انس بن مالک انصاری در تراجم و رجال

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

انس از تیره بنی عدی بن مالک بن نجار[۱] و از قبیله خزرج است[۲]. کنیه او ابوحمزه و ملقب به «ذوالأُذنین» است[۳].

وی از مشاهیر صحابه رسول خدا (ص) و خدمتگزار آن حضرت بود. در وجه نامگذاری کنیه او به ابوحمزه، گفته شده انس گیاهی ترش را چید و دسته کرد. وقتی رسول خدا (ص) آن را در دست انس دید، او را ابوحمزه کنیه داد[۴]. چنان که در وجه لقب او نیز گفته شده است: روزی رسول خدا (ص) به مزاح او را ذوالأذنین خواند، از آن پس لقب او شد[۵]. البانی[۶] این گزارش را غریب و از نظر سند ضعیف دانسته است. انس ده سال پیش از هجرت رسول خدا (ص) در مدینه به دنیا آمد[۷]. وی گوید: پس از ورود رسول خدا (ص) به مدینه، ابوطلحه انصاری، شوی مادرم مرا نزد آن حضرت برد و گفت: یا رسول الله، انس کودک زیرکی است، اجازه دهید خدمت‌گزار شما باشد[۸].

او در روایت دیگری گوید: مادرم، ام سلیم مرا برای خدمت، نزد رسول خدا (ص) برد و گفت: این پسرکی باسواد، نویسنده[۹] و خدمت‌گزاری کوچک است، برای او دعا کن. حضرت عرضه داشت: «خدایا، فرزندان و مال او را فزونی بخش و عمرش را دراز کن و گناهانش را بیامرز»[۱۰]. انس گوید: نتیجه دعای آن حضرت را آشکارا در خودم دیدم. من از مال دارترین و عیال وارترین انصارم[۱۱]، تاکنون ۱۸ یا ۱۰۲ نفر از فرزندان خود را به خاک سپرده‌ام. درختان میوه من در سال دوبار میوه می‌دهند. چندان زنده ماندم که از زندگی دلگیرم و اینک منتظر سومی - آمرزش گناهانم - هستم[۱۲].

برخی، تعداد فرزندان انس را که پیش از آمدن حجاج بن یوسف ثقفی به بصره درگذشتند، قریب به ۱۲۰ نفر دانسته‌اند[۱۳]. عده‌ای از فرزندان انس در طاعون جارف (سال ۶۹) مردند[۱۴]. انس، هنگام رحلت رسول خدا (ص) بیست سال داشت[۱۵]. وی گوید: مادران من - همسران رسول خدا (ص) - مرا به خدمتگزاری آن حضرت تشویق می‌کردند. روزی رسول خدا (ص) به خانه ما آمد و از بزی که داشتیم برای او شیر دوشیدم. آن حضرت از آن شیر خورد و به کسان دیگر نیز داد[۱۶]. در خدمت به آن حضرت تمام کارهایم چنان که رسول خدا (ص) می‌خواست نبود، اما در هیچ کاری مرا سرزنش نکرد و گفت: «چرا این کار را کردی یا باید این کار را بکنی» و اگر یکی از همسران آن حضرت مرا سرزنش می‌کردند، می‌فرمود: «رهایش کنید! اگر می‌توانست، انجام می‌داد»[۱۷]. روزی نیز مرا برای انجام کاری فرستاد. با کودکان مشغول بازی شدم. آن حضرت آمدند و به کودکانسلام دادند[۱۸]. همچنین او گوید: نزد همسران رسول خدا (ص) رفت و آمد می‌کردم. وقتی آیه حجاب يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا[۱۹] نازل شد، حضرت فرمود: «وَرَاءَكَ يَا بَنِي»؛ و از ورود من نزد آنان منع کرد[۲۰].

از انس پرسیدند: آیا در جنگ بدر شرکت داشتی؟ گفت: ای بی‌مادر، آیا همچو منی از بدر غایب می‌شود؟ این در حالی است که کسی از سیره‌نگاران نام او را در شمار شرکت کنندگان در بدر نیاورده است[۲۱]. ابن کثیر[۲۲]، گوید: به دلیل سن کم انس، فول مشهور، شرکت نکردن او در بدر و أحد است. برخی این دو روایت را چنین جمع کرده‌اند که او در بدر نیز برای خدمت به رسول خدا (ص) همراه آن حضرت بود، ولی چون در جنگ شرکت نکرد، از مجاهدان شمرده نشد [۲۳]. اینکه رسول خدا (ص) در بدر سهمی برای او قرار نداد، شاهدی است بر اینکه او در جنگ بدر حضور نداشته است؛ چراکه تمام کسانی که در بدر حضور داشتند، از بدریان شمرده شده‌اند. شرکت او در أحد نیز مسلم نیست. با این حال، حکایت شکستن دندان‌های حضرت را در حد نقل کرده است که چه بسا با واسطه است[۲۴]. انس در حدیبیه، فتح مکه، حنین، طائف و حجة الوداع شرکت داشت[۲۵]. از موسی پسر، انس سؤال شد: انس در چند نبرد همراه رسول خدا (ص) بود؟ گفت: در هشت نبرد[۲۶] بدون آنکه آنها را برشمرد.

پس از رحلت رسول خدا (ص)، ابوبکر با مشورت عمر او را برای جمع‌آوری زکات به بحرین فرستاد[۲۷]. وقتی از بحرین برگشت، عمر جانشین ابوبکر شده بود. عمر از او خواست اموالش را بیاورد، اما انس گفت: اول با شما بیعت کنم، بعد اموال را بیاورم. او ابتدا با عمر بیعت کرد و عمر، چهار هزار درهم را که انس از بحرین آورده بود، به او بخشید[۲۸]. در ایام فتوحات به دمشق رفت[۲۹]، اما دوباره به مدینه منوره بازگشت، تا اینکه عمر هنگام عزل مغیره از ولایت بصره و نصب ابو موسی اشعری، انس را همراه ابوموسی به بصره فرستاد[۳۰]. بر پایه همین گزارش، از همین زمان وی در بصره ساکن شد؛ هرچند برخی سکونت او را در بصره، بعد از تخطیط بصره (پیش از عزل مغیره) دانسته‌اند[۳۱].

انس در بصره، چهار خانه داشت[۳۲]. او گوید: با عمر در ایلیا (بیت المقدس) بودم. راهب ایلیا نزد او آمد و در حالی که از حرمت شراب در اسلام ناآگاه بود گفت: می‌خواهی نوشیدنی‌ای برای تو بیاورم که در کتاب‌های ما آمده که وقتی شراب حرام شود، همچنان حلال است؟ عمر پذیرفت و از راهب ایلیا پرسید: آن چیست؟ راهب گفت: جوشیده فشرده انگور است که دو ثلث آن رفته است. عمر انگشت خود را در آن فروبرد و خورد و گفت: این شبیه روغن مالیدنی است و آن را به قطران (روغنی سیال که از درخت ابهل گیرند) تشبیه کرد و به سران سپاه شام نیز نوشت که از آن درست کنند و به سپاهیان بدهند[۳۳].

