تفسیر وحی به تجربه دینی به چه معناست؟ (پرسش)
تفسیر وحی به تجربه دینی به چه معناست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ عصمت |
مدخل بالاتر | عصمت |
مدخل اصلی | عصمت وحی - وحی در کلام اسلامی |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
تفسیر وحی به تجربه دینی به چه معناست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث عصمت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.
پاسخ نخست
حجت الاسلام و المسلمین دکتر شریفی و آقای دکتر یوسفیان در کتاب «پژوهشی در عصمت معصومان» در اینباره گفتهاند:
«وقتی وحی به تجربه دینی پیامبر تفسیر شود و ابلاغ وحی، "تعبیرِ" تجربههای شخصی و مشاهدات درونی شخص پیامبر قلمداد گردد، گریزی از اعتقاد به خطاپذیری وحی نخواهد بود.
وقتی تجربه در تعبیر میآید، از فرهنگ متأثر است و چهار محدودیت انسان، یعنی محدودیت تاریخی، محدودیت زبانی، محدودیت اجتماعی و محدودیت جسمانی در تجربه او اثر میگذارد[۱]. (و این) چهار محدودیت، آن حقیقت نهایی را دائماً پنهان میکند[۲].
یکی از محققان مسیحی در این زمینه میگوید:... اعتنای خداوند این نبوده است که یک کتاب معصوم املا کند، یا تعالیم تخطیناپذیر و خطاناپذیری القا کند... وحی الوهی و واکنش انسانی همواره در هم تنیده بوده است. یک مواجهه که به مشیت و مبادرت الهی بوده، توسط بشر جایزالخطا، تجربه، تعبیر و توصیف شده است[۳].
همچنین کارل بارث میگوید: وحی خداوند عبارت است: از: "سخن به کلی دیگر"... (اما) از طریق مجموعه سخنان خطا آمیز انسانی که چه در کتاب مقدس و چه در هر بشارت دیگر هست و نه از "مجموعهای سخن بیخطا" است که آن سخن به کلی دیگر خدا به گوش میرسد[۴].
رهاورد تلاشهای فراوان علمای مغرب زمین درباره پدیده وحی را میتوان به این صورت بیان کرد: وحی همان الهام و مکاشفه انبیاست که از آن به تجربه دینی پیامبران یاد میکنند. آن هم تجربهای که آنگاه که به تعبیر در میآید، پیشفرضهایی ذهنی و محدودیتهای بشری، خواه ناخواه، تأثیر خود را میگذارند؛ زیرا: الهام، املا نیست، بلکه انتقال معنا به قلب است... و الهام هرگز شخصیت... را از بین نمیبرد؛ زیرا شخص الهام یافته، در میان مردم زمان خویش زندگی میکند و مانند سایر افراد جامعه، دارای یک سلسله معلومات و احساسات و اسلوب ویژه خود اوست... و از فرهنگ و تمدن عصر خویش و شرایط حاکم بر جامعهاش تأثیرپذیر است[۵].
ناگفته نماند که در دهههای اخیر، برخی از معتقدان مسیحی، برای پرهیز از پیامدهای چنین تفسیری از وحی - که به بیثباتی دین میانجامد - به همان رأی نخستین مسیحیت در باب وحی بازگشته و معتقد شدهاند که الفاظ کتاب مقدس نیز، عیناً وحی خداوند است[۶][۷].
تلاشهای فوق که شاید بعضاً خیرخواهانه و مشفقانه نیز بودهاند، به جای آنکه گرهی از کار دین بگشایند، گرههایی چند بر آن زدهاند؛ زیرا بر فرض که بتوان بر اساس این مبنا، عصمت در مقام تلقی را به نحوی توجیه کرد، اما دیگر راهی برای اعتقاد به عصمت انبیا در مقام ابلاغ وحی باقی نمیماند. طبق این نظریه، پیامبر هرگز نمیتواند خود را از تنگنای محدودیتهای چهارگانه یاد شده برهاند؛ چه اینکه او انسان است و مانند هر انسان دیگری از محدود شدن در زندانهای چهارگانه ناگزیر است. اگر هم بخواهد خود را از این بندها برهاند، جامعه بشریت را از وجود خود دور کرده است.
