علمای ابرار

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

خلاصه ادعاهای این نظریه

نظریه «علمای ابرار» درباره غالیانه بودن برخی از مقامات اهل بیت (ع) که در احادیث وارد شده، مبتنی بر پنج ادعاست:

  1. سیر تدوین احادیث غیرعلمی و ساده‌اندیشانه بوده است، لذا غالیان و مفوضه احادیث جعلی خود را درباره مقامات اهل بیت (ع) در بین احادیث شیعه وارد کرده‌اند.
  2. قدما همه‌گونه حدیثی را (درست و غلط) در منقولات خود می‌آوردند، و این تفکر که گذشتگان آگاهی بهتری از احادیث داشتند، اشتباه است؛ اکثر احادیث گذشتگان ضعیف است.
  3. بیشتر احادیث مجامع بزرگ حدیثی (مخصوصاً کتاب کافی) غالیانه یا ضعیف می‌باشد.
  4. این افکار غالیانه حاصل تلاش برخی اصحاب مثل معلی بن خنیس می‌باشد، که ائمه را پیامبر می‌دانستند.
  5. ابن ابی یعفور و بیشتر شیعیان معتدل، ائمه را فقط علمای ابرار می‌دانستند.[۱]

نظریه علمای ابرار

بر اساس این نظریه، ائمه هرگز با پیامبر (ص) قابل قیاس نیستند؛ چرا که پیامبر (ص) اولاً منصوب از جانب خداوند است، ثانیاً با علم لدنّی و غیراکتسابی "وحی" را تلقی کرده است، ثالثاً وحی الهی و سنت نبوی با ملکه عصمت از جانب خدا حفظ می‌شود. بر اساس این نظریه، اولاً ائمه توسط امام قبل به مردم و در مورد امام اول توسط پیامبر معرفی شده‌اند. به عبارت فنی‌تر به وصیت یا نص از امام قبل یا پیامبر در مورد امام علی و با اختبار و امتحان علمای شیعه ائمه تعیین می‌شده‌اند. ثانیاً ائمه فاقد علم لدنّی یا علم غیب هستند. امامان، معارف دینی را به شیوه اکتسابی از امام قبل به دست آورده‌اند و با رأی و اجتهاد و استنباط، احکام شرعی را تحصیل کرده‌اند و همانند دیگر آدمیان، خطاپذیرند، اگرچه کم‌خطا‌ترین هستند. ثالثاً اگرچه ائمه از مهذّب‌ترین و پاکیزه‌ترین افراد بشر به لحاظ دوری از معاصی هستند، اما عصمت در میان آدمیان منحصر به شخص پیامبر (ص) است. هرگونه صفت فرابشری برای ائمه انکار می‌شود و از ایشان با عنوان "علمای ابرار" (دانشمندان پرهیزکار) یاد می‌شود. هرگونه حق ویژه الهی و ارتباط اختصاصی با خداوند را خارج از شخص پیامبر نمی‌پذیرد. تفاوت ائمه اهل بیت (یعنی علمای ابرار) با دیگر عالمان دین در میزان علم و درجه تهذیب نفس و تقریشان به حضرت حق است.

از همان زمان که گرایش‌های غالیانه به جامعه شیعه امامیه رخنه کرده و اندک اندک برخی از شیعیان را به خود جلب می‌نمود، بسیاری از شیعیان و اصحاب ائمه اطهار به شدت با نسبت هرگونه صفات فوق بشری به آنان مخالف بوده و بر این نکته تأکید می‌کردند که آنان فقط دانشمندانی پرهیزکار (علمای ابرار) بوده‌اند. هواداران این گرایش البته از نظر اطاعت و تبعیت از امام، پیرو و فرمان‌بردار بی‌چون و چرا وتسلیم محض بودند- چه ائمه از نظر آنان جانشینان بر حق پیامبر بودند که خود، مسلمانان را به پیروی از ایشان به عنوان مفسرین برحق کتاب خدا و وارث علم پیامبر فرمان داده بود - و همین، وجه تمایز این گروه از اصحاب ائمه از سایر مسلمانانی بود که به خدمت ائمه برای استفاده علمی یا محبت و ولای به خاندان پیامبر می‌آمدند و از آنان می‌آموختند و نقل حدیث و فتوا می‌کردند، اما نه به عنوان امام مفترض الطاعة، بلکه به عنوان دانشمندانی از خاندان پیامبر، برخی امکاناً ائمه‌ای چون امام باقر و امام صادق (ع) را داناترین عالم دین در روزگار خود می‌دانستند، ولی باز اطاعت آنان را به نص پیامبر واجب نمی‌شمردند؛ اما آن گروه از اصحاب با آن‌که به شدت تمام با نسبت هرگونه امر غیر طبیعی مانند علم غیب به ائمه مخالفت می‌کردند، شیعه و مطیع بی‌چون و چرای آنان بودند و ایشان را امام و رهبر اسلام می‌دانستند»[۲].[۳]

