مسجد النبی در تاریخ اسلامی
مقدمه
رسول خدا(ص) روز جمعه از قبا حرکت کردند و در وادی "رانوناء" که در محله بنی سالم بن عوف بود، نماز جمعه خواندند، و این، نخستین نماز جمعه پیامبر(ص) در مدینه بود[۱].
بزرگان قبایل مدینه، هر کدام از پیامبر(ص) تقاضا کردند که آن حضرت در منزل ایشان وارد شوند؛ اما پیامبر(ص) میفرمود: "راه شتر را باز بگذارید. او مأمور است". سرانجام شتر پیامبر(ص) در محله بنیمالک بن نجار زانو به زمین زد، و از آنجا که هنگام زانو زدن شتر، ابوایوب انصاری، زاد و توشه حضرت را به خانه خود برده بود، رسول خدا(ص) در منزل وی سکونت گزید[۲] و تا هفت ماه آنجا ماند[۳].
در منابع تاریخی آمده است که پیامبر خاتم(ص) هنگام ورود به شهر یثرب (مدینه منوره) امر فرمود در زمینی که شتر ایشان در آن زانو زده بود، مسجدی ساخته شود[۴]. درباره مالک زمین گفته شده است: آن زمین که محل نگهداری شتران بود، در ملکیت سهل و سهیل، فرزندان عمرو بود که در آن زمان به علت فوت پدر، تحت سرپرستی معاذ بن عفراء[۵] و یا اسعد بن زراره[۶] قرار داشتند. پیامبر(ص)، تقاضای خرید آن زمین را برای ساختن مسجد مطرح کرد.
آوردهاند که در پاسخ این تقاضا، سهل و سهیل خواستار هبه زمین به رسول الله(ص) شدند[۷] یا معاذ بن عفراء گفت: من سهل و سهیل را راضی خواهم کرد[۸]؛ اما پیامبر(ص) قبول نکرد و زمین را از آنها خرید[۹]. این در حالی است که بنا بر نقلی قابل قبول، نزد طبری، "بنی نجار" مالکان زمین بودند، و در آن چند نخل و قبوری از دوران جاهلیت وجود داشت. پیامبر(ص) از آنها خواست قیمت زمین را از حضرت دریافت کنند؛ اما آنها در پاسخ گفتند: "قیمتی جز ثواب نزد خدا نمیخواهیم"[۱۰]. عموم مسلمانان در ساخت این مسجد فعالیت داشتند و خود حضرت، همپای دیگر مسلمانان در این کار میکوشید[۱۱]. پایههای اصلی را تا سه ذراع با سنگ و بقیه را با خشت چیدند. آن گاه چند ستون از چوب خرما برافراشتند و روی آن را با شاخ و برگ نخلها پوشاندند، و چون از ایشان درباره سقف مسجد پرسیدند، فرمود: "سایهبانی چون، سایهبان موسی کافی است"[۱۲]. از این پس این مسجد، مرکز فعالیتها و تصمیمگیریهای مسلمانان و مقر فرماندهی اسلام شد.
پس از اتمام بنای مسجد، در اطراف آن منازلی برای رسول خدا(ص) و اصحاب ساخته شد[۱۳]. از این منازل، درهایی به مسجد باز بود که بعدها با فرمان الهی و نزول جبرئیل همه آنها جز در منزل پیامبر(ص) و علی بن ابی طالب(ع) بسته شد[۱۴][۱۵].
