عبدالله بن عمرو حضرمی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از ابن‌حضرمی)

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

مقدمه

عبدالله بن عمرو حضرمی از امرای بنی‌امیه است که پدرش هم‌پیمان حرب بن امیه بود و نخستین مشرکی بود که توسط مسلمانان به قتل رسید. این واقعه بر او اثر گذاشت و تا آخر عمر هم‌پیمان وفادار امویان و دشمن سرسخت هاشمیان خاصه علی بن ابی‌طالب(ع) باقی ماند. وی در ۳۵ هجری عامل عثمان در مکه بود. پس از قتل خلیفه سوم، نخستین کسی بود که دعوت عایشه را برای خون‌خواهی عثمان پذیرفت. ازاین‌رو، معاویه به پیشنهاد صحار بن عباس عبدی (یا صحار بن عبدالقیس) و تأیید عمروعاص، ابن‌حضرمی را برای تسلط بر بصره و برانگیختن مردم به خون‌خواهی عثمان برضد علی بن ابی‌طالب(ع) انتخاب کرد.[۱].[۲]

دعوت عبدالله بن حضرمی در بصره

پس از قتل محمد بن ابی‌بکر و تسلط عمرو بن عاص بر مصر، معاویه، عبدالله بن حضرمی را سوی بصره فرستاد و به او گفت: اغلب مردم بصره در هواخواهی عثمان با ما هم عقیده هستند. آنها در راه خون‌خواهی عثمان کشته داده‌اند؛ بنابراین کینه و حس انتقام دارند. منتظر کسی هستند تا آنها را جمع کند و در خون‌خواهی و انتقام رهبری کند. هنگام ورود به بصره، نزد قبیله ازد برو و با آنان همکاری کن و بدان که همه آنها با تو خواهند بود. ربیعه را کنار بگذار؛ زیرا آنها همه هواخواه ابوتراب هستند و از تو روی برمی‌گردانند. پس از آنها پرهیز کن. ابن حضرمی وارد بصره شد و میان قبیله بنی‌تمیم ساکن شد. در این زمان، ابن‌عباس در کوفه نزد حضرت علی(ع) حضور داشت و زیاد را جانشین خود در بصره قرار داده بود. با آمدن ابن‌حضرمی به بصره، هواخواهان عثمان نزد او رفتند و خوشامد گفتند و پیروی خود را اعلام کردند. حتی غیرهواخواهان نیز به دیدار او رفتند. زمانی که جمعیت زیادی در اطراف او جمع شدند، او خطبه خواند و درضمن آن گفت: عثمان امام شما، امام هدایت بود. او مظلوم بوده است و علی او را کشت و شما به خون‌خواهی او قیام کردید. خداوند به شما پاداش نیکو بدهد. ضحاک بن قیس هلالی که رئیس شرطه (پلیس و نگهبانان) بصره از طرف ابن‌عباس بود، برخاست و گفت: چه سخنان بدی می‌گویی و ما را به بدی دعوت می‌کنی. به خدا سخنان تو مانند طلحه و زبیر است. آنها نیز ما را به مخالفت با امیرالمؤمنین تشویق می‌کردند درحالی‌که ما با او بیعت کرده بودیم. اکنون ما دوباره با او بیعت کردیم و بر بیعت خود ثابت هستیم. درحالی‌که او لغزش‌های ما را عفو کرده است و از خطاهای ما چشم‌پوشی کرده است، تو به ما دستور می‌دهی که شمشیر بکشیم و یکدیگر را بکشیم تا معاویه امیر باشد؟ به خدا سوگند یک روز از خلافت امام علی(ع) بهتر از خود معاویه و خانواده او است.