نقد و بررسی: بررسی کامل این پنداره، در این مختصر نمیگنجد و خود محتاج نوشتاری مستقل دراین زمینه است. بنابراین به ذکر چند نکته بسنده میکنیم:
- اگر واقعیت و حقیقت وحی - آنگاه که توسط پیامبر به تعبیر در میآید - دستخوش تحول و تغییر شده، از محدودیتهای انسانی متأثر شود؛ در این صورت اشکالی که بر این نظریه وارد است، لزوم لغویت و عبث بودن ارسال رسل و انزال کتب است و با ادله محکم عقلی "عصمت در مقام ابلاغ" منافات دارد؛ زیرا اگر تنها راه سعادت و هدایت انسان، خود، دستخوش تغییر، تحول و خطا گردد و بازتابی از محیط اجتماعی و فرهنگی موجود باشد، چه فایدهای بر آن مترتب خواهد بود؟ و با توجه به ناکافی بودن حس و عقل برای هدایت انسان، غرض خداوند حکیم از آفرینش انسانها، چگونه تأمین خواهد شد؟ آری، این سخن که از جانب خداوند تنها معانی القا شود و تعبیر آن از طریق پیامبر صورت گیرد، به نحوی با مسأله عصمت قابل جمع است. به این صورت که همان واقعیت و حقیقت پیام الهی که مورد تجربه قرار گرفته بیهیچ افزایش و کاهشی به دست مردم برسد؛ و هر چند در تعبیر و تفسیر سایر تجربهها. محدودیتهای بشری تغییراتی را موجب میگردند، در خصوص تجربه وحیانی، خود خداوند ضامن حفظ آن باشد، و چنانکه اصل وحی، امری مافوق طبیعت است. کیفیت حفظ آن نیز بدین گونه باشد. امّا این تفسیر - همچنان که روشن است - رضایت صاحبان این نظریه را فراهم نیاورده، با تصریحات آنان بر خطاپذیر بودن "تعبیر وحی" تناسب ندارد. در عین حال، باید توجه داشت، در خصوص قرآن کریم، به دلایل متعددی عین الفاظ آن، وحی خداوند است که از سوی او به پیامبر القا شده است؛ نه آنکه تنها معانی و مفاهیم آن به پیامبر وحی شده و تعبیر آن از خود ایشان باشد. یکی از آن دلایل، مسأله اعجاز در فصاحت و بلاغت قرآن است. چه آنکه مقتضای اعجاز لفظی، این است که تعبیرات قرآنی، عین وحی باشند؛ نه بازتابی از سخنان پیامبر، همراه با تأثیرات و محدودیتهای تاریخی، اجتماعی و امثال آن.
- ثبات وحی و اشتراک ادیان آسمانی در مبدأ و منشأ واحد، با این امر منافات ندارد که فرستنده وحی، خود، شرایط زبانی، اجتماعی و تاریخی را در نظر گیرد تا در نتیجه، در عین اینکه ادیان الهی در اصول اساسی و کلیات، با یکدیگر وحدت و اشتراک دارند، اختلافاتی در فروعیات و خصوصیات اجتماعی و تاریخی داشته باشند؛ مثلاً زبانی که ابزار ابلاغ پیام الهی است، در هر جامعهای و در هر موقعیتی متناسب با آن جامعه و موقعیت خواهد بود؛ زیرا این خلاف حکمت الهی است که برای هدایت یک قوم از زبانی که برای آنان بیگانه است، استفاده کند. اساساً، خود فرستنده وحی، به مصالح هر جامعه و مناسبترین شیوه برای هدایت آنها آگاهتر است و لزومی ندارد این امر را به گیرنده وحی (پیامبر) واگذارد.
