آیا جهاد با آزادی منافات دارد؟ (پرسش)
آیا جهاد با آزادی منافات دارد؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ فقه سیاسی |
مدخل اصلی | آزادی - جهاد |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
آیا جهاد با آزادی منافات دارد؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث فقه سیاسی است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی فقه سیاسی مراجعه شود.
پاسخ نخست
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید کاظم سیدباقری در کتاب «آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم» در اینباره گفته است:
«چون نیک بنگریم و اهداف جهاد را بررسیم، در مییابیم که روح حاکم بر جهاد در راستای آزادی مردمانی بوده است که زیر یوغ مستبدان و مستکبران قرار داشتهاند، یکی از مفسران معاصر بر این امر تأکید دارد که برخی به نادرستی مطرح میکنند، اسلام با شمشیر پیشرفت کرده و عقیده اسلام، به وسیله جنگ و جهاد بر مردم تحمیل شده است. در حالی که بررسی تاریخ صدر اسلام شهادت میدهد اسلام با برهان و استدلال پیشرفت کرده است؛ زیرا رسول اکرم (ص) و همراهان ایشان در مدت سیزده سالی که در مکه بودند، فشارهای بسیاری را تحمل کردند و در این مدت، عدهای از مکه و اطراف آن مسلمان شدند و عدهای نیز که از مدینه در مراسم حج به حضور ایشان میرسیدند، بر اساس دعوت و تبلیغ صحیح، اسلام را میپذیرفتند. زمانی هم که آن حضرت وارد مدینه شدند، پیش از آنکه قدرتی داشته باشند، از همه طرف مورد تهاجم قرار گرفتند و جنگهای «بدر صغری”، «بدر کبری”، و «اُحد” صورت گرفت و پس از آنکه حکومت اسلامی شکل یافت، خدای سبحان، با اِذن ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا﴾[۱]، اجازه دفاع را به مسلمانان مظلوم داد تا بتوانند برای حفظ حکومت اسلام و مسلمین و برای نجات محرومان و مظلومان دیگر از شرّ کافران بیمنطق و فتنهگر، به جهاد در راه خدا نائل شوند. ایشان سپس به انواع جهاد در اسلام اشاره میکند که «جهاد دفاعی” آن است که مسلمانان برای دفاع از خود، در برابر هجوم و حمله دشمن، دست به شمشیر و سلاح میبرند؛ و «جهاد ابتدایی”، جهادی است که به دستور ولی مسلمین به سوی کافران رفته، آنان را به پذیرش اسلام دعوت میکنند و برای این دعوت، موانع غیرمنطقی را به وسیله جنگ، از میان بر میدارند. وی سپس به تحلیل کلامی از علامه طباطبایی میپردازد که ایشان بر این باور است که در واقع، جنگ ابتدایی به جنگ دفاعی، برمیگردد[۲] و کلام ایشان را این گونه توضیح میدهد که اولین و اساسیترین حق انسانها، حق حیات سالم است که از آزادی فطرت پاک انسانی سرچشمه میگیرد؛ فطرتی خدایی که تبدیلپذیر نیست ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾[۳] سران ستم و سردمداران کافر کشورهای غیرمسلمان، این حق را از مردم سلب نموده، با شیوههای گوناگون و تبلیغات نادرست خود ضدّ حق، اجازه و فرصت تفکر و اندیشه صحیح را به آنان نمیدهند و با فتنه و آشوب در برابر ارشاد و تبلیغ اسلام، نمیگذارند چراغ هدایت دین که خواسته فطرت همه انسانهاست، به محدوده کشور شرک و کفر برسد، در این حال است که فرمان ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ﴾[۴] برای از میان برداشتن فتنه و آشوب، صادر میشود تا به دنبال آن و پس از رفع موانع سردمداران کفر، فطرت اسیرشده مردم آن دیار آزاد شود و سخن منطقی دین به صورت «بلاغ مبین” به آنان عرضه گردد و خود مردم بتوانند چهره واقعی حق را بیابند و آزادانه آن را اختیار کنند: ﴿فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ﴾[۵] و از آنجا که دین حق، در کمال روشنی و بدون هر ابهامی، هماهنگ با فطرت انسانهاست، مردم با میل و رغبت قلبی، آن را میپذیرند و دین الهی فراگیر میشود؛ بنابراین جهاد ابتدایی برای تحمیل دین بر مردم نیست، بلکه ستیزی با سران بیمنطق کشورهای بیدین و با فتنهگری و تبلیغات فریبنده و بیاساس آنان است و موافق آزادی عقیده و برای مهیاسازی آن است. پیامبران الهی، همگی پاسداران دلهای مردم و شکوفاسازان فطرت آنان هستند[۶]؛ لذا فرمود: «وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»[۷] فکر و دل مردم، امانتهای الهیاند که پیامبران از آنها محافظت میکنند و لذا موسای کلیم (ع) خطاب به فرعونیان چنین گفت: ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبَادَ اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ﴾[۸].
