نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط HeydariBot(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۳۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
خناس: به معنای پنهانکار است[۳]. هر گاه آدمی، خدا را یاد کند، بیدرنگ شیطان از او میگریزد و پنهان میشود و چون از خداغفلت ورزد، شیطان بازمیآید و در فریب او میکوشد[۴]. احتمال دیگر در وجه این صفت آن است که شیطان با پنهانکاری سراغ آدمی میآید و باطل را میآراید و حق را میپوشاند[۵][۶].
درباره ساختار لفظ "شیطان"، یک نظر این است که حرف "نون"، حرف اصلی است و لفظ شیطان از سه حرف "شطن" به معنای دور شدن ساخته شده است و مراد از شیطان، موجودی دور شده از رحمتحق است. قول دیگر این است که حرف نون، حرف زائد است و شیطان از ریشه "شاط، یشیط"، یعنی از خشم سوختن میباشد[۳۲]. هر دو صورت با معنای اصطلاحی و قرآنیشیطان سازگار است؛ زیرا شیطان هم از رحمت خدا دور شد و هم از شدت غضب و آتش بر آدمسجده نکرد.
شیطان، اسم عام و هر موجود شروری را شامل میشود؛ در مقابل، ابلیس که عَلَم و مصداق خاص شیطان است.
در نظام طولی جهان، نقشی از تدبیر و اداره کاینات به شیطان سپرده نشده است (برخلاف فرشتگان) و نه تسلط شیطان بر بشر نیز در حدی نیست که بتواند او را به آنچه میخواهد، مجبور نماید.
قلمرو شیطان، فعالیتهای تشریعی و تکلیفی بشر است، نه تکوین. شیطان فقط در وجود بشر میتواند نفوذ کند، نه در غیر بشر؛ این نفوذ هم به نفوذ در اندیشه او محدود است نه در تن و بدن او. نفوذ شیطان در اندیشهبشر نیز در حدوسوسه کردن است و اینکه چیزی را در نظامجهان بیافریند، یا اینکه بر بشر تسلط تکوینی داشته باشد، یعنی به شکل یک قدرت پیروز بتواند بر وجود بشر مسلط شود و انسان را بر کار بد اجبار و الزام نماید؛ از حوزه قدرتشیطان خارج است. تسلط شیطان بر بشر زمانی متصور میشود که خود انسان دست ارادت به او بدهد: ﴿إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ * إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ﴾[۳۴].
فلسفه و حکمت تسلط شیطان بر بشر، اختیار انسان است. مرتبه وجودی انسان ایجاب میکند که آزاد و مختار باشد. موجود مختار همواره باید بر سر دو راهی قرار گیرد تا کمال و فعلیت خویش را که منحصراً از راه اختیار و انتخاب به دست میآید، تحصیل کند.
بر اساس منطققرآن، خداوند، پُست اضلال وگمراهسازی را خود به شیطان اعطا فرموده است. دراینباره قرآن کریم میفرماید: ﴿وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُورًا﴾[۳۵]. ملاحظه میشود که خداوند، شیطان را مخاطب ساخته، به وی چنین فرمان میدهد که از فرزندان آدم هر کس را میتوانی بلغزانی، بلغزان و گمراه کن و شیطان جز دروغ و فریب نویدشان نمیدهد[۳۶].
برخی بر این اعتقادند که "اهریمن" در کیشزردشتی، همان است که در اسلام به عنوان شیطان معرفی شده است؛ یعنی اگر اهریمن را مخلوق اهورامزدا بدانیم همان شیطان است که عامل بدیهاست؛ ولی اینگونه نیست؛ زیرا جن و شیطان در کار خلقت هیچ نقشی ندارند و از این جهت مثل موجودات زمینی میباشند، در حالی که از منظر زردشتیها، اهریمن در خلقت نقش منفی بر عهده دارد. از اینجا میتوان فهمید که اندیشه مخلوقات بد و ناشایست و اینکه نظام آفرینش ناقص است، به هیچوجه در اندیشههای قرآنی راه ندارد.
در تعلیمات اوستایی، اهریمن خالق همه بدیها و شرور و آفات و موجودات زیانآور است. قسمتی از جهان آفرینش، جزء قلمرو اوست و او خود یا یک اصل قدیم ازلی است و شریک اهورامزداست در ذات، و یا مخلوق اوست؛ ولی شریک او در خالقیت. به همین علت، گاهی در ترجمه فارسی، کلمه شیطان، به دیو و یا اهریمن ترجمه میشود. این ترجمه صحیح نیست. کلمه شیطان معادل فارسی ندارد؛ لذا باید عین این کلمه، یا کلمه ابلیس که در عربی معادل آن است، آورده شود. دیو یا اهریمن به مفهوم حقیقی، از نظر قرآن به هیچوجه وجود خارجی ندارد و با مفهوم قرآنیشیطان مغایر است[۳۷][۳۸].
↑«که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل میکنند چیرگی نیست * چیرگی او تنها بر کسانی است که دوستش میدارند و بر کسانی که به او شرک میورزند» سوره نحل، آیه ۹۹-۱۰۰.
↑«و هر یک از آنان را که بتوانی با آوای خویش بلغزان و با سوارگان و پیادگان خویش بر آنان بتاز و در داراییها و فرزندان آنان شریک شو و به آنها وعده بده! و شیطان جز وعده فریبنده به آنان نخواهد داد» سوره اسراء، آیه ۶۴.