انس بن مالک انصاری در تراجم و رجال

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۱۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

انس بن مالک در رجال تفسیری

انس بن مالک[۱]، در پنجاه سند روایت تفسیر کنز الدقائق و به گزارش از تفسیر العیاشی، علل الشرائع، الأمالی (طوسیالارشاد، مجمع البیان، حلیة الأولیاء و... واقع شده است؛ برای نمونه:

«اِبْنُ عَبَّاسٍ وَ أَنَسٌ عَنِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ: إِذَا كَانَ يَوْمُ اَلْقِيَامَةِ وَ نُصِبَ اَلصِّرَاطُ عَلَى جَهَنَّمَ لَمْ يَجُزْ عَلَيْهِ إِلاَّ مَنْ مَعَهُ جَوَازٌ فِيهِ وَلاَيَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ[۲] يَعْنِي عَنْ وَلاَيَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ» [۳].[۴]

شرح حال راوی

مقصود از راوی ابو حمزة انس بن مالک[۵] صحابی و خدمتگزار پیامبر گرامی اسلام(ص) است و با القاب «الأنصاری»[۶]، «الخزرجی»[۷]، «النجاری»[۸] و «المدنی» از وی یاد می‌شود، چون از انصار و قبیله خزرج[۹] بوده و نسبش به عدی بن النجار[۱۰] می‌رسد.

وی در مدینه زندگی می‌کرده[۱۱] و در غزواتی همچون خندق[۱۲]، احد[۱۳]، تبوک[۱۴] و خیبر[۱۵] حضور داشته و آخرین صحابه‌ای بوده که از دنیا رفته است.

به گفته اَنس زمانی که پیامبر(ص) از مکه به مدینه هجرت کرد و وارد مدینه شد، او هشت ساله بوده[۱۶] که مادرش وی را خدمت پیامبر(ص) آورده و عرضه داشته که مردان انصار و زنانشان هدایایی برای شما آوردند؛ ولی من چیزی نداشتم تا اهدا کنم جز این فرزند پسرم؛ از شما می‌خواهم او را به رسم هدیه از من بپذیرید، تا خدمتکار شما باشد و آن حضرت تقاضای مادر انس را پذیرفت و او ده سال خادم پیامبر(ص) بود و در این مدت آن حضرت وی را کتک نزده، ناسزا نگفته و به رویش اخم نکرده است[۱۷]، بلکه برای طول عمر، افزایش مال و فرزندانش دعا کرده و بر اثر دعای آن حضرت، ثروت انس بسیار شده و از نسلش صد و شش فرزند و نوه مانده است[۱۸].

انس بن مالک از راویان حدیث ثقلین[۱۹] و حدیث الطیر[۲۰] است؛ ولی حدیث غدیر خم را کتمان کرد و با وجود ادراک پنج امام معصوم(ع) یک روایت هم از ایشان نقل نکرد!.[۲۱]

طبقه راوی

اَنس بن مالک ده سال قبل از هجرت به دنیا آمده[۲۲] و در سال ۹۱[۲۳] یا ۹۲[۲۴] یا ۹۳ هجری قمری[۲۵] از دنیا رفته است[۲۶].

شیخ طوسی او را در زمره اصحاب رسول خدا(ص) نام برده[۲۷] و آیت الله بروجردی وی را در طبقه اول راویان یعنی صحابه رسول اکرم(ص) ذکر کرده است[۲۸].[۲۹]

استادان و شاگردان راوی

اَنس در اسناد روایات از کسانی همچون زید بن أسلم، أبان، ثابت البنانی، محمد بن شهاب الزهری، قتادة، مسمع بن أبی سیار، عبدالعزیز بن صهیب، حمید الطویل، أبو قلابة الجرمی، الحسن البصری، محمد بن سیرین، إسحاق بن عبدالله بن أبی طلحه، محمد المنکدر، عبدالله بن عبدالرحمن أبو طواله، عبدالرحمن بن أبی لیلی، عامر الشعبی، أبو مالک الأشجعی، إسماعیل بن عبیدالله بن أبی المهاجر، مکحول الفقیه، سعید بن خالد بن طویل حدیث نقل کرده و گروه بسیاری از مدینه، کوفه و شام نیز از او روایت کرده‌اند[۳۰].

