بحث:سوره انعام

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

سوره انعام

سد راه ولایت

﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ[۱] کسانی که ایمان آوردند و ایمانشان را به ستمی چون شرک نیامیختند، ایمنی از عذاب برای آنان است و آنان راه‌یافتگان‌اند.

روایت اهل تسنّن: «سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا؛ يَعْنِي صَدَّقُوا بِالتَّوْحِيدِ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ. ﴿وَلَمْ يَلْبِسُوا؛ يَعْنِي لَمْ يَخْلِطُوا، نَظِيرُهَا: ﴿لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ[۲] يَعْنِي لِمَ تَخْلِطُونَ. وَ لَمْ يَخْلِطُوا إِيمَانَهُمْ ﴿بِظُلْمٍ؛ يَعْنِي الشِّرْكَ، قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: وَ اللَّهِ مَا آمَنَ أَحَدٌ إِلَّا بَعْدَ شِرْكٍ - مَا خَلَا عَلِيّاً فَإِنَّهُ آمَنَ بِاللَّهِ - مِنْ غَيْرِ أَنْ يُشْرِكَ بِهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ. ﴿أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ مِنَ النَّارِ وَ الْعَذَابِ ﴿وَهُمْ مُهْتَدُونَ؛ يَعْنِي مُرْشَدُونَ إِلَى الْجَنَّةِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِغَيْرِ حِسَابٍ، فَكَانَ عَلِيٌّ أَوَّلَ مَنْ آمَنَ- بِهِ- وَ هُوَ مِنْ أَبْنَاءِ سَبْعِ سِنِينَ»[۳]؛ سفیان ثوری از منصور و او از مجاهد نقل می‌کند که عبدالله بن عباس درباره این آیه شریفه چنین بیان کرده است: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا؛ یعنی کسانی که توحید را تصدیق کردند و منظور از آن، علی بن ابی‌طالب(ع) است. ﴿وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ؛ یعنی ایمانِ خود را با باطل درنیامیختند، و نظیرِ این آیه ﴿لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ است. ﴿بِظُلْمٍ؛ یعنی به شرک. ابن‌عباس می‌گوید: به خدا قسم! هیچ‌کدام از اصحاب پیامبر به او ایمان نیاورد مگر بعد از آنکه مشرک بود، به جز علی بن ابی‌طالب(ع) که حتی اندازه چشم‌برهم‌زدنی شرک نورزید و از اول موحد بود. ﴿أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ؛ اینان از آتش جهنم و عذابِ آن ایمن‌اند، ﴿وَهُمْ مُهْتَدُونَ؛ و بدونِ حسابرسی به بهشت راه می‌‌یابند. علی(ع) در حالی اولین ایمان‌آورنده به پیامبر(ص) بود که کودکی هفت‌ساله بود.

ابلیس ملعون از آن زمان که تکبر کرد و به حضرت آدم(ع) سجده نکرد و از درگاه الهی رانده شد، به خدای سبحان عرض کرد: «از‌آن‌رو که مرا دور کردی، یقیناً بر سر راه راستِ تو در کمینِ آدمیان خواهم نشست. سپس از پیشِ‌رو و پشتِ‌سر و از طرف راست و از جانبِ چپشان بر آنان می‌تازم و تا جایی آنان را وسوسه می‌کنم و فریبشان می‌دهم که بیشترشان را سپاسگزار نخواهی یافت»[۴]. هرچند تلبیساتِ ابلیسی به حسبِ زمان‌ها و مکان‌ها و افرادِ مختلف، رنگ و لعاب گوناگون به خود می‌گیرد، روحِ تلبیساتِ آن ملعون، در همه‌جا یک‌چیز است و آن، آمیختنِ حق و باطل با یکدیگر است تا امر را بر بندگانِ خدا مشتبه سازد. امیرمؤمنان علی(ع) می‌‌فرماید: «اگر باطل خالص باشد و با حق درنیامیزد، بطلانِ آن بر هر عاقلی مخفی نمی‌ماند، و اگر حقْ خالص باشد و با باطل پوشیده نشود، اختلافی در آن نخواهد بود، اما از این و مشتی از آن گرفته می‌شود و با هَم آمیخته می‌شوند و به‌صحنه می‌‌آیند. در این هنگام، شیطان بر دوستانِ خود چیره می‌‌شود و کسانی که از سوی خداوند به داشتن سابقه‌ای نیک موفق شده‌اند، نجات می‌‌یابند»[۵].

