نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط HeydariBot(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۲۵ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۰۰:۱۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
از آنجا که هدفپیامبر (ص)، هدایت و رهبریمردم بود و نه دشمنی و جنگ با آنان، در این راه، بردباری بسیاری از خود نشان داد. آن حضرت در دعوت از مشرکان به مشقتهای بسیاری دچار شد و رفتارهای بسیار ناپسندی از آنان دید؛ ولی هیچگاه از دعوت و موعظه آنان دست برنداشت. پیامبر (ص) مانند طبیبی دلسوز برای طبابت روح افراد به سراغ آنان میرفت؛ چنانکه علی (ع) در این باره میفرماید: "پیامبر، طبیبی سیار برای درمان بیماران است (خود، نزد بیماران میرود). او مرهمهای شفابخش را آماده و ابزار داغ کردن زخمها را گداخته است و او برای شفای قلبهای کور و گوشهای ناشنوا و زبانهای لال، آماده و با داروی خود در پی یافتن بیماران فراموش شده و سرگردان است"[۵]؛ این، همان طبیب سیاری است که دنبال بیماردلان مکه میرفت و در برابر آزارهای آنان بزرگوارانه میفرمود: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ قَوْمِي فَإِنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ »[۶][۷].
آن حضرت حتی با یهودیان - که از دشمنان سرسخت اسلام و پیامبر (ص) بودند، پیمانصلح بسته بود که اگر دشمنی نکنند، در امان خواهند بود و میتوانند در کنار مسلمانانزندگی کنند؛ اما زمانی که یهودیانبنی قینقاع مسلمانی را کشتند[۱۱] و پیمان شکنی کردند، پیامبر (ص) در مقابل آنان صفآرایی کرد؛ با این حال، باز هم پیش از شروع جنگ، آنان را در بازارشان جمع کرد و خطاب به آنان فرمود: "ای گروه یهود، از خدا بترسید تا آن چه بر سر قریش آمد، بر سر شما نیاید؛ اسلام بیاورید تا در امان باشید. شما میدانید که من نبی مرسل هستم و این را در کتابهای خود یافتهاید"[۱۲][۱۳].
از این موضع گیری پیامبر (ص) در مقابل یهودیانی که پیمان شکنی کرده بودند، به خوبی پیداست که آن حضرت تا چه اندازه خواستار جلوگیری از جنگ و خونریزی بود. رسول خدا (ص) حتی پس از نقض عهدیهودیان حاضر شد که در صورت پذیرش اسلام، با آنان صلح کند و تا آخرین لحظه کوشید تا از جنگ جلوگیری شود[۱۴][۱۵].
از کارهای دیگر پیامبر (ص) در مواقع جنگ، نهی از کشتن کسانی بود که به سبب ترس و اجبار، اسلام را میپذیرفتند؛ مثلاً در یکی از جنگها "اسامة بن زید" با مردی یهودی به نام "مرداس بن نهیک" روبرو شد و وقتی شمشیرش را کشید، مرداس، شهادتین را گفت؛ اما اسامه توجهی نکرد و وی را کشت. وقتی پیامبر (ص) وی را برای این کار بازخواست کرد، اسامه گفت: "او به سبب ترس، به دروغ چنین گفت"؛ اما آن حضرت به حدی به اسامه سخت گرفت که اسامه گفت: "از این پس هیچ مردی را که «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» گفته و اسلام آورده است، نخواهم کشت"[۱۶]؛ پس آن حضرت به او فرمود: "حتی پس از من هم نباید چنین کنی"[۱۷][۱۸].
هیچگاه اتفاق نیفتاد که پیامبر (ص) پس از پیروزی در صدد انتقام بر آید؛ بلکه با رحمت الهی، اخلاق پسندیده و رفتار سازندهاش آنها را میبخشید و اینگونه سبب جذب بسیاری به اسلام میشد. خداوند در قرآن کریم، مدارای پیامبر را اینگونه میستاید: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ﴾[۲۱][۲۲].
بر اساس همین رأفت و مدارا بود که آن حضرت پس از فتح مکه، وقتی دشمنان دیرینهاش مانند ابوسفیان را دید که حتی قصد کشتنش را داشتند، به انتقام و یا حتی تأدیب و سخت گیری بر آنان نیندیشید؛ بلکه در جواب بعضی یارانش که آن روز را روز جنگ و انتقام فریاد دانسته، باعث نگرانی ابوسفیان شده بودند، آن را روز بزرگداشت کعبه دانست و به همه امان داد[۲۳] و از آنان پرسید: «مَا تَظُنُّونَ وَ مَا أَنْتُمْ قَائِلُونَ ؟» آنان با شناختی که از پیامبر داشتند، گفتند: "گماننیکی داریم. تو برادر بزرگوار و فرزندبرادری بزرگوار و با گذشت هستی که هم اکنون پیروز شده ای"[۲۴]؛پیغمبر فرمود: "همان سخنی را میگویم که برادرم یوسف گفت؛ او گفت: "امروز بر شما نکوهشی نیست، خداوند شما را میآمرزد و او بخشندهترین بخشندگان است"[۲۵]. بروید که شما آزادشدگاناید"[۲۶]. آن حضرت حتی زمانی که قاتل عمویش، حمزه را دید، رویش را از او برگرداند و به وی فرمود: "برو که هرگز نمیخواهم تو را ببینم"[۲۷][۲۸].
