آزادی در حقوق اسلامی
مقدمه
این اصطلاح معادل واژه لیبرته در زبان فرانسه و ریشه لاتین آن Libertas است که به مفهوم فقدان جبر و دوری از قید و بند است. آزادی، وضع، حال و رفتاری است که در آن شرایط و روابط جبری و سنگینی قدرت محسوس نباشد و بازدارنده حرکت ذاتی و طبیعی آدمی نشود. واژه آزادی در فارسی از ریشه پهلوی آزات به معنای وارسته، نجیب و جوانمرد است. از لحاظ اجتماعی، آزادی انواع مختلف دارد. آزادی سیاسی، آزادی اقتصادی، آزادی فرهنگی و... نیز جنبههای متعدد دارد. آزادی انواع مختلف دارد. آزادی کردار و... آزادی شامل آزادی اندیشه و عقیده و امکان بروز آن در جامعه است و یکی از ارکان دموکراسی به شمار میرود. آزادی مترادف هرج و مرج و عنان گسیختگی نیست. در آزادی متعالی و سازنده، امر انتظام مستتر است. آزادی بدون انتظام درونی و برونی، نوعی هرج و مرج است که با ذات و آثار آزادی مغایرت دارد[۱].
آزادی عبارت از حقی است که به موجب آن، افراد بتوانند استعدادها و تواناییهای طبیعی و خدادادی خود را به کار اندازند، مشروط بر آنکه آسیب یا زیانی به دیگران وارد نکنند. برای آزادی در بادی امر، دو برداشت متفاوت قابل تصور است:
در برداشت اول: آزادی به معنای عدم تقید به هرگونه جبر و فشار مادی، روانی و اخلاقی است. این وصف سلبی آزادی به معنای نبودن مانع است. از نظر هایک، آزادی به طور ساده عبارت از نبودن مانع است. مانع وقتی پیش میآید که رفتارهای یک فرد تابع اراده دیگری و در خدمت دیگری است؛ به این معنا که اراده کامل نیست، بلکه متأثر از اراده دیگری است. بنابراین، آزادی با تضمین دایره عمل خصوصی که در آن هر کس حاکم بر خویش است، آمیخته میشود. آزادی یک موجود انسانی عبارت از خودفرمایی آن است.
در برداشت دوم: آزادی رفتار عبارت از داشتن حق یا توانایی انجام این یا آن کار است. واژه آزاد معادل قانونی یا مجاز خواهد بود. آنچه که آزاد است نه اجباری و نه ممنوع است.
به این ترتیب، در مفهوم اول، موضوع عبارت است از آزادی عمل و آن به این معنا که آزادی عبارت از عدم اطاعت ذاتی از نیروهای خارجی است و در مفهوم دوم، موضوع عبارت از آزادی هنجاری است، یعنی انسان تابع یک قانون آمره نیست. این دو مفهوم چندان بیارتباط با یکدیگر نیستند.
اعمال آزادی هنجاری، آزادی مادی را متبادر به ذهن میسازد. تنها فردی که از نیروی اجبارکننده خلاصی مییابد، از نظر حقوق آزاد است. از طرف دیگر، تعهد هنجاری به وسیله اعمال فشاری که خوبخود محروم کننده آزادی ماده است، دارای ضمانت اجرا میشود. این دومین مفهوم آزادی است که بدون شک نظر حقوقدان را جلب میکند. بنابر این، چنین به نظر میرسد که آزدی حقوقی را نمیتوان تنها با عنصر عدم اطاعت از یک الزام حقوقی تعریف کرد. به عبارت بهتر، آزادی قابل اعمال نیست، مگر آنکه شخص برخورداری از آزادیهای لازم را داشته باشد و دیگران حق تحمیل فشار بر این آزادی را نداشته باشد. با این ترتیب، آزادی حقوقی عبارت از الزام است؛ نه الزامی که بر فرد برخوردار از آزادی وارد شده باشد؛ بلکه الزام و تعهدی که برای دیگران ایجاد میشود. این آزادی حقوقی را میتوان به منزله حق و طلب افراد نسبت به تمامی اعضای جامعه تحلیل کرد.