انس در سال هجده در فتح شوشتر (تستر) شرکت داشت و همراه چند نفر از صحابه، هرمزان را نزد عمر آورد[۳۴]. انس در شورش بر ضد عثمان، مردم را برای کمک به او دعوت می‌کرد[۳۵]. در ایام حکومت امام علی (ع) اطلاعی از او نداریم، ولی در دوره خلافت معاویه پیوسته به شام رفت و آمد داشت[۳۶]. یک بار معاویه از او خواست حدیثی را که مستقیم از رسول خدا (ص) شنیده برای او نقل کند[۳۷]. انس به بهانه اینکه او جزء آخرین صحابه رسول خدا است، مورد تکریم خلفا قرار می‌گرفت و در مجالس آنان حضور می‌یافت. او هنگام آوردن سر مبارک امام حسین (ع) نزد ابن زیاد، در مجلس او حضور داشت و دید ابن زیاد با نی به بینی آن حضرت می‌زند. پس گریه کرد و گفت: شبیه‌ترین مردم به رسول خدا (ص) است [۳۸]. همچنین در ایام حاکمیت مصعب بن زبیر بر بصره، جزء اشراف بصره بود[۳۹] و در سال ۶۴ و به قولی ۶۵[۴۰]، بعد از مرگ یزید، از طرف عبدالله بن زبیر، امام جماعت بصره شد[۴۱] و چهل روز برای مردم نماز خواند [۴۲].

انس پس از حاکمیت حجاج بن یوسف ثقفی بر بصره، نزد او نیز رفت و آمد داشت[۴۳] تا آنکه فرزندش عبدالله، ابن جارود را بر ضد حجاج یاری داد[۴۴] و خود نیز در فتنه عبدالرحمان بن اشعث از او جانبداری کرد. حجاج بن یوسف که از این همیاری به خشم آمده بود، سال ۸۲ برای خوار کردن انس و برخی دیگر از صحابه رسول خدا (ص)، به گردن آنان مهر زد[۴۵] و دلیل این کار خود را یاری نکردن عثمان[۴۶] و شرکت انس در فتنه‌ها بر ضد او دانست. همچنین گفته شده است: پس از شکست عبدالرحمان بن اشعث، حجاج بن یوسف یاران ابن اشعث را کشت و انس را خواست و پس از تحقیر او گفت: هان ای انس! در فتنه‌ها یک روز با مختاری و روز دیگر با پسر اشعث جولان می‌دهی؟ سوگند به خدا تصمیم دارم تو را زیر سنگ‌های آسیا له و نشانه تیرها کنم. انس از ترس حجاج برای عبدالملک بن مروان نامه نوشت و از دشنام و سخنان زشت و ناروای حجاج به خود، شکایت کرد. عبدالملک وقتی نامه انس را خواند، خشمگین شد و به حجاج نامه نوشت و از او خواست از انس عذرخواهی کند. بخشی از نامه عبدالملک به حجاج بن یوسف چنین است: ای پسر زنی که.. ، گویا شغل پدرانت را فراموش کرده‌ای؟ به من خبر رسیده گستاخی تو چنان شده است که بر انس بن مالک که خادم رسول خدا (ص) بود، دشنام می‌دهی... بعد از رسیدن نامه عبدالملک، حجاج از انس عذرخواهی کرد و از رضایت او برای عبدالملک نوشت[۴۷].

سید محسن امین[۴۸] نامه نوشتن عبدالملک به دلیل دفاع از انس و همچنین حدیث طیر[۴۹] را دلیل انحراف او از امام علی (ع) دانسته است. شاهد بر مدعای امین، این حدیث انس از رسول خدا (ص) است فرمود: « لا تَزالُ طائِفَةٌ مِن أُمَّتي يُقاتِلُونَ علَى الحَقِّ ظاهِرِينَ إلى يَومِ القِيامَةِ»[۵۰]؛ سپس به شام اشاره کرده و در جنگ‌ها اهل شام را حق دانسته است. بسا این حدیث بعداً به نام او جعل شده باشد. درباره قیافه ظاهری و پوشش انس بن مالک گفته‌اند: موی جلوی سرش زیاد بود و دندان‌های خود را با طلا به هم وصل می‌کرد[۵۱]. عبای سیاه نازکی بر تن داشت و بر سر خود پارچه‌ای می‌افکند تا او را از تابش آفتاب حفظ کند[۵۲]. سلمة بن وردان گوید: بر سر انس، عمامه سیاهی دیدم که بدون شب کلاه بسته و آن را از پشت سر آویخته بود[۵۳]. او مردم را از پوشیدن خز باز می‌داشت، ولی خود خز می‌پوشید! به او گفته شد: چگونه است که ما را باز می‌داری، اما خود خزمی پوشی؟ گفت: امیران این لباس‌ها را به ما می‌دهند و دوست دارند آنها را بر تن ما ببینند [۵۴].

به دلیل نهی عمر از نوشتن کلمات عربی بر نگین انگشتر، نقش انگشتر انس، عکس گرگ، روباه[۵۵] یا شیر بیشه بود[۵۶]. به روایتی نیز نقش نگین انگشتر او محمد رسول الله (ص) بود که هنگام رفتن به آبریز آن را در می‌آورد[۵۷]. اگر هر دو روایت درست باشد، باید نقش انگشتر دوم را مربوط به پس از درگذشت عمر بدانیم. روزی او در مسجد آب دهان انداخت و یادش رفت آن را دفن کند. به خانه که رسید، یادش آمد. آن وقت با چراغ به مسجد رفت و آب دهانش را دفن کرد[۵۸].

در بدن انس، برص (پیسی و سفیدی) بود[۵۹] که آن را با بوی خوشی که بیشتر آن از زعفران بود، آغشته می‌کرد[۶۰]. گفته شده این برص، در اثر دعای امام علی (ع) بود که در رحبه کوفه از او خواست آنچه را درباره امام در غدیر خم شنیده، شهادت دهد. انس با عذر نسیان و فراموشی، کتمان شهادت کرد و امام نفرینش نمود و او به برص مبتلا شد[۶۱]. پس از این واقعه، کسی از او درباره امام علی (ع) پرسید، گفت: بعد از واقعه رحبه، عهد کرده‌ام تا هر کس درباره علی بن ابی طالب پرسید، چیزی را مخفی نکنم. به خدا قسم از پیامبر شما شنیدم که فرمود: «علی در روز قیامت پیشوای متقیان است»[۶۲]. انس گوید: هرگاه می‌خواستیم از رسول خدا (ص) چیزی درخواست کنیم، علی (ع)، سلمان فارسی یا ثابت بن معاذ را واسطه قرار می‌دادیم[۶۳].

انس به فرزندان خود توصیه می‌کرد دانش را با کتابت پایدار کنند و در بند کشند. روایات فراوانی از او نقل شده است[۶۴]. برخی شمار آنها را ۲۲۸۶ حدیث گفته‌اند[۶۵]. بخاری و مسلم، ۱۸۲ حدیث از او نقل کرده‌اند که سی حدیث از آنها مشترک، هفتاد حدیث در کتاب مسلم و ۸۲ حدیث در کتاب بخاری است[۶۶]. ابوحنیفه احادیث انس را حجت نمی‌دانست[۶۷]. انس خود نیز تصریح کرده است که هر حدیثی نقل کرده، مستقیم از رسول خدا (ص) نیست[۶۸]. انس برای فرزندان خود حدیث نمی‌گفت. گفتند: چرا بر ما حدیث نمی‌گویی؟ گفت: همانا کسی که زیاد سخن می‌گوید، یاوه سرایی می‌کند[۶۹].

