آیا آیه ۲۰ سوره شعراء بر عدم عصمت حضرت موسی دلالت می‌کند؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا آیه ۲۰ سوره شعراء بر عدم عصمت حضرت موسی دلالت می‌کند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ عصمت
مدخل بالاترعصمت پیامبران
مدخل اصلیعصمت حضرت موسی
مدخل وابستهعصمت - پیامبران - حضرت موسی
تعداد پاسخ۳ پاسخ

آیا اعتراف حضرت موسی به گمراه بودن بر عدم عصمت ایشان دلالت می‌کند؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث عصمت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.

تبیین شبهه

قرآن کریم در یکی از آیات خود از اعتراف حضرت موسی(ع) بر گمراهی خویش سخن به میان آورده و می‌فرماید: ﴿قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ[۱]. روشن است که اعتراف به گمراهی با عصمت منافات دارد.

پس از آنکه فرعون از ماجرای کشته شدن یک قبطی به دست حضرت موسی(ع) آگاه شد، درصدد تعقیب آن حضرت برآمد؛ پس حضرت موسی(ع) از شهر خارج شد و به مدین گریخت[۲]. سال‌ها گذشت تا اینكه موسی(ع) به نبوت رسید و مأموریت یافت كه نزد فرعون برود و فرعونیان را به راه حق دعوت كند. در این هنگام موسی آن حادثه را به یاد آورد و به خدا گفت: ﴿وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنبٌ فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ[۳]. پس خدا به حضرت موسی(ع) وعده داد كه او را حفظ كند.

وقتی حضرت موسی(ع)، به اتفاق برادرش هارون(ع)، نزد فرعون رفت، فرعون او را شناخت و سابقۀ حضرت را به رخ او كشید. ﴿قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ[۴] و جریان كشتن قبطی را نیز یادآور شد: {﴿وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ[۵]. حضرت موسی(ع) در جواب فرمود: ﴿قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ[۶].

دو جملة ﴿وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ و ﴿وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنبٌ، موهم این است كه پیامبران نیز ممكن است پیش از نبوتشان مرتكب گناه شوند و در گمراهی باشند.

پاسخ جامع اجمالی

به این شبهه پاسخ‌هایی به شرح زیر داده‌اند:

پاسخ نخست: ضلالت در آیه به معنای گم کردن راه سلامت: «ضالین» از ماده «ضلال» است و «ضلال» در اصل به معنای گم کردن راه مستقیم است. ضلالت معنای گسترده‌ای دارد و تنها به معنای گمراهی از دین و آیین حق نیست (راه نیافتن به مقصود و هدف و از دست دادن راه درست؛ خواه مقصود و هدفحق باشد یا باطل)[۷]. این تعبیر در مورد شخصی مانند حضرت موسی(ع) که با کشتن آن مرد فرعونی جان خود را به خطر انداخت نیز صدق می‌کند. به دیگر سخن، او راه سلامت را رها کرد و به راهی پردردسر گام نهاد[۸]. پس حضرت به گمراهی خود در گذشته اعتراف می‌کند و هرگز مقصود وی این نبوده است که با این کار، در ردیف گمراهان قرار گرفته‌ام. از آنجا که فرعون آن حضرت را در شمار کافران می‌پنداشت، حضرت ضمن مردود ساختن این پندار، به گمراهی و سرگردانی خود در مورد کاری که انجام دادن آن بایسته بود، اعتراف کرد[۹]؛ یعنی من از راه درست منحرف شدم و خود را به هلاکت افکندم[۱۰].

پاسخ دوم: ناآگاهی حضرت از رسالت آینده خود: ضلالت به معنای جهالت و گمراهی در دین نیست، بلکه مراد این است که هنوز به مقام رسالت نرسیده بود[۱۱]. یعنی حضرت از آن رسالت حکیمانه‌ای که پس از انجام دادن آن کار و بیرون رفتن از شهر بدان نایل آمد، آگاهی نداشت و با انجام دادن آن کار، این رسالت را به تأخیر انداخت[۱۲].

