ولایت در لغت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۲ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۳۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

واژه‌ «ولایت» از ریشه (وَلْیْ) گرفته شده است[۱]. لغت شناسان برای واژه «وَلْی» دو معنای کلی ذکر کرده‌اند: نخست قرب و نزدیک شدن[۲] و دیگری آمدن چیزی در پی چیز دیگر؛ بدون آنکه فاصله‌ای میان آن دو باشد[۳]. علاوه بر این دو معنا، برای این واژه معانی گوناگون دیگری نیز ذکر شده است[۴]. در اینکه کدام یک از دو معنای کلی فوق، معنای حقیقی کلمه "ولایت" به فتح یا کسر واو است، اختلاف است. برخی هر دو کلمه را به یک معنا گرفته‌اند و برخی بین آن دو تفاوت قائل شده‌اند. از میان معانی ولایت، معنای سلطنت و امارت و معنای قرابت و نزدیکی؛ بیش از معانی دیگر، مورد توجه اهل لغت واقع شده است[۵].

از جمع‌بندی اقوال می‌توان به این نتیجه رسید که معنای حقیقی ولایت، همان قرب است و در موردی که قرینه خاصی برای اراده یکی از این معانی نبود، باید همین معنای کلی را در نظر گرفت و معانی دیگر همچون مالکیت در تدبیر و تکفل امور و عهده‌دار شدن احکام و مسائل مُوَلّی علیه، لازمه و نتیجه حاصل از ولایت است نَه اصل حقیقت و معنای مطابقی آن. از این رو هر جا ولایت را به مفهوم حکومت، امارت و سلطنت تفسیر می‌کنند، تفسیر به لوازم معنا کرده‌اند، نه بیان معنای حقیقی آن[۶].

ریشه لغوی

واژه‌ «ولایت» از ریشه (وَلْیْ) گرفته شده‌؛ اما ساختار افعال ماضی و مضارع این ریشه به دو صورت ذکر شده است: وَلِیَه یَلِیهِ، به کسر لام در هر دو مورد. وَلَیَ یَلِی، بر وزن وَعَدَ یَعِدُ[۷].

این واژه که به فتح و کسر واو استعمال شده، در هر دو صورت مصدر است؛ چنان که گفته می‌شود: ولی الشیء و علیه وَلایة و وِلایة[۸]. منتهی «وِلایت» به کسر واو، مصدر «والی» به معنای امارت و سلطنت است، اما وَلایت به فتح واو، مصدر «ولیّ‌» ضدّ «عدوّ» است[۹].

اصل معنای لغوی

اصل معنای این واژه، شدّت قرب و نزدیکی دو شیء یا بیشتر به یکدیگر است[۱۰]؛ به گونه‌ای که هیچ حدّ فاصلی میان آنان نباشد[۱۱]. از اینجا روشن می‌شود، که سایر معانی در باب ولایت، از قبیل دوستی، رابطه نَسَبی، یاری و هم‌کیشی، معنای لازم و استعاری قرب است.

بنابراین، سایر معانی که در واژه ولایت گفته شده، با توجّه به معنای اصلی، یعنی شدّت قرابت و نزدیکی، باید ترجمه شود[۱۲]. هنگامی که این واژه درباره روابط انسانی و امور اجتماعی به کار می‌رود، بیانگر تدبیر و ولایت ولی امر بر مولَّی‌علیه خود است. چنان‌که ابن‌اثیر، معنای اصلی ولایت را مقیّد به سه قید می‌نماید که اگر با هم جمع نشوند، معنای ولایت محقّق نمی‌گردد؛ آن سه شرط عبارتنداز: تدبیر، قدرت بر اعمال تدبیر و فعلیّت آن[۱۳]. همچنین آنچه با ذات اقدس حق تناسب دارد معنای مالکیت امر و سلطنت و صاحب اختیار بودن است و بر این اساس، واژه «ولایت» - به کسر یا فتح - مصدر و واژگان «ولیّ» و «مولا» به یک معناست.[۱۴]. شاید توجه به همین نکته موجب شده تا برخی "ولیّ" را به معنای مدبّر و متصرّف درامور عالم بدانند. [۱۵].

نتیجه آنکه: واژه ولایت، با وجود معانی فراوانی که برای آن ذکر شده، یک معنای اصلی دارد که سایر معانی به آن باز می‌گردد و آن "شدّت قرابت" میان دوشیء است؛ به گونه‌ای که چیزی میان آن دو حائل نباشد؛ و الا او ولی خواهد بود[۱۶]. سایر معانی ولایت، با قرائن دیگر بر آن می‌شود؛ از جمله: ولاء حبّ، ولاء عتق، نصرت، قرابت، سلطنت و تدبیر[۱۷].

