نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Msadeq(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۲۰ ژانویهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۲۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۲۰ ژانویهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۲۳ توسط Msadeq(بحث | مشارکتها)
فمینیسم از مفاهیم غربی است که بر اندیشههای اومانیستی (انسانمحوری) استوار است. بنابر دیدگاه فمینیستی، زنان باید در همه جنبههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و غیره، به فرصتها و امتیازات برابر با مردان دست یابند[۱]. فمینیست کسی است که معتقد است زنان به دلیل جنسیت خود دچار تبعیض هستند و نیازهای مشخصی دارند که نادیده گرفته شدهاند و لازمه برآوردن این نیازها، تغییر اساسی در نظامهای جامعه- همچون نظام حقوقی، نظام سیاسی و نظامفرهنگی- است[۲]. هر چند آرا و گرایشهای فکری فمینیستی یکسان نیستند، همه آنها بر دو اصل پای میفشارند:
زنان تحت ستم و تبعیضاند و این، ناشی از جنسیت آنها است؛
ستم و تبعیضی که به زنان روا میشود، اصالت ندارد و باید از میان برود[۳][۴].
تفکر فمینیستی در موج دوم روی به افراط نهاد و شعارهایی همانند زنان بدون مردان، تحسین تجرد و تقبیح ازدواج را برگزید که عملًا اخلاق فردی و اجتماعی را به چالش میکشاندند. پایفشاری فمینیسم در این دوره بیشتر بر ایفای نقش اجتماعی برای زنان بود. فمینیستها معتقد بودند ستمی که بر زنان میشود، تنها در وضع قوانین نیست؛ بلکه همه حوزههای حیات انسانی را در بر میگیرد و از این رو، لازم است تغییراتی اساسی انجام پذیرد و همه تمایزات میان موجود مؤنث و مذکر از میان برود. کار تا جایی پیش رفت که فمینیستها، به نوعی برترانگاری زناناعتقاد یافتند[۶][۷].
موج سوم فمنیسم، به میانهروی گرایید؛ ولی همچنان بر این باور ماند که با فرهنگ مردسالاری باید جنگید و راه جنگیدن با آن، قطع وابستگیزن از شوهر، پدر و برادر است و زنان باید زبان و شیوههای تفکر جدیدی برای هویت خویش بیابند و خویشتن را از زیر بار معانی ستمگرانه تحمیلی مردان، رها سازند[۸][۹].
فمنیستها برای رسیدن به اهداف خویش و رفع تبعیض از زنان، راهبردهایی عملی پیش کشیدهاند. برخی راهبرد مذکرمحورانه را برگزیدهاند به این معنا که زنان را تشویق میکنند صفاتی را در خویش بپرورانند که به گونه سنتی به مردان منسوب میشوند. برخی دیگر، راهبرد مذکر- مؤنث را برساختهاند. بر اساس آن، باید صفات منسوب به زنان و مردان، فارغ از تبعیض و سلسله مراتب، در هم آمیخته شوند. راهبرد سوم، مؤنثمحورانه است که صفات منسوب به زنان را برتر میداند و زنان را تشویق به حفظ آنها میکند. در واپسین راهبرد، برخی پای میفشارند که هر چند زنان و مردان با یکدیگر متفاوتاند، تفاوت آنها گونهای حُسن است و نباید در پی انکار آن برآمد و این دو موجود با هم برابرند[۱۰][۱۱].
ملاک برتری در آیین اسلام، تنها پرهیزگاری است[۱۴].زن از نظر شرافت و حیثیت انسانی با مرد برابر است؛ اما از نظر طبیعت و خلقت تفاوتهایی با او دارد. این تفاوتها موجب میشود که تکالیف، حقوق و برخی مسائل مربوط به او متفاوت گردند. البته تفاوت میان زن و مرد، تفاوت به نقص و کمال نیست[۱۵].
