حارث بن عبدالله همدانی در رجال و تراجم
(حارث بن عبدالله همدانی) | |
---|---|
اطلاعات فردی | |
کنیه | أبو زهیر [۲] |
لقب | الأعور همدانی [۳] |
وفات | سنة خمسین وستین [۴] |
مذهب | شیعه |
اطلاعات حدیثی | |
راویان از او | ابو اسحاق السبیعی[۶] |
تعداد روایات | الحارث الأعور: ۷ روایه الحارث الهمدانی: ۱ روایه الحارث: ۳ روایه جمع عدد الروایات: ۱۱ روایه |
سایر | نام وی در منابع ذیل آمده است: اتقان المقال: ۳۶، و۱۷۴. أعیان الشیعة: ۴ / ۳۶۵، و۳۰۱، و۳۷۸. بهجة الآمال: ۳ / ۷. التحریر الطاووسی: ۱۷۰ ر۱۳۰. تعلیقة الوحید: ۹۰. تنقیح المقال: ۱ / ۲۴۲ ر۲۰۳۷، و۲۴۸ ر۲۱۴۱، و۲۴۵ ر۲۱۰۸. جامع الرواة: ۱ / ۱۷۱، و۱۷۳. الجامع فی الرجال: ۱ / ۴۳۰، و۴۳۵، و۴۴۰. حاوی الأقوال: ۲۵۱ ر۱۳۹۶. خلاصة الأقوال: ۵۴ ر۸. رجال ابن داود: ۶۹ ر۳۷۳، و۶۷ ر۳۵۷. رجال الانصاری: ۳۷، و۳۸. رجال البرقی: ۴. رجال الطوسی: ۳۸ ر۴، و۶۷ ر۳. رجال الکشی: ۸۸ ر ۱۴۲. طرائف المقال: ۲ / ۷۸ ر۷۳۵۱، و۷۷ ر ۷۳۴۳، و۶۷ ر۷۲۰۷. غایة المرام: ۱۲۴، و۱۲۵، و۱۲۷. قاموس الرجال: ۳ / ۸ ر۱۶۴۲، و۳۶ ر۱۶۸۵. مجمع الرجال: ۲ / ۶۸. مستدرکات علم الرجال: ۲ / ۲۵۷ ر ۳۰۰۹، و۲۷۲ ر ۳۰۵۰. معجم الثقات: ۳۰ ر۱۸۱. معجم رجال الحدیث: ۴ / ۱۸۷ ر ۲۴۴۳، و۱۸۶ ر ۲۴۳۸، و۱۹۶ ر۲۴۸۳، و۲۱۰ ر ۲۵۲۷. منتهی المقال: ۲ / ۳۰۹ ر۶۳۹، و۳۱۴ ر۶۴۷. منهج المقال: ۸۹، و۹۰، و۹۱. الموسوعة الرجالیّة: ۴ / ۹۴، و۵ / ۲۰۶، و۷ / ۲۰۵. نقد الرجال: ۷۸ ر۳، و۸۰ ر۳۷، [۷] وسائل الشیعة: ۳۰ / ۳۳۶. الوسیط: ۴۸.
هدایة المحدثین: ۳۵. المجروحین لابن حبان: ۱ / ۲۲۲. میزان الاعتدال: ۱ / ۴۳۵ ر۱۶۲۷. الوافی بالوفیات: ۱۱ / ۲۵۳ ر۳۷۱. |
مقدمه
- حارث فرزند عبدالله بن کعب معروف به حارث اعور و حارث همدانی[۱۰] از اصحاب خاص و مورد توجه امیرمؤمنان (ع) بود[۱۱]. او در جنگ صفین حضرت را یاری نمود و نیز از افراد مورد وثوق و اصحاب سر حضرت قرار داشت.
- به نقل ابن داود، حارث یکی از علمای بزرگ، واز تابعین عالی قدر و فقیه زمان خویش بود و از همه مردم به علم ریاضی و فرایض بیشتر آشنا بود و آنها را از حضرت علی (ع) آموخته بود [۱۲].
