عمرو بن سلمه ارحبی

عمرو بن سلمه ارحبی، کارگزار اصفهان

عمرو بن سلمة بن حارث ارحبی همدانی یا عمر بن سلمه یکی دیگر از والیان حضرت علی (ع) بوده که بر شهر اصفهان امارت داشته است.

اکثر نام او را عمرو بن سلمه همدانی کوفی نقل کرده‌اند و عمر بن سلمه، عمر بن ابی‌سلمه و عمرو بن مسلمه هم نقل شده است، اما آنچه در مدارک مختلف آمده عمرو بن سلمه است و از این روی ما این عنوان را انتخاب کرده‌ایم.

در تاج العروس آمده است که یزید بن قیس ارحبی، عمرو بن سلمه و مالک بن کعب که همه از قبیله ارحب می‌باشند، از کارگزاران آقا و مولای ما، علی(ع) می‌باشند[۱]. چنانچه ما کارگزاری مخنف را بر این مناطق پیش از صفین بدانیم عمرو را می‌‌توان کارگزارهمدان دانست.

ابن اثیر[۲]، ابن عساکر و مورخان تاریخ اصفهان نوشته‌اند: عمرو بن سلمه کارگزار اصفهان، اموالی را برای حضرت علی(ع) می‌‌آورد که خوارج متعرض او شدند، وی در حلوان با خراج و هدیه‌ها ماند سپس هدیه‌ها را برداشت و خراج را در حلوان گذاشت و به کوفه رفت [۳]. حضرت دستور داد آنها را در رحبه مسجد کوفه قرار دهد و دو فرزندش را مأمور آنها کند، تا آن اموال را میان مسلمانان تقسیم نمایند. امّ کلثوم دختر علی، فردی را فرستاد و گفت: از عسلی که با توست برای ما بفرست. وی نیز دو مشک عسل و دو مشک روغن فرستاد. هنگامی که علی(ع) برای انجام فریضه نماز میرفت مشکها را شمرد، دید که دو مشک کم است. عمرو بن سلمه را صدا زد و از آن دو مشک پرسید؟ پاسخ داد: امیر مؤمنان! در باره آن دو مشک از من مپرس؛ زیرا من دو مشک به جای آنها میآورم. فرمود: مصمم هستم که تو جریان آن دو را به من خبر دهی؟ گفت: امّ کلثوم برای من قاصد فرستاد، من هم آن دو را برای وی فرستادم. فرمود: به تو دستور دادم که مال مسلمانان را میان ایشان تقسیم کنی! آنگاه شخصی را نزد امّ کلثوم فرستاد که دو مشک را بازپس فرست. آن دو مشک را آوردند در حالی که از آنها کم شده بود. افرادی را نزد تجار فرستاد. آنان آن دو مشک را به صورت پر و خالی تخمین زدند. دیدند که به مقدار سه درهم و اندی، کمتر دارند. آنگاه حضرت به امّ کلثوم پیام فرستاد که درهمهای کسری را بفرست. آنگاه دستور داد مشک‌ها را میان مسلمانان تقسیم کردند[۴]. برابر نقلی به مقدار پنج درهم کسری داشت که حضرت گرفت[۵].

در کتاب سِیَر أعلام النبلاء آمده است که عمرو بن سلمه همدانی کوفی از تابعان بزرگ و جزو یاران علی بوده و در سال هشتاد و پنجم هجری درگذشته است[۶].[۷]

اعزام عمرو بن سلمه به کوفه

پس از جنگ جمل وقتی که حضرت علی(ع) بصره را گشود و طلحه و زبیر شکست خوردند، طی نامه‌هایی مردم مدینه و کوفه را از فتح و پیروزی خود آگاه ساخت و از جمله در نامه‌ای مفصّل، مردم کوفه را از پیروزی خود مطّلع کرد. حضرت نامه را توسط عمرو بن سلمه أرحبی برای مردم کوفه فرستاد.

