محمد بن عبدالوهاب
موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد
مقدمه
یکی از عالمان حنبلی قرن دوازدهم است که مسلک وهابیت را پایهگذاری کرد و نسبتش به وهیب تمیمی میرسد. وهابیت از نام پدرش عبدالوهاب گرفته شده است و پیش از او مسلکی به نام وهابیت وجود نداشت. او در سال ۱۱۱۵ه. ق در شهر عیینیه واقع در صحرای نجد عربستان چشم به جهان گشود و در سال ۱۲۰۶ه. ق دیده از جهان فرو بست. پدرش عبدالوهاب از عالمان حنبلی و مورد احترام مردم و قاضی شهر عیینیه بود. محمد در آغاز از محضر جمعی از عالمان مکه و مدینه بهره برد، ولی در همان زمان مطالبی بر زبان او جاری میشد که استادان و علمای صالح نسبت به آینده او بدبین بودند. آنان پیشبینی میکردند که این شخص گمراه، در آینده مردم را نیز به گمراهی خواهد کشید. وی در جوانی به مطالعه زندگینامه کسانی که مدعی نبوت شده بودند مانند مسیلمه کذاب، سجاج، اسود عَنسی و طلیحه اسدی علاقه خاصی داشت. این مطالب نشانگر آن است که او از همان آغاز، دنبال شهرت و مقام بوده است. به همین دلیل پدرش از او راضی نبود و پیوسته او را سرزنش میکرد و مردم را از اطاعت او برحذر میداشت. حتی برادرش سلیمان بن عبدالوهاب از مخالفان سرسخت وی بود و سخنان او را باطل میدانست. سلیمان در رد اندیشه برادرش کتابی نوشت که اولین کتاب در رد وهابیت است. محمد بن عبدالوهاب بر اثر فشارهای عالمان و استادان خود، سرزمین پدریاش را ترک کرد و به بصره رفت. برخی از علمای اهل سنت با ارسال نامهای، مردم بصره را از اندیشههای انحرافی ابن عبدالوهاب آگاه ساختند و مردم را از همراهی با وی بر حذر داشتند.
در آن روزها، استعمارگران انگلیس در مناطق اسلامی در پی یافتن راههایی برای از بین بردن اتحاد امت اسلامی بودند. برابر دستور حکومت بریتانیا، جاسوسان وظیفه داشتند در کشورهای اسلامی برای ایجاد مذاهب ساختگی، به نوع اختلافهای میان مسلمانان پی ببرند و به آنها دامن بزنند. مستر همفر از اعضای سازمان جاسوسی بریتانیا در خاطرات خود مینویسد: «وزارت مستعمرات بریتانیا در سال ۱۷۰۰ میلادی برای تحقیق کافی به منظور به دست آوردن راههای منحرف ساختن ملت اسلام و تقویت این راهها برای ایجاد فرقه میان مسلمانان و گسترش تسلط به کشورهای اسلامی ما را با یک اکیپ ده نفره به سوی مصر، عراق، تهران، حجاز و آستانه (ترکیه) اعزام کردند و از طرف این وزارتخانه، امکانات کافی مانند: پول، اطلاعات لازم و نقشههای طرح شده در اختیار ما گذاشتند و حتی نامهای سلاطین و حکام، علما و رؤسای قبایل را کاملاً به ما آموختند»
براین اساس، مستر همفر برای گسترش اختلاف میان گروههای مسلمانان، در به در دنبال شخصی مناسب برای اجرای اهداف خود بود که سرانجام در بصره با محمد بن عبدالوهاب آشنا شد. او آرام آرام برنامه دوستی تنگاتنگی با محمد را پیریزی کرد. آن دو بعضی وقتها با هم برای تفریح به خارج بصره میرفتند و ساعتهای طولانی را در کنار هم میگذراندند. پس از مدتی، رابطه دوستی میان محمد بن عبدالوهاب و جاسوس انگلیس گسترش یافت تا جایی که همیشه با هم غذا میخوردند و در یک اتاق استیجاری که اجاره بهای آن را همفر میپرداخت، زندگی میکردند. چون محمد بن عبدالوهاب شغلی نداشت، همفر تمام لوازم مورد نیاز او مانند غذا و لباس و غیره را فراهم میکرد، محمد به تدریج بنده و مطیع این جاسوس بریتانیایی شد و در تمام مسائل با او توافق داشت و در هیچ امری با او مخالفت نمیکرد.