معانی واژه

لغت‌شناسان برای واژه «وَلْی» دو معنای کلی ذکر کرده‌اند:

  1. قرب و نزدیک شدن: در موجودات مادی، شرط تأثیر و تأثر این است که نزدیک هم باشند. وقتی نزدیکی برقرار شد زمینه تأثیر و تأثر هم فراهم می‌شود و یکی در دیگری تصرف می‌کند یا هر دو در هم تصرف می‌کنند. این معنای دیگری است که علاوه بر قرب، از کلمه «ولایت» فهمیده می‌شود[۱۸]. به همین جهت برخی گفته‌اند: اصل در معنای "ولی"، شدت قرب و نزدیکی دو شیء یا بیشتر به یکدیگر است[۱۹].[۲۰]
  2. آمدن چیزی در پی چیز دیگر؛ بدون آنکه فاصله‌ای میان آن دو باشد[۲۱] که می‌توان از آن به «اتصال و پیوند دو شیء» تعبیر کرد.

علاوه بر این دو معنا، برای کلمه "ولی‌" (اسم مصدر) و مشتقات آن، معانی گوناگون دیگری در کتاب‌های لغت ذکر شده، به‌گونه‌ای که برخی این معانی را تا ٢۱ معنا نیز دانسته‌اند[۲۲]، از قبیل: تسلّط، قدرت، فرمانروایی، محبّت و دوستی، کمک و یاری، عهده‌دار شدن کاری با مسئولیت و سِمَتی، حکم، سلطنت، پشتیبانی، زمامداری، سرپرستی و تصرّف در اشیا و امور انسان‌ها[۲۳].

اگر در معانی ذکر شده دقت شود، همگی نوع خاصی از نزدیکی هستند که با تأثیر و تأثر و سرپرستی و تصرّف در امور همراه هستند. این معنای از ولایت همان معنای مورد نظر قرآن و اسلام است؛ چون مفسران ولایت قرآنی را نیز قرب و نزدیکی خاصی می‌دانند که با نوع یا انواعی از تأثیر و تأثّر، تصرف، تملک، تدبیر، سرپرستی و مانند آن همراه است[۲۴].[۲۵]

با این وجود هنگامی که این واژه در روابط انسانی و امور اجتماعی به کار می‌رود، بیانگر تدبیر و ولایت ولیّ بر مُوَلَّی علیه خود است[۲۶].[۲۷]

دیدگاه‌ها و ادله اهل لغت

در اینکه کدام یک از دو معنای کلی فوق، معنای حقیقی کلمه "ولایت" به فتح یا کسر واو است، در میان اهل لغت اختلاف بوده و لغویان در این خصوص دو دسته‌ شده‌اند: عده‌ای هر دو کلمه را به یک معنا گرفته‌اند و برخی بین آن دو تفاوت قائل شده‌اند[۲۸]. هر چند معنای قرب در باب ولایت به حدی محوری است که برخی از لغویون معنای ولایت را شدت نزدیکی دو چیز به یکدیگر دانسته؛ به گونه‌ای که میان آنها فاصله‌ای جز خودشان نباشد و سایر معانی آن از قبیل دوستی، نسب، یاری و یا هم‌کیشی، را معنای لازم و استعاری قرب دانسته‌ و چنین گفته‌اند که معانی دیگر باید با توجه به معنای اصلی این واژه ترجمه شوند[۲۹].

دسته اول، سه بیان دارند:

  1. هر دو کلمه به معنای نصرت و یاری کردن است[۳۰]؛
  2. هر دو کلمه به معنای قرابت است[۳۱]؛
  3. هر دو کلمه به معنای تولی امر و سلطنت است و مانند کلمه "الدلالة" است که فتح و کسر دال آن موجب ایجاد دو معنا نمی‌شود[۳۲].

دسته دوم از اهل لغت، بیانات متفاوتی دارند:

  1. ولایت به فتح واو به معنای بلاد سلطان و به کسر واو به مفهوم امارت و سلطنت است[۳۳]؛
  2. ولایت به فتح واو به معنای نصرت و به کسر واو به معنای امارت و تولی امر است[۳۴]؛
  3. ولایت به کسر واو و فتح آن به معنای نصرت و به کسر واو فقط‍ به معنای امارت و سلطه است[۳۵]؛
  4. برخی لغت‌نویسان گفته‌اند: در نحوه حرکت "واو" چند قول است و بعد از ذکر اقوال، می‌نویسند: "عمده مطلب اینکه ولایت با فتح واو، مصدر است و با کسر، اسم مصدر، در مصدر به معنای نصرت و یاری کردن است و در اسم مصدر مثل خِیاطة است، چون حکومت کردن و متولی امور شدن، خود نوعی از صناعت و حرفه است"[۳۶].