آزادی در جوهره وجود آدمی است و بعضی فلاسفه معتقدند که انسان، آزاد متولد شده است. با این ترتیب، طبع اولیه افراد مبتنی بر آزادی است. اما از آنجا که فرد در جامعه زندگی میکند، آلودگیهای اجتماعی افراد را آرام آرام از طبع اولیه دور میکند و گرفتار طبع ثانوی میکند. دوران طولانی و استبداد و اختناق ملتها را از ارزشهای واقعی شان دور میکند تا آنجا که با گذشت زمان ایمان و اعتقاد خود را نسبت به این ارزشها از دست میدهند. آزادی از جمله ارزشهایی است که در چنگال استبداد به زوال کشیده میشود و در نتیجه مردم نسبت به آن احساس بیگانگی میکنند و به تدریج خصلت آزادیخواهی را از دست میدهند. به این ترتیب، برای بازیافت آزادیها تلاش و کوشش فکری و فرهنگی لازم به نظر میرسد. به هر حال، برای نفس آزادی موجود در جامعه تضمینی وجود ندارد. این آزادیخواهی است که به عنوان ماهیت و جوهره اصلی منجر به استقرار دموکراسی پایدار خواهد شد. به عبارت بهتر، اعتقاد به آزادی تعادل اجتماعی را به دنبال میآورد[۲].
آزادی چه به مفهوم فلسفی یعنی «اختیار» و چه به مفهوم حقوقی و سیاسی به معنای حق انتخاب از بزرگترین مواهب فطری و خدادادی انسان است و به دلیل تلازم آن با مسئولیت در حقیقت ملاک اصلی کرامت انسان است.
شعرا، نویسندگان، فلاسفه، حقوقدانان، صاحبان اندیشه سیاسی هر کدام به نوبه خود این همای دور از دست را ستوده و به گونهای تعریف کردهاند. قرآن و نصوص اسلامی نیز با منطق خاص از این موهبت بزرگ به عظمت یاد کردهاند، قرآن بهترین تعبیر را به کار برده به جای تأکید بر حریت و آزادی، مانع آزادی را که «اکراه» است نفی اکید کرده است. لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ[۳] و فلسفه بعثت انبیا را گشودن قید و بندهای اسارت از زندگی انسانها معرفی کرده است. وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ[۴].
آزادی در نصوص دیگر اسلامی نیز چنین ترسیم شده است: «لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً»[۵]؛ انسان آزاد آفریده شده، نباید با قبول بردگی دیگران این موهبت بزرگ را از دست بدهد. با جمله رساتر و عامتر چنین بیان شده است: «النَّاسُ كُلُّهُمْ أَحْرَارٌ»[۶] همه انسانها آزاد خلق شده و در هر حال آزادند.
بیگمان آزادی انسان میتواند شامل آزادی فرد در برابر دیگران و آزادی در برابر خدا و آزادی در برابر جامعه و هر نوع عامل محدود کننده باشد. اما در تمامی این عرصهها وجود تکلیف، ناگزیر آزادی را در شکل توأم با مسئولیت مطرح میکند و آزادی مطلق هیچگاه متصور، معقول، منطقی و در عمل وجود خارجی نخواهد داشت.
آزادی فردی عرصههای گوناگونی را شامل میگردد که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- آزادی فرد، در درون خود آگاه و ضمیر و وجدان؛
- آزادی فرد در عرصه اندیشه و تولیدات فکری؛
- آزادی فرد در عقیده، وابستگیهای فکری و عاطفی؛
- آزادی فرد در گرایشها و فعالیتهای سیاسی؛
- آزادی فرد در اظهار و بیان عواطف، اندیشه و اعتقادات؛
- آزادی فرد در فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی؛
- آزادی فرد در انتخاب در عرصههای آزاد.
