ابوبکر جعابی
موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد
آشنایی اجمالی
ابوبکر محمد بن عمر بن محمد بن سالم بن براء بن سبرة بن سیار تمیمی بغدادی، مشهور به جعابی و ابنجعابی از دانشمندان نامآور شیعه و از محدثان و حافظان بزرگ حدیث است[۱] که به گفته خودش در ۲۴ صفر سال ۲۸۴ هجری زاده شد و در محله شیعه نشین باب البصره بغداد سکونت داشت. [۲]
ابن جعابی نزد بسیاری از محدثان شیعه و سنی به فراگیری حدیث پرداخت. ابن عقده ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید کوفی مهمترین استادش بود که نزد او به حفظ حدیث پرداخت و معارف دینی فراوانی را نیز از او آموخت. [۳] همچنین از کسانی چون ابوسهل عمرو بن حمدان در محرم سال ۳۰۷ هجری، [۴] محمد بن عبدالله بن ابی ایوب در ساحل شام، احمد بن عیسی بن ابی موسی در کوفه، [۵] حسن عبدالله بن محمد بن عباس رازی، محمد بن عبدالله بن علی بن حسین بن زید بن علی(ع)، [۶] موسی بن محمد بن حسن ثقفی، محمد بن قاسم محاربی، محمد بن عبیدالله عسکری و عبدالله بن محمد بن سعید بن زیاد دانش آموخته و روایت کرده است. [۷] وی که شیفته علم بود، از هر فرصتی برای آموختن دانش بهره میبرد. حتی رنج سفر به سرزمینهای دیگر را نیز بر دوش میکشید. [۸] زمانی برای دیدار استادش عبدان اهوازی به مسجد او رفته بود که ابوعلی رودباری محمد بن احمد بن قاسم از بزرگان صوفیه را نیز نزد عبدان دید و بیش از دویست حدیث از او آموخت. [۹] زمانی به دینور رفت و تصمیم داشت از آنجا به نیشابور برود ـ اما چون فارسی نمیدانست ـ منصرف شد. [۱۰] او به کوفه و بصره نیز رفته و از محدثانی چون حسین بن علی سلولی و خالد بن نضر قرشی روایت کرده است. [۱۱]
ابن جعابی پس از دانشاندوزی و رسیدن به جایگاه علمی بالا، در شهرهای گوناگون از جمله بغداد، دمشق، حلب و اصفهان به تدریس پرداخت. [۱۲] افراد فراوانی از شیعه و سنی در این شهرها از مجالس درس او بهره بردند. شیخ صدوق،[۱۳] هارون بن موسی تلعکبری، [۱۴] شیخ مفید ازجمله در روز دوشنبه ۲۵ شعبان سال ۳۵۳، [۱۵] حسین بن عبیدالله غضائری، ابن عبدون، [۱۶] حاکم نیشابوری، [۱۷] ابوالحسن دارقطنی، ابن شاهین، ابن رزقویه و ابوسعید بن حسنویه اصفهانی از شاگردان و راویان ابن جعابی هستند. [۱۸] ابن مردویه احمد بن موسی اصفهانی نیز از وی اجازه روایت داشته است. [۱۹] از ابوبکر محمد بن زریق مجدر بغدادی نیز به عنوان صحاف ابن جعابی یاد شده است. [۲۰]