محمد بن شبیر همدانی گوید: وقتی که عمرو بن سلمه أرحبی نامه امیرالمؤمنین را به کوفه آورد و مردم از پیروزی امیرالمؤمنین آگاه شدند، صدای آنها به تکبیر بلند شد؛ به گونه‌ای که همه مردم متوجه شدند و برای اطلاع از چگونگی فتح بصره، در مسجد گرد هم آمدند. منادی فریاد می‌کرد: "الصَّلَاةَ جَامِعَةً الصَّلَاةَ جَامِعَةً". تمام مردم جمع شدند و حتی یک نفر از حضور در مسجد تخلف نکرد و بعد از آن عمرو نامه حضرت علی(ع) را برای مردم قرائت نمود[۸]. این نامه را در شرح حال قرظة بن کعب، والی کوفه نقل کرده‌ایم.[۹]

نامه امام به عمرو بن سلمه

در تاریخ یعقوبی نقل شده است زمانی که عمر بن مسلمه ارحبی، والی حضرت بود، حضرت امیر(ع) در نامه‌ای به وی نوشت:

اما بعد، دهقانان منطقه مأموریت تو، از خشونت تو شکایت کرده‌اند، من این مسئله را بررسی نمودم و چیز خیری در آن ندیدم. پس باید رفتارت میان دو رفتار باشد: جامه‌ای از نرمخویی همراه با سخت‌گیری بدون ستم و نقصان. اگر آنان از سر تسلیم به ما باج دادند، پس آنچه نزد ایشان داری، بگیر و آنان تسلیم باشند و جز خدا، دوستی مگیر، چه خداوند -عزّوجلّ - فرموده است: ﴿لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِكُمْ لَا يَأْلُونَكُمْ خَبَالًا[۱۰] و خدای -عزّوجلّ - درباره اهل کتاب می‌فرماید: ﴿لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ[۱۱] و نیز فرموده است: ﴿وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ[۱۲] و خراج را برایشان سخت بگیر و با کسانی که آن سوی ایشانند، مقابله نما و از خون ایشان بپرهیز والسّلام.[۱۳]

در أنساب الاشراف این نامه را چنین آورده است:

دهقانان دیار تو از قساوت، سخت‌گیری و تحقیر تو شکایت کرده‌اند. من به این توجه کردم و دیدم که صلاحیت نزدیکی ندارند؛ چون مشرک هستند و صلاح ندیدم که آنها، رانده شده و دور شوند؛ چون معاهد هستند. پس برای آنها (و دربارهشان) جامهای نرم که آمیخته به کمی شدت باشد، بپوش؛ بدون این که به آنها ظلم شود و عهد آنها شکسته گردد. لکن بر آنها در پرداخت خراجشان سخت بگیر و توسط آنان با کسانی که آن سویشان هستند، جنگ می‌شود. اما بیشتر از طاقتشان از آنها خراج مگیر. به این، تو را امر کردم و خداوند یاریکننده است والسّلام.[۱۴]

با توجه به آنچه تا کنون ذکر شده و نقل بلاذری مشخص می‌شود که عمر بن مسلمه همان عمرو بن سلمه است که در نقل یعقوبی اشتباه شده است. در نسخه تکملة منهاج البراعة- عمر بن ابی سلمة ارحبی آمده است [۱۵].

در نهج البلاغه این نامه - تحت شماره ۱۹ و الی بعض عُمّاله - آمده است و ابتدای آن مانند نقل أنساب الاشراف است و در آخر آن بعد از جمله: «بِطَرَفٍ مِنَ الشِّدَّةِ» چنین آمده است: «وَ دَاوِلْ لَهُمْ بَيْنَ الْقَسْوَةِ وَ الرَّأْفَةِ وَ امْزُجْ لَهُمْ بَيْنَ التَّقْرِيبِ وَ الْإِدْنَاءِ وَ الْإِبْعَادِ وَ الْإِقْصَاءِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ»[۱۶]؛ و با آنها بین سختدلی و مهربانی رفتار کن و برایشان بیامیز بین نزدیک گردانیدن و زیاده نزدیک گردانیدن و دور ساختن و بسیار دور ساختن، ان شاء الله.[۱۷]

