حدیث وصایت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۷ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۵۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

روایت وصایت

وصیت کردن به انگیزه داوم شریعت الهی، سیره همیشگی انبیا بوده است. پیامبر خدا(ص) نیز بارها و به مناسبت‌های گوناگون با عبارت‌های صریح، به فرمان خدا امام علی(ع) را وصی خود خواند که برخی از آنها گزارش می‌شود: «بی‌گمان، هر پیامبری وصی و وارثی دارد و علی، وصی و وارث من است»[۱]. پیامبر(ص) در بیماری وفاتش به فاطمه(س) فرمود: «من خاتم پیامبران و گرامی‌ترین آنان نزد خدا و بهترین آفریدگان نزد خدایم و پدر توام. وصی من [نیز] بهترین اوصیا و محبوب‌ترین آنان نزد خدا و همسر توست»[۲]. پیامبر(ص) فرمود: «سوگند به آنکه مرا به حق برانگیخت! خداوند، پیامبری گرامی‌تر از من نزد خودش و وصی‌ای گرامی‌تر از وصی من، علی(ع) برنیانگیخت»[۳]. پیامبر(ص) فرمود: «هر که دوست دارد روز و شب در رحمت خدا به سر بَرد، شکی به دل راه ندهد که دودمان من بهترین دودمان و وصی‌ام برترین اوصیاست»[۴]. پیامبر(ص): «من سرور فرستادگانم و علی بن ابی‌طالب(ع)، سرور اوصیاست. اوصیای از من، دوازده تنند. اولین آنان علی بن ابی‌طالب(ع) و آخرین آنان قائم(ع) است»[۵].

پیامبر(ص) فرمود: «علی(ع) وصی و جانشین من است. علی(ع)، برادر و خلیفه من است». پیامبر(ص) بارها بر وصایت علی(ع) تأکید کرد و فرمود: «برای هر پیامبری وصی و میراث‌بری است و علی(ع) وصی و وارث من است»[۶]. این گفته‌های پیامبر خدا(ص) درباره علی(ع) به اندازه‌ای فراوان بوده که واژه «وصی» به وصفی شناخته شده و بدون ابهام برای علی(ع) بدل شده است. این واژه در گفتارها و سروده‌ها به کار می‌رفت و بسیاری از مسلمانان صدر اسلام، بدون هیچ تردیدی علی(ع) را مصداق آن می‌دانستند[۷].[۸]

روایت ابن عساکر[۹]