- نصر بن مزاحم میگوید: وی از جانب امیرالمؤمنین (ع) مأموریت یافت تا مردم را به نخیله اردوگاه سپاه عراق برای عزیمت به جانب صفین فراخواند و او هم چنین کرد[۱۳].[۱۴]
حارث و حدیث حضور امام (ع) بر بالین محتضر
- ارادت و اخلاص وی به امیرالمؤمنین (ع) و خاندان پیامبر (ع) بسیار مشهور و معروف است، به طوری که امیرمؤمنان در حق او و طائفه همدان آن شعر معروف را خواند: "اگر من صاحب در بهشت بودم به طایفه همدان میگفتم، با سلامت داخل بهشت شوید[۱۵].
- بر همین اساس و علاقه متقابل حضرت علی حدیث بسیار جالبی در توجه به محبین خود برای او بیان کردند و حدیث چنین است: ابوعمرو بزاز نقل میکند: از حارث اعور همدانی شنیدم که میگفت: شبی دیر هنگام به محضر امیرالمؤمنین (ع) رسیدم، حضرت فرمود: "چه چیزی باعث شد که تو در این وقت شب به این جا بیایی؟"[۱۶]، گفتم: "ای امیرمؤمنان! به خدا قسم حب و دوستی تو، مرا به این جا آورد"[۱۷]. بعد حضرت در پاسخ فرمود: اینک برای تو حدیثی میگویم که شکر آن را نمایی، ای پسر اعورا آگاه باش، بندهای که مرا دوست دارد، نمیمیرد مگر آنکه هنگام جان دادن مرا آن گونه که دوست دارد، خواهد دید و هیچ بندهای که مرا دشمن داشته باشد، نمیمیرد، مگر آنکه هنگام جان دادن مرا همان طوری که دشمنی دارد، خواهد دید [۱۸].
- این سخن امام (ع) حکایت از توجه خاص حضرت به حارث همدانی دارد.[۱۹]
حارث در سنین پیری و نصایح امام (ع)
- روزی حارث همدانی با جماعتی از شیعیان خدمت امیرمؤمنان علی (ع) شرفیاب شد، و اصبغ بن نباته میگوید: من هم در میان آن جماعت بودم و حارث پیر و بیمار بود و به هنگام راه رفتن، کج و راست میشد و عصا را بر زمین میکشید و بیاختیار به طرفی متمایل میشد تا به خدمت آن حضرت رسید. اصبغ بن نباته گوید: حارث نزد امیرالمؤمنین (ع) قرب و منزلتی داشت و لذا به او فرمود: "ای حارث همدانی خود را چگونه یافتی؟" [۲۰]؛ گفت: ای امیرمؤمنان، زمانه مرا گرفته و خصومت و دشمنی اصحابت نسبت به شما سبب فزونی درد و رنج درونی من شده است.
- حضرت فرمود: "خصومت آنان در چه چیز است؟" [۲۱]؛ گفت: در شأن و مقام تو، خصومت دارند لذا بلیه و گرفتاری من از این ناحیه است؛ زیرا بعضی درباره شما غلو نموده و در این راه افراط میکنند و بعضی دیگر بغض و دشمنی را بالا بردهاند و برخی در شک و تردید ماندهاند، نمیدانند که اقدام کنند و پیش بروند و یا امتناع کنند و بمانند.
