قاعدۀ لطف عبارت از انگیزه‌ای است که مکلف را به طاعت خداوند نزدیک‌تر و از معصیت دور می‌‌سازد، به طوری که مکلف با اختیار و میل قلبی تکلیفش را انجام دهد. این قاعده یکی از دلایل عقلی است که در برخی از مباحث عقیدتی همچون اثبات وجوب نصب امام از ناحیۀ خدا؛ اثبات عصمت و... کاربرد دارد. برای اثبات خود قاعده لطف به آیات، روایات و ادله عقلی تمسک شده است.

مقدمه

قاعدۀ لطف دلیلی عقلی است که نه تنها در اثبات وجوب نصب امام از ناحیۀ خدا و مباحث عقیدتی دیگر کاربرد دارد، بلکه در علم اصول نیز ـ در بحث «اجماع کشفی» ـ مورد استفاده و استناد قرار می‌گیرد. همچنین در مباحثی همچون «نیت»، «امر به معروف و نهی از منکر» و «قضاوت» نیز به این قاعده استناد می‌شود. متکلمان شیعه برای اثبات وجوب نصب امام بر خدا به این قاعده استناد کرده‌اند[۱].

معناشناسی

لطف در لغت یعنی نرمی در کار و کردار، مدارا، خوش رفتاری، مودت، نیکویی و نیکوکرداری[۲].[۳] بنابراین، لطف خداوند بر بنده‌اش یعنی فراهم کردن اسباب توفیق در اجرای امری[۴]. به بیان دیگر، لُطف امری است که به واسطه آن، راه اطاعت خداوند بر بندگان هموار می‌شود[۵].[۶]

اما در اصطلاح یعنی انگیزه‌ای که مکلف را به طاعت خداوند نزدیک‌تر و از معصیتش دور می‌‌سازد، به طوری که مکلف با اختیار و میل قلبی تکلیفش را انجام دهد[۷].

دیدگاه‌های متفاوت درباره قاعدۀ لطف

درباره قاعدۀ لطف دیدگاه‌های متفاوتی مطرح شده است برخی لطف را لازمۀ حکمت الهی می‌‌دانند؛ برخی دیگر آن را لازمۀ کرم خداوند و برخی لازمۀ عدل و در نهایت عده ای آن را لازمۀ بعثت پیامبران دانسته‌اند که اثبات لزوم بعثت پیامبران، لطف خدا به بندگانش برای هدایت شدن به مسیر مستقیم را هم اثبات می‌‌کند[۸].

انواع لطف

برای لطف دو تقسیم صورت گرفته است:

  1. لطف محصل: بنای خلقت موجودات بدون در نظر گرفتن لطف، لغو و بی معنی است، چراکه انجام تکالیف الهی بدون در نظر گرفتن آن، برای بندگان خداوند میسر نیست[۹].
  2. لطف مقرب: یعنی درجه ای بعد از لطف محصل، به این بیان که هدف از این لطف فقط برای ترغیب مکلفین برای انجام اعمال عبادیشان است، به عبارتی می‌‌توان گفت این لطف به مکلف کمک می‌‌کند که به طاعت خداوند نزدیکتر شده و از معصیتش دور شود[۱۰]. در واقع فرق این لطف با لطف محصل در این است که لطف محصل حرف از هدف خلقت می‌‌زند ولی لطف مقرب بر اساس غرض تکلیف بنا شده است[۱۱].

احکام قاعده لطف

برای قاعده لطف همچنین احکامی بیان شده است مانند:

  1. قاعدۀ لطف باید جایی اعمال شود که میان لطف و مورد لطف مناسبتی باشد بدین معنا که‌ حصول لطف، انگیزه‌ای برای انجام تکالیف شخص لطف شونده ایجاد کند. در غیر این صورت، اگر هیچ انگیزه‌ای به فرد لطف شونده ندهد، لطف به ایشان بی ثمر و بدون دلیل خواهد بود.
  2. لطف نباید باعث سلب اختیار بندگان نسبت به عملکردشان شود.
  3. مکلف باید به اجمال یا تفصیل از لطف مطلع شود؛ زیرا اگر به لطف و مورد لطف و مناسبت بین آنها آگاه نباشد، در او ایجاد انگیزه برای عمل به تکالیف ایجاد نمی‌شود[۱۲].