«ناکثین» به سرکردگیِ طلحه، زبیر و عایشه که بیعتِ خود با مولا علی(ع) را شکستند و فتنه جمل را به‌راه انداختند؛ «قاسطین» به سرکردگی معاویه و عمروعاص که جنگ صفین را برپا کردند؛ «مارقین» که فتنه خوارج و جنگ نهروان را سبب شدند؛ یزید و ابن‌زیاد که علیه امام حسین(ع) توطئه کردند و او و یارانش را در کربلا به شهادت رساندند، همه این کارها با درآمیختن حق و باطل صورت گرفت و با این حربه، عمومِ مسلمانان را از اهل‌بیتِ عصمت و طهارت(ع) جدا کردند و گاه علیهِ آنان شوراندند. بعد از بنی‌امیه، عباسیان نیز همین سیاستِ شیطانی را پیش گرفتند و با تلبیساتِ خودْ امر را بر مسلمانان مشتبه نمودند، بر آنان حکمرانی کردند، اهل‌بیت را یکی پس از دیگری آماجِ ظلمِ خود ساختند و شهید کردند.[۶]

ذریه رسول خدا(ص) از طریق حضرت فاطمه(س)

﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ[۷] و اسحاق و یعقوب را به ابراهیم بخشیدیم، و هریک را هدایت کردیم، و نوح را پیش از این هدایت نمودیم، و از فرزندانِ او داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را هدایت کردیم و این‌گونه نیکوکاران را پاداش می‌دهیم. و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را نیز که از نسلِ اویند، هدایت نمودیم؛ همه از شایستگان بودند.

روایت اهل تسنّن: از لحظه‌ای که پیامبر اکرم(ص) دارِ فانی را وداع گفت، اهل‌بیت آن حضرت همواره مظلوم بودند. یکی از بزرگ‌ترین مظلومیت‌های ایشان این بود که آنان را فرزندان و ذریه رسول خدا(ص) به‌حساب نمی‌آوردند و می‌‌گفتند که نسب از طریق دختر ادامه نمی‌یابد. این شیطنت ازآن‌رو بود که نسبتِ نسلِ حضرت زهرا(س) را به پیامبر اکرم(ص) تضعیف کنند و ائمه(ع) را مصداق اهل‌البیت نشمارند تا بدین‌ترتیب عصمت و امامتِ آنها زیر سؤال برود. اما چون خدای متعال حامیِ حجت‌های خویش است، در قرآن کریم، برای اثباتِ اینکه ائمه(ع) تا حضرت مهدی(ع) از نسل پاکِ حضرت زهرایند و فرزندانِ رسول خدا(ص) می‌‌باشند، دلیل و برهانی قرار داده است که هیچ‌کس نتواند آن را نقض کند. در این‌باره احتجاجِ یحیی بن یعمر که از فقهای عراق بود با حجاج بن یوسف ثقفی لعنت‌الله‌علیه شنیدنی است. اهل‌تسنن در کتب متعددی به این احتجاج اشاره کرده و برخی به تفصیل آن را ذکر کرده‌اند. ابن‌حیون، نعمان بن محمد مغربی در کتاب شرح الأخبار ماجرای این احتجاج را با جزئیات بیشتری نقل کرده و گفته است: شعبی می‌گوید: در واسط بودم و روز عید قربان به نمازِ عید رفتم. حجاج بن یوسف ثقفی خطبه‌ای ایراد کرد و پس از تمام‌کردنِ خطبه مرا نزدِ خود خواند. پیشِ او رفتم، دیدم نیم‌خیز نشسته است. به من گفت: ای شعبی! امروز روزِ قربان است و من می‌خواهم یک نفر از اهالیِ عراق را قربانی کنم. خواستم که تو حرف‌های او را بشنوی تا بدانی در چنین کاری نسبت به او اشتباه نکرده‌ام.