مفهوم حق عمومی بودن (آزادی) آن است که دیگران باید برای این حق فردی در مورد هر فرد احترام قائل شده و از هرگونه تعرض به آنها خودداری کنند و عرصه را برای ابراز و اعمال آنها با ایجاد هر نوع مانع تنگ نکنند[۷].[۸]
حق آزادی از دیدگاه قرآن
حق آزادی، ضمن آنکه روح حاکم بر اعلامیه حقوق بشر است، در مواد یکم، دوم، سوم و چهارم نیز بدان تصریح شده است. از مسائل این حق، آزادی عقیده است که در ماده ۱۸ و ۱۹ اعلامیه ذکر و بر آزادی دین و ابراز عقاید نیز تأکید شده است؛ اما بعضی از مفسران معتقدند که قرآن آزادی عقیده را تشریع نکرده است، زیرا این تناقضی آشکار است که از یک سو مردم به راه توحید و نفی شرک فراخوانده شوند و از سوی دیگر به آنها به نپذیرفتن راه هدایت اجازه داده شود[۹]. به سخن دیگر، حصول عقیده ـ که همان درک تصدیقی است که در ذهن حاصل میشود ـ عملی اختیاری نیست تا بتوان برخی را از آن منع و برخی را در آن آزاد گذاشت و آنچه در مورد عقیده، تکلیفبردار است، لوازم عملی آن است؛ مثل دعوت به یک عقیده یا ردّ یک عقیده که آزادی در این موارد تابع قانون حاکم در هر جامعه است، بنابراین آیه لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ[۱۰] تنها در مقام اثبات این مطلب است که واداشتن افراد به "اعتقاد به دین" صحیح نیست، چون اعتقاد اکراه بردار نیست[۱۱]. جمله قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ[۱۲] نیز تحلیلی بر این حقیقت است که چون حقایق دین با بیانات الهی و سنت نبوی کاملاً روشن است، معلوم است که رشد در پیروی دین و غیّ در ترک آن است، بنابراین اکراه در دین معنا ندارد[۱۳]. به گفته برخی، از این آیه در زمینه آزادی عقیده آزادی تکوینی برداشت میشود نه تشریعی؛ یعنی قوانین حاکم بر آفرینش انسان به گونهای است که میتواند موحد یا ملحد باشد؛ اما از جهت تشریع و قانون الهی مجاز به پذیرش الحاد نیست، همانگونه که انسان از نظر تکوین در خوردن سم آزاد است؛ ولی از نظر تشریعحق ندارد حیات خود را به خطر اندازد[۱۴]. بعضی از باورمندان این دیدگاه، ضمن تأکید بر اینکه مرز آزادی در اسلام "قرب الی الله" است و هر چیزی که انسان را "از خدا باز دارد" ضد ارزش و ممنوع است، تنها پرسش برای فهم مسائل دینی را مجاز میدانند و به استناد آیه وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْلَمُونَ[۱۵] سؤال و بحث علمی را جایز میشمرند، اگر بحثها تنها در محافل علمی و نزد کسانی انجام گیرد که توانایی پاسخ به «شبهات» دینی را دارند، و گرنه جایز نیست[۱۶].
در برابر، برخی معتقدند قرآن حق آزادی عقیده و بیان را برای کسانی که مخاطب آن هستند به رسمیت شناخته و نگاه حقوقی به این گونه حقی که قرآن برای انسان معتقد است، نتیجهاش این است که دولت اسلامی به عنوان طرف تعهد و تکلیف در همه حقها، در این مورد نیز باید حق آزادی عقیده را به کسانی که آنها را بر حق نمیداند، بدهد[۱۷]. در همین جهت، بعضی از مفسران لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ[۱۸] را یک "قاعده کبروی" از قوانین اسلام و "رکنی عظیم" از ارکان سیاسی اسلام برشمردهاند و با استناد به آیه ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ [۱۹] معتقدند که میتوان با اعتماد بر قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ[۲۰] صراط مستقیم ایمان را بیفتنه و جنگ به همگان نشان داد، از این رو جهاد، جوهر دین و مطلوب ذاتی آن نیست، بلکه تنها بر اثر ضرورت امور سیاسی واجب میشود[۲۱].