ابن جعابی به سبب شهرت و جایگاهی که داشته، مورد توجه حاکمان و صاحب منصبان دولتی بوده است. مدتی به سیف الدوله حمدانی پیوست و از نزدیکان و خواص او شد. [۲۱] گویا در همین دوران قضاوت موصل به او سپرده شده است؛ چون از وی با عنوان قاضی موصل یاد کردهاند. [۲۲] بنابراین چون قاضی یک حکومت شیعی بوده، قضاوت او مورد پسند قرار نگرفته است. [۲۳] دیگر آنکه وی به همراه ابن العمید وزیر به اصفهان رفته است. [۲۴] احتمالاً در همین سفر در ارجان در مجلس ابن العمید بوده و به شرب خمر نیز متهم شده است. [۲۵] این سفر در سال ۳۴۹ هجری بوده[۲۶] و ادیب ابواحمد حسن بن عبداللّه بن سعید عسکری، ابن جعابی را همراهی میکرده است. [۲۷] ابن جعابی و ابوالحسن طبرانی در حضور ابن العمید مناظرهای داشتهاند. [۲۸] همچنین در اصفهان و در مجلس صاحب ابن عباد وزیر، وی و ابواحمد عسال، طبرانی و ابواسحاق بن حمزه مذاکره علمی داشتهاند. [۲۹]
جایگاه علمی و روایی ابن جعابی ـ به ویژه در نزد اهل سنّت ـ بسیار بالاست و رجال شناسان، او را بسیار ستودهاند. از حافظان برجسته و مشهور به حفظ و هوش و زیرکی، [۳۰] از امامان حفظ حدیث در میانه سده چهارم در بغداد، [۳۱] یگانه روزگار خود [۳۲] و علامهای که در این زمینه به بالاترین سطح رسیده بود، [۳۳] توصیف شده است. ابوعلی نیشابوری که خود استاد ابن جعابی و سرآمد حفظ معرفی شده است، ابن جعابی را حافظترین محدث بغداد شمرده و توانایی او را در این زمینه، حیرت آور خوانده است. [۳۴]
او هنگامی که تدریس میکرد، تمام روایات و اسناد و طرق آنها را با تکیه بر حافظه خود بیان میکرد و همه را صحیح و نیکو نقل میکرد. [۳۵] برتری وی ازآن رو بود که محدثان در گزارش روایات، در واژگان و جملههای حدیث مسامحه داشتند و محتوای روایت را با زبان خود بیان میکردند؛ ولی ابن جعابی عین تمام احادیث و طرق آنها را حفظ داشت و بدون کم و کاست نقل میکرد. افزون بر آن، احادیث مقطوع، مرسل، حکایتها و اخبار فراوانی را نیز حفظ داشت. [۳۶] او خود مجموع محفوظاتش را چهارصد هزار حدیث بیان کرده است؛ ازهمین رو زمانی که در شهر رقه تمام کتابهایی که همراه داشت بر اثر حادثه ای از بین رفت، خدمتکارش این حادثه را گزارش داد و اظهار ناراحتی کرد؛ اما ابن جعابی ضمن دلداری او گفت که نگراش نباشد؛ چون در این آثار، دویست هزار حدیث بوده که همه را با طرق و اسنادش به خاطر دارد. [۳۷] او از آنجا که در ضبط و حفظ حدیث، تبحر فراوان یافته بود، افزون بر نقل، به نقد و ارزیابی روایات نیز میپرداخت؛ [۳۸] ازهمین رو ابن جعابی پیشوای زمان خود در شناخت علل الحدیث معرفی شده است. [۳۹]
او همچنین گذشته از نام آوری در حدیث، در علوم و فنون گوناگونی همچون تاریخ [۴۰] به ویژه رجال شیعه و سنی[۴۱] اعم از رجال موثق، ضعیف، نام آنان، انساب رجال به ویژه شناخت کسانی که نسبت برادری و خواهری داشتند، کنیههای آنان، تاریخ ولادت و وفات آنان، مذاهب رجال، کسانی که طعنی درباره آنان وارد شده بود و مواردی ازاین دست، پیشوای روزگار خود معرفی شده و گفتهاند در سالهای پایانی عمرش هیچ کس در این امور با او برابری نمیکرد؛ [۴۲] ازهمین رو حاکم نیشابوری