نقد این پاسخ این است که اگر ضلالت این گونه معنا یابد، با مقام پاسخ‌گویی به فرعون چندان تناسبی ندارد؛ چراکه در آنجا از رسالت حضرت موسی(ع) سختی به میان نیامده بود و فرعون این موضوع را رد و انکار می‌کرد. چگونه می‌توان در مورد موضوعی که او در موضع انکار آن قرار دارد، عذر آورد؟

پاسخ سوم: مراد از ضلالت؛ همان محبت و دوستی: مراد از ضلالت در اینجا، همان محبت و دوستی است[۱۳]؛ یعنی هنگامی که من آن کار را انجام دادم، انگیزه‌ام تنها محبت الهی بود. کلمه ضلال در آیه شریفه ﴿قَالُوا تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلَالِكَ الْقَدِيمِ[۱۴]، به معنای محبت تفسیر شده است[۱۵] (البته منظور مفسرانی که چنین تفسیر کرده‌اند، این بوده است که حضرت یعقوب(ع) در محبتش به حضرت یوسف(ع) در گمراهی بوده است).

ایرادهای این تفسیر چنین تبیین شده است که اولاً این معنا با سیاق این آیات ناهمخوان است؛ ثانیاً ادب قرآن، تفسیر ضلال به محبت را برنمی‌تابد. چگونه می‌توان محبت الهی را ضلال نامید؟![۱۶].

پاسخ چهارم: ضلالت؛ همان انجام دادن کار بدون اندیشه: مقصود از ضلالت این است که حضرت بدون اندیشیدن در فرجام کار، آن را انجام داد.

در نقد این پاسخ گفته شده: این خود نوعی اعتراف به جرم و گناه است و با آیه شریفه ﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا...[۱۷] سازگاری ندارد؛ زیرا طبق این آیه، حضرت پیش از این ماجرا، از حکمت و علم الهی برخوردار بوده است و این چنین اقدام بی‌مبالات، با حکمت تنافی دارد[۱۸].

پاسخ پنجم: بیان این سخن بر اساس توریه: حضرت در این گفتار خود توریه کرده و مقصودش از ضلالت این بوده است که من هنگام عزیمت به مصر، راه را گم کردم؛ ولی فرعون از این گفتار برداشت دیگری داشته است[۱۹]. در واقع معنای ظاهری سخن حضرت این بود که من در آن زمان راه حق را نیافته بودم و پس از آن، خداوند راه حق را به من نشان داد و مقام رسالت بخشید؛ ولی در باطن، مقصود دیگری داشت و آن این بود که من نمی‌دانستم این کار مایه این همه دردسر می‌شود، و گرنه اصل کار، حق و مطابق عدالت بود[۲۰].

ایراد این تفسیر در این است که چون حمل بر توریه برخلاف ظاهر گفتار است، پس نیازمند دلیل و شاهد است؛ همان‌گونه که توریه در گفتار بدون ضرورت نیز بر خلاف احتیاط است. پس اگر بتوان برای این گفتار حضرت موسی(ع) توجیهی درست یافت، دیگر حمل بر توریه، توجیهی نخواهد داشت[۲۱].