از میان معانی ولایت، معنای سلطنت و امارت و معنای قرابت و نزدیکی؛ بیش از معانی دیگر، مورد توجه اهل لغت واقع شده به گونه‌ای که برخی هر یک از این دو را معنای حقیقی ولایت می‌دانند.

کسانی که قائل‌اند معنای حقیقی ولایت، سلطنت و امارت است، دو دلیل می‌آورند:

  1. نقل اهل لغت، چنان که بعضی تصریح کرده‌اند که حقیقت ولایت، همان تولی امر و سلطنت است؛
  2. تبادر[۳۷]، یعنی آنچه از کلمه ولایت به ذهن متبادر می‌شود و ذهن انسان آن را می‌یابد و می‌فهمد، همان معنای امارت و سلطنت است نَه غیر آن.

کسانی که معتقدند معنای حقیقی ولایت، قرابت است، نیز دو دلیل دارند:

  1. از باب "ترد الاشياء إلی أصولها"، باید دید ریشه ولایت به چه معناست، ریشه اصلی ولایت، ولْی به معنای قرب است، چنان که اهل لغت چنین نوشته‌اند: "و أصله القرب و الدنو"[۳۸]؛
  2. اما آنچه درباره معنای حقیقی ولایت به سلطنت و امارت، استناد به نقل برخی اهل لغت شده، نمی‌تواند دلیل بر معنای حقیقی باشد؛ زیرا برخی دیگر از اهل لغت با آن نظریه مخالفت کرده‌اند و دلیل تبادر نیز، قابل مناقشه است که تبادری، حاکی از معنای حقیقی است که عام باشد، در حالی که تبادر مذکور خاص و در بعضی موارد، همانند تاریخ‌نگاری وجود دارد؛ افزون بر آن، در معنای سلطنت و حکومت، یا سرپرست، مآل جامعی نیست که موارد دیگر را شامل شود، ولی در ولایت به معنای قرب امکانش است[۳۹].

جمع‌بندی

با توجه به مطالب فوق، معنای حقیقی ولایت، همان قرب است و در موردی که قرینه خاصی برای اراده یکی از این معانی نبود، باید همان معنای کلی قرب را در نظر بگیریم، مثلاً اگر گفته شد: ولایت از آنِ خداست، باید گفت مراد، معیت خداوند با همه موجودات است. بنابراین، معلوم می‌شود مالکیت در تدبیر و تکفل امور و عهده‌دار شدن احکام و مسائل مُوَلّی علیه، لازمه و نتیجه حاصل از ولایت است نَه اصل حقیقت و معنای مطابقی آن و هر جا ولایت را به مفهوم حکومت، امارت و سلطنت تفسیر می‌کنند، تفسیر به لوازم معنا کرده‌اند نه بیان معنای حقیقی آن؛ زیرا قرب به دو قسم حسی و غیر حسی تقسیم می‌شود و امارت، تکفل امور و تدبیر مسائل مُوَلی علیه، از لوازم قِسم دوم است. به عبارت دیگر: آن امور بعد از تحقق قرب حسی یا غیر حسی است و امارت و سلطنت از لوازم و نتیجه معنای قرابت غیر حسی و ولایت است نَه معنای اصلی ولایت[۴۰].

ولایت در لغت

واژه ولایت، از ماده «و ل ی»، و معنای اصلی آن قرب و نزدیکی خاصی است که حاصل از نوعی پیوستگی و ارتباط است[۴۱]. راغب ذیل ماده «و ل ی» می‌نویسد: ولاء و توالی آن است که دو چیز چنان باشند که میانشان چیز دیگری حایل نباشد و به طور استعاره به قرب و نزدیکی ولاء و توالی گویند؛ خواه این قرب و نزدیکی در مکان باشد یا در دوستی یا نصرت یا اعتقاد[۴۲]. از سخن راغب معنای طرفینی و دوسویه بودن معنای «و ل ی» فهمیده می‌شود؛ اما به نظر می‌رسد این معنا به هیئت باب مفاعله و تفاعل مربوط می‌شود؛ نه به معنای اصلی ماده «ولی». از این رو ماده «ولی» حاوی معنای قرب و نزدیکی است که از ربط و پیوست چیزی به چیز دیگر، به معنای عام، حاصل می‌شود[۴۳]. واژه ولایت، هیئت مصدری و اسم مصدری ماده «ولی» است و گاه با فتح واو و گاه با کسر واو استعمال می‌شود. لغویون درباره تفاوت آن دو، هم‌سخن نیستند. بسیاری از آنان، ولایت به فتح واو را در مورد پیوندهایی نظیر خویشاوندی، نصرت، عتق، محبت و وراثت به کار برده و ولایت به کسر واو را به معنای امارت و زمامداری امور اجتماعی دانسته‌اند[۴۴]. اما به باور برخی، هر دو صیغه مفید همان معنای امارت و تدبیر امور است؛ هرچند به فتح واو مصدر، و به کسر واو اسم مصدر است[۴۵]. عده‌ای نیز هر دو را به معنای نصرت دانسته‌اند[۴۶].

