْمَ بَدْرٍ وَ نَحْنُ نَلُوذُ بِالنَّبِيِّ (ص) وَ هُوَ أَقْرَبُنَا إِلَى الْعَدُوِّ وَ كَانَ مِنْ أَشَدِّ النَّاسِ يَوْمَئِذٍ بَأْساً»؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۵۳، ح۲۵؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۳۲، ح۳۵؛ مسند ابن حنبل، ج۱، ص۱۸۶، ح۶۵۴؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۱۴، کلاهما عن حارثة بن مُضرب نحوه؛ کنز العمال، ج۱۰، ص۳۹۷، ح۲۹۹۴۳.
  10. «الإمام علی (ع): - حِینَ سُئِلَ عَنْ مَوْقِفِ النَّبِيِّ (ص) يَوْمَ بَدْرٍ-: كَانَ أَشَدَّنَا يَوْمَ بَدْرٍ مَنْ حَاذَى بِرُكْبَةِ رَسُولِ اللَّهِ (ص)»؛ المعجم الأوسط، ج۳، ص۳۷۱، ح۳۴۳۱، عن الحارث؛ کنزالعمّال، ج۱۰، ص۳۹۴، ح۲۹۹۴۰.
  11. ترجمه کامل آیه، چنین است: «در راه خداوند نبرد کن! تو را جز به (وظیفه) خویش مکلّف نکرده‌اند و مؤمنان را (نیز به نبرد) ترغیب کن، باشد که خداوند سختی کافران را (از شما) باز دارد و خداوند سختگیرتر و سخت کیفرتر است».
  12. «الإمام الصادق (ع): لَمَّا نَزَلَتْ عَلی رَسُولِ اللَّهِ (ص) ﴿لَا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ قَالَ كَانَ أَشْجَعُ النَّاسِ مَنْ لَاذَ بِرَسُولِ اللَّهِ (ص)»؛ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۴۲۴، ح۲۱۵، عن أبان؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۳۴۰، ح۳۱.
  13. عَنِ الْبَرَاءِ: كُنَّا وَاللهِ إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ نَتَّقِي بِهِ، وَإِنَّ الشُّجَاعَ مِنَّا لَلَّذِي يُحَاذِي بِهِ، يَعْنِي النَّبِيَّ (ص)؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۰۱، ح۷۹؛ المصنّف لابن أبی شیبة، ج۷، ص۵۷۸، ح۲؛ فتح الباری، ج۸، ص۳۱؛ تفسیر القرطبی، ج۸، ص۱۰۱؛ السیرة النبویّه لابن کثیر، ج۳، ص۶۲۲ و فیه: «حمی» بدل «احمرّ»؛ کنز العمّال، ج۱۰، ص۵۴۰، ح۳۰۲۰۶.
  14. عَنْ سَعْدِ بْنِ عِيَاضٍ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) قَلِيلَ الْكَلَامِ قَلِيلَ الْحَدِيثِ فَلَمَّا أُمِرَ بِالْقِتَالِ شَمَّرَ فَكَانَ مِنْ أَشَدِّ النَّاسِ بَأْسًاً؛ المصنّف لابن أبی شیبه، ج۴، ص۵۹۸، ح۲۴۳.
  15. کان (ص) ... يمشى وحده بين أعدائه بلا حارس... لا یهوله شیء من أمور الدنیا؛ إحیاء العلوم، ج۲، ص۵۲۳؛ المغنی عن حمل الأسفار، ج۱، ص۶۱۴، ح۲۳۲۷ و لیس فیه «لا یهوله شیء من أمور الدنیا».
  16. م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۴۹۸-۵۰۰.
  17. عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ: سَأَلَ رَجُلٌ البَرَاءَ، فَقَالَ: يَا أَبَا عُمَارَةَ، أَوَلَّيْتُمْ يَوْمَ حُنَيْنٍ؟ قَالَ البَرَاءُ، وَأَنَا أَسْمَعُ: أَمَّا رَسُولُ اللَّهِ (ص) لَمْ يُوَلِّ يَوْمَئِذٍ، كَانَ أَبُو سُفْيَانَ بْنُ الحَارِثِ آخِذًا بِعِنَانِ بَغْلَتِهِ، فَلَمَّا غَشِيَهُ المُشْرِكُونَ نَزَلَ، فَجَعَلَ يَقُولُ: أَنَا النَّبِيُّ لاَ كَذِبْ ... أَنَا ابْنُ عَبْدِ المُطَّلِبْ؛ قَالَ: فَمَا رُئِيَ مِنَ النَّاسِ يَوْمَئِذٍ أَشَدُّ مِنْهُ؛ صحیح البخاری، ج۳، ص۱۱۰۷، ح۲۸۷۷؛ الطبقات الکبری، ج۴، ص۵۱؛ تفسیر الطبری، ج۶، الجزء ۱۰، ص۱۰۳؛ تاریخ الطبری، ج۳، ص۷۵؛ کنز العمال، ج۱۰، ص۵۴۰، ح۳۰۲۰۸.