- حضرت فرمود: ای برادر همدانی، همین قول تو را بس است و برای تو پسندیده است، بدان که بهترین شیعه من جماعتی هستند که حد وسط را رعایت کنند و طریق وسط را از دست ندهند. آنکه غالی و دوست افراطگر است، باید بازگردد و به جماعت حد وسط رجوع کند و آنکه دشمن و مبغض است، باید برگردد و خود را به همین جماعت حد وسط ملحق کند[۲۲]
- بعد حارث گفت: یا امیرالمؤمنین، پدر و مادرم بفدایت، اگر این دغدغه را از ما دورسازی و این امر را بر ما ظاهر کنی و ما را در این امر بصیرت و بینایی دهی خالی از لطف نیست؟
- امام (ع) در پاسخ فرمود: ای حارث تو و مرا همین بس است، همانا این امر، یعنی دین، امری است پنهان و دین به گفتن و شعار و به آدمها شناخته نمیشود بلکه به آیت حق شناخته شود، و آیت همان علامت است پس حق را با علامت شناسایی کن بعد اهل آن را بشناس... تا آنجا که حضرت خود را معرفی کرد [۲۳]
- و فرمود: آگاه باش من بنده خدا و برادر رسول خدایم و صدیق اول، یعنی او را تصدیق کردم موقعی که آدم میان روح و جسد بود باز هم تصدیقکننده اول نسبت به این امتم و این حق است و ما اولین و آخرین هستیم....[۲۴]؛
- آری شناخت علی (ع) علامت و نشانه شناخت حق است «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ»، هر کس گفت من چه هستم دلیل نیست اگر کردار و رفتار او با علی (ع) مطابقت دارد او شیعه علی است و الا اگر عمل او مطابقت ندارد او به حق نیست هرکس و با هر لباس که باشد.[۲۵]
امام علی (ع) با حارث و درسی در مهمانداری
- کشی از میمون بن مهران نقل میکند که امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود: "روزی حارث همدانی مرا به مهمانی منزلش دعوت نمود. به او گفتم: به شرط این که چیزی برای من اضافه نکنی و تنها مرا به آنچه در منزل داری، پذیرایی نمایی و خود را به زحمت نیندازی و چیزی از بیرون خانه برایم فراهم نیاوری".حارث قبول کرد که از حضرتش به این شرط پذیرایی نماید. وقتی امام (ع) بر او وارد شد، دید حارث ناراحت است و دوست دارد چیزی خریداری کند، اما گمان دارد به خاطر شرطی که شده برای او خرید از بیرون خانه جایز نیست، لذا حضرت فرمود: "ای حارث تو را چه میشود؟" گفت: یا علی، من این دراهم را دارم، اما نمیتوانم برای شما چیزی که میل دارم، خریداری نمایم. حضرت فرمود: "آیا مگر من به تو نگفتم خودت را برای خرید به زحمت نینداز و اینک که تو پول داری، گویا آنچه در خانه داری میباشد، پس خرید از بیرون مانعی ندارد"[۲۶].
- از این حدیث استفاده میشود که پذیرایی از دیگران و مهمانیها خصوصا در جشنها و مراسم عروسیها باید در حد توان و قدرت مالی انسان صورت گیرد و با قرض و نسیه خریدن و پذیرایی از مهمان و مدعوین منطبق با اسوه و الگوی اسلام و امیرالمؤمنین علی (ع) نیست.[۲۷]
وفات حارث
- وی در زمان حکومت عبدالله بن زبیر در سال ۶۳ یا ۶۵ یا ۷۰ هجری در شهر کوفه از دنیا رفت و عبدالله بن یزید انصاری که از جانبا عبد الله بن زبیر در کوفه فرماندار بود، بر او نماز خواند [۲۸].[۲۹]
طبقه راوی
- من الطبقة الثانیة[۳۰]
جرح و تعدیل شیعه
- السید الخوئی: ثقة عندالغیر
- المحقق المامقانی: حسن ان لم یکن ثقة
- ابن شاهین: ثقة ما احفظه وأحسن ما روی عن علی واثنی علیه
- الذهبی: العلامة الامام، کان فقیها کثیر العلم علی لین فی حدیثه وکان من أوعیة العلم ومن الشیعة الاوّل[۳۱]
- ابن سعد: کان له قول سوء وهو ضعیف فی روایته
- ابن حبان: کان غالیا فی التشیع واهیا فی الحدیث [۳۲]
- الذهبی: قال ابن معین لیس به بأس، وقال: مرة ثقة [۳۳]
- أبو حاتم: ضعیف الحدیث لیس بالقوی ولا ممن یحتج بحدیثه، وقال أبو زرعة: لا یحتج بحدیثه واتّهمه الشعبی بالکذب، وقال یحیی بن معین: ضعیف [۳۴][۳۵]
مشایخ در روایت
روایتکنندگان از او
منابع
پانویس
- ↑ التهذیب، ج۷، ص۴۰۴، ح ۱۶۱۶؛ الاستبصار، ج۴، ص۱۷۱، ح۶۴۴؛ الکافی، ج۱، ص۱۴۱، ح ۷.