ادلۀ قاعده لطف

آیات

خدای تعالی می‌فرماید: ﴿كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ[۱۳]. بر اساس این آیه، خداوند رحمت به بندگان را بر خود واجب کرده و به آن ملتزم شده است؛ لذا قول به وجوب رحمت بر خداوند از باب تعیین تکلیف برای خدای تعالی نیست بلکه به فرمودۀ خود خدا مستند است، به همین جهت در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: ﴿وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ[۱۴]. این آیه نیز دلیلی روشن بر «قاعدۀ لطف» است. بر اساس این آیۀ مبارکه رحمت و لطف خداوند فراگیر است؛ بر خلاف غضب الهی که ممکن است گاهی قومی را فرا گیرد. عمومیت لطف الهی در آیه‌ای دیگر به این صورت بیان شده است: ﴿اللَّهُ لَطِيفٌ بِعِبَادِهِ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ[۱۵].

این آیه از دو جهت عمومیت دارد: عمومیت در لطف و رحمت بر بندگان و عمومیت در انواع رزق. خدای تعالی در این آیه رزق بندگان را بر لطف خویش مترتب کرده است. این رزق انواع روزی‌ها ـ اعم از مادی و معنوی و شخصی و نوعی ـ را در برمی گیرد. به عبارت دیگر هر آن چه که خیر باشد و از ناحیه خدای تعالی برسد، عنوان رزق بر آن صدق می‌کند و از باب لطف و رحمت الهی است. پس هدایت نیز رزق الهی و از سر لطف خداوند متعال است. به همین جهت خدای تعالی می‌فرماید: ﴿إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى[۱۶].[۱۷]

روایات

«قاعده لطف» مبنای روایی نیز دارد، از جمله روایات اینکه امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ»[۱۸]؛ زمین هرگز از کسی که حجت خدا را اقامه کند خالی نمی‌شود خواه این حجت آشکار و شناخته شده باشد و خواه ترسان و ناشناس باشد تا اینکه حجت‌ها و دلایل خداوند باطل نگردد.

بر اساس این حدیث زمین هیچ گاه از حجت الهی خالی نمی‌شود و این، به جهت آشکار شدن حجت‌ها و دلایل خداوند برای هدایت بندگان، و هدایت بندگان هم لطفی از سوی خداوند است پس این روایت مبنایی برای «قاعدۀ لطف» می‌باشد[۱۹].

دلایل عقلی

  1. نقض غرض بودن منع لطف: بر اساس حکم عقل نقض غرض خلاف حکمت است. از آنجا که خدای تعالی بندگان را برای رسیدن به کمال خلق کرده است؛ لذا باید مقدمات و اسباب رسیدن به این هدف را فراهم سازد،؛ چراکه خودداری از آن نقض غرض است. مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی در این باره می‌فرماید: واللطف واجب ليحصل الغرض به[۲۰]؛ لطف واجب است زیرا غرض به واسطه آن حاصل می‌شود.
  2. بخل یا عجز بودن منع لطف: روشن است که خداوند، مخلوقات خود را دوست می‌دارد و رستگاری آنان محبوب خداوند است. پس چنانچه رستگاری بندگان بر مقدمه یا مقدماتی متوقف باشد و فراهم ساختن این مقدمات مقدور باشد و خداوند از فراهم کردن آنها خودداری کند، این امتناع مصداق عجز یا بخل خواهد بود و حال آنکه خداوند متعال از هر دو صفت منزه است. پس فراهم ساختن مقدمات رستگاری بندگان بر خداوند سبحان واجب است.
  3. اغراء به جهل بودن منع لطف: اگر مولا به کسی قدرت بدهد و امکاناتی برای او فراهم سازد و بداند که شخص از نحوۀ به‌کارگیری آنها در مسیر صحیح آگاه نیست و ممکن است قدرت و امکانات را در مسیر ناصحیح به کار گیرد، در این صورت بر مولا لازم است که عبد خویش را آگاه کند، وگرنه اغراء به جهل خواهد بود و آن به حکم عقل قبیح است.
  4. وجوب لطف جهت اتمام حجت: وجود دلیل جهت اتمام حجت می‌باشد و بر خدا لازم است جهت عقاب بندگان، دلایل خود را آشکار و حجت را بر ایشان تمام سازد. از این‌رو خدای تعالی می‌فرماید: ﴿قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ[۲۱]. خداوند زمینۀ اطاعت را برای بندگان فراهم می‌سازد تا آن کس که با وجود این زمینه‌ها عصیان می‌کند از روی برهان هلاک شود و مطیع از روی برهان حیات یابد. خدای تعالی می‌فرماید: ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَإِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ[۲۲]. پس برهان رسا، نصب ادلۀ آشکار و ارسال رسل همگی برای اتمام حجت و از سر لطف خداوند است[۲۳].