تحقیق و بررسی درباره مخاطب نامه ۱۹ نهج البلاغه

در کتاب تکملة منهاج البراعه بعد از این که این دو نامه را نقل می‌کند (نامه ۱۹ نهج البلاغه و آنچه از تاریخ یعقوبی نقل کردیم) چنین اظهار می‌داد: «ظاهراً این دو نامه، یکی است و سید رضی تنها قسمتی از این نامه را در نهج البلاغه آورده است و این روش اوست که جملات فصیح آن حضرت را بر می‌گزیند و بقیه را نقل نمی‌کند و یعقوبی نیز قسمت دیگری از آن را نقل کرده و ابتدای نامه، به دو روایت مختلف نقل شده است. مؤیّد مطلب، سخن فاضل بحرانی در شرح این نامه است که می‌گوید: نقل شده که این دهقانان مجوس بوده‌اند و حضرت امیر او را بر فارس و بحرین امارت داد؛ زیرا آنها مجوس و آتش پرست بودند. سپس می‌گوید: این سخن، منافاتی با فرمایش حضرت ندارد که آنها را به عنوان اهل کتاب معرفی کرده است، چون مجوس نیز اهل کتاب بودند که در قبل ما این مطلب را بیان کردیم و از جمله از کتاب توحید صدوق نقل کردیم: وقتی که حضرت علی(ع) می‌فرمود: قبل از این که مرا از دست بدهید، از من سؤال نمایید![۱۸]

أشعث بن قیس برخاست و گفت: ای امیرالمؤمنین! چرا از مجوس جزیه گرفته می‌شود و حال آنکه بر آنها کتاب نازل نشده و پیامبری برایشان نیامده است حضرت فرمود: «ای اشعث! خداوند بر آنها کتاب نازل کرده و به سوی آنها پیامبر فرستاده است»[۱۹].

بعد به این موضوع میپردازد که حضرت علی(ع) این نامه را به چه کسی نوشته است و می‌نویسد که کارگزار مذکور در این نامه، در کتب رجال ابو حفص عمر بن ابی سلمه عبدالله بن عبدالاسد بن هلال بن عبدالله بن عمر بن مخزوم قرشی مخزومی، پسر خوانده رسول خدا(ص) و مادرش امّ سلمه، هند مخزومیه، همسر پیامبر می‌باشد. او همراه با علی(ع) در جنگ جمل شرکت کرد و حضرت او را استاندار فارس و بحرین نمود و در مدینه در زمان عبدالملک بن مروان به سال هشتاد و سوم هجری از دنیا رفت. این مطلب در کتاب‌های استیعاب، اصابه و اسدالغابه ذکر شده است.

حضرت علی(ع) نامه دیگری نیز به او نوشته و آن نامه ۴۲ نهج البلاغه است.

سپس می‌نویسد: ظاهراً بین این که عمر مخزومی باشد و بین گفته یعقوبی که او را أرحبی معرفی کرده، منافاتی نیست، چون ممکن است که وی از قبیلۀ مخزوم باشد و در کتب رجال فردی به نام عمر بن ابی سلمه جز او و عمر بن ابی سلمة بن عبدالرحمان بن عوف زهری قاضی مدینه ذکر نشده است و کسی نگفته که حضرت علی او را بر شهر و روستا و طایفه‌ای امارت داده باشد. علاوه بر این که آنگونه که در کتاب التقریب ابن حجر آمده، عمر بن ابی سلمة بن عبدالرحمان در شام در سال سی و دوم هجری همراه بنی امیه به قتل رسیده و امارت حضرت امیر المؤمنین علی(ع) در سال سی و پنجم هجری بوده است. ابن سعد در کتاب طبقات[۲۰] فردی را به عنوان عمر بن سلمة بن عمیره همدانی أرحبی ذکر کرده و گفته که او از علی(ع) و عبدالله بن عباس روایت نقل میکرده و فردی شریف بوده است؛ اما حضرت امیر(ع) او را به عنوان کارگزار انتخاب نکرده است و چقدر تفاوت است بین او و عمر بن ابی سلمه. بنا براین، گمان قوی همراه با علم و تحقیق ما این است که عمر بن ابی سلمة أرحبی همان عمر بن ابی سلمه مخزومی می‌باشد و هر دو نامه یکی است و خداوند عالم به همه چیز است[۲۱].

