بحث:عصمت در تاریخ اسلامی
پیشینه عصمت از دیدگاه مخالفان
خاورشناسان اصل پیدایش عصمت را به نیمه نخست قرن دوم به وسیله امام باقر (ع) یا امام صادق (ع) یا هشام بن حکم یا غالیان نسبت میدهند، در این قسمت لازم است به برخی از سخنان این گروه اشاره شود: ایگناس گلدزیهر(۱۸۵۰ - ۱۹۲۱) یکی از یهودیان مستشرق است که درسهایی را در مورد اسلام در آمریکا مطرح کرد، وی درباره عصمت امام مینویسد: «از زیادهرویهای شیعه اندیشه عصمت امامان است، البته اندیشه سنی درباره جایگاه پیامبر و خاندان وی به این افسانههای پوچ و خیالبافانه آلوده نگشته است» و بعد تحلیل میکند که مسلمانان در ابتدا با اندیشه عصمت آشنایی نداشتند، اما بعد از فتح ایران و شکست ساسانیان این باور ایرانی به درون مسلمانان راه یافت، زیرا پادشاهان ساسانی برای مشروعیتبخشیدن به قوانین حکومتی، خود را مصون از خطا و معصوم معرفی میکردند[۱].
رونالدسون یکی دیگر از مستشرقان مسیحی است که اعتقاد دارد نظریه عصمت از یهود و مسیحیت گرفته نشده است، زیرا آنان گناهانی را به انبیاء نسبت میدهند و همچنین این نظریه در سدههای نخستین بین مسلمین مطرح نبوده و بعدها با تطور علم کلام شیعه و توسط کتب دانشمندانی مثل کلینی و شیخ صدوق و شیخ مفید به وجود آمده و سپس از راه شیعیان در اعتقادات مسلمانان وارد شده است[۲].
همچنین هالیستر، از دیگر پژوهشگران غربی، معتقد است هیچ نشانی از عصمت در احادیث و روایات مسلمانان وجود ندارد، افزون بر اینکه در قرآن گناهان متعددی به پیامبران نسبت داده شده است، و باید گفت این تفکر بعدها توسط شیعیان مطرح شد و عدهای از اهل سنت هم مثل فخررازی آن را به صورت محدود پذیرفتند[۳].
ویلفرد مادلونگ هم با پیروی از دیگر مستشرقان اعتقاد دارد نظریه عصمت تا زمان امام صادق (ع) وجود نداشته ولی وقتی ایشان به امامت رسید فقه را به نظام شرعی جامعی تبدیل کرد و نظریه خود را درباره امامت مطرح کرد، با این تفسیر که جهان یک لحظه هم بدون امام نمیماند و آن امام باید معصوم باشد و سپس دانشمندانی مثل هشام بن حکم و شیخ صدوق و شیخ مفید و سید مرتضی در تطور و تکامل این نظریه کوشیدند و آن را به کرسی نشاندند[۴].
هاینس هالم نیز امام صادق (ع) را مؤسس نظریه امامت با محوریت نص و عصمت و علم ویژه و حضور دائمی دانسته و معتقد است با تلاشهای هشام بن حکم و دیگران این نظریه جایگاه خود را در بین شیعیان پیدا کرده است[۵].
اشعری هم در اینباره میگوید: اعتقاد به عصمت امامان از اعتقادات هشام بن حکم میباشد[۶]. عده دیگر هم گفتهاند که نظریه عصمت در ابتداء در بین معتزله وجود داشت و سپس شیعیان نظریه عصمت را از معتزله گرفتند[۷]. و برخی دیگر گفتهاند: عصمت بدعتی است که از یهود و نصاری وارد در دین ما شده است[۸]. برخی دیگر گفتهاند: فرهنگ ایران باستان و اعتقاد به نور الهی باعث شد که ایرانیان عصمت را وارد تشیع کنند[۹] و برخی دیگر مدعی شدهاند که نظریه عصمت را شیعیان از صوفیان گرفته و وارد تشیع کردهاند[۱۰]. برخی دیگر میگویند: آموزههای زرتشتی عصمت را در اسلام وارد کرده است که توسط سلمان ایرانی به پیامبر القاء شده است؛ زیرا مطالعه تطبیقی آیینها و باورهای زرتشتی و عقاید اسلامی این نکته را نشان میدهد که حضرت محمد مستقیم و غیرمستقیم تأثیراتی از آیینها و باورهای زرتشتی داشته است، مثل اعتقاد به پاک و معصوم بودن پیامبر[۱۱].