به بغداد میرفت و طی جلسههای فراوان، در شناخت محدثان و کنیههای مجهول از ابن جعابی کمک میگرفت. تا زمانی که جعابی زنده بود، این موارد را مینوشت و برای حاکم به نیشابور میفرستاد. [۴۳] با توجه به این جایگاه علمی، وقتی ابن جعابی در منزل خود به تدریس و املای احادیث میپرداخت، محدثان بزرگ بغداد پای درسش حاضر میشدند و کوچه ای که او درس میداد، از محدثان و طالبان علم لبریز میشد. [۴۴]
با اینکه او با دانشمندان سنی نشست و برخاست بسیاری داشت، به یقین شیعه بوده[۴۵] و منابع رجالی هر دو فرقه، آن را تأیید کردهاند[۴۶] و رجالیان اهل سنّت نه تنها تشیع او را مشهور، [۴۷] بلکه برخی غالی در آن شمردهاند. [۴۸] گویا ابن جعابی با وجود شهرت تشیعاش، نزد اهل سنّت تقیه میکرده و مذهب خود را آشکار نمیکرده است. به همین سبب، یکی از شاگردان سنی او برای اطمینان از عقیده استاد، در خواب بر پایش کلماتی مینویسد. پس از چند روز میبیند که استاد در این مدت همچون اهل سنّت ـ هنگام وضو ـ پاهایش را نشسته؛ بلکه همانند شیعیان مسح میکشیده و نوشتهها باقی است. [۴۹] دیگر اینکه او زمانی به مصر نزد اخشید رفت، سپس به دمشق آمد، اما ناچار به علت مذهبش گریخت. [۵۰]
شیخ طوسی او را موثق شمرده[۵۱] و نجاشی با تجلیل و بزرگی از او یاد کرده است. [۵۲] ولی خویی وثاقت او را اثبات شده نمیداند و ممدوح میشمارد. [۵۳]
در مقابل رجالیان سنی با اذعان به مقام والای علمی او ـ چنان که از تعبیرات آنان بر میآید ـ به دلیل مذهبش او را فاسق، سست مذهب، [۵۴] تارک دین و نماز معرفی کرده و به خلط در حدیث متهم کردهاند. [۵۵] گویا به همین سبب غرایبی به او نسبت دادهاند. [۵۶] حتی گفته شده که زمانی، گروهی از شیعیان نزد او آمده و با دادن کیسهای پول از او خواستهاند در کتاب اخبار بغداد خود، ورود علی(ع) به بغداد را نیز بیاورد. او نیز پذیرفته و به استناد سخن این گروه، این مطلب را در کتاب گنجانده است. [۵۷] همنشینی او با برخی متکلمان نیز به مذاق اهل حدیث خوش نیامده و موجب تنزل جایگاه او شده است. [۵۸] با همه اینها خطیب بغدادی درباره ابن جعابی از برقانی احمد بن محمد خوارزمی پرسیده است. برقانی ضمن تأکید بر تشیع و غرایب جعابی، وی را در باب حدیث از هر طعنی مبرا میداند.[۵۹]
ابن جعابی سرانجام پس از عمری تلاش علمی در نیمه رجب سال ۳۵۵ هجری در بغداد درگذشت و در مقابر قریش به خاک سپرده شد و سکینه، نوحه گر شیعیان در، تشییع جنازهاش نوحه گری کرد. [۶۰] محمد بن سکره نیز شعری در رثای او سرود. [۶۱] گویند او در پایان عمر وصیت کرد تمام آثار و نوشتههایش را بسوزانند. همه کتابهایش را به همراه آثار دیگرانی که نزد او بود، سوزاندند. از جمله ۱۵۰ جزء از ابن بواب سوخت. [۶۲] ابوالحسن دارقطنی که به عیادت او رفته بود، سوزاندن کتابها را مشاهده کرده و میگوید پیش از مرگش دستور داد همه کتاب هایش را بسوزانند و همان شب از دنیا رفت. [۶۳]
