اذن الهی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از اذن الهى)

واژه‌شناسی لغوی

واژه "اذن" در لغت به معانى گوناگون مانند اجازه و رخصت براى انجام دادن فعلى[۱]، امر[۲]، علم[۳] و اراده [۴] آمده است.

واژه "اُذُن" به‌معناى گوش[۵] و "اَذَن" به‌معناى گوش دادن[۶] نیز از همین ریشه است. برخى گفته‌اند: ریشه اصلى مشتقّات این واژه، اُذُن (گوش) است؛ سپس از آن، فعل اَذِن له (گوش خود را به‌سوى او مایل ساخت یا به سخن او گوش داد) مشتق شده؛ آن‌گاه از این فعل، اِذن (خطاب به کسى براى اباحه فعلى و رخصت در آن) اشتقاق یافته که معنایى مجازى به علاقه ملازمه است؛ زیرا گوش دادن به کسى، مستلزم رو کردن به وى و برآوردن خواسته او است. پس از آن، معناى اخیر بسیار شایع شده؛ سپس این واژه در معانى مشابه آن نیز به‌کار رفته است؛ مانند: مشیّت و تکوین اسباب حوادث یا تمکین براى انجام دادن فعلى و تیسیر و آسان کردن آن[۷].

برخى گفته‌اند: اصل واحد در این ریشه، معناى اطلاع با قید رضایت و موافقت است؛ خواه امرى نیز صادر بشود یا نه، و این معنا، در تمام موارد کاربرد ریشه اِذن وجود دارد[۸].

برخى نیز ریشه اِذن را داراى دو اصل (گوش و علم) دانسته و گفته‌اند: تمام معانى دیگر به این دو معنا بر مى‌گردند و بین این ۲ نیز نزدیکى وجود دارد؛ زیرا علم به هر مسموعى با گوش حاصل مى‌شود[۹]. بعضى، این مطلب را که اِذن به‌معناى علم باشد، رد کرده و گفته‌اند: اذن ملازم با علم است، نه‌خود‌آن[۱۰].

اذن الهى در اصطلاح، یکى از صفات فعلیه است (صفاتى که انتزاع آنها بر فرض کردن چیزى غیر از ذات الهى متوقّف بوده، از مقام فعل خدا انتزاع مى‌شوند)[۱۱]، و به دو قسم تکوینی و تشریعی تقسیم مى‌شود.

اذن تکوینی، از رابطه‌اى حقیقى بین حوادث و اراده الهی حکایت دارد؛ یعنى هیچ حادثه‌اى در عالم، بدون استناد تکوینی به خدا، تحقّق نمى‌یابد[۱۲]. هم وجود اشیا و هم آثارشان به خداوند مستند است؛ ولى اذن تشریعی مربوط به اعمال اختیارى، و به این معنا است که خداوند، از نظر شرعی، انجام دادن عملى را اجازه دهد که نتیجه‌اش حرام نبودن آن عمل است[۱۳].

از آنجا که حقیقت اذن، شنیدن درخواست کسى و بر آوردن آن است، همیشه، پیش از اذن باید درخواست و طلبى وجود داشته باشد؛ بنابراین، اذن تکوینی خداوند به اشیا براى وجود یافتن که با کلمه وجودى "کن" تحقّق مى‌یابد، به این صورت است که ماهیّات و اعیان ثابته اشیا در مرتبه علم ربوبى، با زبان استعداد از خداوند مى‌خواهند که به آنها وجود عینى ببخشد و خداوند با فیض مقدّس، این درخواست را بر آورده مى‌سازد[۱۴].

درباره آثار موجودات نیز آنان اقتضاى ظاهر کردن آثار خاصّى را دارند و با زبان استعداد از خدا مى‌خواهند که آثار خویش را ظاهر سازند. اذن تکوینی الهی در این باره به این معنا است که اگر بین موجودى و اثر آن، مانعى وجود داشته باشد، خداوند آن را برطرف سازد و اگر مانعى وجود نداشته باشد، آن مانع را ایجاد نکند[۱۵].

اذن تشریعی خداوند نیز همین گونه است؛ زیرا انسان‌ها به‌طور طبیعى خواسته‌هاى گوناگونى دارند و از‌جمله، خواهان انجام اعمالى هستند که در عالم آخرت به مصلحت آنها باشد و اذن الهى براى انجام دادن برخى اعمال، بر آوردن همین درخواست است.

"اذن" در قرآن، بیش از ۴۵ بار به خداوند نسبت داده شده که ضمن آنها، وقوع حوادث جهان و تشریع احکام دین، به اذن او دانسته شده‌است[۱۶].

تفاوت‌های اذن تکوینی و تشریعی

موارد کاربرد اذن الهی

وحی

نزول فرشتگان و روح در شب قدر

آوردن معجزه

بالا بردن شأن برخی خانه‌ها و یاد خدا در آن‌ها

وقوع پدیده‌های طبیعی

آسیب رساندن به کسی

ایمان آوردن

پیروزی در جنگ

بریدن و نبریدن درختان خرما

وقوع مصیبت

جاودانگی در بهشت

هدایت مؤمنان

دعوت خداوند به سوی بهشت و آمرزش

سخن گفتن در قیامت

شفاعت

تشریع

جهاد

پیشی گرفتن در نیکی ها

اطاعت از پیامبران

دعوت پیامبر اسلام (ص) به سوی خدا

کار کردن جنیان برای سلیمان (ع)

منابع

پانویس

  1. المصباح، ص‌۱۰؛ تاج العروس، ج‌۱۸، ص‌۱۲؛ القاموس‌المحيط، ج‌۲، ص‌۲۷۰، «اذن».
  2. المصباح، ص‌۹؛ الوجوه و النظائر، ج۱، ص‌۱۶۳، «اذن»؛ التفسير الكبير، ج‌۳، ص‌۱۹۷.
  3. مقاييس‌اللغه، ج‌۱، ص‌۷۷؛ اقرب‌الموارد، ج‌۱، ص‌۴۹، «اذن»؛ مجمع‌البيان، ج‌۲، ص‌۵۴۴.
  4. الوجوه و النظائر، ج‌۱، ص‌۱۶۳‌ـ‌۱۶۴، «اذن».
  5. تاج العروس، ج‌۱۸، ص‌۱۳، «اذن».
  6. المصباح، ص۱۰؛ لسان‌العرب، ج۱، ص۱۰۵؛ النهايه، ج‌۱، ص۳۳، «اذن».
  7. التحرير و التنوير، ج‌۲، ص‌۳۱۲ و ج‌۳۰، ص‌۵۲.
  8. التحقيق، ج‌۱، ص‌۶۲‌، «اذن».
  9. مقاييس اللغه، ج‌۱، ص‌۷۵، «اذن».
  10. الميزان، ج‌۱۹، ص‌۳۰۳.
  11. نهاية الحكمه، ص‌۳۴۶.
  12. معارف قرآن، ص‌۱۹۸.
  13. تفسير ابن‌تيميه، ج۳، ص۴۱۷؛ المنار، ج۱۰، ص‌۸۰‌.
  14. تفسير صدر المتألهين، ج‌۵، ص‌۴۵۳.
  15. الميزان، ج‌۱۹، ص‌۳۰۳‌ـ‌۳۰۴.
  16. جمالی‌زاده، احمد، اذن الهی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۴.