حذیفة بن اسید غفاری در رجال و تراجم
مقدمه
نام کامل او حذیقه بن أسید بن الأعوس بن عدنان است[۱] و برخی نام پدرش را امیه و نام جدش را اسید گفتهاند[۲]. کنیهاش، ابوسریحه و در برخی منابع، ابوسرعه[۳] و لقبش، غفاری، نقل شده[۴] و شیخ طوسی او را از اصحاب پیامبر (ص) و امام حسن مجتبی (ع) دانسته است. همچنین درباره او گفتهاند که او صاحب النبی (ص) بوده است[۵].
برقی او را از اصحاب امام حسن (ع) و حواریون ایشان برشمرده است[۶]. کشی در روایتی که حواریون و اصحاب خاص هر امام را میشمارد، حذیفه بن اسید را در شمار حواریون و اصحاب خاص امام حسن مجتبی (ع) دانسته است[۷]. همچنین کشی، ضمن نام بردن اصحاب پیامبر نام حذیفه را نیز آورده و درباره او گفته است او "صاحب النبی (ص)" است؛ لذا محقق شوشتری اقوالی درباره "صاحب" بیان کرده که به اختصار چنین است: اگر منظور از صاحب این باشد که حذیفه از اصحاب پیامبر (ص) بوده است، با این مشکل روبهرو میشویم که وقتی شیخ طوسی نام او را ذیل اصحاب پیامبر (ص) آورده، دیگر چه نیازی هست که دوباره نام او را تکرار کند و اگر منظور از "صاحب" این است که حذیفه از اصحاب خاص آن حضرت است، دلیلی بر این مدعا وجود ندارد. این سخنان محقق شوشتری نیز ابهام موجود درباره کلمه "صاحب" را برطرف نمیکند.
اشکال دیگری که به نظر محقق شوشتری میرسد، این است که شیخ طوسی او را "ابن امیه" نامیده است. محقق شوشتری در این باره نیز بحث زیبایی مطرح کرده و گفته است که در سلسله آباء حذیفه کسی به این نام وجود ندارد، لذا ممکن است اشتباهی صورت گرفته باشد و قول علامه حلی را در این باره یاد آور میشود که شاید "ابن آمنه" صحیح است و منظور این است که نام مادرش، آمنه بوده است. اما محقق شوشتری در جواب گفته است که بر این مدعا نیز دلیلی وجود ندارد[۸].
در برخی از منابع او را از اصحاب شجره برشمرده و گفتهاند که او در حدیبیه حضور داشته است [۹]. علاوه بر این، او فتح دمشق به دست خالد بن ولید را شاهد بوده است[۱۰].
هر چند از زندگی او اطلاع چندانی در دست نیست ولی روایاتی از او به ما رسیده که نشان دهنده افکار و مذهب اوست؛ لذا مامقانی و برخی از علمای رجال و تراجم، به قرائن موجود در این روایات، او را از امامیه دانسته، مدح کردهاند[۱۱][۱۲].
حذیفة بن اسید الغفاری و امامت
حذیفة بن اسید الغفاری از کسانی است که روایات زیادی درباره امامت از او نقل شده است؛ از حذیفة بن اسید الغفاری و برخی محدثان دیگر نقل شده است که از پیامبر (ص) سؤال شد: ائمه بعد از شما چند نفر هستند؟ ایشان فرمودند: "ائمه بعد از من به تعداد نقباء بنی اسرائیل هستند"[۱۳] او در جای دیگری نیز از پیامبر نقل میکند که نام آخرین امام، محمد، عبدالله و مهدی است[۱۴].
حذیفة بن اسید الغفاری به نقل از ابوذر غفاری، از پیامبر نقل میکند که فرمودند: "هر کس جایگاه اهل بیت را تضعیف کند و بگوید من بر اهل بیت مقدم هستم، او از طرفداران دجال است. همانا مَثَل اهل بیت در امت من، مثل کشتی نوح (ع) در دریای متلاطم است که هر کس بر آن سوار شود، نجات مییابد و هر کس که از آن تخلف کند، غرق میشود"[۱۵].
