آیا آیه ۴۲ سوره یوسف بر عدم عصمت حضرت یوسف دلالت می‌کند؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا آیه ۴۲ سوره یوسف بر عدم عصمت حضرت یوسف دلالت می‌کند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ عصمت
مدخل بالاترعصمت پیامبران
مدخل اصلیعصمت حضرت یوسف
مدخل وابستهعصمت - پیامبران - حضرت یوسف
تعداد پاسخ۴ پاسخ

آیا آیه ۴۲ سوره یوسف بر عدم عصمت حضرت یوسف دلالت می‌کند؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث عصمت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.

تبیین شبهه

یکی از آیاتی که توهم عدم عصمت حضرت یوسف(ع) را برای برخی به وجود آورده، آیه ۴۲ سوره یوسف است آنجا که جناب یوسف در زندان خطاب به آن زندانی که در حال آزاد شدن بود گفت: ﴿وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ[۱].

گفته شده بر اساس این آیه، حضرت یوسف به جای آنکه آزادی خویش را از خدای متعال طلب کند، دست به دامن یک زندانی شده تا آزادی او را از فرعون مصر بخواهد و این خود نوعی غفلت از خدای متعال و قدرت بی‌انتهای او و توجه به غیر است که برای انبیا لغزش به شمار می‌آید. شاهد اینکه خدای متعال نیز به جزای این لغزش، موجبات فراموشی این درخواست را فراهم آورد و یوسف را چند سال دیگر در زندان نگه داشت. روشن است که غفلت از یاد خدا و درخواست از غیر، لغزش و خطاست و حتی برای یک لحظه نیز از انبیا پذیرفته نیست و با عصمت آنها منافات دارد.

پاسخ جامع اجمالی

پاسخ نخست: ضمیر در آیه به یوسف بر نمی‌گردد: ضمیرهایی که در جمله‌ ﴿فَأَنْسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ[۲] وجود دارد همه به کلمه "الذی" بر می‌گردد و معنایش این است که: شیطان از یاد رفیق زندانی یوسف محو کرد که نزد ربّش از یوسف سخن به میان آورد، و همین فراموشی باعث شد که یوسف چند سالی دیگر در زندان بماند. اما اینکه دو ضمیر مذکور را به یوسف برگردانیم و در نتیجه معنا چنین شود که: «شیطان یاد پروردگار یوسف را از دل او ببرد و لاجرم در نجات یافتن از زندان دست به دامن غیر آورد و به همین جهت خدا عقابش کرد و چند سال دیگر در زندان بماند، هم چنان که بعضی از مفسرین‌ هم گفته‌اند: چه بسا به روایت هم نسبت داده باشند (احتمال ضعیفی است که) با نص کتاب مخالفت دارد. چون صرف‌نظر از ثنایی که خداوند در این سوره از آن جناب نموده تصریح کرده بر اینکه او از مخلصین بوده و نیز تصریح کرده که مخلصین کسانیند که شیطان در ایشان راه ندارد و اخلاص برای خدا باعث آن نمی‌شود که انسان به غیر از خدا متوسل به سبب‌های دیگر نشود؛ زیرا این از نهایت درجه نادانی است که آدمی توقع کند که به‌طور کلی اسباب را لغو بداند و مقاصد خود را بدون سبب انجام دهد. بلکه تنها و تنها اخلاص سبب می‌شود که انسان به سبب‌های دیگر دلبستگی و اعتماد نداشته باشد. و در جمله‌ ﴿اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ[۳] قرینه‌ای که دلالت کند بر دلبستگی یوسف(ع) به غیر خدا وجود ندارد. به‌علاوه جمله‌ ﴿وَقَالَ الَّذِي نَجَا مِنْهُمَا وَادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ[۴] خود قرینه روشنی است بر اینکه فراموش کننده ساقی بوده نه یوسف[۵].