گفتم: امیر! اگر صلاح می‌دانی، در این روزِ بزرگ به سنتِ پیامبر رفتار کن و از آنچه تصمیم داری صرف‌نظر فرما. گفت: اگر تو سخنِ آن مرد را بشنوی خواهی فهمید کارِ من صحیح است؛ زیرا به خدا و پیامبر تهمت می‌زند و شبهه در دین ایجاد می‌کند. گفتم: اگر ممکن است مرا از این کار معاف دارید. گفت: امکان ندارد. سپس دستور داد سفره‌ای رنگین گستردند و جلاد حاضر شد. آنگاه گفت: پیرمرد را بیاورید. وقتی آوردند دیدم یحیی بن یعمر است. بسیار غمگین شدم و با خود گفتم: یحیی چه می‌گوید که موجبِ قتلش شده است! حجاج رو به او کرد و گفت: تو خود را رهبرِ عراقیان می‌دانی؟ گفت: نه، من یکی از فقهای عراق‌ام. گفت: تو براساسِ کدام فقه استدلال می‌کنی که حسن و حسین از ذریه رسول‌الله‌اند؟ یحیی گفت: من گمان نمی‌کنم بلکه به آن عقیده قطعی دارم. حجاج گفت: به چه دلیل می‌گویی؟ جواب داد: به دلیلِ قرآن. حجاج رو به من نمود و گفت: گوش کن چه می‌گوید! آیا تو دلیلی در قرآن می‌یابی که دلالت کند بر اینکه حسن و حسین از ذریه رسول‌الله‌اند؟. هرچه فکر کردم چیزی به نظرم نیامد. حجاج نیز اندیشه کرد و به او گفت: شاید منظورِ تو این آیه (مباهله) است: ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ[۸] و اینکه پیامبر اکرم برای مباهله رفت و با خود علی و فاطمه و حسن و حسین را برد؟

شعبی می‌گوید: من خوشحال شدم و با خود گفتم (با این آیه‌ای که حجاج به نظرش رسید) یحیی آزاد می‌شود و نجات می‌یابد. حجاج حافظ قرآن بود. یحیی گفت: البته این خود دلیلی رسا برای اثباتِ این مطلب است، ولی من به این آیه استدلال نمی‌کنم. چهره حجاج زرد شد، سر به زیر انداخت و سپس رو به یحیی کرد و گفت: اگر تو دلیلِ دیگری بر این مطلب آوردی ده‌هزار دِرهم به تو جایزه می‌‌دهم، اما اگر نیاوردی در ریختن خونِ تو مجازم. یحیی جواب داد: قبول دارم. شعبی می‌گوید: من از گفته او غمگین شدم و با خود گفتم آیا یحیی را کافی نبود که استدلالِ حجاج را قبول نماید تا او خوشحال شود که قبل از یحیی اطلاع از چنین استدلالی داشته است و بدین‌ترتیب یحیی نجات یابد! اما اکنون دیگر تضمینی که حجاج استدلالِ یحیی را بپذیرد؛ چون استدلالِ او استدلالِ حجاج را باطل می‌کند و به او می‌‌فهماند که بی‌اطلاع است و همین امر سبب کشته شدنش می‌شود. آنگاه یحیی از حجاج پرسید: در آیه ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ... منظور از آن شخصی که داوود و سلیمان(ع) از ذریه اویند چه کسی است؟ حجاج گفت: منظور ابراهیمِ خلیل است که داوود و سلیمان نیز از ذریه ابراهیم‌اند. یحیی جواب داد: آری. سپس یحیی پرسید: در این آیه شریفه خداوند متعال دیگر چه کسانی را جزء ذریه حضرت ابراهیم می‌داند؟ حجاج آیه را خواند: ﴿وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى؛ یعنی حضرت زکریا و یحیی و عیسی(ع) نیز از ذریه حضرت ابراهیم‌اند.