صاحب مجمع البحرین وَلایت (به فتح واو) را مُشعِر به تدبیر و قدرت و فعل دانسته و آن را به محبت اهل بیت(ع) و پیروانشان، امتثال اوامر و نواهی آنان و تأسی به آنها در اعمال و اخلاق معنا کرده است[۴۷]. برخی نیز ارتباط و تأثیری را که در قرب و نزدیکی وجود دارد، به دو قسم (متقابل و دوجانبه یا یک‌طرفه) تقسیم کرده، ولایت به کسر واو را از قسم نخست و ولایت به فتح واو را از قسم دوم به شمار آورده‌اند. تفاوت این دو قسم در این است که اگر رابطه و تأثیر دوسویه باشد (ولایت به کسر واو)، هر یک از طرفین، ولیِّ دیگری خواهد بود؛ مانند نسبت اخوت و برادری؛ اما اگر این ارتباط یک‌جانبه باشد (ولایت به فتح واو)، اولی ولیِّ دومی و دومی مُولّی‌علیه اولی خواهد بود؛ یعنی دومی تحت ولایت اولی خواهد بود. قسم نخست، ولایت اعتباری و قسم دوم ولایت حقیقی است[۴۸]. در حقیقت مراد از قسم نخست، همان ولایت به معنای محبت و نصرت و منظور از قسم دوم ولایت به معنای تدبیر و سرپرستی است[۴۹]. هر چند ماده «ولی» با مشتقاتش در قرآن در ۲۳۳ مورد به کار رفته است[۵۰]، اما خود واژه ولایت در قرآن تنها دو بار - هر دو هم به فتح واو - استعمال شده است: یکی در آیه ۷۲ سوره انفال و دیگری در آیه ۴۴ سوره کهف. به نظر می‌رسد ولایت، در هر دو آیه شریفه، به معنای مطلق آن به کار رفته است[۵۱]؛ هر چند برخی آن را به صورت مقید (ولایت در نصرت یا ارث) معنا کرده‌اند[۵۲].

علامه طباطبایی ذیل آیه ۴۴ کهف می‌نویسد: حق مطلب - والله اعلم - این است که ولایت به معنای نصرت نیست، بلکه به معنای مالکیت تدبیر است که معنایی عمومی است و در تمامی مشتقات این کلمه جریان دارد[۵۳]. ایشان ذیل آیه ولایت ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۵۴]، ولایت را این‌گونه تعریف می‌کند: آنچه از معانی ولایت در موارد استعمالش به دست می‌آید، این است که ولایت عبارت است از: یک نحوه قربی که موجب نوع خاصی از حق تصرف و مالکیت تدبیر می‌شود[۵۵]. بنابراین ولایت در قرآن به معنایی عام در سرپرستی، اختیارداری و مالکیت تدبیر امور به کار رفته است که از قرب و پیوند خاصی حاصل می‌شود و یک بار درباره ولایت میان مردم و یک بار درباره ولایت خداوند استعمال شده است. طبعاً در ولایت الهی مرتبه بالایی از این ولایت مراد است که به تدبیر و اداره همه شئون انسان ناظر است؛ اما در ولایت توده مردم، در حد اختیارات و توانایی‌های انسان محدود خواهد بود[۵۶]. واژه ولایت در روایات نیز فراوان و در سه گونه ولایت الهی، ولایت شیطانی و عرفی به کار رفته است که در هر یک از این سه کاربرد، همان معنای قرب و رابطه خاص به عنوان محور مشترک و اصلی معنای واژه، قابل استنباط است[۵۷]. در روایات، گاهی ولایت الهی در برابر ولایت شیطانی[۵۸] و زمانی ولایت الهی (دینی) در مقابل ولایت عرفی (در روابط خانوادگی)[۵۹] به کار رفته است. در برخی موارد نیز ولایت بر امامت اولیای الهی و پیشوا و مقتدای مطلق بودن آنان اطلاق شده است[۶۰]. واژه ولایت کاربردهای دیگری نیز دارد؛ اما آنچه مهم است، این است که کاربردهای متفاوت در روایات و غیر آن معمولاً با قراین همراه است. از این رو می‌توان محور معنایی مشترک میان وجوه و کاربردهای متعدد این واژه را همان رابطه و قرب خاص تلقی کرد و خصوصیات و تفاصیل معنا را به مدد قراین دریافت[۶۱].

