مقاصد شرع
موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد
مقدمه
مقاصد کلی تشریعی در حقیقت معانی و حکمتهایی است که شارع آنها را در همه یا بیشتر احکام خود منظور کرده است، به گونهای که این مقاصد اختصاص به حکم خاص و یا بخش خاصی از شریعت ندارد مانند: حفظ نظام، جلب مصلحت، دفع مفسده، مساوات، تقویت دین، امنیت و سرفرازی مسلمانان[۱]. مقاصد شرع در حقیقت همان اهداف کلی دین است که گاه در قالب علت و گاه در مفهوم حکمت ظاهر میشود[۲]. واژه مقاصد، جمع مقصد، به معنای چیزی است که مورد قصد قرار میگیرد و رسیدن به آن اراده میشود. مراد از مقاصد شریعت، اهداف، نتایج و فوائدی است که از وضع شریعت بهطور کلی و وضع احکام آن بهطور جزئی، مورد انتظار بوده است؛ به تعبیر دیگر، غایاتی است که شریعت به هدف تحقق آنها وضع شده است. معنای این سخن آن است که مقاصد شریعت، تجسم مراد و هدف خدا از تکالیفی است که متوجه بندگان خود کرده است؛ از اینرو این مقاصد به مثابه میوه درخت شریعتاند.[۳]
قواعد مقاصدی
قاعده مقصدی، معنایی کلی برگرفته از ادله مختلف شریعت است که اراده شارع به اقامه آن، از رهگذر احکامی که تشریع فرموده، تعلق گرفته است. برای روشن شدن حقیقت قواعد مقاصدی، بهتر است نخست به برخی از این قواعد که شاطبی بیان کرده، اشاره کنیم:
- اینکه شارع تکلیف به امر دشوار (شاق) و به زحمت افکندن مکلفان در انجام آن را اراده نکرده است؛
- بیشک، شارع تکلیفی را که در آن کمی تکلف و مشقت است، قصد کرده؛ نه نفس مشقت را، بلکه مصالح عاید به مکلف را از آن اراده کرده است؛
- اگر مشقت، خارج از حد عادت باشد؛ به گونهای که برای مکلف، فساد دینی یا دنیوی حاصل آید، مقصود شارع رفع کلی آن تکلیف است. قواعد یاد شده، در موضوع رفع حرج در شریعت اسلام و برای مثال، نه حصر است.
قواعد مقاصدی درباره مصلحت و مفسده هم وجود دارد؛ مانند قواعد زیر:
- وضع شریعت برای تأمین مصالح دنیوی و اخروی بندگان با هم است؛
- اگر مفسده یک تکلیف در قیاس با مصلحت، عادتاً غالب باشد، رفع آن تکلیف مقصود شرع است و نهی به آن تعلق گرفته است؛
- از وضع شرع چنین فهمیده میشود که طاعت یا معصیت، متناسب با حجم مصلحت و مفسده ناشی از آن است؛
- به لحاظ نکردن مصالح در اوامر شارع، مخالفت با قصد او در تشریع آن است؛
- درجات امر بنا به تفاوت درجات مأمور به - ضروری باشد یا احتیاجی یا تحسینی - متفاوت است؛
- مبالغه در عمل به ظواهر، مقصود شارع نیست، چنانکه وانهادن ظواهر بهطور کلی، زیادهروی است.
- مصالح و مفاسد به خطاب شارع بازمیگردد.