  18. عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، قَالَ رَجُلٌ لِلْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ: أَفَرَرْتُمْ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) يَوْمَ حُنَيْنٍ؟ قَالَ: لَكِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) لَمْ يَفِرَّ، إِنَّ هَوَازِنَ كَانُوا قَوْمًا رُمَاةً، وَإِنَّا لَمَّا لَقِينَاهُمْ حَمَلْنَا عَلَيْهِمْ، فَانْهَزَمُوا فَأَقْبَلَ المُسْلِمُونَ عَلَى الغَنَائِمِ، وَاسْتَقْبَلُونَا بِالسِّهَامِ، فَأَمَّا رَسُولُ اللَّهِ (ص)، فَلَمْ يَفِرَّ، فَلَقَدْ رَأَيْتُهُ وَإِنَّهُ لَعَلَى بَغْلَتِهِ البَيْضَاءِ، وَإِنَّ أَبَا سُفْيَانَ آخِذٌ بِلِجَامِهَا، وَالنَّبِيُّ (ص) يَقُولُ: أَنَا النَّبِيُّ لاَ كَذِبْ ... أَنَا ابْنُ عَبْدِ المُطَّلِبْ؛ صحیح البخاری، ج۳، ص۱۰۵۱، ح۲۷۰۹؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۰۱، ح۸۰؛ السنن الکبری للنسائی، ج۵، ص۱۹۱، ح۸۶۳۸؛ مسند ابن حنبل، ج۶، ص۴۰۰، ح۱۸۵۰۲؛ تفسیر الطبری، ج۶، الجزء ۱۰، ص۱۰۲، کلّها نحوه، و کنز العمّال، ج۱۰، ص۵۳۹، ح۳۰۲۰۶؛ الأمالی للطوسی، ص۵۷۴، ح۱۱۸۷، نحوه؛ بحار الأنوار، ج۲۱، ص۱۷۸، ح۱۴.
  19. عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ: لَمَّا أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) بِحَفْرِ الْخَنْدَقِ عَرَضَتْ لَهُ صَخْرَةٌ عَظِيمَةٌ شَدِيدَةٌ فِي عَرْضِ الْخَنْدَقِ لَا تَأْخُذُ مِنْهَا الْمَعَاوِلُ فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فَلَمَّا رَآهَا وَضَعَ ثَوْبَهُ وَ أَخَذَ الْمِعْوَلَ وَ قَالَ بِسْمِ اللَّهِ وَ ضَرَبَ ضَرْبَةً فَكَسَرَ ثُلُثَهَا وَ قَالَ اللَّهُ أَكْبَرُ أُعْطِيتُ مَفَاتِيحَ الشَّامِ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأُبْصِرُ قُصُورَهَا الْحَمْرَاءَ السَّاعَةَ؛ ثُمَّ ضَرَبَ الثَّانِيَةَ فَقَالَ بِسْمِ اللَّهِ فَفَلَقَ ثُلُثاً آخَرَ فَقَالَ اللَّهُ أَكْبَرُ أُعْطِيتُ مَفَاتِيحَ فَارِسَ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأُبْصِرُ قَصْرَ الْمَدَائِنِ الْأَبْيَضَ؛ ثُمَّ ضَرَبَ الثَّالِثَةَ فَفَلَقَ بَقِيَّةَ الْحَجَرِ وَ قَالَ اللَّهُ أَكْبَرُ أُعْطِيتُ مَفَاتِيحَ الْيَمَنِ وَ اللَّهِ إِنِّي لِأُبْصِرُ أَبْوَابَ الصَّنْعَاءِ مَكَانِي هَذَا؛ الخصال، ص۱۶۲، ح۲۱۲؛ الأمالی الصدوق، ص۳۹۰، ح۵۰۴؛ بحار الأنوار، ج۲۰، ص۲۴۱، ح۴؛ السنن الکبری للنسائی، ج۵، ص۲۶۹، ح۸۸۵۸؛ المسند لابن حنبل، ج۶، ص۴۴۴، ح۱۸۷۱۶؛ المصنّف لابن أبی شیبة، ج۸، ص۵۰۱، ح۲۵، کلّها نحوه؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۳۷۴، ح۳۱۷۹۲، و راجع؛ الکافی، ج۸، ص۲۱۶، ح۲۶۴.