پاسخ ششم: ضلال به معنای جهل به مصلحت کار: وجهی که علامه طباطبایی ذکر کرده این است که از آن جایی که «حکم» در آیه شریفه، مقابل «جهل» قرار گرفته است، معلوم می‌شود مراد از «ضلال»، جهل است؛ زیرا حکم به معنای رسیدن به حقیقت هر امری و یقینی بودن نظریه در تطبیق دادن عمل با آن است. در نتیجه، معنای حکم، قضاوت به حق در خوبی یا بدی یک عمل و تطبیق عمل با آن قضاوت است و این قضاوت به حق همان است که به انبیا(ع) داده می‌شود، هم چنان که قرآن کریم درباره آنان فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ[۲۲]، یعنی در بین مردم به حق حکمرانی و قضاوت کنند. حضرت موسی نیز از بیان این تعبیر مرادش این است که اگر آن روز آن عمل را کردم، به خاطر این بود که مصلحت کار را نمی‌دانستم. یک نفر از بنی‌اسرائیل از من کمک خواست، من هم او را یاری کردم و هرگز احتمال نمی‌دادم که این یاری او به کشته شدن مرد قبطی می‌انجامد و من سال‌ها از سرزمین مصر، وطنم دور باشم[۲۳]. به عبارت دیگر از نظر علامه طباطبایی منظور از «ضلال»، در آیه شریفه، ‌این است که من در آن وقت نمی‌دانستم چگونه باید به این غائله خاتمه دهم و بهترین وجه خاتمه را نمی‌دانستم؛ لذا مشتی به او زدم و این اتفاق افتاد، بنابراین منظور از «ضلال»، جهل است و منظور از جهل، نیز جهل به بهترین وجه صلاح آن کار است[۲۴].

پاسخ هفتم: ضلال به معنای عمد نداشتن: «ضلال» به‌ معنای «عمد نداشتن» است؛ چنان‌كه جهل گاهی در مقابل علم و گاهی در مقابل عمد به كار می‌رود. منظور حضرت موسی(ع) این بود كه من قصد نداشتم او را بكشم،[۲۵] بلكه می‌خواستم اسرائیلی را نجات دهم. گویی حضرت فرموده است: وَأنَا مِن المُخطئین[۲۶].

پاسخ هشتم: مماشات با فرعون: سخن حضرت موسی(ع) یک نوع مماشات با فرعون است. فرعون گفت: «تو آن وقت گمراه بودی» و حضرت موسی(ع) نیز برای پایان دادن به این گفت‌وگو، از در مماشات وارد شد و گفت: «گمراهی آن زمان، ربطی به حالا ندارد»[۲۷].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

1. ناصر مکارم شیرازی؛
آیت الله مکارم شیرازی در کتاب «تفسیر نمونه» در این‌باره گفته‌‌اند:

«در قرآن کریم آمده که فرعون به حضرت موسی(ع) چنین گفت: ﴿قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ * وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ * قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ[۲۸]. هر چند از جمله: ﴿مِنَ الضَّالِّينَ[۲۹] و جمله ﴿وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنبٌ[۳۰]استفاده می‌شود که ممکن است انبیا(ع) قبل از نبوت مرتکب گناه شوند و در گمراهی و ضلالت باشند، ولی از این شبهه، مفسران تفسیرهای متعددی ارائه داده‌اند: بعضی از پاسخ‌ها درباره کلمه «ضلال» است، که مفسران برای پاسخ و رفع شبهه معنای دیگری برایش ارائه کرده‌اند که لازمه آن گناه بودن نیست، از جمله گفته‌اند ضلال، به معنای عدم عمد و نیز جهل است و جهل هم گاهی در مقابل علم به کار می‌رود و گاهی در مقابل عمد. در آیه شریفه نیز بدان معنا است که حضرت موسی(ع) می‌خواست بگوید: من قصد نداشتم او را بکشم، بلکه می‌خواستم اسرائیلی را نجات دهم، سهواً کشته شد، گویی می‌خواست چنین بفرماید: انا من المخطئین، قتل خطایی بود».