انس در منابع شیعی متهم است[۷۰]. او آخرین صحابی بود که به روزگار خلافت ولید بن عبدالملک در بصره درگذشت[۷۱]. یک سال پیش از مرگ، از روزه گرفتن معذور شد و در عوض آن سی فقیر را غذا داد. او وصیت کرد مویی از رسول خدا (ص) را که همراه داشت زیر زبانش بگذارند [۷۲] و عصای کوچکی از آن حضرت را که نزد او بود، همراهش دفن کنند[۷۳] و برای حنوط او نیز کیسه کوچکی از مشک و تار مویی از موهای رسول خدا (ص) را قرار دهند و بر آن سَک (ماده خوشبویی از گل خیری و رامک) بیفزایند، سپس محمد بن سیرین بر او نماز بخواند. محمد بن سیرین در زمان مرگ او در زندان بود، اما به درخواست مردم، حکمران بصره او را بیرون آورد. ابن سیرین، انس را غسل داد، کفن کرد و بر او نماز خواند و سپس به زندان برگشت[۷۴]. بنا به قولی نیز قَطَن بن مُدرِک کلابی بر او نماز خواند[۷۵].

برخی مکان درگذشت او را کاخی دانسته‌اند که در طف، در دو فرسخی بصره داشت و گفته‌اند همان جا نیز دفن شد[۷۶]. سال درگذشت او را به اختلاف ۹۱[۷۷]، ۹۲[۷۸]، ۹۳[۷۹] و ۹۵[۸۰] و سن او را نیز ۹۷، ۹۸، ۱۰۳ و ۱۰۷ سال نوشته‌اند[۸۱].

با توجه به اینکه عمده اخبار، شروع خدمتگزاری او را در ده سالگی و درگذشت او را در سال ۹۳ گفته‌اند، باید سن او هنگام درگذشت، ۱۰۳ سال باشد، چنان که خلیفة بن خیاط نیز تصریح کرده که او هنگام درگذشت، ۱۰۳ سال داشت[۸۲]، و ذهبی[۸۳]، نیز این قول را صحیح‌ترین اقوال دانسته است. ابن حجر[۸۴] گوید: عجیب این است که واقدی گفته است: انس بن مالک در سال ۹۲ و در سن ۹۹ سالگی درگذشته است، در حالی که ده ساله بودن او هنگام هجرت رسول خدا (ص) نزد همه یقینی است.

برخی از مطالب نقل شده از انس، مخالف مبانی شیعه و سنی است. مانند اینکه از او نقل شده که رسول خدا (ص) بر شهدای أحد نماز گزارد[۸۵]. یا گفته است: خداوند درباره شهدای بئر معونه آیه‌ای نازل کرد که « بَلِّغُوا قَوْمَنَا أَنا قَدْ لَقِينَا رَبَّنَا فَرَضِيَ عَنَّا»؛ «به قوم ما بگویید که ما پروردگار خویش را ملاقات کردیم، و او از ما خشنود بود». سپس این آیه نسخ شد و بعد از مدتی آیه وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ * فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ[۸۶]. نازل گردید[۸۷]. از احادیث دیگر انس که صحیح نیست، نقل داستان شکافته شدن سینه پیامبر (حدیث شق صدر) است که در ادامه داستان گفته است: من محل دوخته شده را در سینه آن حضرت دیدم[۸۸]. مگر اینکه روایت، مجعول و منسوب بدو باشد.

از انس درباره قرآن خواندن رسول خدا (ص) سؤال شد، گفت: آن حضرت صدای خود را هنگام خواندن قرآن می‌کشید[۸۹]. درباره خلق و خوی حضرت از او روایتی طولانی نقل شده که گوید: رسول خدا (ص) هرگز زانوی خود را جلوتر از زانوی همنشینش قرار نمی‌داد. با هر کس دست می‌داد، دست خود را نمی‌کشید تا آن شخص دست خود را بکشد و هیچگاه به طریق استفهامی نپرسید: آیا فلان کار را انجام دادی یا چرا چنین کردی؟ هیچ عطری مانند بوی بدن مبارک آن حضرت نبود. هرکس سر خود را نزدیک گوش او می‌آورد، تا سر خود را کنار نمی‌برد، آن حضرت سرش را کنار نمی‌کشید[۹۰]. هرگز در غذای روز یا شب او نان و گوشت با هم در سفره نبود[۹۱]. آن حضرت رحلت کرد در حالی که هیچگاه در شب و روز دو مرتبه شکم او از نان جو سیر نشد [۹۲].

انس گوید: روزی با علی بن ابی طالب (ع) در بیرون مدینه از باغی عبور کردیم. علی (ع) گفت: چه باغ زیبایی است! رسول خدا (ص) فرمود: «باغ‌های شما در بهشت از این زیباتر است و نام هفت باغ امام علی (ع) را در بهشت شمرد»، سپس سر بر شانه علی گذاشت و گریه کرد. علی بن ابی طالب از سبب گریه آن حضرت پرسید، فرمود: «ضَغَائِنَ فِي صُدُورِ أَقْوَامٍ عَلَيْكَ لاَ يُظْهِرُونَهَا حَتَّى يَفْقِدُونِي، فَإِذَا فَقَدُونِي»؛ کینه‌ها در سینه‌های گروه‌هایی هست که آن را آشکار نخواهند کرد مگر پس از من»[۹۳]. همو نقل کرده است: هنگامی که رسول خدا (ص) درهای مسجد را بست، قریش نزد او آمدند و سرزنشش کردند و گفتند: درهای ما را بستی و در خانه علی بن ابی طالب را رها کردی؟ رسول خدا (ص) فرمود: فرمان من نبود که بستم و گشودم»[۹۴].

احادیث دیگری نیز از او درباره دوازده امام[۹۵]، وصایت امام علی (ع)[۹۶]، حجامت[۹۷]، دعای رسول خدا (ص) برای آمدن باران[۹۸]، و همچنین در خصوص برخی معجزات آن حضرت[۹۹] نقل شده است. در روایتی نیز گفته است: رسول خدا (ص) فرمود: «هفت چیز است که برای مرده ثواب جاری دارد: علمی که آموزش داده، نهری که روان کرده، چاهی که به آب رسانده، نخلی که کاشته، مسجدی که بنا کرده، قرآنی که به ارث گذاشته یا فرزندی که بعد از مرگش برای او استغفار کند»[۱۰۰].

انس از ابوبکر، عمر، عثمان، ابی بن کعب، ابوذر و جماعتی از صحابه روایت دارد و جماعتی از تابعین نیز مانند حسن بصری، ابن سیرین، شعبی، زهری و... از او روایت دارند[۱۰۱][۱۰۲]

انس بن مالک در رجال تفسیری

انس بن مالک[۱۰۳]، در پنجاه سند روایت تفسیر کنز الدقائق و به گزارش از تفسیر العیاشی، علل الشرائع، الأمالی (طوسیالارشاد، مجمع البیان، حلیة الأولیاء و... واقع شده است؛ برای نمونه:

«اِبْنُ عَبَّاسٍ وَ أَنَسٌ عَنِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ: إِذَا كَانَ يَوْمُ اَلْقِيَامَةِ وَ نُصِبَ اَلصِّرَاطُ عَلَى جَهَنَّمَ لَمْ يَجُزْ عَلَيْهِ إِلاَّ مَنْ مَعَهُ جَوَازٌ فِيهِ وَلاَيَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ[۱۰۴] يَعْنِي عَنْ وَلاَيَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ» [۱۰۵].[۱۰۶]

شرح حال راوی

مقصود از راوی ابو حمزة انس بن مالک[۱۰۷] صحابی و خدمتگزار پیامبر گرامی اسلام(ص) است و با القاب «الأنصاری»[۱۰۸]، «الخزرجی»[۱۰۹]، «النجاری»[۱۱۰] و «المدنی» از وی یاد می‌شود، چون از انصار و قبیله خزرج[۱۱۱] بوده و نسبش به عدی بن النجار[۱۱۲] می‌رسد.