برخی از کسانی که معتقدند دین اسلام حق آزادی عقیده را به رسمیت شناخته، چنین استدلال میکنند که اسلام دینی تبلیغی است و دیگران را به ارتداد از دین خود و گرویدن به اسلام فرا میخواند. اگر اسلام به شکل کلی، حق آزادی عقیده را به رسمیت نشناخته باشد، تعارض پیش میآید، بنابراین پیشاپیش، این امکان را شدنی گرفته که هرکس میشود بر اساس مسیر فکریاش راهی غیر از راه حق را برگزیند. [۲۲] در تأیید این مدعا افزون بر آیات پیشین، میتوان به آیات دیگری نیز استناد کرد قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ[۲۳]، كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ[۲۴]، وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَكَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَأَدْخَلْنَاهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ[۲۵]، وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ[۲۶]، وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَاءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا[۲۷]، وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَأُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ[۲۸]
در موضوع رهایی از بردگی نیز که در بحث آزادی یاد میشود، همان مفسران که معتقدند از میان سه سبب اساسی بردگی، یعنی جنگ با کافران حربی، غلبه و گرفتن به زور و ولایت، اسلام دو سبب اخیر را رد کرد و آنها را مجوز بردهداری ندانست؛ اما سبب نخست را پایدار گذاشت، زیرا کافر حربی که با خدا و پیامبرش میستیزد و جز نابودی انسانیت و حرث و نسل هدف ندارد، از مزایای انسانی برخوردار نیست و باید او را به هر شکل که میشود، هر چند سلب آزادی، دفع کرد[۲۹]. بردهداری به استناد برخی از آیات قرآن مشروع است. این آیات، ضمن به رسمیت شناختن بردهداری، برای آن قوانینی یاد میکنند؛ مانند آیات ازدواج بردگان: وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلًا أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِنْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ مِنْ فَتَيَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِكُمْ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَأَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۳۰] و قصاص درباره آنان: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ[۳۱] بعضی از صاحبنظران معتقدند اسلام فراوان در جهت لغو تدریجی بردهداری سعی داشته و با وضع قوانین خاص، این سنت از میان مسلمانان رخت بربسته است؛ از جمله این قوانین، کفّاره قسم: لَا يُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلَكِنْ يُؤَاخِذُكُمْ بِمَا عَقَّدْتُمُ الْأَيْمَانَ فَكَفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاكِينَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ ذَلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمَانِكُمْ إِذَا حَلَفْتُمْ وَاحْفَظُوا أَيْمَانَكُمْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ[۳۲]، کفاره قتل غیر عمد: وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلاَّ خَطَئًا وَمَن قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَئًا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَدِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ إِلاَّ أَن يَصَّدَّقُواْ فَإِن كَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَّكُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَإِن كَانَ مِن قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِّيثَاقٌ فَدِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ وَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةً فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ تَوْبَةً مِّنَ اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا [۳۳] و کفاره ظهار است: وَالَّذِينَ يُظَاهِرُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا ذَلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ[۳۴] که در آنها آزاد کردن بنده، یکی یا بخشی از کفّارات است.
اسلام از یک سو با تأکید بر کرامت ذاتی انسان وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا[۳۵] و ذاتی نبودن بردگی و از سوی دیگر با وضع قوانین ویژه، تمهیداتی را برای نابودی بردهداری فراهم ساخت. [۳۶] در این جهت، یکی از مفسران در تفسیر قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ[۳۷] معتقد است همه، در اصل آفرینش و مواهب آن از یک گوهرند و اختلاف در رنگ و نژاد نباید خاستگاه تبعیض باشد. نفی اتخاذ ارباب، سرباز زدن از تحمیل عارضه اجتماعی و نظام غیر طبیعی اربابیابی است. [۳۸] آیات دیگری را نیز در تأیید این اندیشه میتوان یافت؛ مانند مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَادًا لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ[۳۹]، وَلَا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلَائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ[۴۰] و الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۴۱].[۴۲]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ فرهنگ سیاسی، ص۲۵.
- ↑ حقوق بشر و آزادیهای سیاسی، ص۲۰۷ – ۲۰۹.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ «و بار (تکلیف)های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمیدارد» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
- ↑ نهج البلاغه، نامه۳۱.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۳، ص۲۴۳.
- ↑ فقه سیاسی، ج۷، ص۱۴۸.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۶۹۱.