با توجه به توضیحات فوق، هرچند مفهوم و معنای ولایت و امامت متفاوت است، ولی می‌توان گفت که ولایت در بحث مورد نظر، به معنای امامت به کار رفته و مراد از آن همان اعتقاد به امامت ائمه اثناعشر(ع) است. شاهد این مطلب این است که هم در روایات[۶۲] فراوانی این دو واژه به یک معنا و در برخی موارد به جای یکدیگر به کار رفته‌اند و هم در مباحث مختلف کلامی و فقهی و...[۶۳]. در تعریف امامت نیز گفته شده است: الْإِمَامَةُ رِئَاسَةٌ عَامَّةٌ فِي أُمُورِ الدِّينِ وَ الدُّنْيَا نِيَابَةً عَنْ النَّبِيِّ؛ «امامت، ریاست عام و عمومی در امور دینی و دنیایی و به نیابت از پیامبر(ص) است[۶۴]. بنابراین مراد از ولایت در نوشتار حاضر، همان اعتقاد به امامت ائمه دوازده‌گانه(ع) است.[۶۵]

ماده «و ل ی» به معنای قرب و نزدیکی خاصی است که حاصل از نوعی پیوستگی و ارتباط است[۶۶]. واژه ولایت، هیئت مصدری و اسم مصدری ماده «و ل ی» است و گاه با فتح واو و گاه با کسر واو استعمال می‌شود. لغویون درباره تفاوت آن دو، هم‌سخن نیستند. بسیاری از آنان، وَلایت به فتح واو را در مورد پیوندهایی نظیر خویشاوندی، نصرت، عتق، محبت و وراثت به کار برده و وِلایت به کسر واو را به معنای امارت و زمامداری امور اجتماعی دانسته‌اند[۶۷]. اما به باور برخی، هر دو صیغه مفید همان معنای امارت و تدبیر امور هستند؛ هرچند به فتح واو مصدر، و به کسر واو اسم مصدر است[۶۸]. عده‌ای نیز هر دو را به معنای نصرت دانسته‌اند[۶۹]. برخی وَلایت را مُشعِر به تدبیر و قدرت و فعل دانسته و آن را به محبت اهل بیت(ع) امتثال اوامر و نواهی آنان و تأسی به آنها معنا کرده‌اند[۷۰].

واژه ولایت در قرآن تنها دو بار - هر دو هم به فتح واو - استعمال شده است: آیه ۷۲ انفال و آیه ۴۴ سوره سوره کهف. به نظر می‌رسد ولایت در هر دو آیه شریفه، به معنای مطلق آن به کار رفته است[۷۱]؛ هرچند برخی آن را به‌صورت مقید (ولایت در نصرت یا ارث) معنا کرده‌اند[۷۲]. علامه طباطبایی ذیل آیه ۴۴ کهف می‌نویسد: ولایت به معنای نصرت نیست، بلکه به معنای مالکیت تدبیر است که معنایی عمومی است و در تمامی مشتقات این کلمه جریان دارد[۷۳]. از نظر ایشان آنچه از معانی ولایت در موارد استعمالش به دست می‌آید، این است که ولایت عبارت است از: یک نحوه قربی که موجب نوع خاصی از حق تصرف و مالکیت تدبیر می‌شود[۷۴]. بنابراین ولایت در قرآن به معنایی عام در سرپرستی، اختیارداری و مالکیت تدبیر امور به کار رفته است که از قرب و پیوند خاصی حاصل می‌شود و یک‌بار درباره ولایت میان مردم و یک‌بار درباره ولایت خداوند استعمال شده است. طبعاً ولایت الهی به تدبیر و اداره همه شئون انسان ناظر است؛ اما ولایت توده مردم، در حد اختیارات و توانایی‌های انسان محدود خواهد بود[۷۵]. واژه ولایت با اینکه در روایات نیز متعدد و به صورت معانی و کاربردهای مختلف به کار رفته، اما در همه آن موارد معنای قرب و رابطه خاص به عنوان محور مشترک و اصلی معنای واژه، قابل استنباط است[۷۶]. آنچه مهم است این است که کاربردهای متفاوت در روایات و غیر آن معمولاً با قراین همراه است. ازاین‌رو می‌توان محور معنایی مشترک میان وجوه و کاربردهای متعدد این واژه را همان رابطه و قرب خاص تلقی کرد و خصوصیات و تفاصیل معنا را به مدد قراین دریافت[۷۷].[۷۸]