همچنین از حذیفة بن اسید الغفاری نقل شده است که او از پیامبر فرمود: "ائمه بعد از من به تعداد نقباء بنی اسرائیل هستند که نه نفر آنها از صلب امام حسین (ع) هستند و خداوند دانش و اندیشه مرا به آنها عطا کرده است و آنها از شما چیزی یاد نمیگیرند؛ زیرا از شما آگاهتر هستند و از آنها پیروی کنید که آنها قرین حق هستند و حق نیز با آنهاست"[۱۶]. او در روایت دیگری به تعداد ائمه و به نام امام دوازدهم، یعنی حضرت مهدی (ع) نیز اشاره میکند[۱۷][۱۸].
حذیفة بن اسید الغفاری؛ روایتگر فضیلت امام علی (ع)
ابن مغازلی شافعی به هشت سند و از جمله از "حذیفه بن اسید غفاری" نقل کرده که گفته است: چون پیامبر و یاران او به مدینه وارد شدند، برای آنها خانههایی نبود که در آنها سکونت کنند، لذا آنها در مسجد میخوابیدند؛ پس پیامبر به آنها فرمود: "در مسجد نخوابید، زیرا ممکن است جنب شوید"؛ پس از آن، همان افرادی که خانه نداشتند، در اطراف مسجد برای خود خانه ساختند، در حالی که درهایش به مسجد باز میشد. سپس پیامبر (ص) معاذ بن جبل را نخست به سوی ابوبکر فرستاد و به او گفت: که در خانهاش را ببندد؛ ابوبکر گفت: "با کمال میل" و در خانهاش را بست و از مسجد خارج شد؛ سپس او را به سوی عمر فرستاد که در خانهاش را ببندد و از مسجد خارج شود؛ او نیز گفت: "با کمال میل امر خدا و رسولش را اطاعت میکنم، الا اینکه علاقه دارم لااقل روزنهای به مسجد باز باشد"؛ معاذ سخن عمر را به پیامبر (ص) رساند؛ سپس پیامبر او را به سوی عثمان فرستاد که رقیه دختر پیامبر همسر او بود؛ او گفت: "با کمال میل"، و در خانهاش را بست و از مسجد خارج شد. سپس پیامبر معاذ را به سوی حمزه فرستاد و او نیز در خانهاش را بست و گفت: "با علاقه از خدا و رسولش اطاعت میکنم"، اما علی (ع) نمیدانست که او چه باید بکند؛ پس پیامبر (ص) به او فرمود: "تو بمان که پاک و پاکیزه هستی"؛ وقتی این سخن پیامبر درباره علی (ع) به گوش کسی رسید- که ابن مغازلی نام او را نقل کرده است - به پیامبر (ص) گفت: "ای رسول خدا ما را از مسجد بیرون میکنی و در مسجد به پسران عبدالمطلب جا میدهی؟!"
پیامبر اسلام جواب داد: اگر با من بود، جز تو به کسی دیگر نمیدادم، ولی به خدا قسم او را در مسجد سکنی نداد مگر خداوند. به تو مژده میدهم که تو از طرف خدا و رسولش در خیر و سعادت هستی"؛ و پیامبر به او مژده داد که او در روز احد به فیض شهادت نائل خواهد شد.
