اموال و املاک امام حسین

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

وقتی امام حسین(ع) در کربلا عمرو بن قرظه انصاری را پیش عمر بن سعد فرستاد و فرمود: شب در میان دو لشکر مرا دیدار کن، عمر سعد با بیست سوار و امام حسین(ع) هم با بیست سوار آمدند. وقتی به هم رسیدند، همراهان خود را دور کردند و تا پاسی از شب در خلوت با یکدیگر به گفت و گو پرداختند. آنگاه به لشکرگاه خود برگشتند. از جمله سخنانی که بین آنان رد و بدل شد، این بوده است که امام حسین(ع) به او فرمود: این مردم را رها کن و با من باش. گفت: خانه‌ام ویران می‌شود. فرمود: من آن را برای تو می‌سازم. گفت: املاکم ضبط می‌شود. فرمود: بهتر از آن را که ملک من در حجاز است به تو می‌دهم[۱].

مرحوم بحرانی می‌نویسد حضرت به او فرمود: از مال خودم بغیبغه را که چشمه بزرگی در زمین حجاز است و معاویه هزار هزار دینار طلا به من می‌داد ولی آن را نفروختم به تو می‌دهم، (از اینها دست بردار). عمر سعد نپذیرفت[۲].

در حدیث دیگری آمده است: امام حسین(ع) ناحیه‌ای را که قبر حضرت آنجا است از اهل «نینوی» و «غاضریه» به شصت هزار درهم خرید و دوباره به آنان بخشید و شرط کرد که زائرین قبر مبارکش را راهنمایی کرده و سه روز از آنان پذیرایی کنند[۳]. خطیب بغدادی می‌نویسد: حسین بن علی(ع) چهار فرسخ در چهار فرسخ از زمین خراج را خرید[۴].

سؤالی که در اینجا به ذهن می‌رسد این است که: چگونه امام حسن و امام حسین(ع) زمین خراج را خریدند، در حالی که این گونه زمین‌ها متعلق به عموم مسلمانان بود؟

پاسخ: در این جا دو احتمال وجود دارد؛ احتمال اول این که آن دو بزرگوار، حق اولویت زمین خراج را خریده‌اند. دوم این که: این زمین‌ها وقتی فتح شد، موات بود که جزء انفال بوده است، و بعد مسلمانی آن را احیا کرده و مالک شده و امام(ع) زمین را از او خریده است. علاوه بر این، این گونه اراضی؛ «زمین‌های خراج» را در اصطلاح فقها مفتوح العنوه می‌گویند که اختیار آن با امام است. همان‌گونه که در روایتی می‌خوانیم: ابوربیع شامی می‌گوید: امام صادق(ع) فرمود: زمین‌های عراق را خریداری نکن، مگر آنها که در دست کسانی است که با آنها قرار خراج بسته شده (چه مسلمان و چه ذمی مانند اراضی خیبر)؛ زیرا اینها به شمشیر مسلمین فتح شده و جزء بیت‌المال مسلمین است که همیشه اختیار آن با امام است[۵].[۶]

مقاومت امام حسین(ع) در برابر تصرف ملکش توسط معاویه

امام حسین(ع) ملکی داشت در «ذو المروه» که آبادی بوده است در وادی القری و معاویه خواست در این ملک تصرف ظالمانه کند، اما حضرت سیدالشهداء(ع) در برابر زورگویی او ایستاد.

توضیح اینکه در دوران فرمانداری «ولید بن عتبه بن ابی سفیان» برادرزاده معاویه از طرف او حکومت مدینه را بر عهده داشت. سالار شهیدان حسین بن علی(ع) که در سراسر عمر خود زیر بار ستم نرفت، بر سر مالی با حاکم مدینه که همواره به قدرت‌های محلی و مرکزی (شام) تکیه کرده و اجحاف می‌نمود، اختلاف پیدا کرد. حضرت حسین(ع) برای درهم شکستن اساس ستم، و آشنا ساختن دیگران به احقاق حق خود، رو به فرماندار مدینه کرد و فرمود: به خدا سوگند هر گاه بر من اجحاف کنی، دست به قبضه شمشیر می‌برم، و در مسجد رسول خدا(ص) می‌ایستم و مردم را به آن پیمانی[۷] که پدران و نیاکان آنها بنیانگذاران آن بودند دعوت می‌نمایم.