- نکته دیگر این است که وقتی ما با پدیدهای روبهرو هستیم که نمیتوان صحنه تلقی و دریافت آن را در معرض نمایش و مشاهده دیگران قرار داد؛ به عبارت دیگر امری کاملاً شخصی و غیر قابل تکرار است؛ و از طرفی پدیدهای خردگریز و خارج از دسترس تحلیلهای عقلانی است، و به تعبیر خود آنها "به کلی دیگر" (سخنی مغایر با سنخ سخنهایی که انسان از آن آگاهی دارد) میباشد؛ به حکم عقل، بهترین و شاید تنها راه شناخت و آشنایی با آن، پرسش از نزدیکترین "منِ" وابسته به آن میباشد[۸]. به حتم تحلیل و تبیینی که از این طریق حاصل میگردد، کم ارزشتر از تبیینی که امثال لوتر و تیرل از آن دارند، نیست. بنابراین عاقلانهترین راه آشنایی با این پدیده، پرسش از گیرندگان آن میباشد و نه تبعیت از کسانی که از این مقام ممتاز معنوی بیگانهاند. وقتی خصوصیات وحی را از گیرندگان آن جویا شویم، در مییابیم که آنان نقش خود را به "واسطه بودن" محدود و محصور میکنند؛ هم در ناحیه معانی و هم در گستره الفاظ. اما اینکه این قدرت و نیرویی که در گیرندگان وحی بوده، از چه سنخی و به چه صورتی بوده است- همچنان که کراراً تذکر داده شد – ما از تفسیر دقیق آن ناتوانیم. آری، الهامات و مشاهدات شخصی، که هر انسانی کما بیش در زندگی خود دریافت داشته است، به ما کمک میکند که وجود استعداد گیرندگی وحی را در برخی از انسانها بپذیریم[۹]؛ ولی این بدان معنا نیست که وحی را مساوی با الهام و کشف و شهود بدانیم.
- پیشتر گذشت که برای برداشت نوین از وحی و تفسیر آن به تجربه دینی پیامبر، بر سه انگیزه و عامل بنیادی میتوان انگشت نهاد:
- حل مشکل تناقضها و اختلافات متون مقدس، چارهجویی برای مسأله تحریف آنها، و آشتی دادن معارف دینی با علوم جدید.
- اعتقاد به تجربهگرایی و تعمیم قوانین علمی و تجربی به تمامی پدیدهها.
- آشتی دادن بین ثبات وحی و تحول و تغییر در معارف بشری.
حال آنکه، هیچ کدام از این انگیزهها، شایستگی آن را ندارند که منشأ اختراع چنین نظریهای باشند؛ زیرا:
- بین معارف اصیل و آسمانی ادیان با علوم جدید تعارضی پیش نمیآید و اگر تعارضی باشد، یکی از عوامل آن، تحریفات و معارف غیر دینی است که به غلط، جزو دین قلمداد شدهاند، چنانکه در قرون وسطا، معجونی از فلکیات بطلمیوسی، طبیعیات ارسطو و... توسط کلیسا به عنوان تفسیر کتاب مقدس پذیرفته شده بود. و پس از آنکه اکتشافات تجربی، بطلان این نظریهها را به اثبات رساند، ارباب کلیسا به جای اعتراف به اشتباه خود، مسأله تعارض علم و دین را مطرح کردند و به دنبال آن وقایع تأسف باری - که اشاره شد - پدید آمد. بنابراین بر فرض، اندیشمندان مسیحی - که به تجربه دینی روی آوردند- از این جهت عذری داشته باشند، مسلمانانی که بیدلیل از آنها تبعیت کرده، معذور نیستند.
- نباید مرعوب پیشرفتهای تجربی قرار گرفته، از خوف اینکه گزارههای دینی به لحاظ تجربی نبودن، فاقد معنا قلمداد گردند، قوانین تجربی را به تمامی پدیدهها سرایت دهیم؛ زیرا، کمترین اشکال این اصل آن است که خودش، خودش را تکذیب میکند.؛ چراکه هیچ راه تجربی برای اثبات یا ابطال آن وجود ندارد.
- چنانکه در نکته دوم اشاره شد، اشتراک ادیان در اصول اساسی، منافات با اختلاف در فروعات و خصوصیات فرهنگی اجتماعی ندارد. همچنین تحول و تغییر زندگی و معارف بشری نیز تعبیری مغالطهآمیز است. باید توجه نمود که نیازهای اساسی بشر که ادیان برای تأمین آنها آمدهاند، تحول نمییابند، بلکه آنچه تغییر میکند شکل و قالبهاست، نه مغز و محتوا.
در سخنان صاحبان این نظریه، تناقضاتی به چشم میخورد. از جمله اینکه بعضی به طور مطلق، تجربه دینی را خطاپذیر خوانده و در مورد آن گفتهاند: واقعیت تجربه دینی بدیهی نیست. فقط بدین جهت که فرد مذهبی خالصانه بر این باور است که امری متعالی وجود دارد، نمیتواند تضمینی برای واقعی بودن آن باشد. توهم، حقیقتی در زندگی است و دین نیز از آن ایمن نیست. داده تجربه دینی، همانند داده هر نوع دیگر از تجربه، باید منتقدانه در کوره آزمایش قرار گیرد[۱۰].