وجهی که علامه طباطبایی ذکر کرده این است که از آن جایی که «حکم» در آیه شریفه، مقابل «جهل» قرار گرفته است، معلوم می‌شود مراد از «ضلال»، جهل است؛ زیرا حکم به معنای رسیدن به حقیقت هر امری و یقینی بودن نظریه در تطبیق دادن عمل با آن است. در نتیجه، معنای حکم، قضاوت به حق در خوبی یا بدی یک عمل و تطبیق عمل با آن قضاوت است و این قضاوت به حق همان است که به انبیا(ع) داده می‌شود، هم چنان که قرآن کریم درباره آنان فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ[۳۱]، یعنی در بین مردم به حق حکمرانی و قضاوت کنند. حضرت موسی نیز از بیان این تعبیر مرادش این است که اگر آن روز آن عمل را کردم، به خاطر این بود که مصلحت کار را نمی‌دانستم. یک نفر از بنی‌اسرائیل از من کمک خواست، من هم او را یاری کردم و هرگز احتمال نمی‌دادم که این یاری او به کشته شدن مرد قبطی می‌انجامد و من سال‌ها از سرزمین مصر، وطنم دور باشم[۳۲]. به عبارت دیگر از نظر علامه طباطبایی منظور از «ضلال»، در آیه شریفه، ‌این است که من در آن وقت نمی‌دانستم چگونه باید به این غائله خاتمه دهم و بهترین وجه خاتمه را نمی‌دانستم؛ لذا مشتی به او زدم و این اتفاق افتاد، بنابراین منظور از «ضلال»، جهل است و منظور از جهل، نیز جهل به بهترین وجه صلاح آن کار است.

بنابراین آیه، عصمت حضرت موسی زیر سوال نمی‌رود؛ زیرا در قرآن تصریح شده بر این که حضرت موسی از بندگان مخلص بود[۳۳] و شیطان راهی به اغوای مخلصان ندارد، چنانچه خداوند متعال می‌فرماید:

«شیطان گفت: پروردگارا من (نعمت‌های مادی را) در زمین در نظر آنها زینت می‌دهم و همگی را گمراه خواهم ساخت. مگر بندگان مخلصت را». «(خداوند) فرمود: این راه مستقیمی است که بر عهده من است. که بر بندگانم تسلط نخواهی یافت»[۳۴].

با توجه به صراحت این آیات، حضرت موسی(ع) از بندگان مخلص بود و این مقامی است بسیار با عظمت، مقامی توأم با مصونیت الهی از لغزش‌ها و انحراف‌ها، مقام نفوذ ناپذیری در برابر شیطان و شخصیتی که دارای چنین مقام ارزشمندی باشد، هیچ وقت کاری که با عصمت او ناسازگار باشد انجام نمی‌دهد»[۳۵].
2. محمد تقی مصباح یزدی؛
آیت الله مصباح یزدی در کتاب «راه و راهنما شناسی» در این‌باره گفته‌‌اند:

«پس از آنکه فرعون از ماجرای کشته شدن یک قبطی به دست حضرت موسی(ع) آگاه شد، درصدد تعقیب آن حضرت برآمد؛ پس حضرت موسی(ع) از شهر خارج شد و به مدین گریخت[۳۶]. سال‌ها گذشت تا اینكه موسی(ع) به نبوت رسید و مأموریت یافت كه نزد فرعون برود و فرعونیان را به راه حق دعوت كند. در این هنگام موسی آن حادثه را به یاد آورد و به خدا گفت: ﴿وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنبٌ فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ[۳۷].[۳۸] پس خدا به حضرت موسی(ع) وعده داد كه او را حفظ كند.

وقتی حضرت موسی(ع)، به اتفاق برادرش هارون(ع)، نزد فرعون رفت، فرعون او را شناخت و سابقة حضرت را به رخ او كشید. ﴿قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ[۳۹] و جریان كشتن قبطی را نیز یادآور شد: {﴿وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ[۴۰]. حضرت موسی(ع) در جواب فرمود: ﴿قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ[۴۱].

دو جملة ﴿وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ و ﴿وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنبٌ، موهم این است كه پیامبران نیز ممكن است پیش از نبوتشان مرتكب گناه شوند و در گمراهی باشند.