تأسیس مسجد النبی
یثرب جایگاه امنی بود که اهل اسلام بعد از هجرت در آن به آسودگی رسیدند. اولین کار پیامبر در این شهر که «مدینة النبی» نام گرفت، این بود که جامعهای تازه بسازد: «امت واحده»، «امت اسلام»؛ لذا در ابتدا چند کار بسیار مهم انجام داد: اول آنکه در زمینی که در کنار محل سکنای موقت آن حضرت -منزل ابو ایوب انصاری- قرار داشت، مسجدی ساخت[۱۶]. ایشان زمین آن را خریداری فرموده و همه مسلمانان را در ساختن آن شریک ساخت. بنای اول مسجد پیامبر بسیار ساده بود؛ دیوارهایی از خشت خام داشت که به طور ساده کنار هم چیده شده بودند. این چهار دیواری مستطیل شکل بود؛ به طول هفتاد ذراع و عرض شصت ذراع. همه مسلمانان که در اطراف مسجد خانه داشتند، درب خانههاشان را به مسجد باز کردند. قبله مسجد نیز در آن روزگار به سمت بیت المقدس بود[۱۷].
در سالهای بعد یعنی سال هفتم، بعد از غزوه خیبر[۱۸]، آنگاه که جمعیت مسلمانان بیشتر شده بود، مسجد را تجدید بنا کردند و به صورت مربعی با طول و عرض صد ذراع (یعنی تقریباً پنجاه متر در پنجاه متر) درآمد[۱۹].
این بار بخش زیرین دیوار از سنگ و بقیه را از خشت خام ساختند[۲۰]. خشتها به صورت نر و ماده در کنار هم چیده شده بودند. ارتفاع دیوار نیز به اندازه قامت یک انسان معمولی بود[۲۱]. دیوار غربی به عنوان شاخص برای تعیین وقت نماز ظهر و عصر به کار میرفت. ستونهای به کار رفته در این دیوارها از درختان خرما بود.
کمی بعد از ساختن مسجد، مسلمانان از گرما و آفتاب به پیامبر شکایت کردند و ایشان اجازه فرمودند چند ستون در داخل صحن مسجد بنا کنند؛ چیزی شبیه یک داربست[۲۲]. آنگاه بر روی آن برگ و شاخههای درخت خرما را ریختند تا از گزند گرما و تابش آفتاب در امان باشند. گاه و بیگاه نیز باران شدید آنها را آزار میداد؛ اما پیامبر اجازه ندادند تا سقفی بزنند، فرمودند: «لَا عَرِيشٌ كَعَرِيشِ مُوسى(ع)»[۲۳].
زمین مسجد، زمینی معمولی از رمل و خاک بود؛ لذا وقتی باران میآمد، پیشانیها که بر روی همان خاکها سجده کرده بودند، گلآلود میشد[۲۴]، سنت پیامبر سجده بر زمین و خاک بود. بعدها در زمان خلیفه دوم، کف مسجد را با سنگریزه فرش کردند؛ یعنی با چیزی مثل شن و ماسه. مسجد سه در ورود و خروج داشت. یکی در قسمت شمال و یکی در غرب به نام «باب الرحمة» و یکی هم در شرق به نام «باب جبرئیل»[۲۵].[۲۶]
بررسی ماجراهایی از ساخت مسجد
از محل ساختن خشت، هر مسلمانی یک خشت برداشته و به کنار مسجد میآمد. ولی مردم بر دوش عمار دو خشت بار میکردند. عمار به ستوه آمده بود و شکایت به پیامبر آورد که اینها با این بار سنگینی که بر من بار میکنند، مرا کشتند! پیامبر فرمود: اینها تو را نمیکشند، بلکه آن دسته ستمگر تو را میکشند. این سخن پیامبر در جنگ صفین بازگو شد، غوغایی در لشکر معاویه که عمار را کشته بود به پا کرد. عثمان در آوردن خشتهای مسجد شرکت داشت. اما هر بار که یک خشت میآورد، مدتی لباس خودش را میتکاند. امیرالمؤمنین که در ساختن مسجد حضور داشت و کمک میکرد، زیر لب شعری میخواند: «لا یستوی من یعمر المساجد یدأب فیها قائما و قاعدا و من یری عن الغبار حائدا»؛
«هیچگاه کسی که با کوشش و جدیت تمام در حال قیام و قعود به کار ساختمان مسجد مشغول است با کسی که روی خود را از خاک و غبار میگرداند مساوی و برابر نیست»[۲۷].