سخن استاد حسن زاده آملی را که در شرح نامه ۱۹ نهج البلاغه بود به طور کامل، ذکر نمودیم و معلوم شد که ایشان بعد از فحص و تحقیق، به این نتیجه رسیده‌اند که عمر بن ابی سلمه مخزومی و عمر بن بن ابی سلمه أرحبی یکی است و منشأ این استنباط این بوده که در بعضی از نسخه‌های تاریخ یعقوبی به جای عمر بن مسلمه - که ما نقل کردیم - عمر بن ابی سلمه است. همانگونه که در ترجمه دکتر آیتی، متن عمر بن مسلمه و نسخه بدل آن عمر بن ابی سلمه است[۲۲] و همینطور در نقل نهج السعاده.

اما باید توجه داشت که نام فرزند ام سلمه، عمر بن ابی سلمه یا عمرو است و او والی بحرین بوده و حضرت علی(ع) در نامه ۴۲ نهج البلاغه از او تجلیل کرده است و آنچه در نامه ۱۹ آمده مربوط به عمرو بن سلمه أرحبی است که در بعضی از کتب به جای «عَمرو»، «عُمَر» و به جای سلمه، مسلمه آمده است. از جمله در نسخه عربی تاریخ یعقوبی و در کتاب وقعة صفین، روایتی را از فرزند عمر بن مسلمه أرحبی نقل می‌کند[۲۳] و به نظر می‌رسد که تمام اینها یکی است اشتباه از نساخ بوده است و صحیح آن عمرو بن سلمه است.

اما آنچه به عنوان مؤید از شرح بحرانی نقل کردند، کامل نیست؛ زیرا در نسخه چاپی آن تنها این جمله ذکر شده: «منقول است این دهقانان مجوسی بوده‌اند»[۲۴] و در شرح نامه ۱۹ ندارد که این فرد، عامل بحرین بوده است و مسلم است که قسمتی از عراق فعلی، مجوسی بودند، مثل مردم انبار و منطقه جزیره.

بنابراین، سخن فاضل بحرانی، مؤید کلام ایشان نیست و أرحب منسوب به قبیله همدان است نه بنی مخزوم و قریش. آنچه در طبقات ابن سعد آمده، مؤیّد بیان ماست؛ زیرا فردی به نام عمرو بن سلمة بن عمیرة همدانی ارحبی ذکر شده که از یاران حضرت علی(ع) بوده؛ گر چه در آن کتاب درباره کارگزاری او از جانب حضرت مطلبی ذکر نشده است. اما آنچه از کتب تاریخ یعقوبی، جمل شیخ مفید، تنقیح المقال، تاج العروس، سیر أعلام النبلاء، مستدرک الوسائل و أنساب الاشراف نقل کردیم مؤیّد بیان ماست و ایشان در تکملة منهاج البراعه نامه حضرت امیر(ع) را به مردم کوفه بعد از فتح بصره، از کتاب جمل مفید نقل کرده‌اند که حضرت نامه را همراه عمر بن سلمه ارحبی به کوفه فرستاد[۲۵].

بلاذری در شرح حال امام حسن(ع) نوشته است که آن حضرت، عمرو بن سلمه همدانی أرحبی را همراه با محمد بن اشعث نزد معاویه فرستاد که شرایط صلح را بنویسد و عمرو را جزو افرادی معرفی می‌کند که از شهود صلحنامه بوده‌اند[۲۶].[۲۷]

درگذشت عمرو بن سلمه

و ابن حجر در تقریب نوشته است که عمرو بن سلمة بن حارث همدانی کوفی در سال هشتاد و پنجم هجری از دنیا رفت[۲۸].[۲۹]