همچنین ابن شاهین و ابن مظفر که در روز آخر به همراه دارقطنی از او عیادت کرده بودند، روز پس از درگذشت او به خانهاش رفتند و با تلی از کتابهای سوخته روبرو شدند. [۶۴] این کار او از سوی برخی اهل سنّت ناپسند دانسته شده است. [۶۵] اما گویا ابن جعابی هدف خاصی از سوزاندن آثار داشته است؛ چراکه به یقین شماری از آثار او در سدههای پسین، با دست خط خود او وجود داشته و کسانی از جمله ابوالعباس نجاشی [۶۶] و خطیب بغدادی از آنها بهره بردهاند. [۶۷] ذهبی نیز از برخی آثار او استفاده کرده؛ از جمله تاریخ ولادت امام صادق(ع) را به گفته وی ارجاع داده است. [۶۸]
بنابراین میتوان احتمال داد که او همه نوشتههای خود را نسوزانده؛ بلکه بخشی از آنها و نیز کتابهایی دیگری که مطابق عقیدهاش نبودهاند را سوزانده است. ابن جعابی که در فنون گوناگون متخصص بود، کتابهای بسیاری در این زمینهها تألیف کرد. [۶۹] برخی از آنها که در منابع یاد شدهاند، عبارتاند از: «الشیعة من اصحاب الحدیث وطبقاتهم» که کتاب بزرگی بوده و نجاشی آن را از قاضی ابوالحسین محمد بن عثمان نصیبی آموخته است، "طُرُق من روى عن اميرالمؤمنين(ع) انه لعهد النبي الامي الیّ انه لايحبني الا مؤمن ولا يبغضني الا منافق، ذكر من روى مؤاخاه النبي لاميرالمؤمنين(ع)، موالى الاشراف وطبقاتهم، من روى الحديث من بنهاشم ومواليهم، من روى حديث غدير خم" که این حدیث را از ۱۲۵ طریق گزارش کرده است، "اختلاف اُبَيّ وابن مسعود في ليله القدر وطرق ذلك، اخبار آل ابي طالب (أخبار الطالبيين)، اخبار بغداد وطبقات اصحاب الحديث بها، مسند عمر بن علي بن ابي طالب(ع)، أخبار علي بن الحسين(ع)"، [۷۰] "من روى عن النبي(ص)، من حدث هو وابوه عن النبي(ص)"، [۷۱] "تاريخ الموصل"، [۷۲] "ذكر من كان يتدين بمحبة اميرالمؤمنين من اهل العلم والفضل والدلالة على ذلك وذكر شيئ من اخباره"، [۷۳] "الموالى وتسمية من روى الحديث وغيره من العلوم ومن كانت له صناعة ومذهب ونحله"، [۷۴] والمسند. [۷۵] احتمال دارد این کتاب همان مسند عمر بن علی(ع) باشد.
همچنین روایات عیسی بن عبدالله بن محمد بن عمر بن علی بن ابی طالب(ع) از پدرانش را گردآوری کرده بود. [۷۶] شماری از احادیث عبیس بن هشام ناشری در باب فضایل اهل بیت(ع) را نیز گرد آورده بود. [۷۷] عمر بن حفص بصری خطاها و اشتباهای حدیثی بسیاری داشته و محدثانی چون ابن جعابی اشتباهات او را گرد آورده بودند. اگرچه خطیب بغدادی بیشتر ایرادات ابن جعابی را قبول ندارد. [۷۸].[۷۹]
منابع
- جمعی از پژوهشگران، فرهنگنامه مؤلفان اسلامی ج۱
پانویس
- ↑ الفهرست (الندیم)، ص ۲۴۷؛ الفهرست ( الطوسی )، ص ۱۵۱.
- ↑ تاریخ بغداد، ج ۳ ، ص ۲۳۷؛ البدایة والنهایه، ج ۱۱ ، ص ۲۶۱.