وی در مدینه زندگی می‌کرده[۱۱۳] و در غزواتی همچون خندق[۱۱۴]، احد[۱۱۵]، تبوک[۱۱۶] و خیبر[۱۱۷] حضور داشته و آخرین صحابه‌ای بوده که از دنیا رفته است.

به گفته اَنس زمانی که پیامبر(ص) از مکه به مدینه هجرت کرد و وارد مدینه شد، او هشت ساله بوده[۱۱۸] که مادرش وی را خدمت پیامبر(ص) آورده و عرضه داشته که مردان انصار و زنانشان هدایایی برای شما آوردند؛ ولی من چیزی نداشتم تا اهدا کنم جز این فرزند پسرم؛ از شما می‌خواهم او را به رسم هدیه از من بپذیرید، تا خدمتکار شما باشد و آن حضرت تقاضای مادر انس را پذیرفت و او ده سال خادم پیامبر(ص) بود و در این مدت آن حضرت وی را کتک نزده، ناسزا نگفته و به رویش اخم نکرده است[۱۱۹]، بلکه برای طول عمر، افزایش مال و فرزندانش دعا کرده و بر اثر دعای آن حضرت، ثروت انس بسیار شده و از نسلش صد و شش فرزند و نوه مانده است[۱۲۰].

انس بن مالک از راویان حدیث ثقلین[۱۲۱] و حدیث الطیر[۱۲۲] است؛ ولی حدیث غدیر خم را کتمان کرد و با وجود ادراک پنج امام معصوم(ع) یک روایت هم از ایشان نقل نکرد!.[۱۲۳]

طبقه راوی

اَنس بن مالک ده سال قبل از هجرت به دنیا آمده[۱۲۴] و در سال ۹۱[۱۲۵] یا ۹۲[۱۲۶] یا ۹۳ هجری قمری[۱۲۷] از دنیا رفته است[۱۲۸].

شیخ طوسی او را در زمره اصحاب رسول خدا(ص) نام برده[۱۲۹] و آیت الله بروجردی وی را در طبقه اول راویان یعنی صحابه رسول اکرم(ص) ذکر کرده است[۱۳۰].[۱۳۱]

استادان و شاگردان راوی

اَنس در اسناد روایات از کسانی همچون زید بن أسلم، أبان، ثابت البنانی، محمد بن شهاب الزهری، قتادة، مسمع بن أبی سیار، عبدالعزیز بن صهیب، حمید الطویل، أبو قلابة الجرمی، الحسن البصری، محمد بن سیرین، إسحاق بن عبدالله بن أبی طلحه، محمد المنکدر، عبدالله بن عبدالرحمن أبو طواله، عبدالرحمن بن أبی لیلی، عامر الشعبی، أبو مالک الأشجعی، إسماعیل بن عبیدالله بن أبی المهاجر، مکحول الفقیه، سعید بن خالد بن طویل حدیث نقل کرده و گروه بسیاری از مدینه، کوفه و شام نیز از او روایت کرده‌اند[۱۳۲].

اَنس از رسول خدا(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، أبو بکر، عمر، عثمان، عبدالله بن مسعود، حذیفة بن الیمان، أبو ذر، معاذ بن جبل، عبادة بن الصامت و أبو الدرداء و راویان بسیار دیگری روایت کرده است[۱۳۳].[۱۳۴]

مذهب راوی

اَنس بن مالک از جهت اعتقادی و گرایش فکری، به مکتب خلفا گرایش داشته و با اینکه خدمتگزار پیامبر(ص) بوده و بارها شاهد رفتار احترام آمیز آن حضرت با علی(ع) بوده، بلکه نقل کننده بعضی از روایات فضائل حضرت علی(ع) بوده که از زبان رسول خدا(ص) شنیده است؛ اما عوامل نفسانی مانع از پذیرش حق و سبب انحراف وی در مسئله امامت و انکار رخداد غدیر از سوی اَنس بن مالک شده است. بر این اساس، او را باید از راویان سنّی به شمار آورد.

به دیده بعضی، ۲۲۸۶ حدیث از اَنس بن مالک نقل شده[۱۳۵] که در کتاب‌های نُه گانه حدیثی اهل سنت ذکر شده‌اند[۱۳۶]؛ ولی یک روایت از حضرت علی(ع) نقل نکرده است!.[۱۳۷]

جایگاه حدیثی راوی

مشهور رجالیان سنّی، أنس بن مالک را ستایش کرده‌اند؛ برای نمونه:

ابن حبان نام اَنس را در الثقات عنوان کرده که به راویان ثقه اختصاص دارد[۱۳۸].

ابن حجر عسقلانی: "إنه صحابي مشهور"[۱۳۹].

در مقابل، از ابو حنیفه نقل شده که همه صحابه عادل هستند، جز عده‌ای از آنها که أنس بن مالک یکی از ایشان است[۱۴۰]. رجالیان شیعه نیز تنها به ذکر نام وی در اصحاب رسول خدا(ص) بسنده کردند و او را توثیق نکردند[۱۴۱]، به چند دلیل:

  1. جلوگیری اَنس بن مالک از ورود حضرت علی(ع) بر پیامبر(ص) در قضیه طیر مشویّ[۱۴۲].
  2. انکار حادثه غدیر خم، پس از آنکه حضرت علی(ع) او را به گواهی‌ طلبید:
    1. شیخ مفید: «رَوَاهُ إِسْمَاعِيلُ بْنُ عَمْرٍو قَالَ حَدَّثَنَا مِسْعَرُ بْنُ كِدَامٍ قَالَ حَدَّثَنَا طَلْحَةُ بْنُ عَمِيرَةَ قَالَ: نَشَدَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَلنَّاسَ فِي قَوْلِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ فَشَهِدَ اِثْنَا عَشَرَ رَجُلاً مِنَ اَلْأَنْصَارِ وَ أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ فِي اَلْقَوْمِ لَمْ يَشْهَدْ فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا أَنَسُ قَالَ لَبَّيْكَ قَالَ مَا يَمْنَعُكَ أَنْ تَشْهَدَ وَ قَدْ سَمِعْتَ مَا سَمِعُوا فَقَالَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ كَبِرْتُ وَ نَسِيتُ[۱۴۳] فَقَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَللَّهُمَّ إِنْ كَانَ كَاذِباً فَاضْرِبْهُ بِبَيَاضٍ أَوْ بِوَضَحٍ لاَ تُوَارِيهِ اَلْعِمَامَةُ قَالَ طَلْحَةُ بْنُ عَمِيرَةَ فَأَشْهَدُ بِاللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُهَا بَيْضَاءَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ»[۱۴۴].
    2. کشی: «عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِي مَرْيَمَ اَلْأَنْصَارِيِّ عَنِ اَلْمِنْهَالِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ زِرِّ بْنِ حُبَيْشٍ قَالَ: خَرَجَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مِنَ اَلْقَصْرِ فَاسْتَقْبَلَهُ رُكْبَانٌ مُتَقَلِّدُونَ بِالسُّيُوفِ عَلَيْهِمُ اَلْعَمَائِمُ فَقَالُوا اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاَنَا فَقَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَنْ هَاهُنَا مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَامَ خَالِدُ بْنُ زَيْدٍ أَبُو أَيُّوبَ وَ خُزَيْمَةُ بْنُ ثَابِتٍ ذُو اَلشَّهَادَتَيْنِ وَ قَيْسُ بْنُ سَعْدِ بْنِ عُبَادَةَ وَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ بُدَيْلِ بْنِ وَرْقَاءَ فَشَهِدُوا جَمِيعاً أَنَّهُمْ سَمِعُوا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ فَقَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لِأَنَسِ بْنِ مَالِكٍ وَ اَلْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ مَا مَنَعَكُمَا أَنْ تَقُومَا فَتَشْهَدَا فَقَدْ سَمِعْتُمَا كَمَا سَمِعَ اَلْقَوْمُ ثُمَّ قَالَ اَللَّهُمَّ إِنْ كَانَا كَتَمَاهَا مُعَانَدَةً فَابْتَلِهِمَا فَعَمِيَ اَلْبَرَاءُ بْنُ عَازِبٍ وَ بَرِصَ قَدَمَا أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ فَأَمَّا أَنَسٌ فَحَلَفَ أَنْ لاَ يَكْتُمَ مَنْقَبَةً لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ لاَ فَضْلاً أَبَداً وَ أَمَّا اَلْبَرَاءُ بْنُ عَازِبٍ فَكَانَ يُسْأَلُ عَنْ مَنْزِلِهِ فَيُقَالُ هُوَ فِي مَوْضِعِ كَذَا وَ كَذَا فَيَقُولُ كَيْفَ يَرْشُدُ مَنْ أَصَابَتْهُ اَلدَّعْوَةُ »[۱۴۵].
  3. عدم نقل روایت از حضرت علی، امام حسن، امام حسین، امام سجاد و امام باقر(ع)، با اینکه همه این بزرگواران را ادراک کرده است.