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. فیومی، المصباح المنیر، ج‏۲، ص۶۷۲.
  2. معجم مقاییس اللغة، ج۶، ص۱۴۱؛ المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ج۲، ص۶۷۲.
  3. فیومی، المصباح المنیر، ج‏۲، ص۶۷۲.
  4. تاج العروس، ج۲۰، ص۳۱۰، کلمه ولی.
  5. المفردات فی غریب القرآن، ص۸۸۵.
  6. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۳۴-۳۶؛ مهدوی، اصغرآقا و کاظمی، سید محمد صادق، کلیات فقه سیاسی، ص۱۶۱.
  7. وَ فِی الْفِعْلِ لُغَتَانِ أَکْثَرُهُمَا (وَلِیَه) (یَلِیهِ) بِکَسْرَتَیْنِ و الثَّانِیَةُ مِنْ بَابِ وَعَدَ وَ هِیَ قَلِیلَةُ الاسْتِعْمَالِ، فیومی، المصباح المنیر، ج‏۲، ص۶۷۲.
  8. ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۵، ص۴۰۷، به نقل از ابن سید؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۱۲۰۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج ۲۰، ص۳۱۰؛ بستانی، محیط المحیط، ص۱۲۰۹.
  9. فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۱۲۰۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج ۲۰؛ به‌ هر حال، عنصر اصلی در معنای واژه ولایت «نزدیک‌بودن» است و معانی دیگر این واژه به همین معنا بازمی‌گردد. واژه‏‌هایی همچون «ارتباط»، «پیوند» و «اتصال» می‌تواند تا حدی هم‌معنای آن واژه باشد؛ اما باز هیچ‌یک‌ معادل دقیق آن نیستند. مصباح یزدی، محمد تقی، حکیمانه‌ترین حکومت، ص۳۸.
  10. معجم مقاییس اللغه (ط. مکتب الاعلام الإسلامی، ۱۴۰۴ ه. ق.)، ج۶، ص۱۴۱.
  11. المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی (مؤسسه دارالهجره، ۱۴۱۴ ه. ق.)، ج۲، ص۶۷۲.
  12. مفردات الفاظ القرآن (ط. دارالقلم - الدار الشامیه، ۱۴۱۲ ه. ق.)، ص۸۸۵.
  13. النهایه فی غریب الحدیث و الاثر (ط. مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ۱۳۶۷ ه. ش.)، ج۵، ص۲۲۷.
  14. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی، ج1.
  15. ولي: في أَسماء اللَّه تعالى: الْوَلِيُّ: هو الناصِرُ، و قيل: الُمَتَوَلِّي لأُمور العالم و الخلائق القائمُ بهالسان العرب (ط. دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع - دار صادر، ۱۴۱۴ ه. ق.)، ج۱۵، ص۴۰۷.
  16. المیزان فی تفسیر القرآن (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۱۷ق)، ج۱۰، صص ۸۸ و ۸۹ و ج۱۳، صص ۳۱۷ و ۳۱۸.
  17. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۴۵۲.
  18. مصباح یزدی، محمد تقی، در پرتو ولایت، ص۲۶۴.
  19. کتاب مقاییس‌اللغة می‌گوید: جَلَسَ‏ ممّا يَلِينى‏، أى يُقارِبُنی و سپس اضافه می‌کند: اینکه به بارانی که بلافاصله بعد از باران بهاری الوَسمِی می‌بارد الوَلِیّ گفته شده، به خاطر آن است که بعد از آن می‌بارد: المَطَر يجى‏ءُ بعد الوَسْمىّ، سمِّى‏ بذلك‏ لأنَّه‏ يلى‏ الوسمِىّ‏معجم مقاییس اللغة، ج۶، ص۱۴۱. همین بیان را فیومی در المصباح المنیر ذکر می‌کند و می‌گوید: الولی مثل الفلس، بمعنی القرب و حصول الثانی بعد الأول من غیر فصل المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ج۲، ص۶۷۲.
  20. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۴ ص۴۳؛ حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۳۳.
  21. الوَلْیُ: مِثْلُ فَلْسِ الْقُرْبُ... وَ قِیلَ (الْوَلْیُ) حُصُولُ الثَّانِی بَعْدَ الْأَوَّلِ مِنْ غَیْرِ فَصْل‏، فیومی، المصباح المنیر، ج‏۲، ص۶۷۲.
  22. تاج العروس، ج۲۰، ص۳۱۰، کلمه ولی.
  23. اقرب الموارد، ج۵، (ل - ی)، ص۸۳۲-۸۳۳، ماده «ولی»، فرهنگ نوین، ص۸۱۵، ماده «ولی»؛ مجمع البحرین، ج۲، النهایة، ج۵، ماده «ولی»؛ المختار من صحاح اللغة، ص۵۸۴، مادّه «ولی».
  24. ر. ک: علامه طباطبائی، المیزان، ج۵، ص۳۶۸- ۳۶۹؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۳۶۵.