پاسخ دوم: سازگاری بهره‌بری از وسیله، با توکل بر خدا: از آنجا که زندانی بودن حضرت کاری ناشایست بوده است، پس استفاده از وسیله و سبب برای نجات از آن، کاری بایسته بود. البته نباید استفاده از وسیله، او را از توکل بر خداوند باز می‌داشت و تمام اعتمادش را بر وسیله قرار می‌داد[۶]. به بیانی دیگر، تظلم و دادخواهی، منافی توحید ربوبی نیست؛ زیرا هیچ مظلومی نباید زیر سلطه ظالم برود و وظیفه دارد دادخواهی خود را وسیله رفع ظلم قرار دهد. اعتقاد توحیدی هرگز به معنای انظلام و سکوت در برابر ظلم مستبدان نیست[۷]. این پاسخ متین و مقبول است[۸].

پاسخ سوم: توجه به غیر خدا کاری فروتر از شأن آن حضرت: بهره گرفتن از وسیله کار ناروایی نیست، اما برای اولیای الهی چون یوسف صدیق، شایسته آن بود که تنها به خداوند رو آورد و از غیر او روی‌گردان باشد[۹]. آن حضرت می‌بایست جدش، حضرت ابراهیم (ع) را الگوی خود قرار می‌داد که در منجنیق در پاسخ جبرئیل که پرسید: «هَلْ مِنْ حَاجَةٍ»، فرمود: «أَمَّا إِلَيْكَ فَلَا»، و همچون او به مخلوق توجهی نمی‌داشت؛ اما همین توجه حضرت یوسف (ع) به غیر خداوند سبب شد سالیانی در زندان بماند. با اینکه خود در گفتارش ارباب متفرق را مردود دانسته و فرموده است: ﴿أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ[۱۰]، در این مورد از ربی غیر از خدا سخن گفت. البته باید توجه داشت که کلمه رب در اینجا به معنای اله نیست، بلکه به معنای صاحب است. پس نمی‌توان به کار بردن آن را بر حضرتش خرده گرفت[۱۱].

پاسخ چهارم: غفلت از خدا با مقام شامخ یوسف سازگاری ندارد: مقام شامخ یوسف(ع) برتر از آن است که شیطان او را از یاد خدا غافل کند. اگر شیطان می‌توانست بر یوسف مسلط شود، خوب بود او را در خلوتگاه کاخ در آن موقع حساس از یاد خدا غافل نماید». [از این رو] از قرآن کریم استفاده می‌شود که چون آن رفیق یوسف فراموش کرد شرح حال یوسف را نزد سرپرست خود بگوید، او چند سالی در زندان ماند، نه اینکه سبب ماندن وی در زندان کمک خواستن وی از مخلوق باشد، و تصادفاً در این مورد،تورات هم با قرآن موافق است»[۱۲].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

1. آیت الله سید محمد حسین طباطبایی؛
آیت الله طباطبایی در کتاب «المیزان فی تفسیر القرآن» در این‌باره گفته‌‌اند:

«یوسف به آن کسی که می‌پنداشت او به زودی نجات می‌یابد گفت که مرا نزد ربت یادآوری کن، و چیزی به او بگو که عواطف او را تحریک کنی شاید به وضع من رقتی کند و مرا از زندان بیرون آورد».

ضمیرهایی که در جمله‌ ﴿فَأَنْسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ[۱۳] هست همه به کلمه الذی بر می‌گردد، و معنایش این است که:شیطان از یاد رفیق زندانی یوسف محو کرد که نزد ربش از یوسفسخن به میان آورد، و همین فراموشی باعث شد که یوسف چند سالی دیگر در زندان بماند.

بنا به گفته ما معنای ذکر رب یاد کردن نزد رب است نه یاد خدا. کلمه بضع عدد کمتر از ده را گویند.