عبدالله بن خازم سلمی برخاست و به ضحاک گفت: تو شایستگی این‌گونه سخن گفتن را نداری. سپس رو به ابن‌حضرمی کرد و گفت: ما یار تو خواهیم بود و هرچه که بگویی همان را انجام خواهیم داد. ابن‌حضرمی نامه معاویه را برای آنها خواند. معاویه در آن نامه کارهای عثمان را یادآوری کرده بود و به تعریف و تمجید از او پرداخته بود. معاویه مردم را به خون‌خواهی عثمان دعوت و تشویق کرده بود و تعهد کرده بود که مطابق سنت با آنها رفتار و حکومت خواهد کرد و نیز عطای آنها را سالی دو بار مقرر خواهد کرد. چون نامه به پایان رسید، احنف بن قیس برخاست و گفت: من در این کار نه ماده شتر دارم و نه شتر نر[۳]. آنگاه مجلس را ترک کرد و از جمع آنان کناره‌گیری کرد. عمرو بن مرحوم عبدی هم برخاست و گفت: ای مردم، از امیرالمؤمنین اطاعت کنید و بیعت خود را با او حفظ کنید و آن را نقض نکنید. عباس بن صحار عبدی که در پیروی از امام علی(ع) و حب به ایشان با قوم خود مخالف بود، برخاست و به عبدالله گفت: ما تو را با دست و زبان یاری می‌کنیم. مثنی بن مخرمه عبدی از گوشه دیگر برخاست و به عبدالله گفت: فریب سخن این مرد را نخور. به خدا سوگند اگر تو به جای خود برنگردی، شمشیرها را می‌کشیم و با تو جهاد خواهیم کرد. هنگامی که زیاد از اخبار ابن‌حضرمی آگاهی یافت، حضین بن منذر و مالک بن مسمع را نزد خود خواند و گفت: ای قبیله بکر بن وائل، شما از یاران و طرف‌داران و محل وثوق و اعتماد امیرالمؤمنین هستید. از آنچه که عبدالله انجام داده است، اطلاع دارید و کسانی را که به او روی آورده‌اند، می‌شناسید پس تا وقتی که دستور امیرالمؤمنین برسد، مرا حمایت و یاری کنید. حضین بن منذر قول داد تا از او حمایت کند؛ ولی مالک بن مسمع که از طرف‌داران بنی‌امیه بود، در پاسخ گفت: من باید با شرکایم مشورت کنم و بعد عقیده خود را خواهم گفت. سپس زیاد به دنبال صبرةبن شیمان حدانی ازدی فرستاد و از او خواست تا علاوه بر حمایت از خود، بیت‌المال را نیز محافظت کند. صبره پاسخ داد: اگر بیت‌المال را به خانه من بیاری و نزد من بسپاری من به تو پناه می‌دهم. زیاد قبول کرد تا اموال بیت‌المال را به همراه منبر، به خانه او که در محله حدان بود منتقل کند. پس زیاد نماز جمعه را در مسجد حدان برگزار کرد[۴]. قبایل تمیم و قیس به ابن‌حضرمی پیشنهاد کردند اکنون که زیاد در دارالاماره نیست به آنجا برود و آنجا را اشغال کند. او نیز این پیشنهاد را پذیرفت و آماده شد تا به طرف دارالاماره برود و در آنجا اقامت گزیند. اما قبیله ازد برای او پیام فرستادند که ما اجازه نمی‌دهیم تو وارد دارالاماره شوی و در آنجا سکونت کنی. یاران ابن‌حضرمی به این سخن توجه نکردند، و آماده شدند به طرف دارالاماره بروند؛ ولی ازدیان جلوی آنها را گرفتند و مانع حرکت آنان شدند. احنف بن قیس جلو آمد و به یاران ابن‌حضرمی گفت: شما به چه حقی فردی که مردم قبول ندارند بر آنان حاکم می‌کنید؟ حال بهتر است که بازگردید و بعد به طرف قبیله ازد آمد و آنان را نیز بازگرداند. طولی نکشید که ابن‌حضرمی به کمک عثمانیان توانست بر بصره چیره شود و شروع به جمع‌آوری مالیات کند. زیاد برای ازدیان خطبه‌ای خواند و آنان را به طرف‌داری خود تحریض کرد. ازدیان نیز اطاعت و حمایت خود از زیاد را اعلام کردند. قبیله تمیم که دانستند ازدیان از زیاد حمایت می‌کنند، به آنان پیام دادند که شما زیاد را از بصره بیرون کنید و ما هم ابن‌حضرمی را بیرون می‌کنیم. بعد هرکدام از دو امیر علی(ع) و معاویه که پیروز شدند، ما از او اطاعت خواهیم کرد. ابوصبره در پاسخ به آنان گفت: این پیشنهاد را باید قبل از اینکه به زیاد پناه بدهیم بیان می‌کردید؛ اما حال بدانید ما از او اطاعت می‌کنیم و او را از بصره بیرون نخواهیم کرد[۵]. زیاد برای حضرت نامه نوشت و او را از اوضاع بصره و عبدالله بن حضرمی آگاه کرد. امام(ع) نیز اعین بن ابی‌ضبیعه مجاشعی تمیمی را به بصره فرستاد تا او بنی‌تمیم را از پیروی حضرمی بازدارد و از اطراف او پراکنده کند و اگر تمرد کردند با آنان بجنگد. هنگامی که اعین به بصره رسید، نزد قوم خود، بنی‌تمیم رفت. حضرمی گروهی را که گفته شده است از خوارج بودند، به کشتن او تحریض کرد. آنها هم او را غافل‌گیر کردند و کشتند. چون اعین کشته شد، زیاد تصمیم گرفت تا با حضرمی و پیروانش بجنگد. در این حال، قبیله تمیم به قبیله ازد پیغام داد که ما هرگز سوءقصدی به پناهنده شما نداریم؛ اما شما چگونه می‌خواهید پناهنده ما را بکشید؟ پس ازدی‌ها هم از جنگ با آنها خودداری کردند.