به این شبهه پاسخ‌هایی به شرح زیر داده‌اند:

  1. «ضلال» به‌ معنای «عمد نداشتن» است؛ چنان‌كه جهل گاهی در مقابل علم و گاهی در مقابل عمد به كار می‌رود. منظور حضرت موسی(ع) این بود كه من قصد نداشتم او را بكشم[۴۲]، بلكه می‌خواستم اسرائیلی را نجات دهم. گویی حضرت فرموده است: وَأنَا مِن المُخطئین.
  2. منظور از ضلال در اینجا جهل و منظور از جهل، ناآگاهی از بهترین روش اصلاح كار است. مقصود حضرت موسی(ع) این بود كه من در آن وقت نمی‌دانستم چگونه می‌توان آن غائله را به بهترین وجه پایان داد؛ ازاین‌رو مشتی به او زدم و این اتفاق افتاد[۴۳].
  3. سخن حضرت موسی(ع) یک نوع مماشات با فرعون است. فرعون گفت: «تو آن وقت گمراه بودی» و حضرت موسی(ع) نیز برای پایان دادن به این گفت‌وگو، از در مماشات وارد شد و گفت: «گمراهی آن زمان، ربطی به حالا ندارد».
  4. منظور حضرت موسی(ع) از جملة ﴿وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنبٌ این بود كه كشتن آن قبطی در نظر قبطیان، گناه شمرده می‌شد[۴۴].
به‌ هرحال، واژه‌های «ذنب»، «كافر» و «ضالّ» در این آیات، در معانی اصطلاحی به كار نرفته و دلالت بر ارتكاب حرام ندارد»[۴۵].
3. جعفر انواری؛
حجت الاسلام و المسلمین انواری در کتاب «نور عصمت بر سیمای نبوت» در این‌باره گفته‌‌اند:

«پاسخ نخست: ضلالت در آیه به معنای گم کردن راه سلامت: «ضالین» از ماده «ضلال» است و «ضلال» در اصل به معنای گم کردن راه مستقیم است. ضلالت معنای گسترده‌ای دارد و تنها به معنای گمراهی از دین و آیین حق نیست (راه نیافتن به مقصود و هدف و از دست دادن راه درست؛ خواه مقصود و هدف حق باشد یا باطل)[۴۶]. این تعبیر در مورد شخصی مانند حضرت موسی (ع) که با کشتن آن مرد فرعونی جان خود را به خطر انداخت نیز صدق می‌کند. به دیگر سخن، او راه سلامت را رها کرد و به راهی پردردسر گام نهاد[۴۷]. پس حضرت به گمراهی خود در گذشته اعتراف می‌کند و هرگز مقصود وی این نبوده است که با این کار، در ردیف گمراهان قرار گرفته‌ام. از آنجا که فرعون آن حضرت را در شمار کافران می‌پنداشت، حضرت ضمن مردود ساختن این پندار، به گمراهی و سرگردانی خود در مورد کاری که انجام دادن آن بایسته بود، اعتراف کرد[۴۸]؛ یعنی من از راه درست منحرف شدم و خود را به هلاکت افکندم[۴۹].

به تعبیری دیگر، آن حضرت مصلحت و حق واقعی را نیافته بود و از نتایج کارش غافل بود؛ چون نمی‌دانست آن ضربه، سبب مرگ آن مرد خواهد شد[۵۰] (لازم نیست علم انبیا و امامان در هر موردی بالفعل باشد؛ بلکه اگر بخواهند، عالم خواهند شد: لهم علوم لا یکاد یعلم و ان ارادو اعلم شی علموا...[۵۱] و تنها به منظور تأدیب، آن ضربه را بر او زد. پس اصل کار پسندیده بود؛ گرچه به قتل آن شخص منجر شد. حال که چنین است، نباید آن حضرت از سوی فرعون به کافر بودن (کفران نعمت) متهم شود[۵۲]. مفسران پرشماری این دیدگاه را برگزیده‌اند[۵۳].