عمار بن یاسر که این ارجوزه را از علی(ع) یاد گرفته بود، زیر لب زمزمه میکرد، عثمان بن عفان که گوشهای نشسته و عصایی در دست داشت این ارجوزه را از عمار شنید و پیش خود خیال کرد عمار به او گوشه میزند و منظورش از جمله آخر اوست، از این رو بر آشفته پیش آمد و گفت: ای پسر سمیه من شنیدم که چه گفتی و چنان که گفتارت را ادامه دهی با این عصا بینی تو را خرد خواهم کرد!
پیغمبر که این سخن را از عثمان شنید، غضبناک شده فرمود: اینان را با عمار چه کار؟ عمار آنها را به سوی بهشت میخواند و آنها او را به طرف آتش دوزخ دعوت میکنند، «عَمَّارٌ جِلْدَةٌ بَيْنَ عَيْنَيَ وَ أَنْفِي»: همانا عمار، پوست میان دو چشم من است. آن گاه فرمود: از این پس اگر سخنی از آن مرد(یعنی عثمان) شنیدید به وی اعتنا نکرده و از او دوری کنید![۲۸].
مورخان مکتب خلافت در مورد آن صحابی که عمار را به ضرب و شتم تهدید کرده و پیامبر را به خشم آورد، سخت به مشکل افتادهاند و اغلب کوشیدهاند که این نام مستور بماند. گروهی اصولاً داستان بنای مسجد را به اختصار تمام گذاردهاند و جریان فوق الذکر را به کلی حذف کردهاند. کلاعی صاحب الاکتفاء و ابن سید الناس صاحب عیون الاثر به این راه رفتهاند. پارهای به ابهام از او نامبردهاند. ابن هشام صاحب السیرة النبویة و سهیلی شارح آن، صاحب الروض الانف از این دستهاند، بالاخره دسته سوم به تحریف و تبدیل آن کوشیدهاند. صاحب سیره شامیه و صاحب سیره حلبیه در شمار این گروهند.
ابن هشام از دسته دوم میگوید: چون عمار رجز را تکرار کرد، مردی از اصحاب رسول خدا(ص) گمان کرد که تعریض سخن با اوست. بعد از این اضافه میکند: ابن اسحاق نام این مرد صحابی را آورده است، اما دیگر هیچ نمیگوید[۲۹]. اما سهیلی شارح سیره ابن هشام در توضیح این بخش میگوید: ابن اسحاق این مرد را نام برده است، اما ابن هشام از نام بردن او کراهت داشته است؛ زیرا نمیخواسته است نام فردی از اصحاب رسول را به بدی یاد کند. به همین دلیل سزاوار نیست که ما به تحقیق و جست و جو از این نام بپردازیم[۳۰]. اینها بدین شکل به خفای این نام میکوشند.
اما کاری که دسته سوم میکنند به هیچ وجه قابل گذشت نیست. آنها میکوشند حتی این مقدار نیز حساسیت بر نیانگیزند؛ زیرا ممکن است کسی بعد از خواندن سیره ابن هشام درصدد جستوجوی نام حقیقی این صحابی برآید؛ لذا یکسره مسأله را تغییر میدهند، این نام را با نامی شبیه آن، عوض و بدل میکنند و سرانجام از گردونه این بازیگری با حقایق نام عثمان بن مظعون صحابی بزرگ پیامبر بیرون میآید.
اما این چارهجویی هم بینتیجه مانده است؛ زیرا کسی که به احوالات عثمان بن مظعون آشنا باشد، یا فرصت یابد به یکی از مصادر ترجمه احوال او مراجعه کند، خیلی ساده به دروغین بودن این انتساب پی خواهد برد؛ چراکه عثمان بن مظعون به اتفاق همه مصادر موجود از زهاد و عباد صحابه شناخته شده و به اجتناب از مظاهر و شهوات و لذایذ دنیا شهرت داشت، آن قدر روزها را به روزه و شبها را به قیام و عبادت گذرانده که مورد نهی و عتاب پیامبر اکرم(ص) قرار گرفته است[۳۱]؛ لذا اینکه کسی بگوید: او مردی رفاه طلب بوده و حتی از اندک غبار هم گریزان بوده است، به هیچ وجه قابل قبول نیست[۳۲].[۳۳]
منابع
پانویس
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۴؛ علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۲۷۹.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۸۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۳۹۶.