  25. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۳۴-۳۶.
  26. چنان که ابن‌اثیر معنای اصلی ولایت را مقید به سه قید می‌کند که اگر با هم جمع نشوند، معنای ولایت محقق نمی‌گردد؛ آن سه شرط عبارت‌اند از: تدبیر، قدرت بر اعمال تدبیر و بالاخره فعلیت آن. النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۵، ص۲۲۷ و شاید به همین دلیل است که ابن‌منظور نیز معنای «الولی» را مدبر و متصرف در امور عالم معنا می‌کند و می‌گوید: الولی، المتولی الأمور العالم و الخلائق، القائم بها، و من أسمائه عزوجل الوالی؛ و هو مالک الأشیاء جمیعها التصرف فیها لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷.
  27. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۴ ص۴۳؛ ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص۴۲.
  28. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۳۴-۳۶؛ مهدوی، اصغرآقا و کاظمی، سید محمد صادق، کلیات فقه سیاسی، ص۱۶۱.
  29. المفردات فی غریب القرآن، ص۸۸۵.
  30. الصحاح، ج۶، ص۲۵۳ و مصباح‌المنیر، ۳۹۶.
  31. محیط المحیط، ۹۸۶.
  32. مجمع البحرین، ج۱، ص۴۵۶.
  33. تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۴۴۹.
  34. لسان العرب، ج۱۵، ص۳۱۲ و مفردات راغب، کلمه ولی.
  35. ما اتفق لفظه و اختلف معناه، ص۴۷۱؛ مجمل اللغة، ج۴، ص۹۳۷.
  36. تاج العروس، ج۲۰، ص۳۱۰، کلمه ولی.
  37. الجوامع و الفوارق، ۱۲۶؛ دلیل بر تبادر به معنای سلطنت و حکومت، مراجعه به متون کتاب‌های اصیل عربی، همانندِ تاریخ طبری یا الکامل فی‌التاریخ و تتبع کاربردهای عرفی این واژه، گویای این حقیقت است که از میان معانی مختلف ولایت، شایع‌ترین کاربرد آن، همین سلطنت و فرمانروایی است به طوری که می‌توان گفت: واژه ولایت به طور طبیعی به امارت و زمامداری، منصرف است، مگر این که قرینه‌ای در میان باشد.
  38. مجمع‌البحرین، ج۱، ص۴۶۲ و تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۳۲۱.
  39. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۳۴-۳۶.
  40. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۳۴-۳۶.
  41. ابن فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۶، ص۱۴۱. برخی از لغویون تنها به ذکر معنای قرب و بدون اشاره به اصلی بودن آن بسنده کرده‌اند (ر.ک: مرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۲۰، ص۳۱۰؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۱۱؛ ازهری، تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۳۲۲؛ فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۶۷۲؛ طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۴۵۵؛ صاحب بن عباد، المحیط فی اللغة، ج۱۰، ص۳۸۱؛ جوهری، الصحاح، ج۶، ص۲۵۲۸).
  42. راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۸۵. برخی نیز معنای اصلی ماده «و ل ی» را وقوع یک شیئ ورای شیئ دیگر، به همراه رابطه میان آن دو، و مفاهیم قرب، محبت و نصرت و... را از آثار معنای اصلی به حسب اختلاف موارد دانسته‌اند (مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۳، ص۲۰۲).
  43. اسعدی، ولایت و امامت؛ پژوهشی از منظر قرآن، ص۱۱ و ۱۲.
  44. ازهری، تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۳۲۳؛ راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۸۵؛ مرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۲۰، ص۳۱۰؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷؛ طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۴۵۵.
  45. لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷؛ جوهری، الصحاح، ج۶، ص۲۵۳۰؛ مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۳، ص۲۰۴.