خداوند از گذر این تفاوت، مرد و زن را برای زندگی با یکدیگر آماده ساخته است[۱۶]. فمنیستها بر خلاف جریان فطرت و طبیعت، خواهان برقراری تشابه و یکنواختی حقوق و مسائل زن و مردند و از این رو، نه تنها توفیق نیافتهاند ستمی را از زنان دفع کنند، بلکه خود بر آنان ستم روا داشتهاند؛ زیرا خواسته یا ناخواسته باری را بر دوش زنان نهادهاند که آنان از نظر طبیعی توانایی برداشتن آن را ندارند[۱۷]. اسلام بر آن است که عدالتراستین در حقزن، آن گاه برقرار خواهد شد که طبق سرشت و خلقتش با او رفتار کنند و چیزی بیشتر از تواناییها و ظرفیتهایش از او نخواهند[۱۸].
فمینیسم در فرهنگ اصطلاحات علم کلام
"فمینیسم"، از ریشه "femin"، به معنای "زنانه"، لغتی است فرانسوی و در منابع به معنای زن و جنس مؤنث است و همچنین بر حالات و کیفیات زنانه اطلاق میشود.
این لغت، از اوایل قرن نوزدهم به عنوان اصطلاحی عام برای آنچه در اروپا و آمریکا تحت عنوان جنبش زنان اطلاق شد، به کار رفت[۱۹].
فرانسوی بودن این لغت، همانگونه که خواهد آمد، باید بدینجهت باشد که انقلابآزادیزنان، از کشور فرانسه آغاز شد و سپس به انگلستان، آمریکا و دیگر کشورهای اروپایی راه یافت.
در تعریف اصطلاحی فمینیسم، باید گفت، منابع مربوط تعریف واحدی از آن ارائه نمیدهند و حتی به خاطر تنوع گرایشهای فمینیسمی، برخی به جای این کلمه، از عبارت "فمینیسمها" استفاده میکنند؛ اما از آنجا که رفع ظلم و تبعیض نسبت به زنان، یکی از محوریترین شعارها و علت رویش و پیدایش مجموعه نگرشهای فمنیستی بوده، همین جنبه را میتوان وجه مشترک همه رویکردهای آن دانست[۲۰].
آغاز تا پایان فمینیسم، دو قرن به طول انجامید که در قالب امواج[۲۳] سهگانه[۲۴] با خواستههایی متفاوت سر برآورد[۲۵]. تقسیم بندی امواج سهگانه از نظر جامعهشناسان است و محور و ویژگیهای این تقسیم، تاریخی بودن آن است که هرکدام از این سه موج، مقطع تاریخی خاصی را دربرمی گیرد. البته هر موج شامل گرایشها و نظریات متعدد فمینیستی است[۲۶].
موج اول: جنبش حقرأی ۱۹۲۰ م. - ۱۸۰۰ م: این موج که بر لیبرالیسم مبتنی بود، معتقد بودند زنان باید از حقوق و آزادیهای مردان، به خصوص امتیازات سیاسی برخوردار باشند. درعین حال، در این مرحله، برخی انگیزههای چالشبرانگیز، مانند ستیز با نقشهای مادری و همسری کمتر به چشم میخورد؛ حتی در عین باور به تساوی زن و مرد، به این نقشها اعتقاد داشتند[۲۷]. اینها، مهمترین انگیزههای پیدایش موج اول بود که از نتایج آن، میتوان به دست یافتن به حقرأیزنان در برخی از کشورهای غربی اشاره کرد. در آمریکا نیز به زنان در سال ۱۹۲۰ م.، پس از کشورهایی مانند نیوزیلند، فنلاند و انگلستانحقرأی اعطا شد[۲۸]. در این مرحله، کسانی همچون فرانسیس ویلارد، در زمینه حقرأی و مبارزه با الکل[۲۹] کوشش فراوان کردند[۳۰].
موج دوم: تساوی شغلی ۱۹۷۰ م. - ۱۹۶۰ م: این موج که در فضای فمینیسم رادیکال سربرآورد، با شعاربرابری کامل زن و مرد در تمام زمینههای فرهنگی و اجتماعی بود. در این مرحله، زنان به برخی اهداف در حوزهاستقلالمالی و کاری خود دست یافتند.