یحیی پرسید: چرا عیسی(ع) از ذریه ابراهیم(ع) است با اینکه عیسی(ع) پدر نداشت؟ حجاج گفت: از طرفِ مادرش مریم. یحیی پرسید: آیا حضرت مریم(س) به ابراهیم(ع) نزدیک‌تر است یا حضرت فاطمه(س) به حضرت محمد(ص)؟ نیز آیا حضرت عیسی(ع) به ابراهیم(ع) نزدیک‌تر بود یا حسن و حسین(ع) به پیامبر؟ شعبی می‌گوید: حجاج با این استدلالِ یحیی بن یعمر محکوم شد. گویی دهانِ حجاج بسته شده بود. سپس حجاج گفت: دست و پای یحیی را باز کنید، خدا رویش را زشت کناد!. ده‌هزار دِرهم به او بپردازید که نامبارک باد زندگیِ او! سپس رو به من نمود و گفت: حرفِ تو صحیح بود ولی ما نپذیرفتیم. دستور داد شتری بیاورند و قربانی‌اش کرد. از جای خود حرکت کرد و دستور داد سفره را گستردند و با او غذا خوردیم. دیگر حرفی نزد تا از پیش او بیرون آمدم[۹].[۱۰]

صراط مستقیم علی(ع)

﴿وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ[۱۱] و مسلماً این راهِ راستِ من است. بنابراین از آن پیروی کنید و از راه‌های دیگر پیروی نکنید که شما را از راهِ او پراکنده می‌کند. خدا این‌گونه به شما سفارش کرده است تا پرهیزکار شوید.

روایت اهل تسنّن: «عَنْ قَتَادَةَ عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِيِّ فِي قَوْلِهِ: ﴿هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا قَالَ يَقُولُ: هَذَا طَرِيقُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ ذُرِّيَّتِهِ طَرِيقٌ مُسْتَقِيمٌ وَ دِينٌ مُسْتَقِيمٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ تَمَسَّكُوا بِهِ فَإِنَّهُ وَاضِحٌ لَا عِوَجَ فِيهِ»[۱۲]؛ «قتاده از حسن بصری نقل می‌کند که درباره آیه شریفه ﴿هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا؛ «این است راه مستقیم من» گفت: یعنی راه علی بن ابی‌طالب(ع) و فرزندانِ او که راهِ راست و دینِ محکم و مستقیم است؛ لذا از آن پیروی کنید و به آن چنگ بزنید، که راهِ روشن است و کجی و انحراف ندارد». در فضیلتِ امام علی(ع) همین بس که دشمنانِ او نیز بر «صراطِ مستقیم» بودنِ او و اولادِ طاهرینش زبان به اعتراف گشوده‌اند. ابن ابی‌الحدید درباره حسن بصری که از بزرگان و قطب‌های تصوّف نیز به شمار می‌رود گفته است: «يُبْغِضُ عَلِيّاً»[۱۳]؛ «او علی را دشمن می‌داشت». مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج نقل کرده است که بعد از جنگِ جمل، حسن بصری وضو می‌گرفت که امیرالمؤمنین(ع) او را دید و فرمود: ای حسن! نیکو وضو بگیر و آدابِ آن را به‌جا آور. حسن با لحنِ اعتراض‌آمیزی جواب داد: ای امیرالمؤمنین! دیروز افرادی را کشتند که همگی به توحید و رسالت شهادت داده بودند و نمازهای پنج‌گانه را اقامه می‌کردند و با تمام آداب وضو می‌گرفتند!