- ↑ التاریخ الکبیر، ج۲، ص۲۷۳، ر۲۴۳۷، وفیه: «الحارث بن عبد اللّه أبو زهیر الهمدانی الخارفی الأعور الکوفی».
- ↑ رجال البرقی: ۴.
- ↑ المجروحين لابن حبان، ج۱، ۲۲۲.
- ↑ الکافی جلد ۱ صفحه ۱۴۱ حدیث ۷ کتاب ٣ باب ۲۲؛ الکافی جلد ۲ صفحه ٣۱۶ حدیث ۶ کتاب ۱ باب ۱۲۶؛ الکافی جلد ۵ صفحه ٣۲۶ حدیث ۲ کتاب ٣ باب ۶؛ الکافی جلد ۵ صفحه ۵۱۶ حدیث ۴ کتاب ٣ باب ۱۵۶؛ التهذیب جلد ۷ حدیث ۱۶۱۶؛ التهذیب جلد ۹ حدیث ۱۱۷۲؛ الاستبصار جلد ۴ حدیث ۶۴۴.
- ↑ الکافی جلد ۱ صفحه ۱۴۱ حدیث ۷ کتاب ٣ باب ۲۲؛ الکافی جلد ۲ صفحه ٣۱۶ حدیث ۶ کتاب ۱ باب ۱۲۶؛ الکافی جلد ۵ صفحه ٣۲۶ حدیث ۲ کتاب ٣ باب ۶؛ الکافی جلد ۵ صفحه ۵۱۶ حدیث ۴ کتاب ٣ باب ۱۵۶؛ التهذیب جلد ۷ حدیث ۱۶۱۶؛ التهذیب جلد ۹ حدیث ۱۱۷۲؛ الاستبصار جلد ۴ حدیث ۶۴۴.
- ↑ وفیه: «الحارث بن قیس»، و۸۱ ر۵۰.
- ↑ وفیه: «الحارث بن عبد اللّه أبو زهیر الهمدانی الخارفی الأعور الکوفی».
- ↑ وفیه: «أبو زهیر الحارث بن عبد اللّه بن کعب بن اسد الهمدانی الکوفی».
- ↑ همدان (به سکون میم) قبیلهای است در یمن، و حارث همدانی منسوب به همان قبیله است که در کوفه نزول کردند و این طایفه مورد عنایت حضرت علی (ع) بودند، چنانچه حضرت درباره آنان شعری سرود که در ادامه در متن آمده است: اما همدان (به فتحهاء و میم) از شهرهای بزرگ در غرب ایران است که تاریخ بنای آن به ۸۰۰ سال قبل از میلاد میرسد و مدفن شیخ الرئیس بوعلی سینا است.
- ↑ رجال طوسی، ص۳۸، ش۴ و رجال برقی، ص۴.
- ↑ تهذیب التهذیب، ج۲، ص۱۱۶؛ رجال کشی، عنوان ۱۴۲ و اعیان الشیعه، ج۴، ص۳۶۶.
- ↑ وقعة صفین، ص۱۲۱.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۳۳۸-۳۳۹.
- ↑ « وَ لَوْ أَنَّ يَوْماً كُنْتُ بَوَّابَ جَنَّةٍ لَقُلْتُ لِهَمْدَانَ ادْخُلُوا بِسَلَامٍ»؛ سفینة البحار، ج۲، عنوان همد، ص۷۲۲.