پیشینه بحث علمای ابرار

اینکه برخی از اصحاب، اوصیا را علمای ابرار می‌دانستند یا گروهی دیگر آنان را انبیا می‌دانستند، تاریخی بلند و شنیدنی دارد. ای کاش نویسنده به مستندات و روایاتی که علمای ابرار در آنها آمده بود مراجعه می‌کرد و علمای ابرار را که یک اصطلاح در میان اصحاب امامیه و اهل بیت (ع) بود، به «دانشمندان پرهیزگار» ترجمه نمی‌کرد. به اجمال اشاره می‌کنم که از زمان امیرمؤمنان (ع) در میان اصحاب بحثی درگرفت که وقتی آنان می‌دیدند اهل بیت (ع) از امور غیبی خبر می‌دهند یا تصرفات تکوینی می‌کنند و علوم لدنی و الهی را اظهار می‌کنند، پاره‌ای از اصحاب که ایمان ضعیف تری داشتند تردید می‌کردند و گروهی دیگر از شیعیان مقام آنان را با انبیا برابر می‌شمردند و به ایشان نسبت نبوت و حتی بالاتر می‌دادند. برای مثال ابن عباس درباره قضیه ذی قار نقل می‌کند که امیر مؤمنان (ع) به من فرمودند که الآن نیروهای کمکی از کوفه به سمت ما آمد، و شمار آنها را نیز گفتند. ابن عباس می‌گوید: این لشکر کمکی را یکی یکی شمردم و دیدم شمار آنها با عددی که حضرت فرمودند دقیقاً برابر است. در اینجا عمرو بن حریص از این پیشگویی امام در شگفت شد و عرض کرد که شما تهافت دارید.

ماجرا از این قرار بود که اموری از اهل بیت (ع) صادر می‌شد و هر چه زمان می‌گذشت، به ویژه در زمان صادقین’ این موارد بیشتر آشکار می‌شد و به تدریج زمینه‌ای پدید آمد که بعضی از اصحاب معتقد شوند ائمه با پیامبران فرقی ندارند. عبدالله بن ابی یعفور صاحب سرّ است و می‌داند که فرق امام با پیامبر در چیست. وقتی عبدالله می‌گوید امامان، علمای ابرار ند، منظورش این نیست که ائمه نیز مانند دانشمندان پرهیزکار و متقی جامعه‌اند. در این اصطلاح، هم «علما» معنای خاصی دارد و هم ابرار. این مستندات در روایات وجود دارند.

نکته دیگری که میزان آشنایی شبهه افکنان و قائلین به نظریه علمای ابرار را با تاریخ اندیشه اسلامی روشن می‌سازد این است که به عبدالله بن ابی یعفور تهمت زدند که او از مرجئه شیعه است. اما با مراجعه به رجال کشّی می‌بینیم ماجرا از این قرار است که امام صادق (ع) به مفضّل می‌فرمایند: مفضّل، تو در تشییع جنازه عبدالله بن ابی یعفور در کوفه شرکت کردی؟ او می‌گوید: آری بودم، جمعیت بسیار زیادی آمده بود. حضرت می‌فرمایند: بله، از مرجئه شیعه نیز در آنجا بسیار بودند. لکن نویسنده چون نمی‌خواهد بپذیرد که عبدالله بن ابی یعفور به دلیل همان کتمان سرّش در بین مرجئه کوفه طرف دارانی داشته است -که البته این نیز ماجرایی تاریخی دارد- می‌گوید این روایت ساختگی است و اتهامی است که اهل غلوّ زدند و آن را از زبان امام صادق (ع) طرح کردند. بر این اساس، نویسنده متوجه نشده است که اساساً مرجئه کوفه چه کسانی بوده‌اند و اصطلاح مرجئه شیعه نیز به چه معنا بوده است. وی نوشته است که این اصطلاح مثل اصطلاح وهابی در روزگار ماست و گونه‌ای فحش تلقی می‌شده است. اما پرسش این است که اگر رجال کشّی معتبر است و همه این روایات در آن منبع هست، چطور از ده روایتی که در آنجا نقل شده، نه روایت یا نادیده گرفته شده یا توجیه و تأویل‌های غیرعلمی شده است، و نویسنده با یک روایت که به صورت ناقص برداشت شده چنین مدعای بزرگی را مطرح کرده است. نتیجه اینکه اساساً برای این ادعا که اصحاب امامیه، ائمه (ع) را تنها علمای ابرار می‌دانستند، هیچ مستند قابل دفاعی وجود ندارد[۴].

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌، مقامات امامان، ص ۵۷.
  2. مکتب در فرآیند تکامل، ص۴۸.
  3. علی‌پور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۱۱۸.
  4. پژوهشگران مجمع عالی حکمت اسلامی، نقد و بررسی تطور تاریخی تشیع، ص ۹۱.