امام(ع) فرمود: اگر چنین می‌پنداری، پس چرا به یاری دشمنان ما نشتافتی؟ حسن گفت: به خدا قسم! روز اول جنگ غسل کردم و حنوط مالیدم و شمشیر برداشتم و برای یاریِ عایشه از خانه‌ام بیرون آمدم و تردید نداشتم که یاری‌نکردنِ امّ‌المؤمنین عائشه کفر است، ولی وقتی به محله «خریبه» رسیدم، ندایی شنیدم که گفت: «ای حسن کجا می‌‌روی؟ برگرد که (در این کارزار) قاتل و مقتول هر دو در آتش‌اند». ترسان بازگشتم و در خانه‌ام نشستم. روز دومِ جنگ نیز عینِ همان ماجرا تکرار شد. علی(ع) به او فرمود: آیا فهمیدی که آن منادی چه کسی بود؟ گفت: نه. فرمود: او برادرت ابلیس بود و راست گفت که قاتل و مقتول هر دو آتش‌اند؛ اما از اهلِ بصره و از اصحابِ عایشه، نه از ما؛ (چراکه مجاهدانِ ما اجر بردند و شهدای ما در بهشتِ برین جای دارند). حسن بصری گفت: ای امیرالمؤمنین! اکنون دریافتم که این قوم در هلاکت و گمراهی‌اند[۱۴].[۱۵]

حسنه‌ای که بدی‌ها را از بین می‌بَرد

﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ[۱۶] هرکس کارِ نیک بیاورد پاداشش ده‌برابرِ آن است، و آنان که کارِ بد بیاورند جز مانندِ آن مجازات نشوند و ستم نبینند.

روایت اهل تسنّن: داودِ سبیعی از ابوعبدالله جدلی نقل می‌کند که نزدِ علی بن ابی‌طالب(ع) رفتم. فرمود: «أَ لَا أُنَبِّئُكَ بِالْحَسَنَةِ الَّتِي مَنْ جَاءَ بِهَا أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ، وَ السَّيِّئَةِ الَّتِي مَنْ جَاءَ بِهَا أَكَبَّهُ اللَّهُ فِي النَّارِ، وَ لَمْ يَقْبَلْ مَعَهَا عَمَلًا؟ قُلْتُ: بَلَى. قَالَ: الْحَسَنَةُ حُبُّنَا وَ السَّيِّئَةُ بُغْضُنَا»؛ «آیا می‌خواهی به تو خبر دهم از حسنه‌ای که اگر کسی آن را انجام دهد خداوند او را داخلِ بهشت می‌کند، و از سیئه‌ای که اگر کسی آن را انجام دهد خداوند او را با سر در دوزخ می‌‌افکند و با آن سیئه، هیچ‌عملی از او پذیرفته نمی‌شود؟ گفتم: آری (دوست دارم بدانم). فرمود: آن حسنه، محبت و دوستیِ ماست و آن سیئه بغض و دشمنی با ما»[۱۷]. خدای متعال که بنده‌نواز است، به رحمتِ خویش هرگز راهِ جبرانِ گناهان را به‌روی بندگانش نبسته است. یکی از راه‌های آمرزشِ گناهان انجام‌دادنِ کارهای نیک است: ﴿إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ[۱۸]؛ «قطعاً نیکی‌ها بدی‌ها را از بین می‌‌بَرد»؛ برای مثال، نمازِ شب گناهانِ روز را می‌شوید. امام صادق(ع) در تفسیر آیه شریفه فرمود: «صَلَاةُ اللَّيْلِ تَذْهَبُ بِذُنُوبِ النَّهَارِ»[۱۹]؛ «نمازِ شب گناهانِ روز را از بین می‌برد».

اما نکته مهم این است که براساس روایات فراوان، در میان نیکی‌ها و حسنات، حسنه‌ای اصلی وجود دارد که اگر در پرونده اعمالِ انسان باشد گناهان بزرگِ او را پاک می‌کند، و اگر نباشد عبادت‌ها و حسناتِ دیگر نیز کارایی خود را از دست می‌دهند و سببِ نجات شخص نمی‌شوند. آن حسنه عبارت است از محبت و ولایت امیرالمؤمنین و اهل‌بیت(ع). بدیهی است که دشمن امیرالمؤمنین(ع) نجات نمی‌یابد حتی اگر نمازِ شبِ او ترک نشده باشد، هر روز روزه باشد و هر شب یک قرآن ختم کند! لذا پیامبر(ص) می‌‌فرماید: «لَا يَجُوزُ أَحَدٌ الصِّرَاطَ إِلَّا وَ مَعَهُ بَرَاءَةٌ بِوَلَايَتِهِ وَ وَلَايَةِ أَهْلِ بَيْتِهِ يُشْرِفُ عَلَى الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَيُدْخِلُ مُحِبِّيهِ الْجَنَّةَ وَ مُبْغِضِيهِ النَّارَ»[۲۰]؛ «هرگز کسی از پل صراط عبور نمی‌کند مگر اینکه به سبب ولایت علی(ع) و اهل‌بیتِ او سندِ برائت از آتش به همراه داشته باشد. علی(ع) بر بهشت و جهنم اشراف دارد؛ دوستانِ خود را به بهشت در می‌‌آورد و دشمنانش را واردِ آتش می‌کند».[۲۱]

منابع

پانویس

  1. «آنان که ایمان آورده‌اند و ایمانشان را به هیچ ستمی نیالوده‌اند، امن (و آرامش) دارند و رهیافته‌اند» سوره انعام، آیه ۸۲.
  2. «چرا حقّ را با باطل می‌آمیزید؟» سوره آل عمران، آیه ۷۱.
  3. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۶۲، ح۲۵۵.
  4. ﴿قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ * ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ «گفت: پس از آنجا که مرا بیراه نهادی بر سر راه راست تو، به کمین آنان می‌نشینم * آنگاه از پیش و پس و راست و چپ آنان به سراغشان خواهم رفت و بیشتر آنان را سپاسگزار نخواهی یافت» سوره اعراف، آیه ۱۶-۱۷.
  5. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج۲، ص۷۱۹.
  6. سیف اللهی، حسین، امیرمؤمنان در آیینه قرآن، ص ۱۱۵
  7. «و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را راهنمایی کردیم- نوح را پیش‌تر راهنمایی کرده بودیم- و داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را که از فرزندزادگان وی بودند (نیز راهنمایی کردیم)؛ و این چنین نیکوکاران را پاداش می‌دهیم * و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را (نیز)؛ آنان همه از شایستگان بودند» سوره انعام، آیه ۸۴-۸۵.
  8. «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
  9. محمد بن علی کراجکی، کنز الفوائد، ج۱، ص۳۵۷-۳۶۰.
  10. سیف اللهی، حسین، امیرمؤمنان در آیینه قرآن، ص ۱۱۸
  11. «و (دیگر) این که این راه راست من است از آن پیروی کنید و از راه‌ها (ی دیگر) پیروی نکنید که شما را از راه او پراکنده گرداند، این است آنچه شما را بدان سفارش کرده است باشد که پرهیزگاری ورزید» سوره انعام، آیه ۱۵۳.
  12. علی بن یونس عاملی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۲۸۴.
  13. ابن ابی‌الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۹۵.
  14. احمد بن علی طبرسی، الإحتجاج، ج۱، ص۱۷۱.
  15. سیف اللهی، حسین، امیرمؤمنان در آیینه قرآن، ص ۱۲۳
  16. «کسانی که نیکی آورند ده برابر آن (پاداش) دارند و کسانی که بدی آورند جز همانند آن کیفر نمی‌بینند و به آنان ستم نخواهد شد» سوره انعام، آیه ۱۶۰.
  17. احمد بن محمد ثعلبی، تفسیر الثعلبی، ج۷، ص۲۳۰.
  18. «بی‌گمان نیکی‌ها بدی‌ها را می‌زدایند» سوره هود، آیه ۱۱۴.
  19. محمد بن مسعود سمرقندی، تفسیر العیاشی، ج۲، ص۱۶۲، ح۷۵.
  20. موفق بن احمد خوارزمی، المناقب، ص۷۱.
  21. سیف اللهی، حسین، امیرمؤمنان در آیینه قرآن، ص ۱۲۵