این تفاسیر را که از ایرادهای دیگر تفاسیر به دورند، می‌توان درست دانست. علامه طباطبایی پس از نقل وجوهی در تفسیر این آیه، آنها را به توجیه منتخب خود بازگشت پذیر می‌داند[۵۴].

پاسخ دوم: ناآگاهی حضرت از رسالت آینده خود: ضلالت به معنای جهالت و گمراهی در دین نیست، بلکه مراد این است که هنوز به مقام رسالت نرسیده بود[۵۵]. یعنی حضرت از آن رسالت حکیمانه‌ای که پس از انجام دادن آن کار و بیرون رفتن از شهر بدان نایل آمد، آگاهی نداشت و با انجام دادن آن کار، این رسالت را به تأخیر انداخت[۵۶].

نقد این پاسخ این است که اگر ضلالت این گونه معنا یابد، با مقام پاسخ‌گویی به فرعون چندان تناسبی ندارد؛ چراکه در آنجا از رسالت حضرت موسی (ع) سختی به میان نیامده بود و فرعون این موضوع را رد و انکار می‌کرد. چگونه می‌توان در مورد موضوعی که او در موضع انکار آن قرار دارد، عذر آورد؟

پاسخ سوم: مراد از ضلالت؛ همان محبت و دوستی: مراد از ضلالت در اینجا، همان محبت و دوستی است[۵۷]؛ یعنی هنگامی که من آن کار را انجام دادم، انگیزه‌ام تنها محبت الهی بود. کلمه ضلال در آیه شریفه ﴿قَالُوا تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلَالِكَ الْقَدِيمِ[۵۸]، به معنای محبت تفسیر شده است[۵۹] (البته منظور مفسرانی که چنین تفسیر کرده‌اند، این بوده است که حضرت یعقوب (ع) در محبتش به حضرت یوسف (ع) در گمراهی بوده است).

ایرادهای این تفسیر چنین تبیین شده است که اولاً این معنا با سیاق این آیات ناهمخوان است؛ ثانیاً ادب قرآن، تفسیر ضلال به محبت را برنمی‌تابد. چگونه می‌توان محبت الهی را ضلال نامید؟![۶۰].

پاسخ چهارم: ضلالت؛ همان انجام دادن کار بدون اندیشه: مقصود از ضلالت این است که حضرت بدون اندیشیدن در فرجام کار، آن را انجام داد.

در نقد این پاسخ گفته شده: این خود نوعی اعتراف به جرم و گناه است و با آیه شریفه ﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا...[۶۱] سازگاری ندارد؛ زیرا طبق این آیه، حضرت پیش از این ماجرا، از حکمت و علم الهی برخوردار بوده است و این چنین اقدام بی‌مبالات، با حکمت تنافی دارد[۶۲].

پاسخ پنجم: بیان این سخن بر اساس توریه: حضرت در این گفتار خود توریه کرده و مقصودش از ضلالت این بوده است که من هنگام عزیمت به مصر، راه را گم کردم؛ ولی فرعون از این گفتار برداشت دیگری داشته است[۶۳]. در واقع معنای ظاهری سخن حضرت این بود که من در آن زمان راه حق را نیافته بودم و پس از آن، خداوند راه حق را به من نشان داد و مقام رسالت بخشید؛ ولی در باطن، مقصود دیگری داشت و آن این بود که من نمی‌دانستم این کار مایه این همه دردسر می‌شود، و گرنه اصل کار، حق و مطابق عدالت بود[۶۴].

ایراد این تفسیر در این است که چون حمل بر توریه برخلاف ظاهر گفتار است، پس نیازمند دلیل و شاهد است؛ همان‌گونه که توریه در گفتار بدون ضرورت نیز بر خلاف احتیاط است. پس اگر بتوان برای این گفتار حضرت موسی (ع) توجیهی درست یافت، دیگر حمل بر توریه، توجیهی نخواهد داشت»[۶۵].

