مصقلة بن هبیره شیبانی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۵ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۱:۰۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مصقله و نامه امیرالمؤمنین (ع) به او

مَصْقَلَة بن هُبَیره شیبانی، مکنی به ابومغلس و ملقب به ابوالفضل به دستور عبدالله بن عباس به فرمانداری اردشیر خره، از نواحی استان فارس، منصوب شده بود[۱]. به امام گزارشی رسید مبنی بر اینکه مصقله بیت المال را به مصرف خانواده و نزدیکان خویش رسانده است. امام ضمن نامه‌ای از کیفیت ماجرا جویا شد و خطاب به او چنین نوشت: "به من از تو خبری رسیده که اگر آنرا به‌جا آورده باشی خدای خود را به خشم آورده‌ای (رحمت او شامل حالت نمی‌شود) و امام و پیشوایت را غضبناک ساخته‌ای (که باید از تو انتقام بکشد، زیرا خبر رسیده): که تو اموال مسلمان‌ها را که نیزه‌ها و اسب‌هاشان آنرا گرد آورده و خون‌هاشان بر سر آن ریخته شده، در بین عرب‌های خویشاوند خود که تو را گزیده‌اند، قسمت می‌کنی. پس سوگند به خدایی که دانه را (زیر زمین) شکافته و انسان را آفریده، اگر این کار (که خبر داده‌اند) راست باشد، از من نسبت به‌خود زبونی یابی و از مقدار و مرتبه نزد من سبک شوی. پس حق پروردگارت را خوار مگردان و دنیایت را به کاستن دینت آباد مکن، که (در روز رستاخیز) در جرگه آنان که از جهت کردارها زیان‌کارترند خواهی بود. آگاه باش حق کسی که نزد تو و نزد ماست از مسلمان‌ها در قسمت کردن این مال‌ها یکسان است. پیش من بر سر آن مال می‌آیند و برمی‌گردند (چنان‌که هر کس برای آب به سرچشمه می‌رود و برمی‌گردد و چشمه بی‌تفاوت به همه آب می‌بخشد. بنابراین حق نداری آن مال‌ها را به خویشاوندانت اختصاص دهی)"[۲]. مصقلة بن هبیره شیبانی، ضمن نامه‌ای از این موضوع تبری جست. امام نیز سخن او را تصدیق کرد[۳].

مصقله و آزاد کردن اسیران و پرداخت نکردن وجه آنها

چندی بعد شخصی از خوارج به نام "خِریت بن راشد ناجی" علیه امام قیام کرد. او از کوفه به مدائن و سپس به اهواز و فارس رفت و تنی چند را کشت و عشایر بنی‌ناجیه را به بهانه ندادن زکات تحریک و با خود همگام کرد. امام(ع) معقل بن قیس را مأمور کرد تا فتنه آنها را فرونشاند. معقل بر آنها چیره شد، زکات عقب‌مانده را از آنان بازستاند و نصاری بنی‌ناجیه را به اسارت گرفت. معقل همراه اسرا در حرکت بود تا به شهر اردشیر خره رسید. مصقله با مشاهده اسیران تحت تأثیر احساسات قرار گرفت و آنان را خرید و آزاد کرد. چندی بعد امام(ع) در نامه‌ای مصقله را به پرداخت بدهی‌اش امر کرد و او را به‌سوی خود فراخواند. مصقله در کوفه توان پرداخت همه بدهی را نداشت و بخشی از آن را پرداخت کرد. امام نپذیرفت و تمام وجه را مطالبه کرد. او که اوضاع را نابسامان می‌دید، به معاویه پناه برد. امام(ع) پس از خروج او چنین فرمود: "خدا مصقله را زشت سازد! رفتاری کرد مانند رفتار بزرگان (اسیرانی خرید و آزاد کرد) و گریخت مانند بندگان. پس هنوز مدح‌کننده را گویا نکرده، خاموش گردانید و توصیف‌کننده تصدیق کار او را نکرده مجبور به توبیخ و سرزنش او شد (آزاد کردن اسیران سبب مدح و ثنای او شد، ولی چون برای پرداخت بهای آنها نزد دشمن گریخت، مدح خود را به ذم تبدیل کرد و سبب ملامت خلق شد) و اگر می‌ماند و نمی‌رفت آنچه را که مقدور او بود می‌گرفتیم و (برای دریافت باقی) منتظر زیاد شدن مال او می‌شدیم"[۴].[۵]

مصقله بعد از فرار

مصقلة بن هبیره شیبانی از آن پس در خدمت حکومت اموی قرار داشت. او در زمره کسانی است که هنگام تبعید حُجر بن عَدی، یار سِر و یاور مخلص امام علی(ع)، شهادت بر کفر او دادند و راه را بر تبعید و شهادت او باز کردند. تاریخ دقیق مرگ او روشن نیست. مرگ او را در منطقه طبرستان و در زمان امارت ضحاک بن قیس در دوره خلافت معاویه دانسته‌اند[۶].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. مناطق فارس، کرمان و اهواز زیرمجموعه شهر بصره بودند که تحت کنترل عبدالله بن عباس قرار داشتند.
  2. «بَلَغَنِي عَنْكَ أَمْرٌ إِنْ كُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ إِلَهَكَ وَ عَصَيْتَ إِمَامَكَ؛ أَنَّكَ تَقْسِمُ فَيْءَ الْمُسْلِمِينَ الَّذِي حَازَتْهُ رِمَاحُهُمْ وَ خُيُولُهُمْ وَ أُرِيقَتْ عَلَيْهِ دِمَاؤُهُمْ فِيمَنِ اعْتَامَكَ مِنْ أَعْرَابِ قَوْمِكَ. فَوَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَئِنْ كَانَ ذَلِكَ حَقّاً لَتَجِدَنَّ لَكَ عَلَيَّ هَوَاناً وَ لَتَخِفَّنَّ عِنْدِي مِيزَاناً، فَلَا تَسْتَهِنْ بِحَقِّ رَبِّكَ وَ لَا تُصْلِحْ دُنْيَاكَ بِمَحْقِ دِينِكَ فَتَكُونَ مِنَ الْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا. أَلَا وَ إِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَكَ وَ قِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ فِي قِسْمَةِ هَذَا الْفَيْءِ سَوَاءٌ، يَرِدُونَ عِنْدِي عَلَيْهِ وَ يَصْدُرُونَ عَنْه»؛ نهج البلاغه، نامه ۴۳.
  3. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۷۱۲-۷۱۳.
  4. «قَبَّحَ اللَّهُ مَصْقَلَةَ، فَعَلَ فِعْلَ السَّادَةِ وَ فَرَّ فِرَارَ الْعَبِيدِ، فَمَا أَنْطَقَ مَادِحَهُ حَتَّى أَسْكَتَهُ وَ لَا صَدَّقَ وَاصِفَهُ حَتَّى بَكَّتَهُ، وَ لَوْ أَقَامَ لَأَخَذْنَا مَيْسُورَهُ وَ انْتَظَرْنَا بِمَالِهِ وُفُورَهُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۴۴.
  5. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۷۱۲-۷۱۳.
  6. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۷۱۲-۷۱۳.