  1. اسماعیل بن احمد ابو القاسم سمرقندی؛ ذهبی گفته است: «او استاد، امام، محدث، مفید و سخنانش مستند است و ابوطاهر سلفی گفته است: او مورد اعتماد و آشنا به دانش رجال است»[۱۰]. ابن عساکر نیز او را را صاحب دانش فراوان، ثقه و صاحب نسخه و اصول و محدث شهیر خوانده است[۱۱].
  2. احمد بن محمد بن احمد بن عبدالله بن نقور (۴۷۰) ه. ق)؛ خطیب بغدادی گفته: ... كتبت عنه و كان صدوقا[۱۲]؛ «از ابن نقور... روایت نوشتم و او شخص راستگو بوده است». ذهبی گفته: «ابن، نقور استاد بزرگ، راست‌گو، مایه اعتبار عراق و در شنیدن روایت، صحیح بوده و ابن خیرون وی را مورد اعتماد دانسته است»[۱۳]. ابن اثیر او را توثیق کرده است[۱۴].
  3. ابوالقاسم عیسی بن علی بن جراح؛ خطیب بغدادی گفته است: و كان ثبت السماع، صحيح الكتاب[۱۵]؛ «در شنیده‌ها مواظب و در نوشتن دقیق بوده است». ذهبی گفته است: ... و سماعاته صحيحة...[۱۶]؛ «شنیده‌های او درست بود».
  4. ابوالقاسم عبد الله بن محمد بن عبد عزیز بغوی (۳۱۷ ه. ق)؛ ذهبی گفته: بغوی، حافظ، صدوق و معتمد عصر خودش بوده و ابن عدی درباره او سخنانی گفته است که خود را به تکلف انداخته است. دارقطنی و خطیب و دیگران او را توثیق کرده‌اند. خطیب گفته است: «او موثق، دقیق، دارای روایات فراوان و فهمیده و عارف بوده است». از دید ذهبی این شخص، موثق است[۱۷].
  5. محمد بن حمید الرازی؛ توثیق او گذشت.
  6. علی بن مجاهد کابلی؛ ذهبی گفته است: «ابن ضریس تکذیبش کرده... و کسان دیگری او را توثیق کرده‌اند»[۱۸]. ابن حجر گفته است: ... و قال الترمذي في جامعه: حدثنا محمد بن حميد الرازي ثنا جرير، قال: حدّثنيه علي ابن مجاهد و هو عندي ثقة عن ثعلبة عن الزهري قال: إنما كره المنديل بعد الوضوء؛ لان الوضوء يوزن و ذكره ابن حبان في الثقات.... ترمذی در جامع خود گفته محمد بن حمید رازی از جریر برای ما روایت کرد که روایتی را علی بن مجاهد برای من روایت کرد و او نزد من از ثعلبه از ازهری ثقه می‌باشد. ابن حبان او را در ثقات آورده است. ابوحاتم گفته است: «او شخصی صادق است، اما متین نیست. حدیث از او نوشته می‌شود، اما به آن احتجاج نمی‌شود». ابن عدی گفته است: «امیدوارم که او مشکلی نداشته باشد». بزاز گفته است: «او شخص قوی نیست». عجلی گفته است: «اشکالی بر او وارد نیست؛ البته شخص ضعیفی است»[۱۹]. ابن حجر حدیث او را حسن دانسته است[۲۰].
  7. محمد بن اسحاق بن یسار مدنی (م۱۵۰ه. ق)[۲۱].
  8. شریک بن عبدالله، ابو عبدالله نخعی؛ ابن سعد گفته است: «شریک، ثقه و امانت‌دار و دارای حدیث زیاد.»..[۲۲]. ابن هیثم از ابن معین نقل کرده است: «شریک، ثقه است. او برای من از پدرم محبوب‌تر است.»... ابن معین گفته است: «شریک، نزد یحیی (قطان) اعتباری نداشت اما او ثقه است». ابویعلی گفته است به ابن معین گفتم: جریر یا شریک نزد تو محبوب‌تر است؟ گفت: جریر. دوباره پرسیدم شریک یا ابوالاحوص؟ گفت: شریک. سپس گفت: شریک ثقه است».... معاویة بن صالح از ابن معین نقل کرده است: «شریک راست‌گو و ثقه است؛ مگر اینکه اگر روایتی با روایت او مخالف باشد، روایت دیگر نزد ما محبوب‌تر است.»... ابوداوود گفته است: «او ثقه است، اما خطا می‌کرده است.»... ابراهیم حربی گفته است: «او ثقه است». محمد بن یحیی ذهلی گفته است: «او زیرک، باهوش و نجیب بوده است». صالح جزره گفته است: «او راست‌گو است.»..[۲۳].
  9. ابوربیعه عمر بن ربیع؛ ابن ابی‌حاتم می‌نویسد: «از یحیی بن معین درباره ابوربیعه سؤال کردم. او گفت: كوفي ثقة؛ «او کوفی و مورد اعتماد است»[۲۴]. ابن حجر ابوربیع را شخصی مقبول از طبقه ششم دانسته است[۲۵]. ترمذی نیز این حدیث را حسن دانسته است...[۲۶]. حاکم سند الایادی را صحیح السند دانسته است[۲۷]. ذهبی گفته است:... و هو صدوق[۲۸]؛ «او انسانی راست‌گو است».[۲۹]

روایت طبرانی

طبرانی روایتی را از محمد بن عبدالله حضرمی، از محمد بن مرزوق، از حسین اشقر، از قیس، از اعمش از عبایة بن ربعی از ابوایوب انصاری روایت کرده است که رسول خدا(ص) به دخترش فاطمه(س) فرمود: آیا نمی‌دانی خداوند به ساکنین زمین عنایت نمود و از میان آنها پدرت را به عنوان پیامبر مبعوث نمود؛ آن‌گاه بار دیگر به آنان عنایت نمود و همسرت را اختیار نمود و به من وحی فرمود و من او را به عقد تو در آورده و به عنوان وصی خود برگزیدم[۳۰].