پس عدهای به حال علی (ع) غبطه خوردند و از ته دل ناراحت شدند اما، فضل علی (ع) بر آنها و غیر آنها روشن شد. وقتی این مطلب به گوش پیامبر رسید، برای آنها سخنرانی کرد و فرمود: "گروهی از اینکه من علی را در مسجد سکونت داده و آنها را خارج کردهام، نگرانیهایی در دل دارند؛ به خدا سوگند! من آنها را بیرون نکردم و من علی را سکونت ندادم، بلکه خدا آنها را بیرون کرد و علی را سکونت داد. خدای بزرگ به موسی و برادرش، هارون وحی فرستاد: "برای قومتان در مصر خانههایی بسازید و این خانهها را قبله خود قرار دهید و نماز به پا دارید"؛ آنگاه به موسی دستور داد تا در مسجدش هیچ کس سکونت نکند و در آن، عمل زناشویی انجام ندهد و جز هارون و دو پسر او، کسی در حالت جنب به آن وارد نشود. «وَ أَنَّ عَلِيّاً مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ هُوَ أَخِي دُونَ أَهْلِي وَ لَا يَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ يَنْكِحَ فِيهِ النِّسَاءَ إِلَّا عَلِيٌّ وَ ذُرِّيَّتُهُ»؛ علی نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی است؛ او برادر من است و برای هیچ کس جز علی و فرزندانش حق انجام عمل زناشویی در مسجد نیست؛ پس هر کس اینجا برایش بد است، به آنجا برود (و با دست خود به طرف شام اشاره کرد)"[۱۹].
ابیطفیل از قول حذیفة بن اسید الغفاری نقل کرده که گفته است: پیامبر (ص) دست علی (ع) را گرفت و فرمود: "یا علی! موسای کلیم (ع) از خدای حکیم خواست تا هارون را که از اهلش بود، وزیر او قرار دهد، امّا من از پروردگارم خواستم علی را که از اهل بیت و برادرم است، وزیرم قرار دهد؛ تا با او پشتم را قوی گرداند، و او را شریک من در مسئولیت سنگین من قرار دهد"[۲۰]. همو در این باره از حذیفه بن اسید غفاری چنین نقل کرده است: نبیّ اکرم (ص) ایستاده، خطبه خواندند و سپس فرمودند: "مردانی که نفسشان راضی نیست از اینکه من علی را در مسجد، ساکن و آنها را اخراج کردهام، بدانند؛ به خدا سوگند! من آنها را از مسجد، بیرون و علی را ساکن نکردهام، بلکه خداوند آنها را بیرون و علی (ع) را در مسجد ساکن کرده است. خداوند عزّوجلّ به جناب موسی و برادرش هارون وحی فرمود که برای قومشان در مصر خانههایی بسازند و این خانهها را قبله قرار داده و نماز بخوانند؛ سپس به موسی امر فرمود که کسی در مسجدش ساکن نشود و در آن نکاح نکند و مرد جنب در آن داخل نشود، مگر هارون و فرزندان او؛ و آگاه باشید که علی (ع) نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی است؛ او برادر من است، نه اهل من و جایز نیست کسی در مسجد من نکاح کند، مگر علی و ذریه او"[۲۱].
همچنین حذیفه بن اسید غفاری گفته است: رسول خدا (ص) به من فرمود: "ای حذیفة بن اسید الغفاری! به درستی که حجت خدا بر شما بعد از من علی بن ابی طالب است؛ کفر به وی کفر به خدا و شرک به وی شرک به خدا و شک به وی شک در خدا و ملحد شدن نسبت به وی ملحد شدن به خدا و انکار او انکار خدا و ایمان به وی ایمان به خداست؛ برای آنکه او برادر رسول خدا و وصی او و امام امت او و مولای ایشان است و او «حبل اللَّه المتين و عروة الْوُثْقى لَا انْفِصامَ لَها» است و به زودی دو گروه به خاطر او هلاک میشوند در حالی که او گناهی ندارد: دوستی که در دوستی از حد بگذرد و دیگری، دشمنی که با وی دشمنی کند. یا حذیفة بن اسید الغفاری! از علی جدا نشو که از من جدا شدهای و با علی مخالفت نکن که با من مخالفت کردهای؛ به درستی که علی از من است و من از اویم؛ هر که او را ناخشنود کند، البته مرا ناخشنود کرده و هر که او را راضی کند، مرا راضی کرده است[۲۲].