همفر در چگونگی آشنایی خود با محمد بن عبدالوهاب مینویسد: «پس از رسیدن به بصره، مدتی در مسجدی اقامت کردم و سپس دنبال مکان مناسب و کار بودم، با نجاری قرار گذاشتم که در دکان او کار کنم. نجار، مرد مهربان و شریفی بود و با من مانند فرزند خود رفتار میکرد. اسمش عبدالرضا، شیعه و ایرانی و از اهل خراسان بود که در بصره مقیم شده بود. من از فرصت استفاده کردم و نزد او زبان فارسی را آموختم. شیعیان و ایرانیهای مقیم بصره هر روز هنگام عصر در دکان او اجتماع میکردند و درباره امور اقتصادی و سیاسی سخن میگفتند. در میان جمعیتی که در این مکان دکان رفت و آمد میکردند، جوانی را در لباس طلاب علوم دینی دیدم که لغات سهگانه عربی، ترکی و فارسی را به خوبی میدانست. اسمش محمد بن عبدالوهاب بود. جوانی بلند پرواز و عصبانی که با حکومت عثمانی سخت مخالف بود. جهت دوستی او با صاحب دکان عبدالرضا این بود که هر دو نسبت به دولت عثمانی بدبین بودند. ولی جوانی آزادیخواه بود و هیچگونه تعصبی در سنیگری و شیعهگری نداشت. به مذاهب چهارگانه هم چندان پایبند نبود. میگفت این مذاهب را خدا نازل نکرده است. خلاصه پس از مدتی آشنایی با او و مراوده، بدین نتیجه رسیدم که محمد بن عبدالوهاب، فرد شایستهای برای اجرای مقاصد بریتانیا در منطقه میتواند باشد. او حس بیباکی و بلندپروازی، جاهطلبی، غرور و دشمنی با علماء و مراجع اسلام و رأی مستقلی از نظر فهم قرآن و حدیث داشت و به هیچ یک از رهبران مذاهب حتی نسبت به خلفای چهارگانه هم اعتقاد نداشت. این موارد از بزرگترین نقطه ضعفهای او بود که میتوانست مورد استفاده ما قرار بگیرد و این امکان را به وجود میآورد که از طریق او مأموریت خود را در اجتماع مسلمانان عملی کنیم».
بالاخره در سال ۱۱۴۳ ه ق پس از بازگشت محمد بن عبدالوهاب به نجد، بر اساس یک موافقتنامه سری میان انگلیس و محمد بن عبدالوهاب، اجرای عملی دعوت جدید آغاز میشود. وظایفی را که شیخ محمد کمکم و با پشتگرمی نظامی و مالی استعمار باید انجام میداد به وی ابلاغ شد. این وظایف عبارت بودند از: ۱- تکفیر تمام مسلمانان و حلال کردن قتل آنان و غارت اموالشان و هتک ناموس آنان، ۲- نابود کردن کعبه به نام این که جزو آثار بتپرستی است و مانع شدن مردم از حج، ۳- کوشش برای ایجاد روح نافرمانی نسبت به خلیفه عثمانی، ۴- ویران ساختن بارگاهها و ضریحها و اماکن مقدسه و مورد احترام مسلمانان. در مکه و مدینه و سایر سرزمینهای اسلامی، به نام مبارزه با آثار بتپرستی و شرک، ۵- انتشار قرآنی که کم و زیادهایی بر اساس احادیثی که در مورد تحریف قرآن رسیده است در آن عملی شده باشد[۱].
محمد بن عبدالوهاب چندی بعد، مدینه را به سوی نقاط دیگر ترک کرد. چهار سال در بصره و پنج سال در بغداد و یک سال در کردستان، دو سال در همدان و اندک زمانی هم در اصفهان و قم رحل اقامت افکند، آنگاه به حریمله زادگاه پدرش رفت و تا زمانی که پدرش زنده بود، کمتر سخن میگفت و گاهی میان او و پدرش نزاعی در میگرفت ولی پس از درگذشت پدرش در سال ۱۱۵۳ ه ق که شیخ محمد ۳۸ سال داشت، پرده از روی عقاید خود برداشت و تبلیغات او در این شهر افکار عمومی را برآشفت، به گونهای که ناگزیر شد این شهر را به عزم اقامت در «عُیینیه» زادگاهش ترک کند. پس از مدت کوتاهی این شهر را نیز به اجبار ترک کرد و به ناچار نقطه سومی به نام «درعیه» را که محمد بن سعود جد آل سعود به عنوان رئیس قبیله بر آن منطقه حکومت میکرد، برای خود برگزید. او دعوت خود را با حاکم «درعیه» در میان نهاد و هر دو پیمان بستند که رشته دعوت از آن محمد بن عبدالوهاب و زمام حکومت در دست محمد بن سعود باشد و برای استحکام این روابط، ازدواجی نیز میان دو خانواده صورت گرفت. محمد بن عبدالوهاب تبلیغ خود را در پرتو قدرت حاکم آغاز کرد و به زودی هجوم به قبایل اطراف و شهرهای نزدیک شروع شد و سیل غنائم از اطراف به شهر درعیه که شهر فقیر و بدبختی بود سرازیر گردید. این تهاجمها و قتل و غارتها از سوی وهابیان توسعه و ادامه یافت تا در حجاز یک حکومت سیاسی مذهبی که مذهب آن وهابیگری و اجرای عقاید و آراء ابن تیمیه بود به وجود آمد[۲].[۳].
منابع
پانویس
- ↑ چالشهای فکری و سیاسی وهابیت، اکبر اسدعلی زاده، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، ص۲۴.
- ↑ تاریخ حرم ائمه بقیع، نجمی، مشعر، ص۳۶.
- ↑ تونهای، مجتبی، محمدنامه، ص ۸۴۴.