از آن میان عبدالله بن زبیر برخاست و همین جمله را تکرار کرد و ضمناً افزود: همگی نهضت می‌کنیم و حق او را می‌گیریم، و یا این که در این راه کشته می‌شویم. دعوت حسین بن علی(ع) کم کم به گوش همه افراد غیور مانند «مسور بن مخرمه» و عبدالرحمان بن عثمان رسید و تمام لبیک گویان به آستان مقدس امام شتافتند و در نتیجه فرماندار از جریان وحشت کرده، دست از اجحاف برداشت[۸].[۹]

مزرعه امام حسین(ع) مهریه دختر عبدالله بن جعفر

معاویه نامه‌ای برای مروان بن حکم که والی مدینه بود نوشت که امیرالمؤمنین (معاویه) دوست دارد الفت و محبت (گذشته) را از سر گیرد و کینه‌ها را از بین ببرد و صله رحم کند. وقتی نامه‌ام به تو رسید، ام کلثوم دختر عبدالله بن جعفر را برای یزید پسر امیرالمؤمنین خواستگاری کن و او را با پیشنهاد مهریه زیاد تطمیع کن. مروان نزد عبدالله بن جعفر رفت و نامه معاویه را برای او خواند و وی را از مضمون نامه مطلع ساخت. عبدالله گفت دایی او حسین بن علی(ع) به ینبع رفته است و ما بدون او کاری نمی‌کنیم؛ به من مهلت ده تا بیاید وقتی که حسین بن علی(ع) آمد عبدالله جعفر جریان را برای او نقل کرد. حسین نزد دختر عبدالله رفت و گفت دختر عزیزم پسر عمویت قاسم بن محمد بن جعفر بن ابی طالب از دیگران برای تو سزاوارتر و شایسته‌تر است و شاید تو به مهریه بیشتر علاقه داری؟ و من بغیبغات را مهر تو قرار دادم. وقتی که گروهی (از طرف معاویه) برای برنامه ازدواج آمدند، مروان بن حکم سخن را آغاز کرد و مقصود معاویه را از این کار که صلهٔ رحم و اتحاد کلمه است، بازگو کرد.

آن گاه حسین بن علی(ع) سخن گفت و ام کلثوم را به ازدواج قاسم درآورد... این مزرعه همچنان در اختیار فرزندان عبدالله بن جعفر از طرف ام کلثوم بود که از یکدیگر به ارث می‌بردند، تا زمانی که امیرالمؤمنین مأمون به خلافت رسید. وقتی قضیه را برای مأمون بازگو کردند، گفت هرگز این وقف علی بن ابیطالب صلوات الله علیه است. فدک را از آنها گرفت، عوضش را به آنها داد و به حالت اولیه برگرداند[۱۰].[۱۱]