نویسنده کتاب مکتب در فرایند تکامل هم با استناد به کلامی از شهید ثانی در اینباره میگوید: در ذهنیت جامعه شیعه در قرن دوم انقلابی پدید آمد و تأکیدی که قبلاً روی مقام سیاسی امام میشد، به مقام مذهبی و علمی امام انتقال یافت و نظریه عصمت ائمه که در همین دوره به وسیله هشام بن حکم متکلم بزرگ شیعه در این عصر پیشنهاد گردید کمک شایانی به پذیرفتهشدن و جاافتادن هرچه بیشتر این ذهنیت جدید کرد[۱۲]. اما بسیاری از اصحاب ائمه اطهار و شیعیان متقدّم، آنان را تنها علمای ابرار میدانستهاند و حتی قائل به عصمت آنان هم نبودند[۱۳] دانشمندان حوزه قم که در این دوره عالیترین مقام و مرجع علمی جامعه شیعه بودند تا پایان قرن چهارم با قدرت و شدت، ضد مفوضه باقی مانده و با انتساب هرگونه صفت فوق بشری به ائمه برخورد سخت میکردند. همین دانشمندان معتقد بودند که هرکس پیامبر اکرم یا ائمه اطهار را از سهو و اشتباه در جزئیات کارهای شخصی که ارتباطی به ابلاغ کلام الهی ندارد مصون بداند غالی است[۱۴]. آنان همچنین راویان روایاتی را که چنین صفات فوق بشری را به ائمه استناد میدادند غیرمعتمد دانسته[۱۵] و نقل چنین مطالبی را نامشروع میشمردند[۱۶]. و بحرالعلوم هم در رجال خود این تفکر را به اکثریت شیعه متقدم نسبت میدهد[۱۷].
نکته مشترکی که بین بیشتر این دیدگاهها وجود دارد این است که میخواهند افتخار اعتقاد به عصمت را از شیعیان واقعی بگیرند و آن را نظریه ادیان دیگر یا ساخته و پرداخته غالیان معرفی کنند.[۱۸]
عصمت قبل از اسلام[۱۹]
از آنجا که عصمت انبیاء در دریافت و ابلاغ وحی یکی از ارکان نبوت است و بدون آن، هدف از بعثت تمام نمیشود، همه ادیان آسمانی به نوعی عصمت را قبول داشتهاند تا بتوانند مبانی دین خود را استوار کنند. در اینجا به نمونههایی از اعتقاد به عصمت در قبل از اسلام اشاره میکنیم تا معلوم شود این اعتقاد ابتکار شیعیان یا غالیان در قرن دوم نیست.
- عصمت در یهودیت: هرچند در تورات تحریفشده امروزی گناهانی به پیامبران عظام نسبت داده شده است، و یهودیان پیامبران را معصوم از گناه نمیدانند، اما اعتقاد دارند پیامبر در قبول وحی و ابلاغ آن معصوم میباشد و از دروغ و خطا در وحی به دور میباشد، و معتقدند: «نبی دهان خداست و سخن و کلام او سخن خدا میباشد»[۲۰]. و همچنین موسی بن میمون، متفکر و اندیشمند یهودی قرون وسطی (۱۲۴۰ - ۱۱۳۵م)، عصمت را یکی از ارکان اساسی دین یهود شمرده و میگوید: «تمامی سخنان انبیاء صحیح میباشد»[۲۱]. همچنین وی میگوید: «روحالقدس پیامبران را از خطا و اشتباه در آنچه که بر زبان آنها جاری میکند مصون و محفوظ میدارد؛ از اینرو اخبار و اقوال آنها معصوم از خطاست.... بنابراین پیامبران نه در گفتار خطا میکنند و نه در کتاب سخنان روحالقدس»[۲۲].