زیاد در نامه‌ای خبر قتل اعین را برای امیرالمؤمنین نوشت. حضرت هم جاریه بن قدامه سعدی را که از بنی‌سعد تمیم بود با پانصد مرد تمیمی به بصره فرستاد. جاریه به شهر بصره وارد شد و میان قبیله ازد رفت و به آنان گفت: شما دانستید که حق در کدام طرف است که از آن طرف‌داری کردید. سپس نامه حضرت را که برای اهل بصره نوشته بود، خواند. حضرت در آن نامه اهل بصره را توبیخ و ملامت کرده بود. جاریه از آنجا نزد قوم خود رفت و نامه امیرالمؤمنین[۶] را برایشان خواند. اغلب آنها دعوت او را اجابت کردند. جاریه جنگجویان بصره را تجهیز و سوی ابن‌حضرمی حرکت کرد. ابن‌حضرمی هم عبدالله بن خازم سلمی را فرمانده سپاه کرد و به سمت سپاه جاریه سوق داد. دو گروه محارب جنگ کردند و نبرد آنان یک ساعت به طول انجامید. شریک بن اعور حارثی هم به یاری جاریه رفت[۷]. ابن‌حضرمی شکست خورد و گریخت و به قصر سنبیل (خانه‌ای از بنی‌تمیم) پناهنده شد. جاریه پس از اتمام حجت و تهدید، آن را آتش زد و بر سر حضرمی و یارانش خراب کرد[۸].[۹]

منابع

پانویس

  1. (دائرۃالمعارف بزرگ اسلامی، ج۳، ص۱۱۰۳).
  2. حسینی، سید امیر، بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری، ص ۱۶۰.
  3. این یک ضرب‌المثل در زبان عربی است: لاَ نَاقَتِي فِيهَا وَ لاَ جَمَلِي. (نگارنده)
  4. کامل، ج۱۰، ص۱۶۹-۱۷۱.
  5. الغارات، ص۲۱۶-۲۱۳.
  6. حضرت علی(ع) در نامه خود نوشته بودند: «مؤمنان و مسلمانان بصره که این نامه را می‌خوانند، توجه کنند که خداوند حلیم و بردبار است و گناهکاران را مهلت می‌دهد و زود آنها را کیفر نمی‌دهد و تا هنگامی که موضوع را برایشان روشن نسازد، مورد تعقیب قرار نخواهد داد. گناهکار و عاصی را بار اول به عقوبت نمی‌رساند. خداوند توبه را قبول می‌کند و از بازگشت بندگان به طرف خودش خشنود می‌شود و به آنان فرصت می‌دهد تا از گناهان توبه کنند، خداوند این کارها را می‌کند تا حجت بر بندگان تمام شود و مردم عذری نداشته باشند. ای مردم بصره شما همه با من دشمنی کردید و استحقاق هرگونه عقوبتی را دارید. من از گناهکاران شما گذشت کردم و فراریان را تعقیب نکردم، کسانی که آمدند و از کرده خود اظهار ندامت کردند، آنها را بخشیدم و بار دیگر از شما بیعت گرفتم؛ اگر به بیعت من وفا کنید و نصیحت مرا قبول کنید و از من اطاعت کنید، در میان شما به کتاب خدا و سنت عمل خواهم کرد. من حق را در جامعه ترویج می‌کنم و شما را به راه هدایت سوق می‌دهم. به خداوند سوگند بعد از محمد(ص)، هیچ حاکمی داناتر از من نیست و کسی مانند من عمل نمی‌کند. من در این گفتار صادق هستم و کسی را هم مذمت نمی‌کنم و از اعمال آنها هم سخن نمی‌گویم. اکنون اگر هواهای نفسانی شما را از جاده حق منحرف کند و نادانی شما را وادار کند که با من بجنگید و برخلافِ من عمل کنید، من هم اسبان راهوار (اسب خوش‌راه و تندرو) خود را آماده کرده‌ام و پا در رکاب آماده‌ام تا شما را سرکوب کنم. به خداوند اگر کاری کنید که من از روی ناچاری به طرف شما بیایم چنان بلایی بر سر شما خواهد آمد که از جنگ جمل هم مهم‌تر خواهد بود. من امیدوارم که ان‌شاءالله شما کاری نکنید، تا مسائلی پیش آید و موجب ناراحتی شما شود. این نامه را برای شما فرستادم تا حجت و برهانی باشد و شما از عواقب کارهایی که در پیش دارید، مطلع باشید. اینک اگر شما نصیحت‌های مرا قبول نکنید و به فساد مشغول شوید و با فرستاده من عناد بورزید، شخصاً به طرفتان خواهم آمد» (الغارات، ص۲۲۲).
  7. کامل، ج۱۰، ص۱۷۲-۱۷۳.
  8. تاریخ طبری، ج۶، ص۲۶۴۵.
  9. حسینی، سید امیر، بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری، ص ۱۶۰.