اما اینکه دو ضمیر مذکور را به یوسف برگردانیم و در نتیجه معنا چنین شود که: «شیطان یاد پروردگار یوسف را از دل او ببرد و لاجرم در نجات یافتن از زنداندست به دامن غیر آورد و به همین جهت خدا عقابش کرد و چند سال دیگر در زندان بماند، هم چنان که بعضی از مفسرین‌ هم گفته‌اند: چه بسا به روایت هم نسبت داده باشند (احتمال ضعیفی است که) با نص کتاب مخالفت دارد. چون صرفنظر از ثنایی که خداوند در این سوره از آن جناب نموده تصریح کرده بر اینکه او از مخلصین بوده و نیز تصریح کرده که مخلصین کسانیند که شیطان در ایشان راه ندارد و اخلاص برای خدا باعث آن نمی‌شود که انسان به غیر از خدا متوسل به سبب‌های دیگر نشود؛ زیرا این از نهایت درجه نادانی است که آدمی توقع کند که به‌طور کلی اسباب را لغو بداند و مقاصد خود را بدون سبب انجام دهد. بلکه تنها و تنها اخلاص سبب می‌شود که انسان به سبب‌های دیگر دلبستگی و اعتماد نداشته باشد. و در جمله‌ ﴿اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ[۱۴] قرینه‌ای که دلالت کند بر دلبستگی یوسف(ع) به غیر خدا وجود ندارد. بعلاوه جمله‌ ﴿وَقَالَ الَّذِي نَجَا مِنْهُمَا وَادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ[۱۵] خود قرینه روشنی است بر اینکه فراموش کننده ساقی بوده نه یوسف.

نقد و بررسی روایات مشعر به فراموشی و غفلت یوسف(ع)

با این حال در برخی روایات، چنین آمده که فراموشی و غفلت از جانب یوسف بوده است. لکن هیچ‌یک از این روایات به لحاظ سند و محتوا قابل قبول نیستند.

به عنوان نمونه، در تفسیر قمی از ابی جعفر(ع) نقل شده که آن حضرت در تفسیر ﴿إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ[۱۶]، فرمود: یوسف(ع) در زندان به بالین بیماران می‌رفت و برای محتاجان اعانه جمع‌آوری می‌کرد و زندانیان را گشایش خاطر می‌داد، و چون آن کس که در خواب دیده بود شراب می‌گیرد خواست از زندان بیرون شود یوسف به او گفت: مرا در نزد خدایت یاد آور و همانطور که خداوند فرموده شیطان یاد خدایش را از خاطرش ببرد[۱۷] لکن الفاظ این روایت مضطرب است، و ظاهرش این است که دو رفیق زندانی یوسف زندانی نبودند، بلکه گماشتگانی بودند از طرف پادشاه بر یوسف. و این معنا با ظاهر آیه‌ ﴿وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا[۱۸] و همچنین آیه‌ ﴿قَالَ الَّذِي نَجَا مِنْهُمَا[۱۹]) سازگار نیست، چون خروج ایشان را از زندان نجات خوانده، و اگر زندانی نبودند نجات معنا نداشت.

علاوه بر این در تفسیر عیاشی از سماعه روایت شده که از امام معنای جمله‌ ﴿اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ[۲۰] را پرسیده، آن جناب فرموده مقصود عزیز است[۲۱] و نیز در الدرالمنثور است که ابن ابی الدنیا در کتاب عقوبات و ابن جریر و طبرانی و ابن مردویه نیز از ابن عباس روایت کرده‌اند که گفت، رسول خدا(ص) فرمود: اگر یوسف آن حرفی را که گفته بود نمی‌گفت، آن همه در زندان باقی نمی‌ماند، چون او فرج را از غیر خدای تعالی درخواست کرد.[۲۲]. وی همچنین این روایت را از ابن منذر و ابن ابی‌حاتم و ابن مردویه از ابی هریره از رسول خدا(ص) نقل کرده، و عبارت روایت ایشان چنین است: خدا رحمت کند یوسف را اگر نگفته بود: مرا نزد خدایت یاد آر آن همه وقت در زندان باقی نمی‌ماند. عکرمه و حسن و دیگران نیز مثل آن را روایت کرده‌اند.[۲۳] و در معنای آن روایتی است که عیاشی آن را در تفسیر خود از طربال و از ابن ابی‌ یعقوب و از یعقوب بن شعیب از امام صادق(ع) آورده که عبارت روایت آخری چنین است: خدای تعالی به یوسف فرمود: مگر نه این بود که من تو را محبوب دل یعقوب پدرت قرار دادم، و از نظر حسن و جمال بر دیگر مردم برترت نمودم؟ مگر نه این بود که مکاریان را به سوی تو سوق دادم، و ایشان تو را از چاه بیرون آورده نجاتت دادند؟ و مگر نه این بود که من کید زنان از تو بگردانیدم؟ پس چه وادارت کرد که رعیت و مخلوقی را که ما دون من است بلند کنی و از او درخواست نمایی؟ حال که چنین کردی سالیانی چند در زندان بمان.[۱] و لیکن گفتیم که این روایت و امثال آن مخالف صریح قرآن است. [۲۴].