پیش از این نیز تصریحات برخی را در مورد خطاپذیر بودن تجربه دینی وحیانی ذکر نمودیم. درعین حال، عدهای بدون اینکه راهی برای نجات وحی از این گرداب نشان دهند و توجیهی برای خطاناپذیری آن ارائه نمایند، آن را میزان صحت سایر تجارب دینی قرار داده میگویند:
آنچه انبیا به عنوان وحی گفتهاند، مقیاس صحت آن مطالبی است که دیگران در تفسیر تجربه دینی خود میگویند[۱۱].[۱۲]
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
حجت الاسلام و المسلمین سازندگی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین سازندگی در کتاب «عصمت پیامبران اولوالعزم» در اینباره گفته است:
«نامیدن «وحی الهی» به «تجربه پیامبرانه»، در مقالات متعددی از دائرة المعارف قرآن لیدن به چشم میخورد. «تجربه دینی» یا «وحی تجربی» مفهومی است که از سده نوزدهم در غرب مطرح شد و فیلسوفان غربی، همچون: ژان پل سارتر، شلایر ماخر، هایدگر، پل تیلیخ، ویلیام جیمز و دیگران، پایه گذاران این باور و مکتب بودهاند. روشنفکرانی چون نصر حامد ابوزید[۱۳]، فضل الرحمان باستانی، حسن حنفی، محمد خلف الله، محمد آرگون و اخیراً سروش، به متون دینی در دایره تاریخ فرهنگ انسانی مینگرند و میخواهند به گونه ای به نقش انسان در آن تأکید کنند و از خلاقیت ربوبی چشم پوشی نمایند. پرسش اصلی بحث این است که ارتباط میان وحی الهی و تجربه دینی چیست و چه تبعاتی دارد؟ ارتباط آن با بحث عصمت پیامبران چیست؟ آیا آنچه دین پژوهان مسیحی و به تبع آنان مستشرقان و برخی از روشنفکران مسلمانان به عنوان تجربه دینی از آن یاد میکنند، همان است که ما در فرهنگ اسلام ناب «وحی» مینامیم؟ برخی از کسانی که به تأمل در باب تجربه دینی پرداختهاند، اموری مثل دیدن فرشتگان و شنیدن وحی و سخن گفتن با خدا را داخل در اقسام تجربههای دینی دانستهاند. به باور این افراد، کسانی که بحث از دین را با تجربه دینی شروع میکنند، تمام مسائل را از زاویه تجربه مینگرند؛ یعنی وحی را هم برای پیامبر یک نوع تجربه دینی در حد اعلا میبینند[۱۴]. به نظر این افراد مقوّم شخصیت و نبوت انبیا و تنها سرمایه، آنها همان وحی یا به اصطلاح امروز «تجربه دینی» است و فرق انبیا با مردم دیگر این است که تجربه دینی پیامبر همراه با عنصر مأموریت است[۱۵]. اینان معتقدند که کتابهای آسمانی در واقع تفسیرهای پیامبران از تجربههای شخصی و درونی خودشان است[۱۶]. بررسی این دیدگاه: باید توجه کرد که اولاً، یکی از لوازم فاسد این تفکر، خطاپذیر شدن وحی و زیر سؤال رفتن عصمت پیامبران در یکی از وجوه دعوت ایشان، یعنی تلقی و ابلاغ وحی خواهد بود؛ یعنی در ابلاغ پیام الهی توسط پیامبر احتمال خطا وجود خواهد داشت؛ چراکه هنگام ابلاغ پیام الهی، پیامبر تجربه درونی و شخصی خودش را به زبان خود و در قالب الفاظی از طرف خود بیان میکند و احتمال خطا در این نوع ابلاغ، محتمل و انکارناشدنی است. این در حالی است که از ویژگیهای وحی نبوی آن است که در سه مقطع «دریافت و تلقی»[۱۷]، «حفظ و نگهداری»[۱۸] و «ابلاغ پیام»[۱۹] از هر خطا و اشتباهی مصون باشد. ثانیاً، افزون بر این، اگر کتاب آسمانی قرآن، بیان پیامبر از تجارب دینی و شخصی او باشد و الفاظ آن از طرف خداوند نباشد، این ادعا به معنای انکار معجزه بودن قرآن است؛ یعنی انسانهای دیگر نیز باید بتوانند کتابی مانند قرآن بیاورند. در حالی که با توجه به تحدی و هما وردطلبی قرآن که در آیات متعدد[۲۰] بیان شده است، هرگز کسی نمیتواند مانند قرآن را بیاورد و به این مطلب در آیه ۸۸ سوره اسراء تصریح شده است. برخی تفاوتهای «تجربه دینی» با «وحی الهی» عبارتاند از:
|
منبعشناسی جامع عصمت
پانویس
- ↑ کیان، ش۲۸، ص۴.