نکته مهم دیگر آن است که آغاز جنگ از سوی مسلمانان نبوده است، بلکه مشرکان بودند که با ستم خویش، عرصه را بر مسلمین تنگ کرده و چارهای جز مقابله با آنان برایشان نمانده بود. سید قطب مینویسد مسلمانان هیچگاه جنگ و دشمنی آغاز نکردند، بلکه آغازگران این عرصه مشرکان بودند، آنان که صد سبیل الله میکردند، به خداوند کفر میورزیدند، آنان هر گناهی را برای جلوگیری از احکام خدا انجام میدادند، خود کفر میورزیدند و مردم را نیز به آن وامی داشتند، مشرکان حرمت مسجدالحرام را شکستند، مسلمین را آزار میدادند و در طول سیزده سال قبل از هجرت، شکنجه کردند. اهل حرم را از آن بیرون کردند، حرمی که خداوند آن را امن قرار داده است، پس حرمت و قدسیت آن را نگه نداشتند. وی سپس اشاره میکند که نزد پروردگار اخراج اهل حرم از جنگ در ماه حرام بدتر است و شکنجه مردم به سبب دینشان، از کشتن بدتر، در حالی که مشرکان مکه این دو گناه بزرگ را مرتکب میشدند. چنین بود که حجت تمام شد و بر مسلمانان بود که با آنان بجنگند، حال هر جا که باشند، زیراکه ستمگرانی یاغی و بدکار بودند و حرمتی نگه نمیداشتند و حرم و ماه حرام نیز صرفاً برای آنان ستار و حفاظی شده بود که هیچ باوری به آنها نداشتند؛ پس آنان آغازگر ستم بودند و شکننده حرمت و قداست کعبه[۹]. پس میبینیم که جهاد و مقابله با دشمن به معنای تحمیل عقیده نبوده است تا آزادی از میان رود، بلکه برای مسلمین چارهای جز رویارویی نمانده بود و تحمیل و اعمال زور هم که وجود داشت، از سوی مشرکان بود تا مسلمین.
در همین راستا، مرحوم طالقانی مینویسد آیاتی مانند: ﴿وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ﴾[۱۰]؛ ﴿أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ﴾[۱۱]؛ و آیه ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾[۱۲]؛ شواهدی است که رسالت اسلام، متوجه به قلوب و برای برانگیختن فکر و تعقل است و امر به جهاد برای دفع مهاجم و رفع مزاحم میباشد[۱۳]؛ همچنین در تفسیر این آیه که فرمود ﴿فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ﴾[۱۴]، آمده است، یعنی کهای محمد! تو موعظه کن، تو تنها موعظهگری[۱۵]. و در ذیل آیه ﴿لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ﴾[۱۶]، در روایتی علی بن ابراهیم نقل میکند که یعنی تو بر آنان نگاهبان نیستی و کاتب بر آن نیستی[۱۷].
مرحوم علامه طباطبایی مینویسد اینکه خداوند میفرماید: ﴿إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ﴾ بیان این نکته است که وظیفه پیامآور، تذکر و هشدار است به امید آنکه مورد اجابت قرار گیرد و مردم ایمان آورند، بدون اکراه و اجبار و آیه ﴿لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ﴾، بیان و تفسیر ﴿إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ﴾ است و قول خداوند که فرمود ﴿إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَكَفَرَ﴾[۱۸]، استثنا از مفعول محذوف است از فعل ﴿فَذَكِّرْ﴾ و تقدیر کلام چنین میشود کهای پیامبر تو مردم را هشدار ده، مگر آن کس که روی گرداند و کافر شود، زیرا که تذکر به او لغو است و بیفایده و مشخص است که کفر و رویگردانی، بعد از تذکر است. گویی چنین فرموده است که به آنان هشدار بده و به این هشدار خویش تداوم بخش، مگر برای آنکه با هشدار تو، باز رویگردان است، پس در این صورت دیگر نیازی به ادامه تذکر نیست، از او رویگردان که خداوند او را عذاب خواهد کرد[۱۹].
مجموعه این مباحث نشان از آن دارد که حتی جهاد، مخالف آزادی نیست، زیرا که اصولاً عقیده امری درونی است و امکان تحمیل آن وجود ندارد، آن سان که فرمود ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[۲۰]. دین را با شمشیر و چماق نمیتوان در ذهن کسی فرو کرد و آن را به مردم باوراند، این امری قطعی است، اما آیه از عدم عرضه اسلام و دعوت دیگران و برداشتن موانع رسانش پیام اسلام، سخنی به میان نیاورده است[۲۱]»[۲۲]
پانویس
- ↑ «به کسانی که بر آنها جنگ تحمیل میشود اجازه (ی جهاد) داده شد زیرا ستم دیدهاند و بیگمان خداوند بر یاری آنان تواناست» سوره حج، آیه ۳۹.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۲، ص۸۹-۹۹.
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ «و با آنان نبرد کنید تا آشوبی برجا نماند» سوره بقره، آیه ۱۹۳.
- ↑ «هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر پیشه کند» سوره کهف، آیه ۲۹.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص۳۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱: «[پیامبران الهی آمدهاند] تا گنجینههای خرد را در میان انسانها برانگیزانند”.
- ↑ «که بندگان خداوند را به من بسپارید! من برای شما پیامبری امینم» سوره دخان، آیه ۱۸.
- ↑ سید قطب، فی ظلال القرآن، ج۱، ص۲۲۷.
- ↑ «ما به آنچه میگویند داناتریم و تو بر آنان چیره نیستی از این روی هر کس را که از وعده عذاب من میهراسد با قرآن پند بده!» سوره ق، آیه ۴۵.
- ↑ «و اگر پروردگارت میخواست، تمام آن کسان که روی زمیناند همگی ایمان میآوردند؛ آیا تو مردم را ناگزیر میکنی که مؤمن باشند؟» سوره یونس، آیه ۹۹.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ سید محمود طالقانی، پرتوی از قرآن، ج۴، ص۳۸.
- ↑ «پس پند بده که تنها تو پند دهندهای» سوره غاشیه، آیه ۲۱.
- ↑ علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج۲، ص۴۱۸؛ همچنین ر.ک: سید هاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۶۴۵.
- ↑ «تو بر آنان چیره نیستی،» سوره غاشیه، آیه ۲۲.
- ↑ علی بن ابراهیم تفسیر القمی، ج۲، ص۴۱۹؛ همچنین ر.ک: سیدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۶۴۵.
- ↑ «مگر آنانکه رو بگردانند و کفر ورزند؛» سوره غاشیه، آیه ۲۳.
- ↑ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص۲۷۵.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ آنسان که آیه نمیگوید که مردم میتوانند هر دینی را انتخاب کنند، قرآن به صراحت میگوید دین نزد خداوند اسلام است: ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ﴾ [«بیگمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است» سوره آل عمران، آیه ۱۹] و هر کسی دینی غیر از اسلام را برگزیند، هرگز از او پذیرفته نمیشود: ﴿وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ﴾ [«و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمیشود» سوره آل عمران، آیه ۸۵].
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم، ص ۲۹۵.