نظیر آن روایتی است که الدر المنثور از ابن مردویه از ابن عباس نقل کرده و گفته است: یوسف سه نوبت بلغزید یکی آنجا که گفت: ﴿اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ[۲۵] و یکی آنجا که به برادرانش تهمت زد و گفت: ﴿إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ[۲۶] و یکی آنجا که گفت: ﴿ذَلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ[۲۷]. پس جبرئیل پرسید آنجا که قصد کردی چطور؟ گفت: من خود را تبرئه نمی‌کنم[۲۸]. به طوری که ملاحظه می‌کنید در این روایت آشکارا نسبت دروغ و تهمت به یوسف صدیق(ع) داده شده است.

در بعضی از این روایات[۲۹] نیز چنین آمده که لغزش‌های سه‌گانه یوسف عبارت بود از: قصد سوء به زلیخا و ﴿اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ[۳۰] و ﴿إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ[۳۱] در حالی که خداوند به نص کتابش او را از این افتراها تبرئه می‌کند»[۳۲].
2. حجت الاسلام و المسلمین جعفر انواری؛
حجت الاسلام و المسلمین انواری در کتاب « نور عصمت بر سیمای نبوت» در این‌باره گفته‌‌اند:

«تبیین شبهه

یکی از آیاتی که توهم عدم عصمت حضرت یوسف(ع) را برای برخی به وجود آورده، آیه ۴۲ سوره یوسف است آنجا که جناب یوسف در زندان خطاب به آن زندانی که در حال آزاد شدن بود گفت: ﴿وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ[۳۳].

گفته شده بر اساس این آیه، حضرت یوسف به جای آنکه آزادی خویش را از خدای متعال طلب کند، دست به دامن یک زندانی شده تا آزادی او را از فرعون مصر بخواهد و این خود نوعی غفلت از خدای متعال و قدرت بی‌انتهای او و توجه به غیر است که برای انبیا لغزش به شمار می‌آید.شاهد اینکه خدای متعال نیز به جزای این لغزش، موجبات فراموشی این درخواست را فراهم آورد و یوسف را چند سال دیگر در زندان نگه داشت. روشن است که غفلت از یاد خدا و درخواست از غیر، لغزش و خطاست و حتی برای یک لحظه نیز از انبیا پذیرفته نیست و با عصمت آنها منافات دارد.

پاسخ به شبهه

«پاسخ نخست: سازگاری بهره‌بری از وسیله، با توکل بر خدا: از آنجا که زندانی بودن حضرت کاری ناشایست بوده است، پس استفاده از وسیله و سبب برای نجات از آن، کاری بایسته بود. البته نباید استفاده از وسیله، او را از توکل بر خداوند باز می‌داشت و تمام اعتمادش را بر وسیله قرار می‌داد[۳۴]. به بیانی دیگر، تظلم و دادخواهی، منافی توحید ربوبی نیست؛ زیرا هیچ مظلومی نباید زیر سلطه ظالم برود و وظیفه دارد دادخواهی خود را وسیله رفع ظلم قرار دهد. اعتقاد توحیدی هرگز به معنای انظلام و سکوت در برابر ظلم مستبدان نیست[۳۵]. این پاسخ متین و مقبول است.