آنچه گذشت، برخی قواعد مقاصدی است که شاطبی بیان کرده و تفصیل داده و برای آنها مبنا و اصل، پرداخته است؛ اما ویژگیهای کلی این قواعد چیست؟ نخست اینکه این قواعد، کلی هستند؛ یعنی مختص باب خاص یا حال خاص یا زمان خاص یا شخص خاصی نیستند. دوم اینکه این مقاصد کلی، گویای معنای عامی است. شارع آن را قصد کرده و به آن توجه داشته است و ما قصد شارع را با مرور و مطالعه بسیاری از جزییات و ادله که آن معنای عام را بیان میکنند، درمییابیم. سوم اینکه اهداف جزیی موضوع قاعده مقاصدی نیستند؛ برای مثال اهدافی که از نکاح در نظر شرع بوده است؛ مانند زاد و ولد، حفظ نسل، کسب آرامش، لذتجویی حلال و... همگی مقاصدی جزیی هستند که قاعده مقاصدی به آنها نمیپردازد؛ زیرا موضوع آن معانی و اهداف کلی است.[۴]
مقاصد کلی و مقاصد جزیی
شریعت اسلام در کلیت خود مقاصدی دارد؛ به گونهای که میتوان گفت شریعت در تمامیت، اصل و اساس خود، برای تحقق فلان هدف یا اهداف نازل شده است و خداوند از وضع شرایع و فروفرستادن کتابها و ارسال پیامبران، فلان هدف را قصد کرده است. اینجا سخن از مقاصد کلی و اساسی و عام شریعت اسلام است که وارث همه شریعتهای الهی است. در درون این مقاصد عام و در متن احکام تفصیلی شریعت، میتوانیم از مقاصد هر یک از احکام تفصیلی و جزیی سخن بگوییم. وجود مقاصد کلی و عام، مانع وجود مقاصد جزیی نیست. گذشته از مقاصد کلی و جزیی، مقاصد متوسطی هم وجود دارد که نه عام و فراگیر است؛ نه جزیی و منحصر به موردی مشخص، بلکه احکام فراوانی را شامل میشود؛ برای مثال، وقتی هدف شریعت اسلام را نشان دادن راه پرستش خدا به بشر میدانیم، از مقصدی عام، کلی و فراگیر سخن گفتهایم؛ زیرا رعایت آن به بعد یا ابعاد خاصی از شریعت منحصر نیست.
آنجا که پیامبر اسلام(ص) درباره نگاه خواستگار به کسی که قصد ازدواج با او را دارد، سخن میگوید و به حکمت و هدف آن تصریح میکند که ازدواج باید بر میل و رغبت استوار باشد، با مقصدی جزیی مواجه هستیم که به حکم نگاه کردن به نامزد و استحکام رابطه میان زن و شوهر مربوط است. در میان دو دسته مقاصد یاد شده، میتوان از مقاصد خاص، حوزهها و ابواب فقهی سخن گفت؛ برای مثال از مقاصد شریعت در باب عبادات، معاملات، روابط اجتماعی، روابط بینالملل و... سخن گفت، که هر یک از این ابواب میتواند، مقاصد خاصی داشته باشد که این مقاصد درباره حکم موضوع یا موضوعات مشخصی نیست، بلکه حوزهای را تحت شمول میگیرد.
در تفسیر نصوص شرعی، به ویژه نصوص قرآن کریم، روشهای متفاوتی پیموده شده، که به تناسب بحث ما که درباره مقاصد شریعت و استنباط از نصوص است، به سه رویکرد میتوان اشاره کرد:
- رویکرد مقاصدی (مقاصد شریعت)؛
- رویکرد لفظی؛
- رویکرد تأویلی.
رویکرد مقاصدی معتقد است که صاحب نص یا شارع، دارای مقاصد معین و اهداف مشخصی است که شارع یا صاحب نص خواسته است که این اهداف را به مخاطب بفهماند و به آنها به دیده اعتبار بنگرد؛ بنابراین باید مقاصد خطاب همانگونه که صاحب خطاب خواسته است، درک و جستوجو شده و بیکموزیاد اعمال شود. رویکرد لفظی، نیز با الفاظ نص و مبانی لغوی آن، بر اساس وضع لغوی آن، بیتوجه به چیزی به نام مقاصد متکلم، تعامل برقرار میکند. این رویکرد در پی آن است که از ظاهر الفاظ، قصد، مراد و هدف متکلم از ورای تعبیر و بیان برمیآید. این رویکرد به وضوح در مکتب ظاهرگرایان مشاهده میشود.