- ↑ المیزان، ج۴، ص ۱۱۷.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ المیزان، ج ۴، ص ۱۱۷.
- ↑ «رهیافت از گمراهی آشکار است» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ المیزان، ج ۲، ص ۳۴۳.
- ↑ پلورالیسم دینی از منظر قرآن، ص ۳۱۷-۳۱۸.
- ↑ «و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست به او پناه ده تا کلام خداوند را بشنود سپس او را به پناهگاه وی برسان؛ این بدان روست که اینان گروهی نادانند» سوره توبه، آیه ۶.
- ↑ نظریه حقوقی اسلام، ج ۱، ص ۳۹۲ ـ ۳۹۳.
- ↑ حق، حکم و تکلیف، ص ۲۹۴.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز!» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
- ↑ «رهیافت از گمراهی آشکار است» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ المنار، ج ۳، ص ۳۹ ـ ۴۰.
- ↑ حق، حکم و تکلیف، ص ۲۹۶.
- ↑ «بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر کلمهای که میان ما و شما برابر است همداستان شویم که: جز خداوند را نپرستیم و چیزی را شریک او ندانیم و یکی از ما، دیگری را به جای خداوند، به خدایی نگیرد پس اگر روی گرداندند بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم» سوره آل عمران، آیه ۶۴.
- ↑ «شما بهترین گروهی بودهاید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شدهاید؛ به کار پسندیده فرمان میدهید و از (کار) ناپسند باز میدارید و به خداوند ایمان دارید و اهل کتاب اگر ایمان میآوردند برای آنان بهتر بود؛ برخی از آنها مؤمن امّا بسیاری از آنان نافرمانند» سوره آل عمران، آیه ۱۱۰.
- ↑ «و اگر اهل کتاب ایمان میآوردند و پرهیزگاری میورزیدند از گناهان آنان در میگذشتیم و آنان را به بوستانهای پرنعمت در میآوردیم» سوره مائده، آیه ۶۵.
- ↑ «و اگر پروردگارت میخواست، تمام آن کسان که روی زمیناند همگی ایمان میآوردند؛ آیا تو مردم را ناگزیر میکنی که مؤمن باشند؟» سوره یونس، آیه ۹۹.
- ↑ «و بگو که این (قرآن) راستین و از سوی پروردگار شماست، هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر پیشه کند، ما برای ستمگران آتشی آماده کردهایم که سراپردههایش آنان را فرا میگیرد و اگر فریادرسی خواهند با آبی چون گدازه فلز به فریادشان میرسند که (گرمای آن) چهرهها را بریان میکند؛ آن آشامیدنی بد است و زشت آسایشگهی است (آن آتش)» سوره کهف، آیه ۲۹.
- ↑ «و با اهل کتاب جز به بهترین شیوه چالش مکنید مگر با ستمکاران از ایشان و بگویید: ما به آنچه بر ما و بر شما فرو فرستادهاند ایمان آوردهایم و خدای ما و خدای شما یکی است و ما فرمانپذیر اوییم» سوره عنکبوت، آیه ۴۶.
- ↑ المیزان، ج ۶، ص ۳۴۴ ـ ۳۴۶.
- ↑ «و هر یک از شما که یارایی مالی نداشته باشد تا زنان آزاد مؤمن را به همسری گیرد، در میان کنیزان، از دختران جوان مؤمن، همسر گزیند و خداوند به ایمانتان داناتر است؛ همه چون یکدیگرید پس با اجازه کسان آنها با آنان ازدواج کنید و کابینهایشان را در حالی که پاکدامنند و نه پلیدکار و گزیننده دوستهای پنهان، به گونه شایسته به (کسان) آنها بپردازید. آنگاه چون شوی کنند، اگر به کاری زشت دست یازیدند بر آنان نیمی از کیفر زنان آزاد خواهد بود. این (ازدواج با کنیزکان) برای کسی است که از (آلایش) گناه بهراسد و شکیبایی ورزیدن، برای شما بهتر است و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۲۵.
