تقیه از دیدگاه اهل سنت
دیدگاه اشاعره
فخر رازی
فخر رازی در ذیل آیه ﴿إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً﴾[۱] مینویسد: ظاهر آیه بر این دلالت دارد که تقیه تنها زمانی جایز است که کفار غلبه کرده و مسلط و پیروز باشند؛ مگر مذهب شافعی که میگوید: «اگر وضعیت بین مسلمانان همانند حالت و وضعیت بین مسلمانان و مشرکان باشد، تقیه برای حفظ جان لازم است»[۲]. وی برای اثبات عدم انحصار مشروعیت تقیه به صدر اسلام و تداوم آن میگوید: مجاهد گفته است: این حکم در اول اسلام بوده است؛ زیرا مسلمانان ضعیف بودند. اما بعد از نیرو پیدا کردن دولت اسلامی دیگر این حکم جایز نیست و از حسن روایت شده که گفته است: «تقیه برای مؤمنین تا روز قیامت جایز است» و این نظر دوم قویتر است؛ زیرا دفاع از ضرر بر جان تا حد امکان جایز است[۳].
دیدگاه مفسران و اهل حدیث
نووی
نووی، شارح یکی از مهمترین کتابهای روایی اهل سنت، که جایگاه خاصی در میان اهل علم دارد، درباره تقیه میگوید: علما اجماع دارند که اگر ظالمی نزد انسان آمد و از وی محل شخصی مخفی شده را پرسد تا او را به قتل برساند، یا در مورد محل امانتی سؤال کند تا آن را غصب نماید، واجب است کسی که محل آن را میداند، آن را مخفی کرده و بگوید آن را نمیدانم؛ و این از مواردی است که دروغ در آن جایز و بلکه واجب است؛ زیرا با این کار شخص ظالمی را مانع شده است[۴].
همچنین میگوید: «خلافی نیست که اگر شخصی ظالم بخواهد کسی را که نزد شخصی دیگر مخفی شده است، بکشد، بر وی واجب است که دروغ بگوید که نمیداند وی کجاست»[۵].
آلوسی
مفسر بزرگ اهل سنت، آلوسی، ذیل آیه ﴿إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً﴾ مینویسد: این آیه بر جواز تقیه دلالت میکند و در تعریف آن چنین گفتهاند: «حفظ کردن جان و یا ناموس و یا مال از شر دشمنان»؛ و دشمن دو گونه است: یکی آنکه دشمنی او به خاطر اختلاف دینی است، مانند اختلاف مسلمان و کافر، و دیگری آنکه دشمنیاش به خاطر اهداف دنیوی است، مانند مال و کالا و حکومت و فرماندهی[۶].[۷]
دیدگاه معتزله
واصل بن عطاء
واصل بن عطاء[۸] با عدهای از یارانش از جایی رد میشدند که در کمین خوارج گرفتار آمدند. واصل به دوستانش گفت: «شما چیزی نگویید». سپس خودش به آنها نزدیک شد؛ خوارج شروع به حمله کردند. واصل گفت: «چطور میخواهید ما را نابود کنید، در حالی که خبر ندارید ما چه کسانی هستیم و برای چه آمدیم»؟ خوارج گفتند: «شما چه کسی هستید»؟ واصل گفت: «ما دستهای از مشرکین هستیم و آمدیم کلام خدا را بشنویم». سردسته خوارج گفت: «از آنها دست بردارید و آنها را نکشید». در این حال یکی از آنها شروع به خواندن قرآن کرد. وقتی که قرآن خواندن او تمام شد، واصل بن عطا گفت: «کلام خدا را شنیدیم؛ حال جای امنی به ما بدهید که در کلام خدا فکر کنیم. اگر دیدیم اسلام خوب است، مسلمان شویم». خوارج گفتند: «این امر واجب است».