منابع

پانویس

  1. مامقانی، تنقیح المقال، ج۳، ص۳۰؛ زبیدی، تاج العروس (چاپ سنگی)، ج۱، ص۲۶۸.
  2. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۰۰.
  3. ابو شیخ انصاری، طبقات المحدثین بأصبهان، ج۱، ص۲۷۸؛ ابو نعیم، ذکر أخبار اصبهان، ج۱، ص۷۲.
  4. ابن عساکر، ترجمة الامام علی من تاریخ مدینة دمشق، ج۳، ص۲۳۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۴۷۹.
  5. ابن جوزی، صفة الصفوه، ج۱، ص۱۶۸.
  6. ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۳۴۳.
  7. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 488-489.
  8. شیخ مفید، الجمل، ص۲۱۶؛ محمودی، نهج السعاده، ج۴، ص۷۶.
  9. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 489-490.
  10. «ای مؤمنان! کسانی از غیر خودتان را محرم راز مگیرید» سوره آل عمران، آیه ۱۱۸.
  11. «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید » سوره مائده، آیه ۵۱.
  12. «هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است» سوره مائده، آیه ۵۱.
  13. «أمَّا بَعْدُ، فإنَّ دَهاقِينَ عَمَلِكَ شَكَوا غِلْظَتَكَ، ونَظَرْتُ في أمرِهِمْ فما رأيْتُ خَيْراً، فَلْتَكُن مَنْزِلَتُكَ بين مَنزِلَتَينِ: جلبابُ لينٍ بِطَرفٍ مِنَ الشِّدَّةِ في غَيرِ ظُلْمٍ ولا نَقْصٍ، فإنَّهم أحيونا صاغرين، فَخُذْ ما لَكَ عِندَهُم وَهُمْ صاغِرونَ، ولا تتَّخِذْ من دُونِ اللَّهِ وليَّاً، فَقَدْ قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِكُمْ لَا يَأْلُونَكُمْ خَبَالًا، وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي أَهْلِ الْكِتَابِ: ﴿لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ، وقال تبارك وتعالى: ﴿وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ، وقَرِّعْهُم بِخَراجِهِم. وقابِلْ في ورَائِهِم، وإيَّاك ودِماءَ هُم، والسَّلام»؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۳؛ محمودی، نهج السعاده، ج۵، ص۲۷.
  14. «و كتب إلى عمرو بن سلمة الأرحبي: أما بعد، فإن دهاقين بلادك شكوا منك قسوة و غلظة و أحتقارا و جفوة فنظرت فلم أرهم أهلا لأن يدنوا لشركهم ولم أر أن يقصوا و يجفوا لعهدهم، فالبس لهم جلبابا من اللين تشوبه بطرف من الشدة في غير ما أن يظلموا و لا ينقض لهم عهد و لكن تقرعوا بخراجهم و يقاتل [بهم] من وراءهم، ولا يؤخذ منهم فوق طاقتهم، فبذلك أمرتك و الله المستعان، و السلام»؛ بلاذری، أنساب الاشراف، ج۲، ص۱۶۱؛ مامطیری، علی بن مهدی، نزهة الأبصار، ص۲۵۸.
  15. حسن زاده آملی، تکملة منهاج البراعه، ج۱۸، ص۳۲۲، به نقل از: تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۹، چاپ نجف.
  16. نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص۸۶۹؛ صبحی صالح، نامه ۱۹، ص۳۷۶.
  17. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 490-492.
  18. «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»
  19. حسن زاده آملی، تکملة منهاج البراعه، ج۱۷، ص۳۱۲.
  20. ابن سعد، طبقات الکبری، ج۶، ص۱۷۱.
  21. حسن زاده آملی، تکملة منهاج البراعه، ج۱۸، ص۳۲۲.
  22. ترجمه تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۱۷.
  23. منقری، وقعة صفین، ص۸۶.
  24. ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۳۹۸.
  25. حسن زاده آملی، تکلمة منهاج البراعه، ج۱۷، ص۱۳.
  26. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۰ - ۴۲؛ ابن کلبی، نسب معد والیمن الکبیر، ص۵۲۵.
  27. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 492-496.
  28. ابن حجر، تقریب التهذیب، ج۲، ص۷۱؛ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۵۲۴، شماره ۱۳۱.
  29. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 496.