- ↑ « يَا أَعْوَرُ مَا جَاءَ بِكَ»
- ↑ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ جَاءَ بِي وَ اَللَّهِ حُبُّكَ
- ↑ « أَمَا إِنَّهُ لاَ يَمُوتُ عَبْدٌ يُحِبُّنِي فَتَخْرُجُ نَفْسُهُ حَتَّى يَرَانِي حَيْثُ يُحِبُّ وَ لاَ يَمُوتُ عَبْدٌ يُبْغِضُنِي فَتَخْرُجُ نَفْسُهُ حَتَّى يَرَانِي حَيْثُ يَكْرَهُ »رجال کشی، ص۸۹ ش۱۴۲.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۳۳۹-۳۴۰.
- ↑ «كَيْفَ تَجِدُكَ يَا حَارِثُ»
- ↑ «وَ فِيمَ خُصُومَتُهُمْ؟»
- ↑ «فَحَسْبُكَ يَا أَخَا هَمْدَانَ، أَلَا إِنَّ خَيْرَ شِيعَتِي النَّمَطُ الْأَوْسَطُ، إِلَيْهِمْ يَرْجِعُ الْغَالِي، وَ بِهِمْ يَلْحَقُ التَّالِي»
- ↑ «قَدْكَ، فَإِنَّكَ امْرُؤٌ مَلْبُوسٌ عَلَيْكَ، إِنَّ دِينَ اللَّهِ لَا يُعْرَفُ بِالرِّجَالِ، بَلْ بِآيَةِ الْحَقِّ، فَاعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ»
- ↑ «أَلَا إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِهِ، وَ صَدِيقُهُ الْأَوَّلُ، قَدْ صَدَّقْتُهُ وَ آدَمُ بَيْنَ الرُّوحِ وَ الْجَسَدِ، ثُمَّ إِنِّي صَدِيقُهُ الْأَوَّلُ فِي أُمَّتِكُمْ حَقّاً، فَنَحْنُ الْأَوَّلُونَ وَ نَحْنُ الْآخِرُونَ...»؛ ر. ک: کشف الغمه (مترجم)، ج۱، ص۵۴۴ - ۵۴۷.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۳۴۱-۳۴۳.
- ↑ رجال کشی، ص۸۹ ح۱۴۳.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۳۴۳-۳۴۴.
- ↑ تهذیب التهذیب، ج۲، ص۱۱۷ و اعیان الشیعه، ج۴، ص۳۶۷.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۳۴۴.
- ↑ الموسوعة الرجاليّة: ج۴، ص۹۴.
- ↑ سير اعلام النبلاء: ج۴، ص۱۵۲.
- ↑ المجروحين لابن حبان: ج۱، ص۲۲۲.
- ↑ تاریخ الاسلام: ج۵، ص۸۹، ر۲۰.
- ↑ الجرح والتعديل: ج۳، ص۷۸.
- ↑ جهاز رواة الحدیث
- ↑ الکافی جلد ۱ صفحه ۱۴۱ حدیث ۷ کتاب ٣ باب ۲۲؛ الکافی جلد ۲ صفحه ٣۱۶ حدیث ۶ کتاب ۱ باب ۱۲۶؛ الکافی جلد ۵ صفحه ٣۲۶ حدیث ۲ کتاب ٣ باب ۶؛ الکافی جلد ۵ صفحه ۵۱۶ حدیث ۴ کتاب ٣ باب ۱۵۶؛ التهذیب جلد ۷ حدیث ۱۶۱۶؛ التهذیب جلد ۹ حدیث ۱۱۷۲؛ الاستبصار جلد ۴ حدیث ۶۴۴.
- ↑ الکافی جلد ۱ صفحه ۱۴۱ حدیث ۷ کتاب ٣ باب ۲۲؛ الکافی جلد ۲ صفحه ٣۱۶ حدیث ۶ کتاب ۱ باب ۱۲۶؛ الکافی جلد ۵ صفحه ٣۲۶ حدیث ۲ کتاب ٣ باب ۶؛ الکافی جلد ۵ صفحه ۵۱۶ حدیث ۴ کتاب ٣ باب ۱۵۶؛ التهذیب جلد ۷ حدیث ۱۶۱۶؛ التهذیب جلد ۹ حدیث ۱۱۷۲؛ الاستبصار جلد ۴ حدیث ۶۴۴.