گفتنی است که خدمتکاری اَنس برای پیامبر(ص) و اینکه آن حضرت هیچ‌گاه با وی تندی نکرد و از اشتباهش چشم می‌پوشید و هیچگاه او را سرزنش نکرد، بزرگواری و مکارم اخلاق پیامبر اکرم(ص) را می‌رساند؛ نه حسن سلوک اَنس بن مالک را تا ستایش وی به شمار آید!

علامه شوشتری: "وأما رواية أسد الغابة عنه أن اُمه أتت به إلى النبي(ص) وقالت له: هذا غلام كاتب؛ قال: فخدمته تسع سنين فما قال لشيء صنعته: أسأت أو بئس ما صنعت فهو دليل غاية مكارم أخلاق النبي(ص) لا حسن صنيعه، فاحتمل منه ما كره؛ فمر في ذاك الخبر: أنه لما رد أمير المؤمنين(ع) ثلاث مرات و قال له النبي(ص): ما حملك علي هذا؟ فقال له: أحببت أن يكون دعائك في رجال من قومي، لم يقل(ص) له شيئا[۱۴۶].

همچنین دعای پیامبر اکرم(ص) درباره أنس بن مالک که خدا مال و فرزندانش را افزون گرداند و عمر طولانی به او دهد، دلیل بر فضیلت وی نیست، بلکه چه بسا به زیان وی باشد. ع لامه شوشتری: "قلت: هذا الدعاء (اللهم ارزقه مالا و ولدا و اطل عمره) الاعلان لم يكن دعاء له بل عليه، فانه(ص) دعا لمن أعطاه من لبن غنمه بالرزق الكفاف، و لمن منعه بالمال الكثير"[۱۴۷]؛ وقد قال - تعالى -: فَلَا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِهَا[۱۴۸][۱۴۹].

برخی احادیث أنس بن مالک:

  1. «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: اِسْتَأْذَنَ مَلَكُ اَلْمَطَرِ أَنْ يَأْتِيَ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَأَذِنَ لَهُ فَقَالَ لِأُمِّ سَلَمَةَ اِحْفَظِي عَلَيْنَا اَلْبَابَ لاَ يَدْخُلُ أَحَدٌ فَجَاءَ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَوَثَبَ حَتَّى دَخَلَ فَجَعَلَ يَقَعُ عَلَى مَنْكِبِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ اَلْمَلَكُ أَ تُحِبُّهُ فَقَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نَعَمْ قَالَ فَإِنَّ أُمَّتَكَ سَتَقْتُلُهُ وَ إِنْ شِئْتَ أَرَيْتُكَ اَلْمَكَانَ اَلَّذِي يُقْتَلُ فِيهِ قَالَ فَضَرَبَ يَدَهُ فَأَرَاهُ تُرَاباً أَحْمَرَ فَأَخَذَتْهُ أُمُّ سَلَمَةَ فَصَيَّرَتْهُ فِي طَرَفِ ثَوْبِهَا فَكُنَّا نَسْمَعُ أَنْ يُقْتَلَ بِكَرْبَلاَءَ»[۱۵۰].
  2. «هِشَامُ بْنُ زَيْدٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو اَلْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا رَجَاءُ بْنُ يَحْيَى أَبُو اَلْحَسَنِ اَلْعَبَرْتَائِيُّ اَلْكَاتِبُ قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ خَلاَّدٍ بِسُرَّمَنْرَأَى قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ اَلْبَاهِلِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ قَالَ: حَدَّثَنَا اِبْنُ عَوْنٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: سَأَلْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَنْ حَوَارِيِّ عِيسَى صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ: كَانُوا مِنْ صَفْوَتِهِ وَ خِيَرَتِهِ وَ كَانُوا اِثْنَيْ عَشَرَ مُجَرَّدِينَ مكمثين [مُكَمِّشِينَ] فِي نُصْرَةِ اَللَّهِ وَ رَسُولِهِ لاَ وَهْنَ فِيهِمْ وَ لاَ ضَعْفَ وَ لاَ شَكَّ؛ كَانُوا يَنْصُرُونَهُ عَلَى بَصِيرَةٍ وَ نَفَاذٍ وَ جِدٍّ وَ عَنَاءٍ، قُلْتُ: فَمَنْ حَوَارِيُّكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ ؟ فَقَالَ: اَلْأَئِمَّةُ بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ فَاطِمَةُ ، هُمْ حَوَارِيَّ وَ أَنْصَارُ دِينِي عَلَيْهِمْ مِنَ اَللَّهِ اَلتَّحِيَّةُ وَ اَلسَّلاَمُ»[۱۵۱].[۱۵۲]