- ↑ «ای مؤمنان! قصاص کشتگان بر شما مقرّر شده است: آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن، و اگر به کسی از جانب برادر (دینی) اش (یعنی ولیّ دم) گذشتی شود، (بر ولیّ دم است) که شایسته پیگیری کند و (بر قاتل است که) خونبها را به نیکی به او بپردازد، این آسانگیری و بخشایشی از سوی پروردگار شماست و هر که پس از آن از اندازه درگذرد عذابی دردناک خواهد داشت» سوره بقره، آیه ۱۷۸.
- ↑ «خداوند شما را در سوگندهای بیهوده بازخواست نمیکند اما از سوگندهایی که آگاهانه خوردهاید باز میپرسد بنابراین کفّاره (شکستن) آن، خوراک دادن به ده مستمند است از میانگین آنچه به خانواده خود میدهید یا (تهیّه) لباس آنان و یا آزاد کردن یک بنده؛ پس هر که (هیچیک را) نیابد (کفاره آن) سه روز روزه است؛ این کفّاره سوگندهای شماست هرگاه سوگند خورید (و بشکنید)؛ حرمت سوگندهای خود را بدارید؛ خداوند این چنین آیات خود را برای شما روشن میگرداند باشد که سپاس گزارید» سوره مائده، آیه ۸۹.
- ↑ «هیچ مؤمنی حق ندارد مؤمنی (دیگر) را بکشد جز به خطا و هر که به خطا مؤمنی را بکشد آزاد کردن بردهای مؤمن و پرداخت خونبهایی به خانوادهاش (بر عهده کشنده است) مگر آنان در گذرند پس اگر (کشته) از گروه دشمن شما امّا مؤمن است، آزاد کردن بردهای مؤمن (بس است) و اگر از گروهی است که میان شما و ایشان پیمانی هست پرداخت خونبهایی به خانوادهاش و آزاد کردن بردهای مؤمن (لازم است) و آن کس که (بردهای) نیابد روزه دو ماه پیاپی (بر عهده اوست) برای پذیرش توبهای از سوی خداوند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۹۲.
- ↑ «و آنان که زنان خود را ظهار میکنند سپس به آنچه گفتهاند باز میگردند (تا آن را بشکنند) باید پیش از آنکه با یکدیگر تماسی داشته باشند بندهای آزاد کنند؛ این (کاری) است که بدان اندرز داده میشوید و خداوند به آنچه میکنید آگاه است» سوره مجادله، آیه ۳.
- ↑ «و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشتهایم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب) سوار کردهایم و به آنان از چیزهای پاکیزه روزی دادهایم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریدهایم، نیک برتری بخشیدهایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.
- ↑ تحقیق در دو نظام حقوق جهانی بشر، ص ۴۴۳ - ۴۴۸.
- ↑ «بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر کلمهای که میان ما و شما برابر است همداستان شویم که: جز خداوند را نپرستیم و چیزی را شریک او ندانیم و یکی از ما، دیگری را به جای خداوند، به خدایی نگیرد پس اگر روی گرداندند بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم» سوره آل عمران، آیه ۶۴.
- ↑ پرتوی از قرآن، ج ۵، ص ۱۷۶ - ۱۷۷.
- ↑ «هیچ بشری را نسزد که خداوند به او کتاب و حکمت و پیامبری بدهد سپس او به مردم بگوید: به جای خداوند، بندگان من باشید ولی (میتواند گفت): شما که کتاب (آسمانی) را آموزش میداده و درس میگرفتهاید؛ (دانشورانی) ربّانی باشید» سوره آل عمران، آیه ۷۹.
- ↑ «و او را نسزد که به شما فرمان دهد که فرشتگان و پیامبران را پروردگاران (خود) گیرید، آیا شما را پس از مسلمانیتان به کفر فرمان میدهد؟» سوره آل عمران، آیه ۸۰.
- ↑ «همان کسان که از فرستاده پیامآور درس ناخوانده پیروی میکنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته مییابند؛ آنان را به نیکی فرمان میدهد و از بدی باز میدارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام میگرداند و بار (تکلیف) های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمیدارد، پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ داشته و بدو یاری رساندهاند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کردهاند رستگارند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
- ↑ مهجور، علی، مقاله «حقوق بشر»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱.