آینده‌نگری در معارف و سیره نبوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

آینده‌نگری سیاسی

از جمله اصول و شاخصه‌های سیاسی تمدن نبوی، آینده نگری سیاسی رسول اکرم (ص) است. آن حضرت نه تنها خود در همه امور شخصی و اجتماعی آینده نگر بود و در همه تصمیم گیری‌ها به این امر توجه ویژه داشت، بلکه همواره در این زمینه به پیروان خویش نیز سفارش و تأکید می‌کرد که هیچ‌گاه بدون عاقبت‌اندیشی تصمیمی نگیرند. آن حضرت در سفارشی عام و فراگیر به پیروانش می‌فرماید: هرگاه برای انجام کاری تصمیم گرفتی، در عاقبت آن بیندیش. پس اگر در انجام آن خیر بود، آن را دنبال کن و اگر شر یا گمراهی بود، از آن بپرهیز[۱].

در سیره عملی رسول خدا (ص) موارد بسیاری از این دوراندیشی را می‌توان دید. تعیین جانشین و ولی در نخستین روزهای رسالت الهی‌اش و تأکید فراوان در شرایط گوناگون بر این امر و امضای صلح‌نامه‌های گوناگون با قبایل، اعم از مشرکان و یهودیان و دست یابی مسلمانان به منافع فراوان سیاسی و اجتماعی در نتیجه عقد این صلح نامه‌ها، نشان دهنده درک سیاسی بالا و تدبیر الهی آن حضرت در زمینه سنجش عواقب امور است و بیان گر آن است که ایشان در همه موارد دوراندیش و آینده‌نگر بود. منطق عملی پیامبر اکرم (ص) بر اندیشه و دوراندیشی استوار بود. علامه طبرسی نویسنده کتاب مکارم الاخلاق در این باره می‌نویسد: پیامبر پیوسته اندوهگین بود. هماره می‌اندیشید و جز به نیاز سخن نمی‌گفت و بسیار سکوت می‌کرد. علی (ع) در این باره می‌فرماید: «سکوت آن حضرت بر چهار چیز بود: بردباری، دوراندیشی، اندازه نگاه‌داری و تفکر»[۲].

دوراندیشی پیامبر اعظم (ص) در اداره زندگی اجتماعی مسلمانان تجلی بیشتری می‌یافت. آن حضرت با توجه به اهمیت رهبری جامعه اسلامی پس از خود، جانشین انتخاب کرد که علل و عوامل اجتماعی و سیاسی گوناگونی در این تصمیم‌گیری نقش داشت. برای مثال، تشکیل حکومت و نظام سیاسی برای اجرای احکام و ایجاد زمینه رشد و تعالی انسان‌ها، از مهم‌ترین کارهای پیامبر اعظم (ص) است. آن حضرت پس از هجرت به مدینه این حکومت را تشکیل داد[۳]. پس از گذشت یک دهه از عمر این حکومت و با نزدیک‌تر شدن زمان ارتحال پیامبر، آن حضرت حکومت نوپای اسلامی را با چند خطر مهم روبه‌رو می‌دید که برخی از این خطرها عبارتند از: افراد بسیاری به ویژه پس از فتح مکه و گسترش دامنه حکومت اسلامی، با دیدن قدرت و عظمت اسلام و مسلمانان، به ظاهر، اسلام آورده بودند. این افراد منتظر فرصتی بودند که با پیدایش کوچک‌ترین نقطه ضعف، دوباره به اندیشه‌ها و رفتارهای جاهلی خود باز گردند. بر همین اساس، رسول خدا{{صل} از جانب این افراد که تعداد آنها کم نیز نبود، احساس خطر می‌کرد[۴].

دسته دوم که پیامبر گرامی اسلام از جانب آنان احساس خطر بیشتری می‌کرد، منافقانی بودند که در پوشش اسلام، برای ضربه زدن به پیکر حکومت اسلامی و رسیدن به هدف‌های دنیایی خود می‌کوشیدند. در بسیاری از آیات قرآن به این افراد و نقشه‌ها و دسیسه‌های آنان اشاره شده است. با وجود مبارزه شدید پیامبر با این گروه، آنان در جامعه اسلامی قدرت گرفتند، به گونه‌ای که جزو مهم‌ترین خطرها برای حکومت اسلامی به شمار می‌آمدند.

سومین گروهی که پیامبر اکرم (ص) از جانب آنان احساس خطر می‌کرد، قدرت‌های جهانی چون ایران و روم بودند. در سال دهم هجرت، پایه‌ها و ارکان حکومت اسلامی استوار گشت و به عنوان قدرتی مستحکم، در برابر قدرت‌های جهانی آن زمان (ایران - روم) قرار گرفت. ازاین رو، انتظار می‌رفت از جانب این قدرت‌ها تهدید شود که رحلت پیامبر اعظم (ص) و نبود رهبری مقتدر می‌توانست بهترین شرایط را برای حمله آنان بر ضد اسلام و مسلمانان فراهم کند. رسول اکرم (ص) با توجه به این خطرها و به فرمان پروردگار، همه علوم و آموزه‌های الهی را به پسر عمش، حضرت علی (ع) آموخت[۵] و آن حضرت و فرزندان معصومش را به عنوان ثقل کبیر و قرین ثقل اکبر؛ یعنی قرآن، به جامعه اسلامی معرفی کرد[۶].

آن حضرت در اقدامی دیگر، پس از بازگشت از سفر حج در محل غدیرخم، به فرمان خدا همه حاجیان را جمع کرد و پس از ایراد خطبه‌ای بسیار مهم و اساسی، برترین شخصیت جهان اسلام و بشر؛ حضرت علی بن ابی طالب (ع) را به جانشینی خود برگزید و از مردم برای ایشان بیعت گرفت. در حقیقت، رسول اکرم (ص) با این کار، رهبر آینده نظام سیاسی را انتخاب کرد و پایه‌های خلافت منصوصه وی را استوار ساخت و حکومت اسلامی و زعامت مسلمانان را به دست باکفایت‌ترین فرد پس از خود سپرد.

به این ترتیب، حضرت علی (ع) به عنوان ولیّ خدا و جانشین رسول خدا (ص) از هر گونه خطا و اشتباه، مصون و معصوم و پیروی و اطاعت از فرمان و ولایت وی بدون قید و شرط واجب است[۷] و سرپیچی از فرمان ایشان که ضامن سعادت و خیر دنیا و آخرت است، گمراهی آشکار است.[۸].

منابع

پانویس

  1. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، تصحیح: علی اکبر غفاری، ج۴، ص۴۱۰ و ۴۱۱.
  2. فضل بن حسن طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۱۲.
  3. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۴۹۰ و ۵۵۰.
  4. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۱۴۵.
  5. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۶، ص۱۷۹؛ ج۲۲، ص۴۶۱.
  6. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۶، ص۱۷۹؛ ج۲۲، ص۴۶۱.
  7. محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۴، ص۳۸۹ - ۳۹۱؛ فخر رازی، تفسیر کبیر، ج۱۰، ص۱۴۴.
  8. صمیمی، سید رشید، اصول و شاخصه‌های تمدن نبوی، ص ۵۸.