- ↑ البدایة والنهایه ، ج۱۱ ، ص ۲۶۱.
- ↑ رجال ( النجاشی )، ج ۱ ، ص ۲۹۰.
- ↑ الامالی ( مفید )، ص ۳۱۱ و ۳۱۸.
- ↑ عیون اخبارالرضا، ج ۱ ، ص ۶۳ و ۷۳.
- ↑ معانی الاخبار، ص ۶۶.
- ↑ الانساب، ج ۲ ، ص ۶۵.
- ↑ تاریخ بغداد، ج ۱ ، ص ۳۴۸.
- ↑ تاریخ بغداد، ج ۳ ، ص ۲۳۸؛ تذکره الحفاظ، ج ۳ ، ص ۹۲۷.
- ↑ شواهدالتنزیل، ج ۲ ، ص ۱۷۹.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ج ۵۴ ، ص ۴۲۰.
- ↑ عیون اخبارالرضا، ج ۱ ، ص ۶۳ و ۷۳.
- ↑ رجال ( الطوسی )، ص ۵۰۵.
- ↑ الامالی ( مفید )، ص ۱۰۹ و ۱۱۰.
- ↑ الفهرست ( الطوسی )، ص ۱۵۱.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج ۳ ، ص ۲۷۲.
- ↑ تاریخ بغداد، ج ۳ ، ص ۲۳۷.
- ↑ الانساب، ج ۲ ، ص ۶۵.
- ↑ ذکر اخبار اصفهان، ج ۲ ، ص ۲۸۸.
- ↑ الفهرست ( الندیم )، ص ۲۴۷؛ الفهرست ( الطوسی )، ص ۱۵۱.
- ↑ تاریخ بغداد، ج ۳ ، ص ۲۳۶؛ تذکرة الحفّاظ، ج ۳ ، ص ۹۲۵.
- ↑ تاریخ بغداد، ج ۳ ، ص ۲۴۰؛ تذکره الحفّاظ، ج ۳ ، ص ۹۲۶.
- ↑ جزء ترجمة الطبرانی، ص ۱۰.
- ↑ تاریخ بغداد، ج ۳ ، ص ۲۳۹.
- ↑ ذکراخبار اصفهان، ج ۲ ، ص ۲۸۷.
- ↑ الانساب، ج ۴ ، ص ۱۹۳.
- ↑ تذکره الحفّاظ، ج ۳ ، ص ۹۱۵.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج ۱۶ ، ص ۸۷.
- ↑ الانساب، ج ۲ ، ص ۶۵.
- ↑ میزان الاعتدال، ج ۳ ، ص ۶۷۰.
- ↑ تذکرة الحفّاظ، ج ۳ ، ص ۹۲۵.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج ۱۶ ، ص ۸۸.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج ۱۶ ، ص ۵۳؛ تذکره الحفّاظ، ج ۳ ، ص ۹۰۳ ـ ۹۰۴ و ۹۲۵.
- ↑ البدایة والنهایه، ج ۱۱ ، ص ۲۶۱؛ تاریخ بغداد، ج ۳ ، ص ۲۳۸.
- ↑ تاریخ بغداد، ج ۳ ، ص ۲۳۷؛ الانساب، ج ۲ ، ص ۶۵.
- ↑ تذکره الحفّاظ، ج ۳ ، ص ۹۲۶.
- ↑ الفهرست ( الطوسی )، ص ۱۵۱.
- ↑ تاریخ بغداد، ج ۳ ، ص ۲۳۸.
- ↑ الانساب، ج ۲ ، ص ۶۵.
- ↑ الفهرست ( الطوسی )، ص ۱۵۱.
- ↑ تاریخ بغداد، ج ۳ ، ص ۲۳۸؛ تذکره الحفّاظ، ج ۳ ، ص ۹۲۶.
- ↑ معرفة علوم الحدیث، ص ۱۸۸.