  46. فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۶۷۲؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷؛ الصحاح، ج۶، ص۲۵۳۰. علامه طباطبایی ذیل آیه ۴۴ سوره کهف، به تفاوت لغت‌دانان در معنای ولایت به فتح و کسر واو اشاره کرده، می‌نویسد: «این تفاوت معنایی ثابت نشده است و ولایت در هر دو صورت معنای واحدی دارد» (طباطبایی، المیزان، ج۱۳، ص۳۱۷).
  47. طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۴۵۵.
  48. جوادی آملی، شمیم ولایت، ص۳۶ و ۳۷.
  49. ر.ک: جوادی آملی، شمیم ولایت، ص۴۱.
  50. جوادی آملی، شمیم ولایت، ص۳۵.
  51. طباطبایی، المیزان، ج۹، ص۱۴۱ و ۱۴۲؛ ج۱۳، ص۳۱۷.
  52. طبرسی، مجمع البیان، ج۴، ص۸۶۲.
  53. طباطبایی، المیزان، ج۱۳، ص۳۱۷.
  54. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  55. طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۱۲.
  56. اسعدی، ولایت و امامت؛ پژوهشی از منظر قرآن، ص۲۵ و ۳۷.
  57. اسعدی، ولایت و امامت؛ پژوهشی از منظر قرآن، ص۳۷.
  58. کلینی، کافی، ج۴، ص۸۵.
  59. کلینی، کافی، ج۴، ص۱۸۱.
  60. ر.ک: کلینی، کافی، ج۱، ص۴۸۲؛ ج۲، ص۱۱-۲۰؛ ج۳، ص۵۱-۵۳ و ۵۸.
  61. ر.ک: ولایت و امامت؛ پژوهشی از منظر قرآن، ص۳۸.
  62. ر.ک: کافی، ج۳، ص۵۶؛ ج۱، ص۴۵۵؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱، ص۱۱۸-۱۲۵.
  63. ر.ک: حسینی میلانی، اثبات الولایة العامة للنّبی و الائمّة(ع)، ص۲۲؛ مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج۹، ص۴۳ و ۱۷۰؛ میرزای نائینی ولایت را به معنای امامت (ریاسة عامّة...) تعریف کرده است. (میرزای نائینی، کتاب المکاسب والبیع، ج۲، ص۳۳۳).
  64. علامه حلی، الباب الحادی عشر، ص۱۰؛ حسینی میلانی، الإمامة فی أهم الکتب الکلامیة، ص۴۴، ۴۵ و ۱۵۱-۱۵۳؛ مطهری، امامت و رهبری، ص۶۴.
  65. باذلی، رضا، مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص۹۹.
  66. ابن فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۶، ص۱۴۱. برخی از لغویون تنها به ذکر معنای قرب و بدون اشاره به اصلی بودن آن بسنده کرده‌اند. (ر.ک: مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۲۰، ص۳۱۰؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۱۱؛ ازهری، تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۳۲۲؛ فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۶۷۲؛ طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۴۵۵؛ صاحب بن عباد، المحیط فی اللغة، ج۱۰، ص۳۸۱؛ جوهری، الصحاح، ج۶، ص۲۵۲۸؛ راغب، مفردات، ص۸۸۵).
  67. تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۳۲۳؛ مفردات، ص۸۸۵؛ تاج العروس، ج۲۰، ص۳۱۰؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷؛ مجمع البحرین، ج۱، ص۴۵۵.
  68. ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷؛ جوهری، الصحاح، ج۶، ص۲۵۳۰.
  69. فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۶۷۲؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷؛ الصحاح، ج۶، ص۲۵۳۰. علامه طباطبایی ذیل آیه ۴۴ سوره کهف، با اشاره به اختلاف لغت‌دانان در معنای ولایت به فتح و کسر واو، می‌نویسد: «این تفاوت معنایی ثابت نشده است و ولایت در هر دو صورت معنای واحدی دارد». طباطبایی، المیزان، ج۱۳، ص۳۱۷).
  70. طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۴۵۵.
  71. طباطبایی، المیزان، ج۹، ص۱۴۱ و ۱۴۲؛ ج۱۳، ص۳۱۷.
  72. طبرسی، مجمع البیان، ج۴، ص۸۶۲.
  73. طباطبایی، المیزان، ج۱۳، ص۳۱۷.
  74. طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۱۲.
  75. اسعدی، ولایت و امامت، ص۲۵ و ۳۷.
  76. اسعدی، ولایت و امامت، ص۳۷.
  77. اسعدی، ولایت و امامت، ص۳۸.
  78. باذلی، رضا، مقاله «ولایت تکوینی ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص ۱۴۷.