- ↑ قاضی خانی، حسین، اقدامات اولیه پیامبر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۴۹.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۳۹۴: احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۸۳.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، ج۲، ص۳۹۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۸۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة فی احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۵۳۸.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۸۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة فی احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۵۳۸.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، ج۲، ص۳۹۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۸۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة فی احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۵۳۸.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، ج۲، ص۳۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۸۴-۱۸۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۸۵؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۲۱۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۸۵؛ محمد بن جریر طبری، اعلام الوری یا علام الهدی، ج۱، ص۱۵۸.
- ↑ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص۱۵۹-۱۶۰؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۴، ص۴۶۷.
- ↑ قاضی خانی، حسین، اقدامات اولیه پیامبر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۵۰-۱۵۱.
- ↑ السیرة النبویة، ج۱، ص۴۹۶؛ سبل الهدی، ج۳، ص۲۷۳.
- ↑ در سال دوم قبله مسلمانان به سوی کعبه علی از سمت شمال به سمت جنوب تغییر یافت.
- ↑ سبل الهدی، ج۳، ص۴۹۰.
- ↑ وفاء الوفاء، ج۱، ص۳۳۴؛ سبل الهدی، ج۳، ص۴۹۰.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۳۹.
- ↑ به طوری که بعد از زدن سقف بر روی آن، گاه سر به سقف برخورد میکرد. کافی، ج۳، ص۲۹۵؛ من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۱۷.
- ↑ وفاء الوفاء، ج۱، ص۳۳۶.
- ↑ وفاء الوفاء، ج۱، ص۳۳۹؛ کافی، ج۳، ص۲۶۹.
- ↑ صحیح البخاری، ج۱، ص۳۳۶.
- ↑ وفاء الوفاء، ج۱، ص۳۳.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۸۹.
- ↑ السیرة النبویة، ج۱، ص۴۹۷؛ الدر النظیم فی مناقب الأئمة اللهامیم، ص۱۲۱.
- ↑ الروض الانف، ج۴، ص۱۶۲؛ سبل الهدی، ج۳، ص۳۳۶؛ العقد الفرید، ج۵، ص۹۰؛ وفاء الوفاء، ج۱، ص۲۵۴.
- ↑ السیرة النبویة، ج۱، ص۴۹۷.
- ↑ الروض الانف، ج۴، ص۱۶۰.
- ↑ تقریباً همه مصادر به اتفاق داستانهای زهد و دوری از دنیا و عبادت عثمان بن مظعون را نقل کردهاند. ر.ک: الطبقات الکبری ج۳، ص۳۹۳ تا ۴۰۰، ط. بیروت؛ الاستیعاب ج۳، ص۱۰۵۳ تا ۱۰۵۶؛ اسدالغابة ج۳، ص۵۹۸ تا ۶۰۱؛ ابن اثیر در این کتاب مینویسد: و کان اشد الناس اجتهادا فی العبادة یصوم النهار و یقوم اللیل و یجتنب الشهوات و یعتزل النساء ص۵۹۹؛ الاصابة، ج۲، ص۴۵۷، ش۵۴۵۵؛ حلیة الاولیاء ج۱؛ صفة الصفوة، ج۱، ص۴۴۹ تا ۴۵۴.
- ↑ برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به مقاله «مفصلترین سیره پیامبر اکرم»، تالیف: محمدعلی جاودان، مجله آیینه پژوهش، سال ۱۳۷۴، شماره ۳۲.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۹۰.