- ↑ تاریخ بغداد، ج ۳ ، ص ۲۳۸؛ البدایة والنهایه، ج ۱۱ ، ص ۲۶۱.
- ↑ الفهرست ( الندیم )، ص ۲۴۷.
- ↑ الفهرست ( الطوسی )، ص ۱۵۱.
- ↑ تاریخ بغداد، ج ۳ ، ص ۲۳۹؛ میزان الاعتدال، ج ۳ ، ص ۶۷۰.
- ↑ الانساب، ج ۲ ، ص ۶۵.
- ↑ تاریخ بغداد، ج ۳ ، ص ۲۴۰.
- ↑ تذکره الحفّاظ، ج ۳ ، ص ۹۲۸.
- ↑ الفهرست ( الطوسی )، ص ۱۵۱.
- ↑ رجال ( النجاشی )، ج ۲ ، ص ۳۱۹.
- ↑ معجم رجال الحدیث، ج ۱۴ ، ص ۵۸ و ۱۸ ، ص ۷۰ - ۷۲.
- ↑ میزان الاعتدال، ج ۳ ، ص ۶۷۰؛ البدایة والنهایه، ج ۱۱ ، ص ۲۶۱.
- ↑ تذکره الحفّاظ، ج ۳ ، ص ۹۲۶ و ۹۲۷.
- ↑ الانساب، ج ۲ ، ص ۶۵؛ میزان الاعتدال، ج ۳ ، ص ۶۷۰.
- ↑ تاریخ بغداد، ج ۱ ، ص ۱۰۸.
- ↑ تذکره الحفّاظ، ج ۳ ، ص ۹۲۷.
- ↑ لسان المیزان، ج ۵ ، ص ۳۲۴.
- ↑ تاریخ بغداد، ج ۳ ، ص ۲۴۱؛ الانساب، ج ۲ ، ص ۶۵.
- ↑ تذکره الحفّاظ، ج ۳ ، ص ۹۲۸.
- ↑ تاریخ بغداد، ج ۳ ، ص ۲۴۱.
- ↑ تذکره الحفّاظ، ج ۳ ، ص ۹۲۷.
- ↑ تذکره الحفّاظ ، ج ۳ ، ص ۹۲۸.
- ↑ البدایة والنهایه، ج ۱۱ ، ص ۲۶۱؛ تذکره الحفّاظ ، ج ۳ ، ص ۹۲۸.
- ↑ رجال ( النجاشی ) ، ج ۱ ، ص ۲۸۹.
- ↑ تاریخ بغداد، ج ۸ ، ص ۴۲۹، ۱۲ ، ص ۱۹۱ و ۱۴ ، ص ۱۵۹.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج ۶ ، ص ۲۶۹.
- ↑ میزان الاعتدال، ج ۳ ، ص ۶۷۰.
- ↑ رجال ( النجاشی ) ، ج ۲ ، ص ۳۲۰.
- ↑ الاصابه، ج ۱ ، ص ۵۹۱ و ۴ ، ص ۱۰۲.
- ↑ تهذیب التهذیب، ج ۷ ، ص ۳۲۱ و ۹ ، ص ۱۳۶.
- ↑ الفهرست ( الندیم )، ص ۲۴۷.
- ↑ الفهرست ( الطوسی )، ص ۱۵۱.
- ↑ معالم العلماء، ص ۱۴۲؛ تذکره الحفاظ، ج ۳ ، ص ۹۱۱.
- ↑ رجال ( النجاشی ) ، ج ۲ ، ص ۱۴۶.
- ↑ الاکمال، ج ۶ ، ص ۸۰.
- ↑ تاریخ بغداد، ج ۱۱ ، ص ۲۴۴؛ لسان المیزان، ج ۴ ، ص ۲۸۸.
- ↑ جمعی از پژوهشگران، فرهنگنامه مؤلفان اسلامی ج۲، ص۳۶۷ - ۳۷۰.