منابع

پانویس

  1. و به قولی از تیره بنی عامربن غنم، ر. ک: خلیفة بن خیاط، ص۱۵۹.
  2. ابن سلام، ص۲۷۹؛ ابن کلبی، ج۲، ص۴۹.
  3. ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۳۰۴.
  4. ترمذی، ج۵، ص۳۴۶؛ ابویعلی، ج۷، ص۱۱۰.
  5. ابن ابی عاصم، ج۴، ص۲۳۵؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۲۷۶.
  6. البانی، ص۵۱۵.
  7. ابن حبان، مشاهیر، ص۶۵؛ ابن ابی حاتم، ج۱، ص۳۷۱.
  8. ابن سعد، ج۷، ص۱۵؛ ذهبی، سیر، ج۳، ص۳۹۹.
  9. ابن سعد، ج۷، ص۱۴ و ج۸، ص۳۱۲.
  10. ابن سعد، ج۷، ص۱۴؛ ابن حجر، تهذیب، ج۱، ص۳۳۰؛ و با کمی اختلاف در تعبیر بنگرید: بلاذری، ج۲، ص۱۵۳.
  11. ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۰۰.
  12. ابن سعد، ج۷، ص۱۴؛ بغوی، ج۱، ص۴۴.
  13. ابن قتیبه، ص۳۰۸.
  14. خلیفة بن خیاط، ص۲۰۴.
  15. ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۹۹.
  16. ابن سعد، ج۷، ص۱۴.
  17. ابن سعد، ج۷، ص۱۲.
  18. ابن سعد، ج۱، ص۲۸۹.
  19. «ای پیامبر! به همسرانت و دخترانت و زنان مؤمن بگو چادرها یشان را بر خویش نیک بپوشند؛ این (کار) برای اینکه (به پاکدامنی) شناخته شوند و آزار نبینند نزدیک‌تر است و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره احزاب، آیه ۵۹.
  20. بلاذری، ج۲، ص۱۰۲؛ بغوی، ج۱، ص۴۴.
  21. ابن حبر، تهذیب، ج۱، ص۳۳۰.
  22. ابن کثیر، ج۵، ص۳۵۳.
  23. ابن عبد البر، ج۱، ص۱۹۹؛ ذهبی، سیر، ج۳، ص۳۹۹.
  24. بلاذری، ج۱، ص۳۹۲؛ طبری، ج۲، ص۵۱۵.
  25. ابن حجر، تهذیب، ج۱، ص۳۳۰.
  26. ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۲۷۶.
  27. ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۲۷۸.
  28. ذهبی، سیر، ج۳، ص۴۰۱.
  29. زرکلی، ج۲، ص۲۴.
  30. بلاذری، ج۲، ص۱۳۵.
  31. ابن حبان، مشاهیر، ص۶۵؛ حاکم، ج۳، ص۵۷۴.
  32. ابن عساکر، ج۹، ص۳۳۶.
  33. طبری، ج۳، ص۶۱۲.
  34. خلیفة بن خیاط، ص۱۰۳؛ ذهبی، سیر، ج۳، ص۴۰۲.
  35. طبری، ج۴، ص۳۵۲؛ ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۴۱.
  36. ابن عساکر، ج۹، ص۳۳۹.
  37. ابن عساکر، ج۹، ص۳۳۳.
  38. احمد بن حنبل، مسند، ج۳، ص۲۶۱؛ بخاری، ج۴، ص۲۱۴؛ ترمذی، ج۵، ص۳۲۵؛ طبرانی، ج۳، ص۱۲۵.
  39. بلاذری، ج۷، ص۱۵.
  40. ذهبی، سیر، ج۳، ص۴۰۲.
  41. خلیفة بن خیاط، ص۱۹۹؛ این اثیر، الکامل، ج۴، ص۱۴۳.
  42. ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۱۴۳.
  43. ابن سعد، ج۷، ص۱۶.
  44. ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۳۸۶.
  45. یعقوبی، ج۲، ص۲۷۲؛ ابن عبد البر، ج۱، ص۱۹۹.
  46. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۲۹۶ و ج۲، ص۵۷۶.
  47. دینوری، ص۱۳۰؛ حاکم، ج۳، ص۵۷۴؛ ذهبی، سیر، ج۳، ص۴۰۲.
  48. سید محسن امین، ج۳، ص۵۰۲.
  49. برای توضیح حدیث طیر، ر. ک: احمد بن حنبل، العلل، ج۳، ص۶۸؛ اسکافی، ص۳۱۲؛ قاضی نعمان، ج۱، ص۱۳۷.
  50. ابن قانع، ج۱، ص۱۴.
  51. ابونعیم، ج۱، ص۲۳۱.
  52. ابن سعد، ج۷، ص۱۲.
  53. ابن سعد، ج۷، ص۱۳ و ۱۷.
  54. ابن سعد، ج۷، ص۱۷.
  55. ابن سعد، ج۷، ص۱۳.
  56. ابونعیم، ج۱، ص۲۳۱.
  57. ابن سعد، ج۷، ص۱۶.
  58. ابن جوزی، ج۱، ص۳۱۹.
  59. ذهبی، سیر، ج۳، ص۴۰۵.
  60. ابونعیم، ج۱، ص۲۳۲.
  61. ابن کلبی، ج۲، ص۲۷.
  62. ابن ابی الحدید، ج۴، ص۷۴.
  63. ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۳۵.
  64. ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۲۷۶.
  65. ابن حزم، ص۳۹؛ ذهبی، تجرید، ج۱، ص۳۱.
  66. ذهبی، تذکره، ج۱، ص۴۴.
  67. دائرة المعارف الاسلامیه، ج۳، ص۴۸.
  68. ابن سعد، ج۷، ص۱۵؛ ابن ابی حاتم، ج۱، ص۳۷۲؛ باجی، ج۱، ص۳۷۲.
  69. ابن سعد، ج۷، ص۱۶؛ ذهبی، سیر، ج۳، ص۴۰۳.
  70. مجلسی، ج۲۸، ص۱۵۴.
  71. بلاذری، ج۱، ص۲۸۹.
  72. ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۲۷۶.
  73. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۲۹۶.
  74. ابن سعد، ج۷، ص۱۹.
  75. خلیفة بن خیاط، ص۲۳۷.
  76. ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۰۰.
  77. ابن ابی حاتم، ج۱، ص۳۷۲.
  78. ابن عساکر، ج۹، ص۳۳۷.
  79. خلیفة بن خیاط، ص۲۳۷.
  80. ابن حجر، تهذیب، ج۱، ص۳۳۱.
  81. ابن سعد، ج۷، ص۱۹؛ ابن عساکر، ج۹، ص۳۳۹ و ۳۸۲؛ ابن جوزی، ج۱، ص۳۱۹.
  82. خلیفة بن خیاط، ص۲۳۷؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۹۹.
  83. تاریخ، ج۶، ص۲۵۷.
  84. تهذیب، ج۱، ص۳۳.
  85. واقدی، ج۱، ص۳۱۰.
  86. «و کسانی را که در راه خداوند کشته شده‌اند مرده مپندار که زنده‌اند، نزد پروردگارشان روزی می‌برند * به آنچه خداوند با بخشش خویش به آنان داده است شادمانند و برای کسانی که از پس آنها هنوز به آنان نپیوسته‌اند شاد می‌شوند که آنها نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۹-۱۷۰.
  87. طبری، ج۳، ص۵۵۰.
  88. ابن سعد، ج۱، ص۱۲۰.
  89. ابن سعد، ج۲، ص۳۷۶.
  90. ابن سعد، ج۱، ص۲۸۹.
  91. ابن سعد، ج۱، ص۳۰۹.
  92. ابن سعد، ج۱، ص۳۱۰.
  93. ابن شاذان، ص۴۵۴.
  94. ابن حجر، لسان، ج۶، ص۲۰۱.
  95. نعمانی، ص۱۲۴.
  96. آل عبد الجبار، ص۱۱۹.
  97. ابن سعد، ج۱، ص۳۹۱.
  98. ابن سعد، ج۱، ص۱۳۹.
  99. ابن سعد، ج۱، ص۱۴۰.