- عصمت در مسیحیت: آیین مسیحیت همانطور که حضرت مسیح را از نظر تعلیمی و اخلاقی معصوم و بدون نقص میداند عصمت نویسندگان کتاب مقدس را نیز میپذیرد[۲۳]؛ زیرا کتاب انجیل سالها بعد از حضرت مسیح نگاشته شده و سند آن به حضرت مسیح متصل نیست، پس مسیحیت موجود برای رفع این اشکال و جلب اعتماد پیروان خود نویسندگان کتاب انجیل را معصوم معرفی کرده و همچنین پاپ را در امور دینی و فتواهای شرعی انسانی پاک و بیعیب و نقص معرفی میکند.
متصوفه هرچند صراحتاً عصمت را مطرح نکردهاند ولی به مقاماتی بالاتر از عصمت برای بزرگان خود اعتقاد دارند که عصمت کمترین آن مقامات است، مثلاً عدهای از آنان اعتقاد به اتحاد بزرگان خود با خداوند یا حلول خداوند در بزرگان خود دارند[۲۴]. در آموزههای زرتشتیان هم نشانههایی از عصمت وجود دارد، مثل اعتقاد به طاهر و معصوم بودن خاندان پیامبرشان[۲۵].
همانطور که از دقت در این عبارات مشخص میشود نظریه عصمت چیزی نیست که بتوان آن را ابداع و ابتکار قرن دوم یا امام صادق (ع) یا هشام بن حکم یا غالیان دانست، زیرا نشانههای متعددی از اعتقاد به عصمت در ادیان گذشته وجود دارد.[۲۶]
پانویس
- ↑ گرایشهای تفسیری در میان مسلمانان، ص۱۲.
- ↑ عقیدة الشیعه، ص۳۲۴ تا ۳۳۰.
- ↑ تشیع در هند، ص۷۰.
- ↑ فرقههای اسلامی، ص۱۲۸ و ۱۸۳.
- ↑ تشیع، ص۹۲ و ۹۳.
- ↑ مقالات الإسلامیین، ص۴۸.
- ↑ أضواء علی عقائد الشیعة الامامیه و تاریخهم، ص۲۸۹؛ ر. ک: عصمت، ص۲۲.
- ↑ الهیات، ج۳، ص۱۶۳.
- ↑ اسلام، بررسی تاریخی، ص۱۳۸.
- ↑ تصوف و تشیع، ص۱۲۳؛ امامت و رهبری، ص۵۵.
- ↑ اسلامشناسی، ص۲۵.
- ↑ مکتب در فرایند تکامل، ص۳۹: با تلخیص.
- ↑ حقایق ایمان، ص۱۵۰ و ۱۵۱؛ مکتب در فرایند تکامل، ص۷۵.
- ↑ الفقیه، ج۱، ص۳۶۰ و ۳۹۵.
- ↑ بحارالأنوار، ج۲۵، ص۳۴۷.
- ↑ مکتب در فرایند تکامل، ص۹۴.
- ↑ رجال بحرالعلوم، ج۳، ص۲۲۰؛ ر. ک: رجال بوعلی، ص۴۵ و ۳۴۶.
- ↑ سلیمانیان، مصطفی، مقامات امامان، ص ۲۰۲-۲۰۵.
- ↑ ر. ک: پژوهشی در عصمت معصومان، تاریخچه عصمت، ص۶۹.
- ↑ تحقیقی در دین یهود، ص۳۲۹.
- ↑ الادیان الحیه، ص۱۴۰.
- ↑ المیزان فی مقارنة الادیان، ص۳۳.
- ↑ الهیات مسیحی، ص۲۰۵.
- ↑ تصوف و تشیع، ص۱۲۳؛ امامت و رهبری، ص۵۵.
- ↑ اسلامشناسی، ص۲۵.
- ↑ سلیمانیان، مصطفی، مقامات امامان، ص ۲۰۵-۲۰۷.