آن حضرت به خاطر مدارا با افرادی که میخواستند ایشان را بکشند، نه تنها سبب پشیمانی آنها شد؛ بلکه آنان را به اسلام جذب کرد؛ چنانکه در موارد بسیاری، مانند ماجرای "عمیر بن وهب"، از مشرکانقریش و از دشمنان سرسخت و کینه توز خود، چنین کرد. وی که از قبل، با "صفوان بن امیه" در مکه نقشه قتلپیامبر را طراحی کرده بود، به بهانه آزاد کردن پسرش به مدینه آمد؛ وی دلیل آمدنش را فقط آزادی پسرش گفته بود؛ اما آن حضرت از نیت اصلیاش آگاه شد و در مقابل اصرار او بر انکارحقیقت، تمام ماجرای قتل را بیان کرد. وی پس از شنیدن سخنان پیامبر، مسلمان شد و آن حضرت نیز او را مجازات نکرد؛ بلکه او را آزاد و امر فرمود تا به وی فقه و قرآن بیاموزند[۲۹][۳۰].
آن حضرت در صورت مجبور شدن به جنگ، هیچگاه کرامت و حرمت انسانی را زیر پا نمیگذاشت؛ بلکه با اسیران با کمال مدارارفتار میکرد؛ مثلاً، با آنکه اسیرانبدر از مشرکان و دشمنان سرسخت پیامبر (ص) در مکه بودند و آزارهای فراوانی بر رسول اللّه (ص) روا داشته بودند؛ اما به راحتی آنان را در قبال پرداخت فدیه آزاد کرد و فدیه کسانی را که پولی نداشتند، آموزشخواندن و نوشتن به چند نفر از مسلمانان قرار داد[۳۱]. همچنین، ایشان هرگز با زنان و کودکان نمیجنگید و به افرادش هم توصیه میفرمود که با زنان و بچهها کاری نداشته باشند و آنها را نکشند[۳۲][۳۳].
به دلیل همین رأفت و بخشش بود که تمام اسیرانزن و کودک را در جنگ بنی مصطلق در ازای فدیه و تعدادی را هم در ازای مهریه "جویریه"[۳۴] آزاد کرد[۳۵] و اینگونه تمام زنان بنی مصطلق آزاد شدند[۳۶][۳۷].
آن حضرت به دلیلامانتداری در دوران جوانی، در بین همگان و همچنین مشرکانقریش فردی قابل اعتماد بود و از همینرو، محمد امینلقب یافت[۴۴]. این اخلاق حسنه در دوران رسالت نیز، قویتر شد؛ چنانکه در جنگ خیبر هنگامی که "اسود خزاعی"، چوپان سیاه پوست حبشی نزد آن حضرت آمد و مسلمان شد و درباره گوسفندانی پرسید که نزد او امانت بود، آن حضرت فرمود: "گوسفندان را از اردوی ما بیرون ببر و مشتی ریگ به سوی آنان پرتاب کن که آنان خود به سوی خانه مالکانشان خواهند رفت." وی نیز چنین کرد و گوسفندان به قلعه یهودیان برگشتند[۴۵][۴۶].
↑تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۱۲۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۰۹؛ المغازی، ص۱۷۶-۱۷۷ و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۱۳۸
↑المغازی، ج ۱، ص ۱۷۶؛ امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۱۲۲ و صالحی دمشقی، سبل الهدی والرشاد، ج ۴، ص ۱۷۹.
↑«پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
↑طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۲۵؛ تاریخ الطبری، ج۳، ص۶۱؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۶۰؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۴۱۲ و المغازی، ج۲، ص۸۳۵.
↑الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۶؛ ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج ۲، ص ۲۶۴؛ نویری، نهایة الأرب، ج ۱۷، ص ۵۶؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۱، ص ۲۴۷ و حاکم نیشابوری، المستدرک، ج ۲، ص ۱۴۰.
↑امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۱۹۵ - ۳۲۴؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۴۹۸؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ص ۱۵۸؛ دلائل النبوه، ج۴، ص۳۴؛ الکامل، ج ۲، ص۱۴۶؛ ابن الاشعث السجستانی، سنن ابی داوود، ج ۱، ص ۶۰۱؛ مسند احمد، ج۳، ص۴۸۸ و عبدالرزراق صنعانی، المصنّف، ج۵، ص۲۰۱.
↑جویریه، دختر رئیس قبیله بنی مصطلق، حارث بن ابی ضرار، بود که در جنگ به اسارت در آمد و بهای آزادیاش، نُه اوقیه بود. وی برای پرداخت آن از رسول خدا (ص) کمک خواست و آن حضرت پس از پرداخت، او را به همسری گرفت و تعداد زیادی از اسیران را در قبال مهریه وی آزاد کرد.
↑الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۴۹؛ دلائل النبوه، ج ۴، ص ۵۰، المغازی، ج ۱، ص ۴۱۲ و ابن جوزی، المنتظم، ج ۳، ص۲۱۹.
↑الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۴۹؛ امتاع الأسماع، ج ۱، ص ۲۰۶؛ المغازی، ج ۱، ص ۴۱۲ و نهایة الارب، ج ۱۷، ص ۱۶۵.