شیخ صدوق گوید: ابوالطفیل از حذیفه بن اسید غفاری نقل میکند که چون پیامبر خدا (ص) از حجة الوداع بازگشت و ما در خدمت او بودیم، وقتی به جحفه رسید، به اصحاب فرمان داد که فرود آیند و آنها هم فرود آمدند؛ آنگاه ندای نماز داده شد و پیامبر (ص) با اصحاب خود دو رکعت نماز خواند. سپس صورت خود را به سوی آنان کرد و به آنان فرمود: "همانا خداوند لطیف خبیر به من خبر داده است که من میمیرم و شما هم میمیرید و نزدیک است که من به سوی او دعوت شوم و دعوت او را اجابت کنم و من درباره آن چیزی که با آن به سوی شما فرستاده شدهام، مسئول هستم و نیز از آنچه میان شما باقی میگذارم؛ یعنی کتاب خدا و حجّت او؛ و شما نیز مسئول هستید. شما به پروردگارتان چه خواهید گفت؟"
گفتند: "میگوییم: تو پیام را رسانیدی و نصیحت و مجاهدت کردی؛ پس خداوند به جای ما بهترین پاداش را به تو بدهد!".
آنگاه پیامبر خدا (ص) به آنان فرمود: "آیا شما گواهی میدهید که خدایی جز خدای یگانه نیست و من فرستاده خدا به سوی شما هستم و بهشت و آتش جهنم، و زنده شدن پس از مرگ حق است؟"
گفتند: "به همه اینها گواهی میدهیم"؛
پیامبر فرمود: "خدایا! به آنچه میگویند، شاهد باش! آگاه باشید که من شما را گواه میگیرم که من شهادت میدهم، خداوند، مولای من است و من مولای هر مسلمانی هستم و من به مؤمنان از خودشان اولی هستم؛ آیا شما به آن اقرار میکنید و به آن گواهی میدهید؟"
گفتند: "آری، ما درباره تو، به آن شهادت میدهیم"؛ پس فرمود: "آگاه باشید! هر کس که من مولای او هستم، علی (ع) مولای اوست و او این شخص است"؛ و سپس دست علی (ع) را گرفت و آن را با دست خود بالا برد تا اینکه زیر بغل هر دو آشکار شد؛ سپس فرمود: "خداوندا! دوست بدار هر کس را که او را دوست بدارد و دشمن بدار هر کس را که او را دشمن بدارد و یاری کن هر کس را که او را یاری کند و خوار کن هر کس را که او را خوار سازد؛ آگاه باشید که من پیشتاز شما (در مرگ) هستم و شما در کنار حوض (کوثر) بر من وارد خواهید شد؛ حوض من، فردا وسعتی چون وسعت میان بصری و صنعا خواهد داشت و در آن پیالههایی از نقره به تعداد ستارگان آسمان است؛ آگاه باشید! فردا که کنار حوض (کوثر) بر من شوید از شما درباره آنچه از شما در چنین روزی گواهی گرفتم، خواهم پرسید که چه رفتاری کردید و بعد از من با "ثقلین؛ دو چیز گرانبها" چه کردید؟ وقتی با من ملاقات کردید، به من بگویید که پس از من چگونه با آنها رفتار کردید"؛
اصحاب گفتند: "یا رسول الله این دو چیز گرانبها چیست؟"
فرمود: "چیز گرانبهای بزرگتر، کتاب خداوند است که واسطهای است کشیده شده از سوی خدا و من به سوی دستان شما، که یک طرف آن در دست خدا و طرف دیگرش در دست شماست و دانش گذشته و آینده تا روز قیامت در آن است؛ و اما چیز گرانبهای کوچک که ملازم قرآن است، علی بن ابیطالب و عترت او هستند و این دو امانت از هم جدا نمیشوند تا وقتی که در کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند".
معروف بن خرّبوذ میگوید: این سخن را برای امام باقر (ع) بازگو کردم؛ فرمود: "أبو الطفیل راست گفته است؛ خدا رحمتش کند! و ما آن را در کتاب علی (ع) چنین یافتیم و شناختیم"[۲۳][۲۴].