موج سوم: مخالفت با مدرنیته ۱۹۹۰ م. - ۱۹۷۰ م: پیدایش این موج در فضای پستمدرن و در مخالفت با نظریهپردازی عامگرایانه مدرنیسم و با مبنای نسبیگرایی اخلاقی و معرفتی که خاص این دوران است، به وجود آمد. ازاینرو، جهت فهم درست موج سوم[۳۱] لازم است از فمینیسم پستمدرن تبیین صحیح و منطقی صورت گیرد[۳۲].
فمینیسم پستمدرن
از آنجا که "پستمدرن"، با ارائه هرگونه دیدگاههای مطلقانگاری و عام مدرنیته، درباره زنان مخالف است؛ معتقد است به تعداد زنان، جهان فمینیسم وجود دارد[۳۳].
در این مرحله، از آنجا که فمنیستها اساس ستمهای واردشده بر زنان را از ناحیه وجود فرهنگ مردسالاری میدانستند و عقیده آنها این بود که برای نجات از این فرهنگ، باید با نگاه زنان به جهان نگریسته شود و از جهان، تفسیری زنانه ارائه گردد، ازاینرو بود که مطالعه و تحقیقات، با رویکرد فمینیسمی آغاز شد و پیدایش گرایشهای خاص فمینیسمی مانند فمینیسم سیاه، فمینیسم صلحطلب، اکوفمینیسم، و فمینیسم اسلامی را باعث شد.
فمینیسم پستمدرن، باعث افول فمینیسم در اواخر قرن بیستم شد[۳۴]؛ چه آنکه فروکاستن این نظریه به گستره وسیعی از نگرشهای زنانه، بدون یک[۳۵] محور بنیادی و اساسی به شکست تدریجی تفکر فراگیر فمینیسم انجامید[۳۶].
گرایشهای فمینیسم
"فمینیسم"، در کلیت خود، نوعی جریان و رویکرد است؛ اما با توجه به زمان، جغرافیا و فرهنگ پیدایش و تفاوتهایی که در مبانی فکری آنها دیده میشود، دارای تشتت و تکثر آشکاری است تا جایی که برخی به جای واژه "فمینیسم"، از عبارت "فمینیسمها" استفاده کردند.
با وجود همه اختلافاتی که در گرایشهای متعدد فمینیسمی به چشم میخورد، آنان دو سؤال مشترک دارند: نخست آنکه چرا زنان در تاریخ فروتر از مردان بودهاند و دیگر آنکه راهکار نجات از این وضعیت چیست؟ آنان با تمام توان درصدد جواب این دو سؤال هستند.
جواب پرسش اول در اندیشههای فمینیستی این است که زنها به خاطر جنسیت به تبعیض گرفتار شدهاند و در جواب به سؤال دوم معتقدند که با اصلاحنظام اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، باید این فروتری را از بین برد[۳۷]. در حقیقت، تمام گرایشهای برآمده از دل فمینیسم، با وجود تمام اختلافات، در این دو اصل اشتراک دارند یا به عبارتی، همه در این دو راهحل، هم عقیدهاند.
تا امروز پنج گرایش فمینیسمی[۳۸]، سر برآورده که اگر فمینیسم اسلامی را هم به عنوان رویکردی مستقل بدانیم، به شش گرایش میرسند:
فمینیسم لیبرال:تفکر "فمینیسم لیبرال"، بر این اساس پدید آمد که زنان به علت جنسیت گرفتار تبعیض اند[۳۹]. از چهرههای برجسته این نوع بینش میتوان به "استوارت میل"، نویسنده کتاب انقیادزنان، "ماری ولستن کرافت"، نویسنده کتاب استیفای حقوقزنان و "بتی فریدان"، نویسنده کتاب راز و رمز زنانگی و بنیانگذار سازمان ملی زنان (NOW)، بزرگترین و فعالترین سازمان بینالمللی زنان اشاره کرد.