  1. حسین اشقر فزاری کوفی (۲۰۸) ه. ق)؛ ابن حجر العسقلانی می‌گوید:‌ احمد بن محمد بن هانی روایت کرده است به احمد بن حنبل گفتم: «آیا از حسین اشقر روایت نقل می‌کنی»؟ او گفت: «کسانی که من از آنها روایت می‌کنم؛ هیچ‌یک دروغ‌گو نیستند.»... و ابن جنید گفته است: «از ابن معین شنیدم که اشقر را نام برد و گفت: او شیعه غالی بوده است». به او گفتم: «احادیث او چگونه است»؟ گفت: «مشکلی ندارد». سؤال کردم: «آیا راست‌گوست»؟ گفت: «آری من از او روایاتی نوشته‌ام»[۳۱]. ابن حجر گفته است: «او راست‌گویی است که دچار خیالات می‌شد و در شیعه‌گری زیاده‌روی می‌کرد»[۳۲]. حاکم نیز گفته است: «روایت او صحیح است. ذهبی گفته است: اشقر توثیق شده است»[۳۳].
  2. قیس بن الربیع الأسدی الکوفی (م ۱۶۰ه. ق)؛ ذهبی گفته است: «او یکی از ذخایر علم است و به خودی خود، انسان صدوق و راستگویی است.»... شعبه او را مدح کرده است. ابوحاتم گفته است: محله الصدق...؛ «او شخصیتی راست‌گو است»[۳۴]. ابن حجر گفته است: ابن حبان گوید: احادیث او را دنبال کردم و او را در این کار صادق و راست‌گو یافتم. تنها مشکلی که درباره او هست اینکه چون سن او زیاد شده به ضعف حافظه مبتلا شده و از این رو، به خاطر اعتمادی که به فرزندش داشته، روایاتش را به او می‌گفته است.... شعبه از او روایت کرده و در حدیث، صادق و راست‌گو بوده.... عثمان بن ابی‌شیبه گفته است: «او صدوق و راست‌گوست.»... ابن خزیمه گفته است: «از محمد بن یحیی شنیدم که می‌گفت: ابوولید می‌گفت: از قیس بن ربیع شش هزار حدیث شنیدم که نزد من از شش هزار دینار باارزش‌تر است»[۳۵].
  3. سلیمان بن مهران الأعمش الأسدی الکاهلی (م ۱۴۸ه. ق)؛ ابن معین گفته است: «او ثقه و روایات او محکم و دقیق است»[۳۶]. ابن حجر گفته است: «سلیمان معتمد، حافظ و به علم قرائات آشناست.»..[۳۷]. ذهبی نیز گفته است: «سلیمان ثقه است»[۳۸]. عجلی نیز او را توثیق کرده[۳۹] و ابن حبان او را در ثقات آورده است[۴۰].
  4. عبایة بن ربعی اسدی؛ حاکم، او را تصحیح کرده و گفته است: حديث صحيح على شرط الشيخين و لم يخرجاه؛ «حدیث او بنا بر شرط بخاری و مسلم صحیح است؛ اما آن را روایت نکرده‌اند». ذهبی نیز به بر آن حاشیه نوشته و گفته است: «این روایت، شروط بخاری و مسلم را دارد»[۴۱]. طبرانی این حدیث را از علی بن هلال نقل کرده است[۴۲].

بنابراین، روایات «وصایت»، پاسخ روشنی به آن پرسش اساسی است. پیامبر خدا(ص) آیین «وصی‌گزینی» را شیوه همه پیامبران می‌دانسته و از این‌رو، خودش که خاتم جریان رسالت به شمار می‌رفته، به تعیین، وارث ملزم بوده است. از سوی دیگری با صراحت، ویژگی‌های «وصایت» خود را در امامت و دانش، شناسانده است. صحابه پیامبر(ص) نیز از همان روزگاران بر این جایگاه، تأکید می‌کردند و سخنان پیامبر خدا(ص) را در تصریح به این حقیقت، در مناسبت‌های مختلف، طرح می‌کردند. گاهی نیز در ضمن سخن، مولا(ع) را برازنده این جایگاه معرفی می‌کردند؛ برای نمونه، عبدالرحمان بن خالد، از قُثَم بن عباس پرسید: «به چه دلیلی علی(ع) از پیامبر(ص) ارث می‌برده است»؟ گفت از این روی که نخستین فرد در میان ما بود که به پیامبر(ص) ملحق شد و بیشتر از همه ما، همراهی‌اش کرد».[۴۳]