رویکرد تأویلی هم بر اساس ذهنیت و انتظارات خود، مضامین و معانی و مقاصدی را به صاحب نص نسبت میدهد و تنها به حدس و برآورد خود اتکا دارد. این رویکرد از حد تأویل هم میگذرد و به تقویل میرسد و چیزهایی را بیدلیل و اساس و بیاستناد به نص، به صاحب نص میبندد و از قواعد استدلال علمی پیروی نمیکند؛ البته در روش و رویکرد مقاصدی نیز تأویل وجود دارد؛ اما تأویل مقاصدی به قواعد خاص استنباط علمی مقاصد مستند است. رویکرد مقاصدی در حد میانه رویکرد لفظی و رویکرد تأویلی قرار دارد. رویکرد مقاصدی از ظاهرگرایی لفظگرایان فراتر میرود؛ ولی از مرز مقاصد خطاب و کلام که قائم بر دلیل و دلیل قائم بر آن است، تجاوز نمیکند. نقطه عزیمت این رویکرد آن است که الفاظ و مبانی الفاظ، نقطه نهایی در فهم کلام متکلم و ادراک مقاصد او نیست. درست است که چاره جز لحاظ الفاظ و مبانی آن نیست؛ ولی باید به الفاظ، به عنوان ابزار و واسطه ادای مقصود متکلم نگریست؛ نه اینکه این الفاظ، مانع و پردهای در برابر فهم مقصود متکلم باشد و ما را از درک مقاصد و اهداف متکلم بازدارد و تنها به الفاظ و شیوههای بیان مشغول دارد. رویکرد مقاصدی بر آن است که نص دینی را باید در پرتو مقاصد شناخته شده و اثبات شده فهمید. چکیده نظریه مقاصد شریعت این است که تکالیف شرعی به هدف حفظ مقاصد آنها است و این مقاصد و اهداف از سه دسته بیرون نیست:
- مقاصد ضروری که در تأمین مصالح دین و دنیا از آنها گریزی نیست و فقدان آنها موجب اختلال و تباهی بزرگ در دنیا و آخرت میشود و به اندازه نقص و کاستی در آنها، نظام زندگی با کاستی مواجه میشود؛
- مقاصد احتیاجی (حاجی) که میتوان آنها را مقاصد درجه دوم نام نهاد؛ یعنی مقاصدی که به درجه ضرورت نمیرسد؛ اما مردم عادتاً از آن بینیاز نیستند و زندگیشان بیآن سامان نمییابد و اگر اساس و معیار ضروریات، اضطرار و ناگزیری نظام زندگی از تأمین آن است، اساس و معیار این قسم دوم، احتیاج سامانیابی زندگی به آن است. کارکرد این مقاصد، ایجاد گشایش و آسانی در زندگی و رفع عسر، تنگی و دشواری از آن است. بنابراین هر مصلحتی که انسان برای توسعه زندگی و خروجی از سختی، رنج و مشقت، بدان نیاز داشته باشد، مقصد احتیاجی و به تعبیر علمای مقاصد «مقصد حاجی» است؛
- مقاصد تحسینی که از آن میتوان به مقاصد یا مصالح تجملی نام برد. این مقاصد اهمیتی در سطح دو گونه مقاصد پیشین ندارد و شأنیت تکمیلی و تجملی دارد نظم و سیر زندگی انسان بر اینگونه مقاصد متوقف نیست و فقدان آن موجب اختلال، ضرر و حرج نمیشود تنها نقصانی در سطوح کمالی و جسمانی زندگی است.
مقاصد ضروری، بنا به استقرار علمای مقاصد، پنج چیز است: حفظ دین، حفظ نفس، حفظ نسل، حفظ مال و حفظ عقل.[۵]
منابع
پانویس
- ↑ محمد طاهر عاشور، مقاصد الشریعة الاسلامیه، ص۱۵۴.
- ↑ فقه سیاسی، ج۹، ص۳۳۹.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۵۹۴.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۵۹۴.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۵۹۵.