واصل میگوید: «خوارج چند فرسخ از ما حمایت میکردند تا کسی به ما ضرر نزند. ما نزدیک به روستایی رسیدیم که از سیطره خوارج بیرون بود»[۹]. واصل بن عطا، که خود یکی از پایهگذاران عقاید اهل سنت است، برای اینکه در چنگال خوارج گرفتار نشود، تقیه میکند و به صراحت به سرکرده خوارج میگوید که مسلمان نیست؛ چون اگر میگفت مسلمان است، قطعاً توسط خوارج کشته میشد.[۱۰]
منابع
پانویس
- ↑ «مگر آنکه (بخواهید) به گونهای از آنان تقیّه کنید» سوره آل عمران، آیه ۲۸.
- ↑ ظاهر الآية يدل أن التقية إنها تحل مع الكفار الغالبين إلا أن مذهب الشافعي أن الحالة بين المسلمين إذا شاكلت الحالة بين المسلمين و المشركين حلت التقي ة محاماة على النفس؛ (فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۸، ص۱۹۴).
- ↑ قال مجاهد: هذا الحكم كان ثابتا في أول الإسلام لأجل ضعف المؤمنين فأما بعد قوة دولة الإسلام فلا، و روى عوف عن الحسن: أنه قال التقية جائزة للمؤمنين إلى يوم القيامة، و هذا القول أولى، لأن دفع الضرر عن النفس واجب بقدر الإمكان؛ (مفاتیح الغیب، ج۸، ص۱۹۴).
- ↑ و قد اتفق الفقهاء على أنه لو جاء ظالم يطلب انسانا مختفيا ليقتله أو يطلب وديعة لانسان ليأخذها غصبا و سأل عن ذلك وجب على من علم ذلك اخفاؤه و انكار العلم به و هذا كذب جائز بل واجب لكونه في دفع الظالم؛ (نووی، المنهاج، ج۱۵، ص۱۲۴).
- ↑ و لا خلاف أنه لو قصد ظالم قتل رجل هو عنده مختف وجب عليه الكذب في أنه لا يعلم أين هو؛ (نووی، المنهاج، ج۱۶، ص۱۵۸).
- ↑ في الآية دليل على مشروعية التقية و عرفوها بمحافظة النفس أو العرض أو المال من شر الاعداء و العدو قسمان: الأول من كانت عداوته مبنية على اختلاف الدين كالكافر و المسلم و الثاني من كانت عداوته مبنية على أغراض دنيوية كالمال و المتاع و الملك و الامارة؛ (آلوسی، روح المعانی، ج۲، ص۱۱۷).
- ↑ مقاله «ائمه و دعوت به تقیه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷ ص ۱۶۵.
- ↑ متکلم سده دوم هجری و مؤسس مکتب کلامی معتزله در اسلام.
- ↑ «حدثنا ابن بهلول ان ابا حذيفة واصل بن عطاء خرج يريد سفراً في رهط، فاعترضهم جيش من الخوارج فقال واصل: لا ينطقن أحد ودعوني معهم، فقصدهم واصل، فلمّا قربوا بدأ الخوارج ليُوقِعوا، فقال: كيف تستحلّون هذا و ما تدرون من نحن، و لا لأي شيء جئنا؟ فقالوا: نعم، فما أنتم؟ قال: قوم من المشركين جئناكم لنسمع كلام الله. قال: فكفوا عنهم، و بدأ رجل منهم يقرأ علیهم القرآن، فلما أمسك، قال واصل: قد سمعنا كلام الله، فأبلغنا مأمننا حتى ننظر فيه و كيف ندخل في الدين! فقال: هذا واجب، سيروا فسرنا و الخوارج و الله معنا يحموننا فراسخ، حتى قربنا الى بلد لا سلطان لهم عليه، فانصرفوا»؛ (ابن جوزی، کتاب الأذکیاء، ص۱۲۱).
- ↑ مقاله «ائمه و دعوت به تقیه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷ ص ۱۶۷.