منابع

پانویس

  1. تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل، ج۴۲، ص۳۹۲.
  2. المعجم الکبیر، ج۳، ص۵۷؛ المعجم الأوسط، الطبرانی، ج۶، ص۳۲۷؛ تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل، ج۴۲، ص۱۳۰.
  3. الأمالی، ص۱۰۶.
  4. ینابیع المودة لذوی القربی حافظ سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ج۲، ص۲۶۷.
  5. فرائد السمطین، ج۲، ص۳۱۳؛ ینابیع المودة لذوی القربی، ج۳؛ کمال الدین و تمام النعمة، ص۲۸۰.
  6. تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۲، صص ۳۱۹ - ۳۲۱؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، صص ۶۲ و ۶۳؛ السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، علی بن برهان الدین الحلبی، ج۱، ص۳۱۱؛ مسند أحمد، ج۵، صص ۴۱ و ۴۲؛ تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل، ج۱، ص۸۵.
  7. معالم المدرستین، مرتضی عسکری، ترجمه محمدجواد کرمی، ج۱، ص۲۸۹.
  8. امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن ص۲۶۰.
  9. تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل، ج۴۲، ص۳۹۲. أخرج ابن عساكر عن أبي القاسم بن السمرقندي، أنا أبو الحسين بن النقور، أنا أبو القاسم عيسى بن علي، أنا أبو القاسم البغوي، نا محمد بن حميد الرازي، نا علي بن مجاهد، نا محمد بن إسحاق، عن شريك بن عبد الله، عن أبي ربيعة الإيادي، عن ابن بريدة، عن أبيه قال: «قَالَ النَّبِيُّ(ص): لِكُلِّ نَبِيٍّ وَصِيٌ وَ وَارِثٌ وَ إِنَّ عَلِيّاً وَصِيِّي وَ وَارِثِي».
  10. سیر أعلام النبلاء، ج۲، صص ۲۹ – ۳۱. الشيخ الإمام المحدث المفيد المسند،... قال السلفي: هو ثقة، له أنس بمعرفة الرجال.
  11. سیر أعلام النبلاء، ج۸، ص۳۵۷. ولد بدمشق... خرج إلى بغداد فاستوطنها إلى أن مات بها و أدرك بها إسناداً حسناً... و كان مكثراً، ثقة، صاحب نسخ و أصول... و بقي إلى أن خلت بغداد و صار محدثها كثرة و إسناداً.
  12. تاریخ بغداد، ج۵، ص۱۴۶.
  13. سیر أعلام النبلاء، ج۱۸، صص ۳۷۲ - ۳۷۴. ابن النقور الشيخ الجليل، الصدوق، مسند العراق.... و كان صحيح السماع، متحريا في الرواية قال بن خيرون: ثقة....
  14. الکامل فی التاریخ، ج۱۰، صص ۱۰۷ و ۱۰۸.
  15. تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۱۷۹.
  16. میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج۳، ص۳۱۸.
  17. ج ۲، صص ۴۹۲ و ۴۹۳. الصدوق، مسند عصره. تكلم فيه ابن عدي بكلام فيه تحامل،... قلت: قد وثقه الدار قطني و الخطيب و غيرهما. قال الخطيب: كان ثقة ثبتاً مكثراً فهماً عارفاً... قال فيه السليماني: يتهم بسرقة الحديث. قلت: الرجل ثقة مطلقا، فلا عبرة بقول السليماني.
  18. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۲، ص۴۶. كذبه يحيى بن الضريس، و وثقه غيره.
  19. تهذیب التهذیب، ج۷، صص ۳۳۰ و ۳۳۱. ... وقد ذهب أكثر أهل الفن في هذه الصناعة إلى أن المختلف فيه، مقبول و رواياته حسنة، قال ابن حجر في القول المسدد عن قزعة بن سويد بن حجير الباهلي البصري قال فيه ابن معين مرة: ضعيف و مرة ثقة، و قال أبو حاتم: محله الصدق و ليس بالمتين، يكتب حديثه و لا يحتج به، و قال ابن عدي، أرجو انه لا بأس به، و قال البزار ليس بالقوي، و قال العجلي لا بأس به، و فيه ضعف.
  20. القول المسدد فی الذب عن مسند أحمد، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل العسقلانی الشافعی، ص۵۰. أن حديثه في مرتبة الحسن.
  21. شرح حال او در صفحه ۲۴۸ بیان شد.
  22. الطبقات الکبری، ج۶، صص ۳۷۸ و ۳۷۹. و كان شريك ثقة مأموناً كثير الحديث، و كان يغلط كثيرا.
  23. معرفة الثقات من رجال أهل العلم و الحدیث و من الضعفاء و ذکر مذاهبهم و أخبارهم، ج۱، ص۴۵۳، رقم ۷۲۷.