وجوب رجوع مردم به امام بنابر قاعده لطف

بنابر قاعده لطف، اگر نصب حجج الهی (ع) عقلاً بر پروردگار لازم است، متقابلاً بنا بر ادلّه عقلی و نیز شرعی، بر مردم نیز واجب است که امام خود را بیابند و از او تبعیّت کنند. به دلیل آنکه: امام؛ تنها راه قرب به پروردگار است؛ قبول امامت؛ شرط قبولی اعمال بوده و انکار امامت؛ به مثابه انکار یکی از اصول دین است[۲۴].

پرسش‌های وابسته

منابع

پانویس

  1. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۳۸۵.
  2. مفردات الفاظ القرآن، ۴۵۰؛ لغت‌نامه دهخدا، ۱۲/ ۱۷۳۷۶.
  3. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۷۰.
  4. الصحاح: تاج اللغه و صحاح العربیه (ط. دارالعلم للملایین)، ج۴، ص۱۴۲۶.
  5. معجم مقاییس اللغه (ط. مکتب الاعلام الإسلامی، ۱۴۰۴ ﻫ.ق)، ج۵، ص۲۵۰.
  6. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۴۶-۱۴۸.
  7. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۷۰.
  8. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۷۰.
  9. الالهیات‌، ج ۳، ص ۵۱.
  10. کشف المراد، ص ۳۵۱؛ ارشاد الطالبین‌، ص ۲۷۷؛ الالهیات‌، ج ۳، ص ۵۲.
  11. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۷۱؛ امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص ۱۲۴؛
  12. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۷۳.
  13. «پروردگارتان بخشایش را بر خویش مقرّر داشته است» سوره انعام، آیه ۵۴.
  14. «و بخشایشم همه چیز را فرا می‌گیرد» سوره اعراف، آیه ۱۵۶.
  15. «خداوند در کار بندگانش نازک‌بین است، هر که را بخواهد روزی می‌دهد و او توانای پیروزمند است» سوره شوری، آیه ۱۹.
  16. «بی‌گمان آنچه بر ما مقرّر است رهنمود است» سوره لیل، آیه ۱۲.
  17. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۳۹۴.
  18. نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۸، ص۳۴۷؛ اعلام الموقعین، ج۴، ص۱۵۰؛ فتح الباری، ج۶، ص۴۹۴.
  19. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۳۹۷.
  20. کشف المراد، ص۳۵۰.
  21. «بگو: برهان رسا از آن خداوند است» سوره انعام، آیه ۱۴۹.
  22. «تا هر کس که نابود می‌شود از روی برهانی باشد و هر کس زنده می‌ماند (نیز) با برهانی؛ و بی‌گمان خداوند شنوایی داناست» سوره انفال، آیه ۴۲.
  23. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۳۹۸.
  24. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۳۰۵.