- ↑ کیان، ش۲۸، ص۱۲.
- ↑ ایان باربور، علم و دین، ص۲۶۹.
- ↑ هرمنوتیک، کتاب و سنت، ص۲۰۰.
- ↑ تحلیل وحی، ص۱۷۵؛ به نقل از: علی عتبة الکتاب المقدس.
- ↑ مدخل الی العقیدة المسیحیة، ص۱۸.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص۱۳۹.
- ↑ تحلیل وحی، ص۷۳.
- ↑ ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج۲، ص۲۸۱.
- ↑ نورمن. ال. گیسلر، فلسفه دین، ج۱، ص۹۲.
- ↑ کیان، ش۲۹، ص۱۸.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص۱۴۲-۱۴۶.
- ↑ نصر حامد ابو زید (۲۰۱۰) ۱۹۴۳م) نواندیش دینی و یکی از قرآن پژوهان عرب است که تحت تأثیر مستشرقان و اندیشمندان غربی بود نقطه محوری ادعای او فهم متن در افق تاریخی است بنابراین او یکباره به سراغ متن قرآن و مفهوم نص» میرود. او بیشتر از زبان شناختی در فهم قرآن استفاده میکند که الهام گرفته از ساختارگرایانی همچون فوکو است. ابوزید خود تصریح میک کند انتخاب شیوه تحلیل زبان در فهم نص و دستیابی به مفهومی از آن، انتخابی بیهوده و از سر تردید میان شیوههای متعدد پیش راه نبوده است، بلکه بهتر است بگوییم این تنها راه از جهت هم سازیش با موضوع و محتوای مورد مطالعه بوده است» برای مطالعه بیشتر ر. ک: حسن نقی زاده ۶" «اندیشههای ابوزید و برداشت او از قرآن مجله دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه مشهد تابستان ۱۳۸۴ شماره ۶۸؛ سید مهدی اعتصامی و سید منصف حامدی، «تأثیر پذیری دکتر نصر حامد ابوزید از مستشرقان»، مجله قرآن و مستشرقان، تابستان ۱۳۸۶، ش۲؛ نصر حامد ابوزید معنای متن طرح نو، تهران، ۱۳۸۲.
- ↑ مجله کیان شماره ۲۸، ص۴ و ۱۳ و ۲۰.
- ↑ عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوی، ص۶
- ↑ سروش، فربهتر از ایدئولوژی، ص۷۷
- ↑ نمل، آیه ۶؛ زراره از امام صادق سؤال میکند چگونه رسول خدا هنگامی که پیامی از جانب خداوند بر او میآمد از این نمیترسید که مبادا این پیام از ناحیه ابلیس باشد و این شیطان است که در قلب او مداخله میکند؟ امام صادق فرمود: خداوند تعالی وقتی بندهای را رسول خود میکند، سکونت و وقار بر او نازل میکند و در نتیجه، پیامآور خداوند نزد او میآید و رسول خدا(ص) او را به چشم میبیند؛ مانند دیگر اشخاص که آنان را به چشم میبیند. (بحار الأنوار، ج۱۸، ص۲۶۲).
- ↑ اعلی، آیه ۶.
- ↑ نجم، آیه ۴-۳.
- ↑ ۱۳ هود، ۳۸ یونس، ۳۳ و ۳۴ طور.
- ↑ جوادی آملی، دینشناسی، ص۲۴۴.
- ↑ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم ص ۲۴۵.