بحث:ضرورت نصب امام

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

تعیین جانشین مبنا و رویه پیامبر در اداره کشور

نگاهی به تاریخ حکومت‌‌داری پیامبر اعظم (ص) نشان می‌‌‌دهد آن حضرت در سفرهای مختلفی مانند شرکت در جبهه‌‌های جنگ که از پایتخت حکومت خویش یعنی مدینه خارج می‌‌‌شد جانشین خود را تعیین می‌‌‌کرد تا در غیاب حضرت، امور اداری، سیاسی و حکومتی تعطیل نماند. حضرت علی (ع)، این مکتوم و معاذ از شمار صحابه‌‌ای هستند که در غیاب پیامبر (ص) جانشین آن حضرت شدند.

حال این سؤال پیش می‌‌‌آید پیغمبری که به مسائل حکومت این همه توجّه و عنایت دارد، چگونه ممکن است از تعیین جانشین خود بعد از رحلت چشم‌‌پوشی کند؟[۱] در حالی که خطر و آسیب آنبه مراتب بیشتر است، که به بعضی اشاره شد[۲].

لازمه عدم نص، برتری دو خلیفه اول بر پیامبر (ص) ‌

نگاهی به تاریخ دو خلیفه اول نشان می‌‌دهد که هردو خلیفه به بیعتو انتخاب مردم توجهی نداشتند و حاکم بعدی را خودشان تعیین نصب نمودند. ابوبکر هنگام به یاری‌اش ب عثمان که دبیر خلیفه بود، سفارش نمود اسم عمر را به عنوان خلیفه و جانشین وی بنویسد و از مردم نیز خواست از او اطاعت کنند: "من عمر بن خطاب را جانشين خود در ميان شما مى‌سازم پس گوش به فرمانش باشيد و از وى اطاعت كنيد"[۳].

عمر نیز نزدیک فوت خود بدون توجّه به انتخاب مرد در اندیشه تعیین حاکم و جانشین خود برآمد ولکن به‌جای یک نفر شش نفر به نام‌های: عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمن، سعد بن ابی وقاص و علی (ع) را مشخص کرد و دستور داد یکی از این شش تن با رأی یثسه به عنوان خلیفه برگزیده و انتصاب گردد. در متن کتاب خواهد آمد - چنان‌که علی (ع) نیز به آن تصریح می‌‌کند - نتیجه و برآیند شورای شش‌نفره فوق یعنی انتخاب عثمان پیشاپیش معلوم بود. بر این اساس خلیفه اول و دوم به فکر مردم و آینده کشور و به حسب ظاهر آینده دین نیز بودند و برای جلوگیری از هر نوع خطر احتمالی پیش از مرگ خودشان به چاره پرداختند.

آیا پیامبر اعظم (ص) که همه هستی خویش را وقف دین اسلام کرده بود، به اندازه دو خلیفه آینده‌نگر و در مقام چاره‌اندیشی نبود؟ اهل سن باید جواب بدهند ک آیا سیره دو خلیفه اول در تعیین جانشین خودشان عمل مشروع و خالی از محذور بود یا نه؟

اگر عمل آن دو غیر مشروع و خالی از اشکال و محذور نبود، ما اینجا حرفی نداریم جز اینکه اهل سنت به عمل غیر مشروع شیخین خود اعتراف کردند. امّا اگر عمل مشروع و عقلانی و عقلایی بود، سؤال می‌‌کنیم، چرا پیامبر (ص) چنین نکرد؟ آیا - العیاذ بالله - حضرت با وجود اتصال به وحی در مقام ثبوت و شناخت به این درک نرسیده بود، یا اینکه - العیاذ بالله - عمدا مصلحت جامع و دین را نادیده انگاشت و امت را به حال خود رها کرد؟ لازمه این مبنای اهل سنت این است که شیخین - العیاذ بالله - حداقل در این مقام از پیامبر (ص) برتر و افضل باشند! و این لازمه را خود اهل سنت بر‌نمی‌تابند.

این چالش از سده‌های پیش گرفتار اهل سنت بوده است. ابن ابی الحدید در شرح فرازهای نهج‌البلاغه ک بر اصل نصب دلالت می‌‌کند، یکی از ادله خود در توجیه آنها را واهمه از مخالفت صحابه به نص ذکر می‌کند، چنان‌که در ذیل خطبه۱۶۳ «فَإِنَّهَا كَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْم‏ » از استاد خود ابو جعفر یحیی محمد علوی، از کسانی می‌‌پرسد که برحق حضرت "حکومت" هجوم بردند که آیا مراد جریان سقیفه است یا شورای شش‌نفره عمر که به انتخاب عثمان منجر شد؟ که وی روز را جواب می‌‌دهد [۴]

ابن ابی الحدید به عنوان یک سنی اعتراف می‌کند‌ که نفس من اجازه نمی‌دهد که صحابه را به عصیان پیامبر (ص) متهم کنم؟ " ان نفسی لا تسامحنی ان السب الی الصحابه عصیان رسول‌الله (ص) و دفع النص‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏".

در اینجا استاد ابن الی الحدید - که وی او را دانشمند منصف و وافر عقل توصیف می‌‌کند - چنین جواب می‌‌دهد که نفس من نیز اجازه نمی‌دهد که پیامبر (ص) ‌را به اهمال در امر امامت و رهبری امت خود و رها کردن آنان متهم کنم، پیامبری که در هر سفری در مدینه جانشین خود را مشخص می‌‌کرد. ابوجعفر به تفضیل جواب خود را توضیح می‌‌دهد تا اینکه ابن ابی الحدید قانع شده و می‌‌گوید در جواب من نیکو گفت: "لقد احسنت فیما قلت"[۵].[۶]

کشف نه نصب

نکته آخری که درباره نظریه انتصاب شیعه باید گفت این است که شیعه با الهام از آیات و صریح روایات نبوی بر این اعتقاد است که وجود نورانی حضرت علی (ع) پیش از آفرینش عالم مادی مورد توجّه و عنایت الهی بوده و در دنیا نیز صفات و فضایل لازم برای انسان کامل از جهت فردی و اجتماعی و دینی سیاسی را کسب نموده بود. با این فرض آن حضرت از همان بدو رسالت خودبه‌خود ملاک جانشینی پیغمبر (ص) را دارا بود و اصلاً به نصب و تعیین نیازی نداشت.

به دیگر سخن، نصب و تعیین از صفات اعتباری و به امور جعلی تعلق دارد، درحالی که مقام جانشینی پیامبر امر تکوینی حقیقی است و با دارا بودن صفات آن، خودبه‌خود به مقام جانشینی می‌‌رسد و به جعل و نصب نیازی نیست.

باری جعل و نصب - که در آیات و روایات آمده است - نه در مقام جعل حقیقی بلکه در مقام ارشاد و رهنمایی به مصداق حقیقی و تکوینی و در واقع کاشف از مقام تکوینی هستند. توضیح آن در نقد شبهه موروثی نمودن امامت خواهد آمد.[۷]

پانویس

  1. ر. ک: کشف‌المراد، ص ۴۹۶.
  2. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص ۶۱.
  3. " فانی استخلفت علیکم عمر بن الخطاب فاسمعوا و اطیعوه ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۸، ص۳۱۰، تاریخ طبری، ج۲، ص۵۹۱، حوادث سال ۱۳.
  4. توضیح اینکه این ابی الحدید بعداز این کلام باز اشکال می‌‌کند که ظاهر خطبه فوق استدلال حضرت از طریق اولویت ونه نص است. ابوجعفر در پاسخ می‌‌گوید چون این خطبه در جواب سائلی است که می‌‌پرسد که بااینکه تو از دیگران به حکوت و پیامبر نزدیک و اولی بودی چرا از حکومت کنار گذاشتند؟ به این دلیل حضرت جواب مناسب سائل راداد. افزون بر جواب ابوجعفر ما در متن کتاب به صورت متعدد به احتجاج‌های حضرت به اصل نصب اشاره خواهیم کرد.
  5. شرح نهج البلاغه، ج۹، صص۲۴۸، و۲۵۰.
  6. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص ۶۲.
  7. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص ۶۴.