  100. ابن حبان، ثقات، ج۲، ص۲۴۷؛ سیوطی، ج۴، ص۲۲۷؛ هیثمی، ج۱، ص۱۶۷.
  101. ذهبی، تذکره، ج۱، ص۴۴؛ ابن حجر، تهذیب، ج۱، ص۳۲۹؛ ابن عساکر، ج۹، ص، ۳۳۲؛ باجی، ج۱، ص۳۷۱.
  102. محمدی، رمضان، مقاله «انس بن مالک بن نضر انصاری نجاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص:۱۴۱-۱۴۴.
  103. ر.ک: أ. منابع شیعی: رجال البرقی، ص۲؛ رجال الطوسی، ص۲۱، ش۵؛ الإکمال فی أسماء الرجال، ص۲؛ منهج المقال فی تحقیق احوال الرجال، ج۲، ص۳۹۲، ش۶۶۶؛ نقد الرجال، ج۱، ص۲۴۸، ش۶۰۸؛ مجمع الرجال، ج۱، ص۲۳۹؛ جامع الرواة، ج۱، ص۱۰۹، ش۸۰۰؛ إکلیل المنهج فی تحقیق المطلب، ص۵۳۶، ش۳؛ الرجال (الحر العاملی)، ص۶۷، ش۲۰۷؛ الوجیزة فی الرجال، ص۳۴، ش۲۴۸؛ منتهی المقال فی احوال الرجال، ج۲، ص۱۰۹، ش۴۱۲؛ طرائف المقال، ج۲، ص۱۲۵، ش۷۸۸۰؛ تکملة الرجال، ج۱، ص۲۹۹؛ بهجة الآمال فی شرح زبدة المقال، ج۲، ص۳۵۷؛ تنقیح المقال، ج۱۱، ص۲۴۴، ش۲۶۸۸؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۷۰۲، ش۵۹۴؛ أعیان الشیعه، ج۳، ص۵۰۲؛ قاموس الرجال، ج۲، ص۱۹۶، ش۹۸۵؛ معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۴۹، ش۱۵۶. ب. منابع سنّی: الطبقات الکبری، ج۷، ص۱۷؛ طبقات خلیفه، ص۱۵۹؛ معجم الصحابه، ج۱، ص۲۴۰، ش۱۰؛ التاریخ الکبیر، ج۲، ص۲۷، ش۱۵۷۹؛ معرفة الصحابه، ج۱، ص۲۲۴، ش۸۸؛ معرفة الثقات (العجلی)، ج۱، ص۲۳۷، ش۱۲۳؛ الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۱۰۹، ش۸۴؛ الجرح و التعدیل، ج۲، ص۲۸۶، ش۱۰۳۶؛ الثقات (ابن حبان)، ج۳، ص۴؛ مشاهیر علماء الأمصار، ص۶۵، ش۲۱۵؛ التعدیل و التجریح، ج۱، ص۳۷۱، ش۹۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۹، ص۴، ش۸۲۹؛ أسد الغابه، ج۱، ص۱۲۷؛ تهذیب الأسماء و اللغات، ص۹۴، ش۷۱؛ تهذیب الکمال، ج۳، ص۳۵۳، ش۵۶۸؛ الکاشف فی معرفة من له روایة فی کتب السته، ج۱، ص۲۵۶، ش۴۷۷؛ تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۴۴، ش۲۳؛ إکمال تهذیب الکمال، ج۲، ص۲۷۹، ش۶۰۳؛ الإصابة فی تمیز الصحابه، ج۱، ص۲۷۵، ش۲۷۷؛ تقریب التهذیب، ج۱، ص۱۱۱، ش۵۶۶؛ تهذیب التهذیب، ج۱، ص۳۲۹، ش۶۹۰؛ لسان المیزان، ج۱، ص۴۷۰، ش۱۴۵۳.
  104. و آنان را باز دارید، که آنان بازخواست خواهند شد سوره صافات، آیه ۲۴.
  105. تفسیر کنز الدقائق، ج۱۱، ص۱۲۰ به گزارش از الامالی (طوسی)، ص۲۹۰، ح۵۶۴.
  106. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 360-361.
  107. ر.ک: رجال الطوسی، ص۲۱، ش۵.
  108. رجال الطوسی، ص۲۱، ش۵.
  109. ر.ک: الاکمال فی اسماء الرجال، ص۲.
  110. ر.ک: التاریخ الکبیر، ج۲، ص۲۷، ش۱۵۷۹.
  111. ر.ک: طبقات خلیفة بن خیاط، ص۳۱۶.
  112. الطبقات الکبری، ج۷، ص۱۷.
  113. ر.ک: تهذیب الکمال، ج۳، ص۳۵۳، ش۵۶۸.
  114. الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۰.
  115. ر.ک: الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۴.
  116. ر.ک: الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۶۸.
  117. ر.ک: الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۳.
  118. در روایتی دیگر از اَنس نقل شده که وقتی پیامبر وارد مدینه شده، و ده ساله بوده است. این نقل درست است؛ زیرا وی ده سال پیش از هجرت به دنیا آمده است. (ر.ک: التعدیل و التجریح، ج۱، ص۳۷۱، ش۹۹).
  119. «قال أنس: قدم رسول الله(ص) المدينة، و أنا ابن ثماني سنين، فذهبت بي أمي إليه، فقالت: يا رسول الله! إن رجال الأنصار، و نساءهم قد أتحفوك غيري، و إني لم أجد ما أتحفك به إلا ابني هذا فاقبله مني، يخدمك ما بدا لك، قال: فخدمت رسول الله(ص) عشر سنين، لم يضربني ضربة، و لم يسبني، و لم يعبس في وجهي». (تهذیب الکمال، ج۳، ص۳۶۴).
  120. «عن أنس: دعا لي رسول الله(ص)، فقال: اللهم! أكثر ماله و ولده، و أطل حياته. فأكثر الله مالي، حتى إن لي كرما يحمل في السنة مرتين، و ولد لصلبي مأة و ستة أولاد». (البدایة و النهایه، ج۶، ص۱۸۳؛ أسد الغابه، ج۱، ص۱۲۷ - ۱۲۸؛ الإکمال فی اسماء الرجال، ص۲؛ تهذیب الکمال، ج۳، ص۳۶۴ - ۳۶۵، ذیل ش۵۶۸).
  121. ر.ک: فضائل أمیر المؤمنین(ع)، ص۷۴؛ الأمالی (طوسی)، ص۲۵۳، ح۴۵۴.
  122. ر.ک: جامع الرواة، ج۱، ص۱۰۹.
  123. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 361-363.
  124. ر.ک: التعدیل و التجریح، ج۱، ص۳۷۱، ش۹۹.
  125. ر.ک: الاستیعاب، ج۱، ص۱۱۰ به گزارش از الواقدی؛ الأنساب (سمعانی)، ج۱۳، ص۳۶.
  126. ر.ک: التاریخ الصغیر، ج۱، ص۲۴۱.
  127. ر.ک: تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۲۳۷؛ التاریخ الکبیر، ج۲، ص۲۷ - ۲۸، ش۱۵۷۹.
  128. «... و في الاستيعاب: و أصح ما في عمره أنه عمر مائة إلا سنة، و ما أعلم مات بعده أحد ممن رأى النبي(ص) إلا أبا الطفيل، و يقال: إنه ولد له ثمانون، ثمانية و سبعون ذكرا، و بنتان: حفصة و أم عمرو؛ و يقال: قدم من صلبه من ولده و ولد ولده نحوا من مائة قبل موته». (ر.ک: الاستیعاب، ج۱، ص۱۱۰ - ۱۱۱؛ أسد الغابه، ج۱، ص۱۲۸ - ۱۲۹).
  129. ر.ک: رجال الطوسی، ص۲۱، ش۵.
  130. ر.ک: طبقات رجال التهذیب، ص۱۴۶.
  131. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 363.
  132. ر.ک: تاریخ مدینة دمشق، ج۹، ص۳۳۲، ش۸۲۹؛ تهذیب الکمال، ج۳، ص۳۵۳، ش۵۶۸.
  133. برای نمونه: «عنه، عن أبي طالب عبد الله بن الصلت، عن أبي هدية، قال: حدثني أنس بن مالك أن رسول الله(ص) كان ذات يوم جالسا على باب الدار و معه علي بن أبي طالب(ع) إذ أقبل شيخ فسلم على رسول الله(ص) فقال رسول الله(ص) لعلي(ع): أتعرف الشيخ؟ فقال علی(ع): ما أعرفه، فقال(ص): هذا إبليس، فقال علی(ع): لو علمت يا رسول الله لضربته ضربة بالسيف، فخلصت أمتك منه، قال: فانصرف إبليس إلى علي(ع) فقال له: ظلمتني يا أبا الحسن! أما سمعت الله - عز و جل - يقول: وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ فو الله! ما شاركت أحدا أحبك في أمه». (المحاسن، ج۲، ص۳۳۲، ش۹۷).
  134. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 364.
  135. ر.ک: سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۴۰۶.
  136. ر.ک: موسوعة رجال الکتب التسعه، ج۱، ص۱۵۱.
  137. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 364-365.
  138. ر.ک: الثقات، ج۳، ص۴.
  139. تقریب التهذیب، ج۱، ص۱۱۱، ش۵۶۶.
  140. الصحابة كلهم عدول، ما عدا رجالا؛ ثم عد منهم أنس بن مالك. (شرح نهج البلاغه (ابن أبی الحدید)، ج۴، ص۶۸).
  141. ر.ک: رجال الطوسی، ص۲۱، ش۵؛ الوجیزة فی الرجال، ص۳۴، ش۲۴۸، تنقیح المقال، ج۱، ص۱۵۴، ش۱۰۷۵، أعیان الشیعه، ج۳، ص۵۰۲.
  142. «حدثنا أبی... رأیت أنس بن مالک معصوبا بعصابة فسألته عنها فقال: هی دعوة علی بن أبیطالب(ع) فقلت له: و کیف یکون ذلک فقال: کنت خادما لرسول الله(ص) فأهدی إلی رسول الله طائر مشوی فقال: اللهم ائتنی بأحب خلقک إلیک وإلی یأکل معی من هذا الطائر. فجاء علی(ع) فقلت له: رسول الله(ص) عنک مشغول و أحببت أن یکون رجلا من قومی فرفع رسول الله(ص) یده الثانیة فقال: اللهم! ائتنی بأحب خلقک إلیک و إلی یأکل معی من هذا الطائر. فجاء علی(ع) فقلت: رسول الله(ص) عنک مشغول و أحببت أن یکون رجلا من قومی. فرفع رسول الله(ص) یده الثالثة فقال: اللهم ائتنی بأحب خلقک إلیک و إلی یأکل معی من هذا الطائر. فجاء علی(ع) فقلت: رسول الله(ص) عنک مشغول و أحببت أن یکون رجلا من قومی. فرفع علی(ع) صوته فقال: و ما یشغل رسول الله(ص) عنّی فسمعه رسول الله(ص) فقال: یا أنس! من هذا؟ فقلت: علی بن أبیطالب(ع). قال: ائذن له فلما دخل قال له: یا علی! إنی قد دعوت الله عزّوجلّ خلف ثلاث مرات أن یأتینی بأحب خلقه إلیه و إلی یأکل معی من هذا الطائر ولو لم تجئنی فی الثالثة لدعوت الله باسمک أن یأتینی بک فقال علی(ع): یا رسول الله(ص) إنی قد جئت ثلاث مرات کل ذلک یردنی أنس و یقول رسول الله(ص) عنک مشغول. فقال لی رسول الله: یا أنس ما حملک علی هذا؟ فقلت: یا رسول الله(ص) سمعت الدعوة فأحببت أن یکون رجلا من قومی فلما کان یوم الدار استشهدنی علی(ع) فکتمته فقلت: إنی نسیته فرفع علی(ع) یده إلی السماء فقال: اللهم! ارم أنسا بوضح لا یستره من الناس؛ ثم کشف العصابة عن رأسه فقال: هذه دعوة علی هذه دعوة علی». (الأمالی (صدوق)، ص۶۵۵ - ۶۵۶).
  143. تاریخ دقیقی که حضرت علی(ع) صحابه را به گواهی‌طلبید، مشخص نیست؛ لکن تردیدی نیست که قبل از سال ۳۷ هجری قمری بوده است؛ زیرا یکی از کسانی که درباره رخداد غدیر خم شهادت داده، خزیمة بن ثابت است که در نبرد صفین در سال ۳۷ هجری قمری شهید شده است؛ اگر گواهی‌طلبیدن حضرت علی(ع) در همین سال انجام گرفته باشد، انس بن مالک میبایست چهلوهفت سال داشته باشد، چون وی ده سال قبل از هجرت به دنیا آمده است - چنان که گذشت - پس این ادعای انس بن مالک که پیر شدم و فراموش کردم (کبرت و نسیت) عذری موجه نیست، بلکه ادعای دروغین است که خواسته از شهادت دادن شانه خالی کند.
  144. الارشاد، ج۱، ص۳۵۱.
  145. رجال الکشی (اختیار معرفة الرجال)، ص۲۴۵ - ۲۴۷، ش۹۵.
  146. قاموس الرجال، ج۲، ص۲۰۱.
  147. اشاره به قضیه‌ای است که در الکافی نقل شده است: «عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن خالد، عن یعقوب بن یزید، عن إبراهیم بن محمد النوفلی، رفعه إلی علی بن الحسین(ع) قال: مر رسول الله(ص) براعی إبل فبعث یستسقیه فقال: أما ما فی ضروعها فصبوح الحی و أما ما فی آنیتنا فغبوقهم فقال رسول الله(ص): اللهم أکثر ماله و ولده! ثم مر براعی غنم فبعث إلیه یستسقیه فحلب له ما فی ضروعها و أکفأ ما فی إنائه فی إناء رسول الله(ص) و بعث إلیه بشاة و قال: هذا ما عندنا و إن أحببت أن نزیدک زدناک قال: فقال رسول الله(ص): اللهم! ارزقه الکفاف! فقال له بعض أصحابه: یا رسول الله(ص) دعوت للذی ردک بدعاء عامتنا نحبه و دعوت للذی أسعفک بحاجتک بدعاء کلنا نکرهه؟ فقال رسول الله(ص): إن ما قل و کفی خیر مما کثر و ألهی اللهم ارزق محمدا و آل محمد الکناف». (الکافی، ج۲، ص۱۴۰ - ۱۴۱).
  148. و دارایی‌ها و فرزندان آنان تو را به شگفتی نیفکند، جز این نیست که خداوند می‌خواهد آنان را در زندگی این جهان به عذاب افکند و در حالی که کافرند جانشان (از تن) بیرون رود سوره توبه، آیه ۵۵.
  149. قاموس الرجال، ج۲، ص۲۰۱، ش۹۸۵.
  150. مسند أحمد بن حنبل، ج۳، ص۲۴۲؛ دلائل النبوه (اصبهانی)، ج۲، ص۷۰۹؛ دلائل النبوه (بیهقی)، ج۶، ص۴۶۹؛ البدایة و النهایه، ج۶، ص۲۵۷؛ بحار الأنوار، ج۱۸، ص۱۲۴ – ۱۲۵.
  151. کفایة الأثر، ص۶۸ - ۶۹.
  152. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 365-371.