پاسخ دوم: توجه به غیر خدا کاری فروتر از شأن آن حضرت: بهره گرفتن از وسیله کار ناروایی نیست، اما برای اولیای الهی چون یوسف صدیق، شایسته آن بود که تنها به خداوند رو آورد و از غیر او روی‌گردان باشد[۳۶]. آن حضرت می‌بایست جدش، حضرت ابراهیم (ع) را الگوی خود قرار می‌داد که در منجنیق در پاسخ جبرئیل که پرسید: «هَلْ مِنْ حَاجَةٍ»، فرمود: «أَمَّا إِلَيْكَ فَلَا»، و همچون او به مخلوق توجهی نمی‌داشت؛ اما همین توجه حضرت یوسف (ع) به غیر خداوند سبب شد سالیانی در زندان بماند. با اینکه خود در گفتارش ارباب متفرق را مردود دانسته و فرموده است: ﴿أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ[۳۷]، در این مورد از ربی غیر از خدا سخن گفت. البته باید توجه داشت که کلمه رب در اینجا به معنای اله نیست، بلکه به معنای صاحب است. پس نمی‌توان به کار بردن آن را بر حضرتش خرده گرفت.

وجه دیگری که در ناشایست بودن گفتار آن حضرت گفته شده، این است که چرا حضرت از «ان‌شاءالله» و «قدرالله» در کلامش استفاده نکرده است[۳۸].

در نقد این گفتار می‌توان گفت اگر توجه به وسیله هیچ‌گونه خللی در اعتقاد راستین انسان ایجاد نکند و او همچنان خداوند را سبب همه اسباب بداند، بهره گرفتن از این سبب، محذوری در پی نخواهد داشت»[۳۹].
3. حجت الاسلام و المسلمین حمید رضا شاکرین؛
حجت الاسلام و المسلمین شاکرین در کتاب « عصمت» در این‌باره گفته‌‌اند:

«در سوره یوسف چنین می‌خوانیم: ﴿وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّك فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ [۴۰].

برخی گمان کرده‌اند درخواست آن حضرت برای رهایی از زندان از غیر خدا با مقام عصمت ایشان ناسازگار است.

در حالی که باید گفت:

  1. همان‌گونه که در آیه شریفه آمده، حضرت یوسف(ع) برای این که روزنه‌ای به آزادی پیدا کرده و خود را از گناهی که نا به حق که به او نسبت داده بودند،تبرئه نماید؛ به کسی که می‌دانست آزاد خواهد شد، سفارش کرد که نزد پادشاه از او سخن بگوید تا وی تحقیق کرده و بی‌گناهی یوسف ثابت شود. او نیز مسئله را فراموش کرد و یوسف سال‌ها در زندان ماند[۴۱]. در نگاه علامه طباطبایی چنین اقدامی که تلاش برای اثبات بی‌گناهی خویش است، با مقام اخلاص و عصمت، هیچ گونه ناسازگاری ندارد. اخلاص ورزیدن به درگاه الهی، موجب نمی‌شود که به اسباب ظاهری توسّل جُسته نشود بلکه این نهایت نادانی است که گمان رود همه اسباب به کلّی بی‌فایده بوده و باید اهداف خود را بدون بهره جویی از آنها انجام داد. اخلاص آن است که انسان به سبب‌های دیگر، دل بستگی و اعتماد نداشته باشد و در جمله ﴿اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ قرینه‌ای وجود ندارد حاکی از این که حضرت یوسف(ع) به غیر خدا دل بستگی داشته است[۴۲].
  2. قرآن غفلت از خدا را به یوسف(ع) نسبت نداده است. تنها اشتباه یوسف این بود که ظاهری متوسّل شد و این متناسب با شأن او نبود. چنین چیزی با عصمت لازم در نبوّت تغایر ندارد و تنها یک ترک اولی است. مجازات یوسف نیز لطفی از ناحیه حق تعالی برای او است که برای همیشه از این مقدار خطای شأنی هم اجتناب ورزد»[۴۳].
4. نعمت‌الله صالحی نجف‌آبادی؛
حجت الاسلام و المسلمین صالحی نجف‌آبادی در کتاب « جمال انسانیت» در این‌باره گفته‌‌اند:

«بسیاری از مفسران و شاید اکثر آنان جمله ﴿فَأَنْسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ[۴۴]. را چنین معنی کرده‌اند که شیطان یوسف را از یاد خدا غافل کرد، از این جهت [که] از مخلوق کمک طلبید و مجازات او این بود که چند سالی در زندان ماند، ولی این مطلب به سه دلیل قابل قبول نیست:

اولا: در امور عادی آنجا که عاقلانه باشید کمک خواستن از مردم مشروع است و هیچ مانعی ندارد، بلکه گاهی کمک نخواستن بی‌مورد است. و از این رو [...] هنگامی که یوسف تعبیر خواب شاه را گفت و او احضارش کرد، پیش از آنکه از زندان بیرون آید، توسط فرستاده شاه از او خواست که قضیه بانوان را مورد تحقیق و بررسی قرار دهد تا پاکدامنی او ثابت شود؛ آنگاه از زندان خارج شود و شاه تحقیق کرد و بی‌گناهی یوسف ثابت شد. آن‌وقت از زندان خارج شد و اگر این طور درخواست عادی مشروع نبود، باید در اینجا هم به جرم اینکه از مخلوق کمک خواسته است مجازات شود و مثلاً این موقع هم از زندان آزاد نگردد.

در اینجا هم بیش از این نیست که یوسف از رفیقش خواست که جریان کار او را به شاه بگوید که بی‌گناهی او ثابت شود و این مطلب با توکل به خدا منافات ندارد، زیرا معنای توکل این است که انسان خداوند را علة العلل دستگاه هستی بداند و معتقد باشد که بدون اذن پروردگار هیچ سببی تآثیر نمی‌کند، نه اینکه از اسباب و علل عادی یکسره دست بکشد، و مثلاً اگر درنده‌ای به او حمله کرد و کسی هست دفع شر آن را بنماید، از او کمک نخواهد و بگوید این با توکل سازگار نیست. یوسف صدیق در اینجا بیش از این کاری نکرد که برای رفع کردن شری که از بانوی عزیز به وی متوجه شده و زندانی گشته بود درخواست کرد که رفیقش قصهٔ او را به شاه بگوید و بی‌گناهی او ثابت گردد و این هیچ مانعی ندارد، بلکه سکوت در این مورد ناروا و ترک اولی است.

ثانیا: اینکه معنایی که برای این آیه گفته‌اند با لفظ آیه سازگار نیست، زیرا اگر غافل شدن یوسف از یاد خدا سبب شده باشد که به آن شیخ بگوید: شاه را از حال من آگاه کن، باید عبارت آیه این طور باشد: ﴿أَنْسَاهُ الشَّيطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ وَ قَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ؛ زیرا او باید [اول] از یاد خدا غافل شود و [سپس] درخواست یوسف مترتب بر غفلت باشد، در حالی که لفظ آیه این است ﴿وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ [۴۵]؛ معلوم می‌شود اول یوسف آن درخواست را کرده و سپس آن فراموشی حاصل شده و این فراموشی آن رفیق بی‌وفاست که بعد از آزاد شدن دیگر به فکر رفیق خود نبود، و معنای کلمهٔ ﴿ذِكْرَ رَبِّهِ این است که آن یادآوری که مربوط به سرپرست آن شخص ــ یعنی شاه ــ بود فراموش شد، یعنی شاه را یادآوری نکرد.

ثالثا: اینکه در سه آیه بعد آمده است: ﴿وَقَالَ الَّذِي نَجَا مِنْهُمَا وَادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَاْ أُنَبِّئُكُم بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ «یعنی از آن دو رفیق آنکه آزاد شد و پس از مدتی یادش آمد گفت: من شما را به تعبیر خواب (شاه) آگاه می‌کنم پس مرا به زندان بفرستید (تا از آن رفیق زندانی سابقم تعبیر خواب را بپرسم)»[۴۶]، معلوم می‌شود: آن رفیق فراموشکار پس از مدتی به یاد یوسف افتاده است. بنابراین جمله ﴿فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ در آیه مورد بحث مربوط به اوست، نه به یوسف. و مقصود این است: آن شخصی که آزاد شد فراموش کرد که نزد رب خود (یعنی شاه) یوسف را معرفی کند و اوضاع و احوال او را برای وی توضیح دهد، و چون او فراموش کرد شرح حال یوسف را نزد شاه بگوید، به ناچار از حال یوسف تحقیق نشد و او چند سالی در زندان ماند.

سزاوار است معنای آیه مورد نظر این طور فهمیده شود، زیرا مقام شامخ یوسف(ع) برتر از آن است که شیطان او را از یاد خدا غافل کند. اگر شیطان می‌توانست بر یوسف مسلط شود، خوب بود او را در خلوتگاه کاخ در آن موقع حساس از یاد خدا غافل نماید». [از این رو] از قرآن کریم استفاده می‌شود که چون آن رفیق یوسف فراموش کرد شرح حال یوسف را نزد سرپرست خود بگوید، او چند سالی در زندان ماند، نه اینکه سبب ماندن وی در زندان کمک خواستن وی از مخلوق باشد، و تصادفاً در این مورد، تورات هم با قرآن موافق است[۴۷].

منبع‌شناسی جامع عصمت

پانویس

  1. «و به آن یکی از آن دو نفر، که می‌دانست رهایی می‌یابد، گفت: «مرا نزد صاحبت [= سلطان مصر] یادآوری کن!» ولی شیطان یادآوری او را نزد صاحبش از خاطر وی برد؛ و بدنبال آن، (یوسف) چند سال در زندان باقی ماند». سوره یوسف، آیه ۴۲.
  2. «و (یوسف) از آن دو تن به آنکه گمان می‌برد رهایی می‌یابد گفت: نزد سرورت از من یاد کن! اما شیطان یادکرد سرورش را از یاد او برد و (یوسف) چند سال در زندان فروماند» سوره یوسف، آیه 42.
  3. «و (یوسف) از آن دو تن به آنکه گمان می‌برد رهایی می‌یابد گفت: نزد سرورت از من یاد کن!» سوره یوسف، آیه 42.
  4. «و از آن دو (زندانی) کسی که رهایی یافته و پس از مدّتی (یوسف را) به یاد آورده بود گفت..». سوره یوسف، آیه 45.
  5. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۱، ص۲۴۶-۲۴۹.
  6. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۶، ص۱۱۹؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۳۵۹؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۱، ص۱۸۱؛ عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۷، ص۲۰۲.
  7. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۶، ص۱۱۹.
  8. شاکرین، عصمت؛ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۵۱.
  9. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۹، ص۴۱۴.
  10. «ای دو یار زندان! آیا خدایان پراکنده بهتر است یا خداوند یگانه دادفرما؟» سوره یوسف، آیه ۳۹.
  11. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۵۱.
  12. صالحی نجف‌آبادی، جمال انسانیت، ص۱۱۷-۱۲۰.
  13. «و (یوسف) از آن دو تن به آنکه گمان می‌برد رهایی می‌یابد گفت: نزد سرورت از من یاد کن! اما شیطان یادکرد سرورش را از یاد او برد و (یوسف) چند سال در زندان فروماند» سوره یوسف، آیه ۴۲.
  14. «و (یوسف) از آن دو تن به آنکه گمان می‌برد رهایی می‌یابد گفت: نزد سرورت از من یاد کن!» سوره یوسف، آیه ۴۲.
  15. «و از آن دو (زندانی) کسی که رهایی یافته و پس از مدّتی (یوسف را) به یاد آورده بود گفت..». سوره یوسف، آیه ۴۵.
  16. «و دو جوان با او به زندان در آمدند، یکی از آنها گفت من در خواب می‌دیدم که شراب می‌اندازم و دیگری گفت: من در خواب می‌دیدم که روی سرم نان می‌برم، پرندگان از آن می‌خورند، ما را از تعبیر آن آگاه کن که ما تو را از نیکوکاران می‌بینیم» سوره یوسف، آیه ۳۶.
  17. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج ۱، ص۳۴۴.
  18. «و (یوسف) از آن دو تن به آنکه گمان می‌برد رهایی می‌یابد گفت..». سوره یوسف، آیه ۴۲.
  19. «و از آن دو (زندانی) کسی که رهایی یافته بود..». سوره یوسف، آیه ۴۵.
  20. «نزد سرورت از من یاد کن!» سوره یوسف، آیه ۴۲.
  21. تفسیر عیاشی، ج ۲، ص۱۷۷..
  22. سیوطی، الدر المنثور، ج ۴، ص۲۰.
  23. سیوطی، الدر المنثور، ج ۴، ص۲۰.
  24. تفسیر عیاشی، ج ۲، ص۱۷۶ و ۱۷۷، ح ۲۳، ۲۵ و ۲۶.
  25. «و (یوسف) از آن دو تن به آنکه گمان می‌برد رهایی می‌یابد گفت: نزد سرورت از من یاد کن!» سوره یوسف، آیه ۴۲.
  26. «بی‌گمان شما دزدید!» سوره یوسف، آیه ۷۰.
  27. «(یوسف گفت) آن (پرس و جو، از آن رو) است تا (عزیز مصر) بداند که من در نهان به وی خیانت نورزیده‌ام و اینکه خداوند فریب خیانت‌پیشگان را به جایی نمی‌رساند» سوره یوسف، آیه ۵۲.
  28. سیوطی، الدر المنثور، ج ۴، ص۱۴.
  29. سیوطی، الدر المنثور، ج ۴، ص۲۱.
  30. «و (یوسف) از آن دو تن به آنکه گمان می‌برد رهایی می‌یابد گفت: نزد سرورت از من یاد کن!» سوره یوسف، آیه ۴۲.
  31. «شما دزدید!» سوره یوسف، آیه ۷۰.
  32. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۱، ص۲۴۶-۲۴۹.
  33. «و به آن یکی از آن دو نفر، که می‌دانست رهایی می‌یابد، گفت: «مرا نزد صاحبت [= سلطان مصر] یادآوری کن!» ولی شیطان یادآوری او را نزد صاحبش از خاطر وی برد؛ و بدنبال آن، (یوسف) چند سال در زندان باقی ماند». سوره یوسف، آیه ۴۲.
  34. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۶، ص۱۱۹؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۳۵۹؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۱، ص۱۸۱؛ عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۷، ص۲۰۲.
  35. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۶، ص۱۱۹.
  36. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۹، ص۴۱۴.
  37. «ای دو یار زندان! آیا خدایان پراکنده بهتر است یا خداوند یگانه دادفرما؟» سوره یوسف، آیه ۳۹.
  38. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۸، ص۱۴۸.
  39. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۵۱.
  40. «(یوسف) به یکی از آن دو که می‌دانست رها می‌شود، گفت: مرا نزد مولای خود یاد کن. اما شیطان از خاطرش زدود که پیش مولایش از او یاد کند، و چند سال در زندان بماند»، سوره یوسف، آیه۴۲.
  41. مکارم شیرازی، ناصر، ج ۹، ص۴۱۳.
  42. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج۱۱، ص۱۸۱.
  43. شاکرین، عصمت.
  44. «ولی شیطان یادآوری او را نزد صاحبش از خاطر وی برد». سوره یوسف، آیه ۴۲.
  45. «و به آن یکی از آن دو نفر، که می‌دانست رهایی می‌یابد، گفت: «مرا نزد صاحبت [سلطان مصر] یادآوری کن!» ولی شیطان یادآوری او را نزد صاحبش از خاطر وی برد؛ و به دنبال آن، (یوسف) چند سال در زندان باقی ماند». سوره یوسف، آیه ۴۲.
  46. سوره یوسف، آیه ۴۵.
  47. صالحی نجف‌آبادی، جمال انسانیت، ص۱۱۷-۱۲۰.