فمینیسم مارکسیستی: ترکیبی از تفکرات فمینیسم و مارکسیست و با نگاه نفی سرمایهداری در رسیدن به اهداف فمینیسمی سر برآورد؛ زیرا به نظر "فردریش انگلس"، از بنیانگذاران این نظریه، جامعه طبقاتی موجب ستم بر زنان است[۴۰]. از شخصیتهای آنان "رزالو گزامبورگ" از رهبران جنبش زنان کارگر لهستانی و از بنیانگذاران آن "کارل مارکس" و "فردریش انگلس" را که در قرن نوزدهم بودند، میتوان نام برد. انگلس در آن عصر، با نوشتن کتاب منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت به تحلیل علت فرودستی زنان در جوامعسرمایهداری پرداخت[۴۱].
فمینیسم رادیکال: این نظریه، براساس نفی جنسیتی و مردسالاری شکل گرفته است. "سیمون دوبوار" دراینباره میگوید: "طبیعت، زن و مرد ندارد و هیچ انسانی زن یا مرد متولد نشده است؛ بلکه هویت زنانه و مردانه را در طول تاریخ کسب میکنند. ازاینرو، تقسیم وظایف به زنانه و مردانه معنا ندارد"[۴۲]. آرمان بنیانگذاران آن، تحقق جامعه فاقد جنسیت است[۴۳]. از نظریهپردازان سرشناس این رویکرد، سیمون دوبوار، بنیانگذار موج دوم و "شولا میت فایرستون" نویسنده کتاب دیالکتیک جنسیت را میتوان نام برد.
سوسیال فمینیسم: این گرایش مرکب از دو دیدگاه مارکسیسم و رادیکال فمینیسم به وجود آمده است؛ یعنی سردمداران آن بر این عقیده بودند که هم نظام اقتصادیسرمایهداری و هم جنسیتی پدرسالارانه علتستم و سرکوبزنان است. از نظر آنها، تا زمانی که زنانبرابریاجتماعی به دست نیاورند، کسب حقوق برابر بیمعناست[۴۴].
از نظریهپردازان آنها، هایدی هارتمن و جولیت میچل انگلیسی، نویسنده کتاب جایگاه طبقاتی زن است که هر دو، مردان و سرمایهداران را سوداگران ظلم به زنان میداند.
فمینیسم اسلامی: بر اساس قرائت پستمدرن و راهی میان شریعتمداری و فمینیسم غربی است. این گرایش، از فمینیسم در کشورهای اسلامی، به ویژه در میان دگراندیشان ایران پدید آمد که حدود دو دهه از عمر آن میگذرد.
این جریان که بر مبنای تفکرات سکولاریستی شکل گرفت، اسلام فقاهتی را با توجه به اینکه مراجع همه مرد بودند، "اسلام مردسالارانه" میخوانند و معتقدند که باید پیرایههای مردسالارانه را از شیوههای اجتهادی بزداییم.
اصول جهانبینی و معرفتشناسی فمینیسم، منشأ پیدایش و پیامدهای چالشبرانگیزی بوده است. ازاینرو، در این قسمت در مقام نقد و تحلیل به اهم بنمایههای فکری فمینیسم پرداخته خواهد شد.
نسبیگرایی اخلاقی: در این نگرش، هیچ اصل و قانوناخلاقی مطلق و ثابتی که در همه زمانها و مکانها و بین همه افراد و جوامع قابل تمسک باشد، وجود ندارد. نتایج فمینیسمی آن عبارت است از:
فردگرایی و عدم توجه به حقوق دیگران، مانند حق حیات برای جنین؛
اصالت دادن به صفات مردانه، در حالی که ویژگی مردان خود متغیر و غیرثابت است؛
↑ویلفورد نیز همین نگاه را عامترین و مبناییترین تعریف از نظر گروههای مختلف فمینیستی ارائه میدهد. (ویلفورد، فمینیسم، مقدمهای بر ایدئولوژیهای سیاسی، ص۳۴۶)
↑کرمی، «فمینیسم»، مجموعه مقالات فرهنگ واژه ها، ص۴۲۳.