منابع

پانویس

  1. قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، تحقیق رضا استادی، قم، منشورات مکتبه بصیرتی، ١۴٠۵ هـ. ق، ص۲۲۰-۲۱۹.
  2. ... انا اعطيك من مالي البغيبغة و هي عين عظيمة بارض الحجاز و كان معاوية اعطاني في ثمنها الف الف دينار من الذهب فلم أبعه إياها فلم يقبل عمر بن سعد...؛ البحرانی، السید هاشم بن سلیمان، مدینه معاجز الائمه الاثنی عشر ودلائل الحجج علی البشر، مؤسسه المعارف الاسلامیه، ط ١، ١۴١۴ﻫ.ق، ج۳، ص۴٨٢-۴٨١؛ بحار الانوار، ج۴۶، ص۳۸۹-۳۸۸؛ البحرانی، الاصفهانی، الشیخ عبدالله، عوالم العلوم و المعارف، قم، منشورات مدرسه الامام الهدی(ع)، ط ١، ١۴٠٧ هـ. ق، ج۱۷، ص۲۳۹. حلیه الابرار فی فضائل محمد و آله الأطهار، ج۱، ص۵۸۲ با اندک تفاوت.
  3. ان الحسين(ع) اشترى النواحي التي فيها قبره من اهل نينوى، و الغاضرية، بستين الف درهم و تصدق بها عليهم و شرط ان يرشدوا إلى قبره و يضيفوا من زاره ثلاثة ايام؛ التوری الطبرسی، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، تهران، منشورات المکتبه الاسلامیه، ۱۳۸۳ هـ. ق، ج۲، ص۵١۴.
  4. ... و اشترى الحسين بريدين من ارض الخراج؛ تاریخ بغداد او مدنیه السلام، بیروت، دارالکت العلمیه، ج۱، ص۱۸.
  5. روي عن أبي الربيع الشامي عن ابي عبد الله(ع) قال: لا تشتر من اراضي أهل السواد شيئا إلا من كانت له ذمة فانما هي فيء للمسلمين؛ من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۱۵۲، حدیث ۴ از باب ۷۲؛ احیاء الموات و الارضین، الطوسی، ابی جعفر محمد بن الحسن بن علی، تهذیب الاحکام، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، نشر صدوق، ط ١، ١۴١٨ هـ، ج۷، ص١۴٧؛ الطباطبایی آیة الله السید علی، ریاض المسائل فی بیان الاحکام بالدلائل، تحقیق دار الهادی، ط ١، ١۴١۴ هـ، ۱۹۹۳م، ج۴، ص۶٨۵؛ الشهید الصدر، السید محمد باقر، اقتصادنا، بیروت، لبنان، دار الکتاب اللبنانی، ط ۱۳۹۸ هـ، ۱۹۷۷م، ص۳۹۶. ادله الملکیه العامه و ظواهرها، حدیث ۲ با اندک تفاوت. منظور از اراضی عراق در عرف آن زمان قسمت‌های آباد عراق بوده که به دست مجاهدین فتح شده بود و مسلمانان به آنها - ارض السواد می‌گفتند؛ زیرا وقتی برای اشاعه دعوت از منطقه خشک و بی‌آب و علف جزیره العرب به اطراف عالم پراکنده شدند و به عراق رسیدند سبزی و طراوت فراوان به اندازه‌ای توجه‌شان را جلب کرد که آنجا را ارض السواد نامیدند چون آنها به سبز و سیاه هر دو سیاه می‌گفتند. الشهید الصدر، السید محمد باقر، اقتصادنا، ص۳۹۶.
  6. علیدوست خراسانی، نورالله، منابع مالی اهل بیت، ص ۸۸.
  7. مقصود پیمان حلف الفضول است که به طور مختصر از نظر خوانندگان گرامی می‌گذرد. در گذشته میان «جرهمیها» پیمانی به نام «حلف الفضول» وجود داشت و اساس آن دفاع از حقوق افتادگان بود و بنیانگذاران پیمان کسانی بودند که نام‌های همه از ماده «فضل» مشتق بوده است و نام‌های آنان بنا به نقل مورخ شهیر عمادالدین ابن کثیر عبارت بود از فضل بن فضاله و فضل بن الحارث و فضل بن وداعه چون پیمانی که عده‌ای از قریش با هم بسته بودند، از نظر هدف «دفاع از حقوق مظلوم» با «حلف الفضول» یکی بود، از این نظر نام این اتحاد و هم‌پیمان شدن را نیز «پیمان فضول» نامیدند. بیست سال پیش از بعثت مردی در ماه «ذی القعده» وارد مکه شد و متاعی در دست داشت. اتفاقاً «عاص بن وائل» آن را خرید ولی مبلغی را که متعهد شده بود در عوض آن بپردازد، نداد. مشاجره میان آنان درگرفت. آن مرد دید قریش، در کنار کعبه نشسته‌اند، ناله او بلند شد، اشعاری چند سرود، قلوب مردانی را که در عروقشان خون غیرت گردش می‌کرد تکان داد. از آن میان «زبیر بن عبدالمطلب» برخاست و عده‌ای نیز با او همصدا شده، در خانه «عبدالله بن جدعان» انجمن نمودند و با هم‌پیمان بستند و هم قسم شدند که دست به اتحاد و اتفاق زنند و تا آنجا که امکانات موجود اجازه می‌دهد حقوق مظلوم را از ستمگر بگیرند. مراسم پیمان تمام شد، از آنجا برخاستند، و به سوی «عاص بن وائل» آمدند و متاعی را که خریده و عوض آن را نپرداخته بود، از وی گرفته و به صاحبش رد کردند. رسول اکرم(ص) در این پیمان که حیات مظلومان را بیمه می‌کرد شرکت نمود، و خود درباره عظمت این پیمان جمله‌هایی فرموده است که اینک دو فراز از آن نقل می‌کنیم: «در خانه عبدالله جدعان شاهد پیمانی شدم که اگر حالا نیز (پس از بعثت) مرا به آن پیمان بخواهند، اجابت می‌کنم؛ یعنی حالا نیز به عهد و پیمان خود وفا دارم». ابن هشام نقل می‌کند که حضرتش بعدها درباره پیمان مزبور چنین گفت: من حاضر نیستم پیمان خود را بشکنم، اگر چه در مقابل آن گرانبهاترین نعمت را در اختیار من بگذارند. پیمان «فضول» به قدری محکم و پا بر جا بود که نسل آینده نیز خود را موظف می‌دید که به مفاد آن عمل نماید. السیره النبویه، ج۱، ص١۴١-١۴٠؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، ١٣٨۵ هـ، ١٩۶۵ م، ج۲، ص۴٢-۴١؛ سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم، ج۴، ١٣۶٧، ج۱، ص١٨۴-١٨٣.
  8. ابن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص١۴٢؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۱-۴٢؛ سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ج۱، ص۱۸۵.
  9. علیدوست خراسانی، نورالله، منابع مالی اهل بیت، ص ۹۰.
  10. المبرّد، ابی العباس محمد بن یزید، الکامل فی اللغه و الادب، بیروت، لبنان، دار الکتب العلمیه، ط ۱، ١۴٠٧هـ، ۱۹۸۷م، ج۲، ص١٧۴؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴١-٣٨، در بحث مناقب امام حسن(ع)؛ و مرحوم مجلسی در بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۰۸-۲۰۷ در حالات حضرت سیدالشهدا(ع) این داستان را نقل کرده‌اند که گفت اختیار او با امام حسین(ع) است و در ص۱۲۰-۱۱۹ بحار، ج۴۴، در حالات امام حسن(ع) می‌نویسد که گفت اختیار او با امام حسن(ع) است. در معالی السبطین، ج۱، ص١٩٧-۱۹۶ نیز به نقل از مناقب و بحار آمده است که عبدالله گفت اختیار او با حسین(ع) است.
  11. علیدوست خراسانی، نورالله، منابع مالی اهل بیت، ص ۹۲.