اَنس از رسول خدا(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، أبو بکر، عمر، عثمان، عبدالله بن مسعود، حذیفة بن الیمان، ابوذر، معاذ بن جبل، عبادة بن الصامت و أبو الدرداء و راویان بسیار دیگری روایت کرده است[۳۱].[۳۲]

مذهب راوی

اَنس بن مالک از جهت اعتقادی و گرایش فکری، به مکتب خلفا گرایش داشته و با اینکه خدمتگزار پیامبر(ص) بوده و بارها شاهد رفتار احترام آمیز آن حضرت با علی(ع) بوده، بلکه نقل کننده بعضی از روایات فضائل حضرت علی(ع) بوده که از زبان رسول خدا(ص) شنیده است؛ اما عوامل نفسانی مانع از پذیرش حق و سبب انحراف وی در مسئله امامت و انکار رخداد غدیر از سوی اَنس بن مالک شده است. بر این اساس، او را باید از راویان سنّی به شمار آورد.

به دیده بعضی، ۲۲۸۶ حدیث از اَنس بن مالک نقل شده[۳۳] که در کتاب‌های نُه گانه حدیثی اهل سنت ذکر شده‌اند[۳۴]؛ ولی یک روایت از حضرت علی(ع) نقل نکرده است!.[۳۵]

جایگاه حدیثی راوی

مشهور رجالیان سنّی، أنس بن مالک را ستایش کرده‌اند؛ برای نمونه: ابن حبان نام اَنس را در الثقات عنوان کرده که به راویان ثقه اختصاص دارد[۳۶]. ابن حجر عسقلانی: "إنه صحابي مشهور"[۳۷].

در مقابل، از ابو حنیفه نقل شده که همه صحابه عادل هستند، جز عده‌ای از آنها که أنس بن مالک یکی از ایشان است[۳۸]. رجالیان شیعه نیز تنها به ذکر نام وی در اصحاب رسول خدا(ص) بسنده کردند و او را توثیق نکردند[۳۹]، به چند دلیل:

  1. جلوگیری اَنس بن مالک از ورود حضرت علی(ع) بر پیامبر(ص) در قضیه طیر مشویّ[۴۰].
  2. انکار حادثه غدیر خم، پس از آنکه حضرت علی(ع) او را به گواهی‌ طلبید:
    1. شیخ مفید: «رَوَاهُ إِسْمَاعِيلُ بْنُ عَمْرٍو قَالَ حَدَّثَنَا مِسْعَرُ بْنُ كِدَامٍ قَالَ حَدَّثَنَا طَلْحَةُ بْنُ عَمِيرَةَ قَالَ: نَشَدَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَلنَّاسَ فِي قَوْلِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ فَشَهِدَ اِثْنَا عَشَرَ رَجُلاً مِنَ اَلْأَنْصَارِ وَ أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ فِي اَلْقَوْمِ لَمْ يَشْهَدْ فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا أَنَسُ قَالَ لَبَّيْكَ قَالَ مَا يَمْنَعُكَ أَنْ تَشْهَدَ وَ قَدْ سَمِعْتَ مَا سَمِعُوا فَقَالَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ كَبِرْتُ وَ نَسِيتُ[۴۱] فَقَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَللَّهُمَّ إِنْ كَانَ كَاذِباً فَاضْرِبْهُ بِبَيَاضٍ أَوْ بِوَضَحٍ لاَ تُوَارِيهِ اَلْعِمَامَةُ قَالَ طَلْحَةُ بْنُ عَمِيرَةَ فَأَشْهَدُ بِاللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُهَا بَيْضَاءَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ»[۴۲].
    2. کشی: «عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِي مَرْيَمَ اَلْأَنْصَارِيِّ عَنِ اَلْمِنْهَالِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ زِرِّ بْنِ حُبَيْشٍ قَالَ: خَرَجَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مِنَ اَلْقَصْرِ فَاسْتَقْبَلَهُ رُكْبَانٌ مُتَقَلِّدُونَ بِالسُّيُوفِ عَلَيْهِمُ اَلْعَمَائِمُ فَقَالُوا اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاَنَا فَقَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَنْ هَاهُنَا مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَامَ خَالِدُ بْنُ زَيْدٍ أَبُو أَيُّوبَ وَ خُزَيْمَةُ بْنُ ثَابِتٍ ذُو اَلشَّهَادَتَيْنِ وَ قَيْسُ بْنُ سَعْدِ بْنِ عُبَادَةَ وَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ بُدَيْلِ بْنِ وَرْقَاءَ فَشَهِدُوا جَمِيعاً أَنَّهُمْ سَمِعُوا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ فَقَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لِأَنَسِ بْنِ مَالِكٍ وَ اَلْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ مَا مَنَعَكُمَا أَنْ تَقُومَا فَتَشْهَدَا فَقَدْ سَمِعْتُمَا كَمَا سَمِعَ اَلْقَوْمُ ثُمَّ قَالَ اَللَّهُمَّ إِنْ كَانَا كَتَمَاهَا مُعَانَدَةً فَابْتَلِهِمَا فَعَمِيَ اَلْبَرَاءُ بْنُ عَازِبٍ وَ بَرِصَ قَدَمَا أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ فَأَمَّا أَنَسٌ فَحَلَفَ أَنْ لاَ يَكْتُمَ مَنْقَبَةً لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ لاَ فَضْلاً أَبَداً وَ أَمَّا اَلْبَرَاءُ بْنُ عَازِبٍ فَكَانَ يُسْأَلُ عَنْ مَنْزِلِهِ فَيُقَالُ هُوَ فِي مَوْضِعِ كَذَا وَ كَذَا فَيَقُولُ كَيْفَ يَرْشُدُ مَنْ أَصَابَتْهُ اَلدَّعْوَةُ»[۴۳].
  3. عدم نقل روایت از حضرت علی، امام حسن، امام حسین، امام سجاد و امام باقر(ع)، با اینکه همه این بزرگواران را ادراک کرده است.

گفتنی است که خدمتکاری اَنس برای پیامبر(ص) و اینکه آن حضرت هیچ‌گاه با وی تندی نکرد و از اشتباهش چشم می‌پوشید و هیچگاه او را سرزنش نکرد، بزرگواری و مکارم اخلاق پیامبر اکرم(ص) را می‌رساند؛ نه حسن سلوک اَنس بن مالک را تا ستایش وی به شمار آید!

علامه شوشتری: "وأما رواية أسد الغابة عنه أن اُمه أتت به إلى النبي(ص) وقالت له: هذا غلام كاتب؛ قال: فخدمته تسع سنين فما قال لشيء صنعته: أسأت أو بئس ما صنعت فهو دليل غاية مكارم أخلاق النبي(ص) لا حسن صنيعه، فاحتمل منه ما كره؛ فمر في ذاك الخبر: أنه لما رد أمير المؤمنين(ع) ثلاث مرات و قال له النبي(ص): ما حملك علي هذا؟ فقال له: أحببت أن يكون دعائك في رجال من قومي، لم يقل(ص) له شيئا[۴۴].

همچنین دعای پیامبر اکرم(ص) درباره أنس بن مالک که خدا مال و فرزندانش را افزون گرداند و عمر طولانی به او دهد، دلیل بر فضیلت وی نیست، بلکه چه بسا به زیان وی باشد. علامه شوشتری: "قلت: هذا الدعاء (اللهم ارزقه مالا و ولدا و اطل عمره) الاعلان لم يكن دعاء له بل عليه، فانه(ص) دعا لمن أعطاه من لبن غنمه بالرزق الكفاف، و لمن منعه بالمال الكثير"[۴۵]؛ وقد قال - تعالى -: ﴿فَلَا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِهَا[۴۶].[۴۷]

برخی احادیث أنس بن مالک:

  1. «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: اِسْتَأْذَنَ مَلَكُ اَلْمَطَرِ أَنْ يَأْتِيَ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَأَذِنَ لَهُ فَقَالَ لِأُمِّ سَلَمَةَ اِحْفَظِي عَلَيْنَا اَلْبَابَ لاَ يَدْخُلُ أَحَدٌ فَجَاءَ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَوَثَبَ حَتَّى دَخَلَ فَجَعَلَ يَقَعُ عَلَى مَنْكِبِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ اَلْمَلَكُ أَ تُحِبُّهُ فَقَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نَعَمْ قَالَ فَإِنَّ أُمَّتَكَ سَتَقْتُلُهُ وَ إِنْ شِئْتَ أَرَيْتُكَ اَلْمَكَانَ اَلَّذِي يُقْتَلُ فِيهِ قَالَ فَضَرَبَ يَدَهُ فَأَرَاهُ تُرَاباً أَحْمَرَ فَأَخَذَتْهُ أُمُّ سَلَمَةَ فَصَيَّرَتْهُ فِي طَرَفِ ثَوْبِهَا فَكُنَّا نَسْمَعُ أَنْ يُقْتَلَ بِكَرْبَلاَءَ»[۴۸].
  2. «هِشَامُ بْنُ زَيْدٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو اَلْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا رَجَاءُ بْنُ يَحْيَى أَبُو اَلْحَسَنِ اَلْعَبَرْتَائِيُّ اَلْكَاتِبُ قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ خَلاَّدٍ بِسُرَّمَنْرَأَى قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ اَلْبَاهِلِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ قَالَ: حَدَّثَنَا اِبْنُ عَوْنٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: سَأَلْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَنْ حَوَارِيِّ عِيسَى صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ: كَانُوا مِنْ صَفْوَتِهِ وَ خِيَرَتِهِ وَ كَانُوا اِثْنَيْ عَشَرَ مُجَرَّدِينَ مكمثين [مُكَمِّشِينَ] فِي نُصْرَةِ اَللَّهِ وَ رَسُولِهِ لاَ وَهْنَ فِيهِمْ وَ لاَ ضَعْفَ وَ لاَ شَكَّ؛ كَانُوا يَنْصُرُونَهُ عَلَى بَصِيرَةٍ وَ نَفَاذٍ وَ جِدٍّ وَ عَنَاءٍ، قُلْتُ: فَمَنْ حَوَارِيُّكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ ؟ فَقَالَ: اَلْأَئِمَّةُ بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ فَاطِمَةُ ، هُمْ حَوَارِيَّ وَ أَنْصَارُ دِينِي عَلَيْهِمْ مِنَ اَللَّهِ اَلتَّحِيَّةُ وَ اَلسَّلاَمُ»[۴۹].[۵۰]

منابع

پانویس

  1. ر.ک: أ. منابع شیعی: رجال البرقی، ص۲؛ رجال الطوسی، ص۲۱، ش۵؛ الإکمال فی أسماء الرجال، ص۲؛ منهج المقال فی تحقیق احوال الرجال، ج۲، ص۳۹۲، ش۶۶۶؛ نقد الرجال، ج۱، ص۲۴۸، ش۶۰۸؛ مجمع الرجال، ج۱، ص۲۳۹؛ جامع الرواة، ج۱، ص۱۰۹، ش۸۰۰؛ إکلیل المنهج فی تحقیق المطلب، ص۵۳۶، ش۳؛ الرجال (الحر العاملی)، ص۶۷، ش۲۰۷؛ الوجیزة فی الرجال، ص۳۴، ش۲۴۸؛ منتهی المقال فی احوال الرجال، ج۲، ص۱۰۹، ش۴۱۲؛ طرائف المقال، ج۲، ص۱۲۵، ش۷۸۸۰؛ تکملة الرجال، ج۱، ص۲۹۹؛ بهجة الآمال فی شرح زبدة المقال، ج۲، ص۳۵۷؛ تنقیح المقال، ج۱۱، ص۲۴۴، ش۲۶۸۸؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۷۰۲، ش۵۹۴؛ أعیان الشیعه، ج۳، ص۵۰۲؛ قاموس الرجال، ج۲، ص۱۹۶، ش۹۸۵؛ معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۴۹، ش۱۵۶. ب. منابع سنّی: الطبقات الکبری، ج۷، ص۱۷؛ طبقات خلیفه، ص۱۵۹؛ معجم الصحابه، ج۱، ص۲۴۰، ش۱۰؛ التاریخ الکبیر، ج۲، ص۲۷، ش۱۵۷۹؛ معرفة الصحابه، ج۱، ص۲۲۴، ش۸۸؛ معرفة الثقات (العجلی)، ج۱، ص۲۳۷، ش۱۲۳؛ الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۱۰۹، ش۸۴؛ الجرح و التعدیل، ج۲، ص۲۸۶، ش۱۰۳۶؛ الثقات (ابن حبان)، ج۳، ص۴؛ مشاهیر علماء الأمصار، ص۶۵، ش۲۱۵؛ التعدیل و التجریح، ج۱، ص۳۷۱، ش۹۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۹، ص۴، ش۸۲۹؛ أسد الغابه، ج۱، ص۱۲۷؛ تهذیب الأسماء و اللغات، ص۹۴، ش۷۱؛ تهذیب الکمال، ج۳، ص۳۵۳، ش۵۶۸؛ الکاشف فی معرفة من له روایة فی کتب السته، ج۱، ص۲۵۶، ش۴۷۷؛ تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۴۴، ش۲۳؛ إکمال تهذیب الکمال، ج۲، ص۲۷۹، ش۶۰۳؛ الإصابة فی تمیز الصحابه، ج۱، ص۲۷۵، ش۲۷۷؛ تقریب التهذیب، ج۱، ص۱۱۱، ش۵۶۶؛ تهذیب التهذیب، ج۱، ص۳۲۹، ش۶۹۰؛ لسان المیزان، ج۱، ص۴۷۰، ش۱۴۵۳.
  2. و آنان را باز دارید، که آنان بازخواست خواهند شد سوره صافات، آیه ۲۴.
  3. تفسیر کنز الدقائق، ج۱۱، ص۱۲۰ به گزارش از الامالی (طوسی)، ص۲۹۰، ح۵۶۴.
  4. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری ج۴، ص ۳۶۰-۳۶۱.
  5. ر.ک: رجال الطوسی، ص۲۱، ش۵.
  6. رجال الطوسی، ص۲۱، ش۵.
  7. ر.ک: الاکمال فی اسماء الرجال، ص۲.
  8. ر.ک: التاریخ الکبیر، ج۲، ص۲۷، ش۱۵۷۹.
  9. ر.ک: طبقات خلیفة بن خیاط، ص۳۱۶.
  10. الطبقات الکبری، ج۷، ص۱۷.
  11. ر.ک: تهذیب الکمال، ج۳، ص۳۵۳، ش۵۶۸.
  12. الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۰.
  13. ر.ک: الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۴.
  14. ر.ک: الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۶۸.
  15. ر.ک: الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۳.
  16. در روایتی دیگر از اَنس نقل شده که وقتی پیامبر وارد مدینه شده، و ده ساله بوده است. این نقل درست است؛ زیرا وی ده سال پیش از هجرت به دنیا آمده است. (ر.ک: التعدیل و التجریح، ج۱، ص۳۷۱، ش۹۹).
  17. «قال أنس: قدم رسول الله(ص) المدينة، و أنا ابن ثماني سنين، فذهبت بي أمي إليه، فقالت: يا رسول الله! إن رجال الأنصار، و نساءهم قد أتحفوك غيري، و إني لم أجد ما أتحفك به إلا ابني هذا فاقبله مني، يخدمك ما بدا لك، قال: فخدمت رسول الله(ص) عشر سنين، لم يضربني ضربة، و لم يسبني، و لم يعبس في وجهي». (تهذیب الکمال، ج۳، ص۳۶۴).
  18. «عن أنس: دعا لي رسول الله(ص)، فقال: اللهم! أكثر ماله و ولده، و أطل حياته. فأكثر الله مالي، حتى إن لي كرما يحمل في السنة مرتين، و ولد لصلبي مأة و ستة أولاد». (البدایة و النهایه، ج۶، ص۱۸۳؛ أسد الغابه، ج۱، ص۱۲۷ - ۱۲۸؛ الإکمال فی اسماء الرجال، ص۲؛ تهذیب الکمال، ج۳، ص۳۶۴ - ۳۶۵، ذیل ش۵۶۸).
  19. ر.ک: فضائل أمیر المؤمنین(ع)، ص۷۴؛ الأمالی (طوسی)، ص۲۵۳، ح۴۵۴.
  20. ر.ک: جامع الرواة، ج۱، ص۱۰۹.
  21. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری ج۴، ص ۳۶۱-۳۶۳.
  22. ر.ک: التعدیل و التجریح، ج۱، ص۳۷۱، ش۹۹.
  23. ر.ک: الاستیعاب، ج۱، ص۱۱۰ به گزارش از الواقدی؛ الأنساب (سمعانی)، ج۱۳، ص۳۶.
  24. ر.ک: التاریخ الصغیر، ج۱، ص۲۴۱.
  25. ر.ک: تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۲۳۷؛ التاریخ الکبیر، ج۲، ص۲۷ - ۲۸، ش۱۵۷۹.
  26. «... و في الاستيعاب: و أصح ما في عمره أنه عمر مائة إلا سنة، و ما أعلم مات بعده أحد ممن رأى النبي(ص) إلا أبا الطفيل، و يقال: إنه ولد له ثمانون، ثمانية و سبعون ذكرا، و بنتان: حفصة و أم عمرو؛ و يقال: قدم من صلبه من ولده و ولد ولده نحوا من مائة قبل موته». (ر.ک: الاستیعاب، ج۱، ص۱۱۰ - ۱۱۱؛ أسد الغابه، ج۱، ص۱۲۸ - ۱۲۹).
  27. ر.ک: رجال الطوسی، ص۲۱، ش۵.
  28. ر.ک: طبقات رجال التهذیب، ص۱۴۶.
  29. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری ج۴، ص ۳۶۳.
  30. ر.ک: تاریخ مدینة دمشق، ج۹، ص۳۳۲، ش۸۲۹؛ تهذیب الکمال، ج۳، ص۳۵۳، ش۵۶۸.
  31. برای نمونه: «عنه، عن أبي طالب عبد الله بن الصلت، عن أبي هدية، قال: حدثني أنس بن مالك أن رسول الله(ص) كان ذات يوم جالسا على باب الدار و معه علي بن أبي طالب(ع) إذ أقبل شيخ فسلم على رسول الله(ص) فقال رسول الله(ص) لعلي(ع): أتعرف الشيخ؟ فقال علی(ع): ما أعرفه، فقال(ص): هذا إبليس، فقال علی(ع): لو علمت يا رسول الله لضربته ضربة بالسيف، فخلصت أمتك منه، قال: فانصرف إبليس إلى علي(ع) فقال له: ظلمتني يا أبا الحسن! أما سمعت الله - عز و جل - يقول: ﴿وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ فو الله! ما شاركت أحدا أحبك في أمه». (المحاسن، ج۲، ص۳۳۲، ش۹۷).
  32. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری ج۴، ص ۳۶۴.
  33. ر.ک: سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۴۰۶.
  34. ر.ک: موسوعة رجال الکتب التسعه، ج۱، ص۱۵۱.
  35. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری ج۴، ص ۳۶۴-۳۶۵.
  36. ر.ک: الثقات، ج۳، ص۴.
  37. تقریب التهذیب، ج۱، ص۱۱۱، ش۵۶۶.
  38. الصحابة كلهم عدول، ما عدا رجالا؛ ثم عد منهم أنس بن مالك. (شرح نهج البلاغه (ابن أبی الحدید)، ج۴، ص۶۸).
  39. ر.ک: رجال الطوسی، ص۲۱، ش۵؛ الوجیزة فی الرجال، ص۳۴، ش۲۴۸، تنقیح المقال، ج۱، ص۱۵۴، ش۱۰۷۵، أعیان الشیعه، ج۳، ص۵۰۲.
  40. «حدثنا أبی... رأیت أنس بن مالک معصوبا بعصابة فسألته عنها فقال: هی دعوة علی بن أبیطالب(ع) فقلت له: و کیف یکون ذلک فقال: کنت خادما لرسول الله(ص) فأهدی إلی رسول الله طائر مشوی فقال: اللهم ائتنی بأحب خلقک إلیک وإلی یأکل معی من هذا الطائر. فجاء علی(ع) فقلت له: رسول الله(ص) عنک مشغول و أحببت أن یکون رجلا من قومی فرفع رسول الله(ص) یده الثانیة فقال: اللهم! ائتنی بأحب خلقک إلیک و إلی یأکل معی من هذا الطائر. فجاء علی(ع) فقلت: رسول الله(ص) عنک مشغول و أحببت أن یکون رجلا من قومی. فرفع رسول الله(ص) یده الثالثة فقال: اللهم ائتنی بأحب خلقک إلیک و إلی یأکل معی من هذا الطائر. فجاء علی(ع) فقلت: رسول الله(ص) عنک مشغول و أحببت أن یکون رجلا من قومی. فرفع علی(ع) صوته فقال: و ما یشغل رسول الله(ص) عنّی فسمعه رسول الله(ص) فقال: یا أنس! من هذا؟ فقلت: علی بن أبیطالب(ع). قال: ائذن له فلما دخل قال له: یا علی! إنی قد دعوت الله عزّوجلّ خلف ثلاث مرات أن یأتینی بأحب خلقه إلیه و إلی یأکل معی من هذا الطائر ولو لم تجئنی فی الثالثة لدعوت الله باسمک أن یأتینی بک فقال علی(ع): یا رسول الله(ص) إنی قد جئت ثلاث مرات کل ذلک یردنی أنس و یقول رسول الله(ص) عنک مشغول. فقال لی رسول الله: یا أنس ما حملک علی هذا؟ فقلت: یا رسول الله(ص) سمعت الدعوة فأحببت أن یکون رجلا من قومی فلما کان یوم الدار استشهدنی علی(ع) فکتمته فقلت: إنی نسیته فرفع علی(ع) یده إلی السماء فقال: اللهم! ارم أنسا بوضح لا یستره من الناس؛ ثم کشف العصابة عن رأسه فقال: هذه دعوة علی هذه دعوة علی». (الأمالی (صدوق)، ص۶۵۵ - ۶۵۶).
  41. تاریخ دقیقی که حضرت علی(ع) صحابه را به گواهی‌طلبید، مشخص نیست؛ لکن تردیدی نیست که قبل از سال ۳۷ هجری قمری بوده است؛ زیرا یکی از کسانی که درباره رخداد غدیر خم شهادت داده، خزیمة بن ثابت است که در نبرد صفین در سال ۳۷ هجری قمری شهید شده است؛ اگر گواهی‌طلبیدن حضرت علی(ع) در همین سال انجام گرفته باشد، انس بن مالک میبایست چهلوهفت سال داشته باشد، چون وی ده سال قبل از هجرت به دنیا آمده است - چنان که گذشت - پس این ادعای انس بن مالک که پیر شدم و فراموش کردم (کبرت و نسیت) عذری موجه نیست، بلکه ادعای دروغین است که خواسته از شهادت دادن شانه خالی کند.
  42. الارشاد، ج۱، ص۳۵۱.
  43. رجال الکشی (اختیار معرفة الرجال)، ص۲۴۵ - ۲۴۷، ش۹۵.
  44. قاموس الرجال، ج۲، ص۲۰۱.
  45. اشاره به قضیه‌ای است که در الکافی نقل شده است: «عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن خالد، عن یعقوب بن یزید، عن إبراهیم بن محمد النوفلی، رفعه إلی علی بن الحسین(ع) قال: مر رسول الله(ص) براعی إبل فبعث یستسقیه فقال: أما ما فی ضروعها فصبوح الحی و أما ما فی آنیتنا فغبوقهم فقال رسول الله(ص): اللهم أکثر ماله و ولده! ثم مر براعی غنم فبعث إلیه یستسقیه فحلب له ما فی ضروعها و أکفأ ما فی إنائه فی إناء رسول الله(ص) و بعث إلیه بشاة و قال: هذا ما عندنا و إن أحببت أن نزیدک زدناک قال: فقال رسول الله(ص): اللهم! ارزقه الکفاف! فقال له بعض أصحابه: یا رسول الله(ص) دعوت للذی ردک بدعاء عامتنا نحبه و دعوت للذی أسعفک بحاجتک بدعاء کلنا نکرهه؟ فقال رسول الله(ص): إن ما قل و کفی خیر مما کثر و ألهی اللهم ارزق محمدا و آل محمد الکناف». (الکافی، ج۲، ص۱۴۰ - ۱۴۱).
  46. و دارایی‌ها و فرزندان آنان تو را به شگفتی نیفکند، جز این نیست که خداوند می‌خواهد آنان را در زندگی این جهان به عذاب افکند و در حالی که کافرند جانشان (از تن) بیرون رود سوره توبه، آیه ۵۵.
  47. قاموس الرجال، ج۲، ص۲۰۱، ش۹۸۵.
  48. مسند أحمد بن حنبل، ج۳، ص۲۴۲؛ دلائل النبوه (اصبهانی)، ج۲، ص۷۰۹؛ دلائل النبوه (بیهقی)، ج۶، ص۴۶۹؛ البدایة و النهایه، ج۶، ص۲۵۷؛ بحار الأنوار، ج۱۸، ص۱۲۴ – ۱۲۵.
  49. کفایة الأثر، ص۶۸ - ۶۹.
  50. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری ج۴، ص ۳۶۵-۳۷۱.