  20. عن ابن إسحاق عن رسول الله (ص) – فی مشاورته أصحابه فی الخروج أو البقاء فی غزوة اُحُد-: فَإِنْ رَأَيْتُمْ أَنْ تُقِيمُوا بِالْمَدِينَةِ وَتَدَعُوهُمْ حَيْثُ نَزَلُوا، فَإِنْ أَقَامُوا أَقَامُوا بَشَرِّ مُقَامٍ وَإِنْ هُمْ دَخَلُوا عَلَيْنَا قَاتَلْنَاهُمْ فِيهَا. وكان رأى عبد الله ابن أبي بن سلول مع رأى رسول الله (ص)، يرى رأيه في ذلك وألا يخرج إليهم، وكان رسول الله (ص) يكره الخروج، فقال رجال من المسلمين، ممن أكرم الله بالشهادة يوم أحد وغيره، ممن كان فاته بدر: يا رسول الله، اخرج بنا إلى أعدائنا، لا يرون أنا جبنا عنه وضعفنا؟ فقال عبد الله بن أبي بن سلول: يا رسول الله، أقم بالمدينة لا تخرج إليهم، فوالله ما خرجنا منها إلى عدو لنا قط إلا أصاب منا، ولا دخلها علينا إلا أصبنا منه فدعهم يا رسول الله، فإن أقاموا أقاموا بشر محبس، وإن دخلوا قاتلهم الرجال في وجههم، ورماهم النساء والصبيان بالحجارة من فوقهم، وإن رجعوا رجعوا خائبين كما جاءوا. فلم يزل الناس برسول الله (ص)، الذين كان من أمرهم حب لقاء القوم، حتى دخل رسول الله (ص) بيته، فلبس لامته، وذلك يوم الجمعة حين فرغ من الصلاة. وقد مات في ذلك اليوم رجل من الأنصار يقال له: مالك بن عمرو، أحد بنى النجار، فصلى عليه رسول الله (ص)، ثم خرج عليهم، وقد ندم الناس، وقالوا:استكرهنا رسول الله (ص)، ولم يكن لنا ذلك. فلما خرج عليهم رسول الله (ص)، قالوا: يا رسول الله، استكرهناك ولم يكن ذلك لنا، فإن شئت فاقعد صلى الله عليك. فقال رسول الله (ص): ما ينبغي لنبي إذا لبس لامته أن يضعها حتى يقاتل، فخرج رسول الله (ص) في ألف من أصحابه؛ السیرة النبویّة لابن هشام، ج۳، ص۶۷؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۰۲؛ تفسیر الطبری، ج۳، الجزء ۴، ص۷۱؛ البدایة والنهایة، ج۴، ص۱۳، کلها نحوه.
  21. م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۵۰۰-۵۰۷.
  22. « عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: إِنَّا لَنُحِبُّ مَنْ كَانَ عَاقِلًا فَهِماً فَقِيهاً حَلِيماً مُدَارِياً صَبُوراً صَدُوقاً وَفِيّاً إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَصَّ الْأَنْبِيَاءَ بِمَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ فَمَنْ كَانَتْ فِيهِ فَلْيَحْمَدِ اللَّهَ عَلَى ذَلِكَ وَ مَنْ لَمْ تَكُنْ فِيهِ فَلْيَتَضَرَّعْ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لْيَسْأَلْهُ إِيَّاهَا. قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! وَ مَا هُنَّ؟ قَالَ: هُنَّ الْوَرَعُ وَ الْقَنَاعَةُ وَ الصَّبْرُ وَ الشُّكْرُ وَ الْحِلْمُ وَ الْحَيَاءُ وَ السَّخَاءُ وَ الشَّجَاعَةُ وَ الْغَيْرَةُ وَ الْبِرُّ وَ صِدْقُ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءُ الْأَمَانَةِ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۵۶.
  23. « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أُعْطِينَا أَهْلَ الْبَيْتِ سَبْعاً لَمْ يُعْطَهُنَّ أَحَدٌ كَانَ قَبْلَنَا وَ لَا يُعْطَاهُنَّ أَحَدٌ بَعْدَنَا الصَّبَاحَةُ وَ الْفَصَاحَةُ وَ السَّمَاحَةُ وَ الشَّجَاعَةُ وَ الْعِلْمُ وَ الْمَحَبَّةُ فِي النِّسَاءِ»؛ بحار الأنوار، ج۶۹، ص۴۳۰.
  24. « عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَصَّ رُسُلَهُ بِمَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ فَامْتَحِنُوا أَنْفُسَكُمْ فَإِنْ كَانَتْ فِيكُمْ فَاحْمَدُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ ذَلِكَ مِنْ خَيْرٍ وَ إِنْ لَا تَكُنْ فِيكُمْ فَاسْأَلُوا اللَّهَ وَ ارْغَبُوا إِلَيْهِ فِيهَا. قَالَ فَذَكَرَهَا عَشَرَةً الْيَقِينَ وَ الْقَنَاعَةَ وَ الصَّبْرَ وَ الشُّكْرَ وَ الْحِلْمَ وَ حُسْنَ الْخُلُقِ وَ السَّخَاءَ وَ الْغَيْرَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمُرُوءَةَ»؛اصول کافی، ج۲، ص۵۶.
  25. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۴۰۷-۴۰۸.