  24. الجرح و التعدیل، ج۶، ص۱۰۹. نا عبد الرحمن انا يعقوب بن إسحاق فيما كتب إلى قال: انا عثمان بن سعيد قال: سألت يحيى بن معين عن أبي ربيعة الذي يروي عنه شريك كوفي ثقة.
  25. تقریب التهذیب، ج۲، ص۳۹۷؛ أبو ربيعة الأيادي مقبول من السادسة. الجرح و التعدیل، ج۶، ص۱۰۹. أبو ربيعة الأيادي مقبول من السادسة.
  26. سنن الترمذی، ج۵، ص۶۶۷، رقم ۳۷۹۷. هذا حديث حسن.
  27. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، صص ۱۴۱ و ۱۴۸، ج۲، ص۲۱۲. هذا حديث صحيح الإسناد.
  28. فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۲، ص۲۱۵.
  29. امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن ص۲۶۱.
  30. المعجم الکبیر، ج۴، ص۱۷۱، رقم ۴۰۴۶. «أَمَّا عَلِمْتَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اطَّلَعَ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَاخْتَارَ مِنْهُمْ أَبَاكَ فَبَعَثَهُ نَبِيّاً، ثُمَّ اطَّلَعَ الثَّانِيَةَ فَاخْتَارَ بَعْلَكِ فَأَوْحَى إِلَيَّ فَأَنْكَحْتُهُ فَاتَّخَذْتُهُ وَصِيّاً».
  31. تقریب التهذیب، ج۲، صص ۲۹۱ و ۲۹۲. فقد ورد عن أحمد بن محمد بن هاني، قال: قلت لأبي عبد الله يعني ابن حنبل - تحدث عن حسين الأشقر؟ قال: لم يكن عندي ممن يكذب... و قال ابن الجنيد سمعت ابن معين ذكر الأشقر، فقال كان من الشيعة الغالية، قلت: فكيف حديثه؟ قال: لا بأس به، قلت: صدوق؟ قال: نعم، كتبت عنه.
  32. تهذیب التهذیب، ج۱، ص۲۱۴. صدوق يهم، و يغلو في التشيع.
  33. فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۵، ص۱۵۰. صحيح، و تعقبه الذهبي بأن الأشقر وثق.
  34. میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج۳، ص۳۹۳. أحد أوعية العلم، صدوق في نفسه....
  35. تهذیب التهذیب، ج۸، صص ۳۵۲ و ۳۵۳. و قال ابن حبان تتبعت حديثه فرأيته صادقا إلا أنه لما كبر ساء حفظه فيدخل عليه ابنه فيحدث منه ثقة به... و كان شعبة يروي عنه و كان معروفا بالحديث صدوقا... و قال عثمان بن أبي شيبة كان صدوقا و لكن اضطرب عليه بعض... و قال ابن خزيمة سمعت محمد بن يحيى يقول سمعت أبا الوليد يقول: كتبت عن قيس بن الربيع ستة آلاف حديث هي أحب إلى من ستة آلاف دينار.
  36. تهذیب التهذیب، ج۴، ص۱۹۶. ثقة، و قال النسائي: ثقة ثبت؛ «او ثقه است و نسایی گفته است: ثقه ثبت».
  37. تهذیب التهذیب، ج۱، ص۲۶۰۲، رقم ۲۶۱۵.
  38. الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۱، ص۴۶۴. سليمان بن مهران الأسدي.. ثقة حافظ عارف بالقراءات ورع.
  39. معرفة الثقات، ج۱، ص۴۳۲.
  40. الثقات، ج۴، ص۳۰۲.
  41. المستدرک و بذیله التلخیص للذهبی، ج۲، ص۴۶۱.
  42. المعجم الکبیر، ج۳، ص۵۷؛ المعجم الأوسط، ج۶، ص۳۲۷. أخبرناه أبو القاسم بن السمرقندي أنا أبو الحسين ابن النقور أنا أبو القاسم عيسى بن علي أنا أبو القاسم البغوي نا محمد بن حميد الرازي نا علي بن مجاهد نا محمد ابن إسحاق عن شريك بن عبد الله عن أبي ربيعة الإيادي عن ابن بريدة عن أبيه: دخلت على رسول الله(ص) في شكاته التي قبض فيها، فإذا فاطمة عند رأسه، قال فبكت حتى ارتفع صوتها، فرفع رسول الله(ص) طرفه إليها، فقال: حبيبتي فاطمة ما الذي يبكيك؟ قالت: أخشي الضيعة من بعدك، قال: يا حبيبتي أما علمت أن الله اطلع على الأرض اطلاعة فاختار منها أباك، فبعثه برسالته، ثم اطلع على الأرض اطلاعة، فاختار منها بعلك، و أوحى إلي أن أنكحك إياه، يا فاطمة، و نحن أهل بيت قد أعطانا الله سبع خصال لم يعط أحدا قبلنا، و لا تعطى أحد بعدنا، أنا خاتم النبيين، و أكرم النبيين على الله، و أحب المخلوقين إلى الله، و أنا أبوك، و وصيي خير الأوصياء، و أحبّهم إلى الله، و هو بعلك.
  43. امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن ص ۲۶۵.