منبع‌شناسی جامع عصمت

پانویس

  1. «موسی گفت: آن را در آن زمان در حالی انجام دادم که بی‌خبر از این واقعه بودم [که با مشت من در دفاع از مظلوم، آن مرد قبطی کشته می‌‌شود.]» آیه ۲۰ سوره شعراء.
  2. این ماجرا در آیات ۱۵ـ۲۲ سورة قصص آمده است.
  3. سوره شعراء، آیه۱۴ «و آنان را بر من [ادعای] گناهی است؛ ازاین‌رو می‌ترسم كه مرا بكشند»؛ در آیه ۳۳ سورة قصص آمده است: ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ.
  4. «گفت: آیا تو را در كودكی نزد خود پرورش ندادیم و تو چند سال از عمرت را در میان ما نگذرانیدی؟»، سوره شعراء، آیه ۱۸.
  5. «و آن كرده خویش (كشتن آن مرد قبطی) كردی كه كردی و تو از ناسپاسانی»، سوره شعراء، آیه۱۹.
  6. «آن كار را هنگامی انجام دادم كه از سرگشتگان بودم»، سوره شعراء، آیه۲۰.
  7. ر.ک: حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۷، ص۳۸.
  8. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۱۲۴.
  9. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۲، جزء ۲۴، ص۲۰۱.
  10. ر.ک: قاضی عبدالجبار بن احمد الهمذانی، متشابه القرآن، تحقیق عدنان محمد زرزور، ج۲، ص۵۳۳.
  11. ر.ک: محمدهادی معرفت، تنزیه انبیا، تهیه‌کننده: خسرو تقدمی‌نیا، ص۲۹۹.
  12. ر.ک: محمد صادقی، الفرقان، ج۱۹، ص۲۸.
  13. به نقل از: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۵، ص۲۶۲.
  14. «گفتند: سوگند به خداوند که تو همچنان در گمراهی دیرینه خویشی» سوره یوسف، آیه ۹۵.
  15. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۸، ص۵۰۸ (دیدگاه قتاده).
  16. ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۵، ص۲۶۲.
  17. «و چون به برنایی خویش رسید و استواری یافت بدو (نیروی) داوری و دانشی بخشیدیم و بدین‌گونه به نیکوکاران پاداش می‌دهیم» سوره قصص، آیه ۱۴.
  18. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۵، ص۲۶۲.
  19. ر.ک: محمد نجفی سبزواری، الجدید، ص۱۷۲.
  20. ر.ک: مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۵، ص۲۰۴.
  21. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص۲۸۳.
  22. «هیچ رسولی نفرستادیم، مگر برای این که به اذن خدا مطاع قرار گیرد» سوره نساء، آیه۶۴.
  23. طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ترجمه محمد باقر موسوی، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۶۳ه‍ ش، ج۱۵، ص۳۶۶.
  24. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۳، ص۹۱؛ مصباح یزدی، محمد تقی، راه و راهنما‌شناسی، پاسخ به شبهات عصمت پیامبران، ص۳۲۷ و ۳۲۸.
  25. ر.ک: ابوعلی فضل‌بن‌حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۷ـ۸، ص۲۹۲.
  26. مصباح یزدی، محمد تقی، راه و راهنما‌شناسی، پاسخ به شبهات عصمت پیامبران، ص۳۲۷ و ۳۲۸.
  27. مصباح یزدی، محمد تقی، راه و راهنما‌شناسی، پاسخ به شبهات عصمت پیامبران، ص۳۲۷ و ۳۲۸.
  28. «آیا ما تو را بزرگ نکردیم و سال‌ها در میان ما بودی سرانجام یک نفر را کشتی و تو از ناسپاسانی». «موسی گفت: من آن کار را انجام دادم، در حالی که از گمراهان بودم». سوره شعراء، آیات ۱۸-۲۰.
  29. سوره شعراء، آیه۲۰.
  30. سوره شعراء، آیه۱۴.
  31. «هیچ رسولی نفرستادیم، مگر برای این که به اذن خدا مطاع قرار گیرد» سوره نساء، آیه۶۴.
  32. طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ترجمه محمد باقر موسوی، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۶۳ه‍ ش، ج۱۵، ص۳۶۶.
  33. ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولا نَّبِيًّا، سوره مریم، آیه ۵۱.
  34. ﴿قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ * قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ * إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ سوره حجر، آیات ۳۹-۴۲.
  35. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۳، ص۹۱.
  36. این ماجرا در آیات ۱۵ـ۲۲ سورة قصص آمده است.
  37. سوره شعراء، آیه۱۴ «و آنان را بر من [ادعای] گناهی است؛ ازاین‌رو می‌ترسم كه مرا بكشند».
  38. در آیة ۳۳ سورة قصص آمده است: ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ.
  39. «گفت: آیا تو را در كودكی نزد خود پرورش ندادیم و تو چند سال از عمرت را در میان ما نگذرانیدی؟»، سوره شعراء، آیه ۱۸.
  40. «و آن كرده خویش (كشتن آن مرد قبطی) كردی كه كردی و تو از ناسپاسانی»، سوره شعراء، آیه۱۹.
  41. «آن كار را هنگامی انجام دادم كه از سرگشتگان بودم».، سوره شعراء، آیه۲۰.
  42. ر.ک: ابوعلی فضل‌بن‌حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۷ـ۸، ص۲۹۲.
  43. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۵، ص۲۸۴.
  44. همان، ص۲۸۲؛ محسن فیض كاشانی، تفسیر الصافی، ج۴، ص۳۱.
  45. مصباح یزدی، محمد تقی، راه و راهنما‌شناسی، پاسخ به شبهات عصمت پیامبران، ص۳۲۷ و ۳۲۸.
  46. ر.ک: حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۷، ص۳۸.
  47. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۱۲۴.
  48. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۲، جزء ۲۴، ص۲۰۱.
  49. ر.ک: قاضی عبدالجبار بن احمد الهمذانی، متشابه القرآن، تحقیق عدنان محمد زرزور، ج۲، ص۵۳۳.
  50. ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۰۶؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج۸، ص۱۲؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۱۵، ص۲۶۱؛ جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء، ص۱۶۰؛ ابوالفضل رشیدالدین میبدی، کشف الاسرار، به سعی و اهتمام علی اصغر حکمت، ج۷، ص۸۹؛ محمد بن یوسف ابوحیان اندلسی، البحر المحیط، ص۱۴۷؛ احمد مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۱۹، ص۵۲.
  51. حسن حسینی لواسانی، نور الافهام فی الکلام، ج۳، ص۶.
  52. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۲، جزء ۲۴، ص۱۲۶.
  53. ر.ک: نرم افزار نورالانوار.
  54. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۵، ص۲۶۳.
  55. ر.ک: محمدهادی معرفت، تنزیه انبیا، تهیه‌کننده: خسرو تقدمی‌نیا، ص۲۹۹.
  56. ر.ک: محمد صادقی، الفرقان، ج۱۹، ص۲۸.
  57. به نقل از: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۵، ص۲۶۲.
  58. «گفتند: سوگند به خداوند که تو همچنان در گمراهی دیرینه خویشی» سوره یوسف، آیه ۹۵.
  59. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۸، ص۵۰۸ (دیدگاه قتاده).
  60. ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۵، ص۲۶۲.
  61. «و چون به برنایی خویش رسید و استواری یافت بدو (نیروی) داوری و دانشی بخشیدیم و بدین‌گونه به نیکوکاران پاداش می‌دهیم» سوره قصص، آیه ۱۴.
  62. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۵، ص۲۶۲.
  63. ر.ک: محمد نجفی سبزواری، الجدید، ص۱۷۲.
  64. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۱۵، ص۲۰۴.
  65. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۸۳.