حذیفة بن اسید الغفاری؛ محرم اسرار امام حسن (ع)
حذیفة بن اسید الغفاری نقل میکند: "در یکی از روزها همراه امام حسن (ع) بودم که بار شتری توجه من را به خود جلب کرد؛ پس پیش قدم شده، گفتم: یا ابا محمد، بار این شتر چیست که آن را از خودت جدا نمیکنی؟
فرمودند: "دیوانی است که نام شیعیان در آن جمع شده است"؛
گفتم: آیا نام من در آن هست؟
فرمودند که تا فردا صبر کنید؛ فردا به همراه پسر برادرم که خواندن میدانست، به نزد آن حضرت رفتم و از خواست خود سخن گفتم و حضرت آن دیوان را آورد و من اسم خود را در آن یافتم[۲۵].[۲۶].
سرانجام
او در سال ۴۲ هجری از دنیا رفت در کوفه به خاک سپرده شد[۲۷] و زید بن ارقم بر جنازه او نماز خواند[۲۸].[۲۹].
منابع
پانویس
- ↑ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۱۷۰.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۵۳.
- ↑ رجال ابن داود، ابن داوود، ص۷۰.
- ↑ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۱۷۰؛ رجال الطوسی، طوسی، ص۳۵.
- ↑ رجال الطوسی، طوسی، ص۳۵ و ۹۳.
- ↑ رجال البرقی، برقی، ص۷.
- ↑ رجال الکشی، کشی، جزء اول، ص۱۰؛ الإختصاص، شیخ مفید، ص۶۱.
- ↑ قاموس الرجال، ج۳، ص۱۳۵.
- ↑ تقریب التهذیب، ج۱، ص۱۹۲.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۲، ص۲۵۳.
- ↑ تنقیح المقال فی علم الرجال، مامقانی، ج۱۸، ص۱۱۲.
- ↑ اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «حذیفة بن اسید الغفاری»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۹۷-۲۹۸.
- ↑ مناقب آل أبی طالب (ع)، ابنشهرآشوب، ج۱، ص۳۰۰.
- ↑ الخرائج و الجرائح، قطب راوندی، ج۳، ص۱۱۴۹.
- ↑ امالی، شیخ طوسی، ص۴۵۹.
- ↑ کفایة الاثر، خزاز قمی، ص۱۲۹-۱۳۰.
- ↑ کفایة الاثر، خزاز قمی، ص۱۳۰.
- ↑ اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «حذیفة بن اسید الغفاری»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۹۸-۲۹۹.
- ↑ الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، سید بن طاووس، ج۱، ص۶۶۲؛ العمده، ابن بطریق، ص۱۷۷؛ عمدة عیون صحاح الأخبار فی مناقب إمام الأبرار، ابن بطریق، ص۱۷۷.
- ↑ شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، حاکم حسکانی، ج۱، ص۴۷۸؛ عمدة عیون صحاح الأخبار فی مناقب إمام الأبرار، ص۱۷۷.
- ↑ علل الشرائع ۱، ص۲۰۲.
- ↑ جامع الأخبار، شعیری، ص۱۳؛ الأمالی، شیخ صدوق، ص۱۹۷.
- ↑ الخصال، شیخ صدوق، ج۱، ص۶۵.
- ↑ اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «حذیفة بن اسید الغفاری»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۲۹۹-۳۰۴.
- ↑ بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد، حسن صفار، ج۱، ص۱۷۲.
- ↑ اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «حذیفة بن اسید الغفاری»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۳۰۴.
- ↑ تقریب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۱۹۲؛ التاریخ الکبیر، بخاری، ج۳، ص۹۶؛ الجرح والتعدیل، ابن ابی حاتم، ج۳، ص۲۵۶.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۵۸.
- ↑ اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «حذیفة بن اسید الغفاری»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۳۰۵.