مراد از نظریه علمای ابرار چیست؟ (پرسش)
مراد از نظریه علمای ابرار چیست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ علمای ابرار |
مدخل اصلی | علمای ابرار |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
مراد از نظریه علمای ابرار چیست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث علمای ابرار است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علمای ابرار مراجعه شود.
پاسخ نخست
حجت الاسلام و المسلمین دکتر مصطفی سلیمانیان در کتاب «مقامات امامان» در اینباره گفته است:
«نظریه علمای ابرار درباره غالیانه بودن برخی از مقامات اهل بیت (ع) که در احادیث وارد شده، مبتنی بر پنج ادعا میباشد:
- سیر تدوین احادیث غیرعلمی و سادهاندیشانه بوده است، لذا غالیان و مفوضه احادیث جعلی خود را درباره مقامات اهل بیت (ع) در بین احادیث شیعه وارد کردهاند.
- قدما همهگونه حدیثی را (درست و غلط) در منقولات خود میآوردند، و این تفکر که گذشتگان آگاهی بهتری از احادیث داشتند، اشتباه است؛ اکثر احادیث گذشتگان ضعیف است.
- بیشتر احادیث مجامع بزرگ حدیثی (مخصوصاً کتاب کافی) غالیانه یا ضعیف میباشد.
- این افکار غالیانه حاصل تلاش برخی اصحاب مثل معلی بن خنیس میباشد، که ائمه را پیامبر میدانستند.
- ابن ابی یعفور و بیشتر شیعیان معتدل، ائمه را فقط علمای ابرار میدانستند»[۱]
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
۱. حجت الاسلام و المسلمین فاریاب؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسین فاریاب در کتاب «عصمت امام» در اینباره گفته است:
«گاه برخی نویسندگان چنین شبهه میکنند که تفکر فرابشری - یعنی عصمت و علم لدنی و... - درباره امامان شیعه، تفکری است که از اوایل قرن دوم هجری در کوفه به وجود آمد، و از همان زمان، امامان شیعه خود به انکار چنین اندیشهای پرداختند. از نظر این نویسندگان، به طور کلی در عصر امامان شیعه و پس از آن دو نظریه درباره امامت وجود داشته است:
برخی ادعا میکنند که این اندیشه از زمان حضور معصوم پیروانی داشته است و در زمان امامان متأخر پیروان آن رو به فزونی نهادهاند؛ اما از طرف خود امامان شیعه انکار شده است. با وجود این، نظریه مذکور تا اواخر قرن چهارم، اندیشه غالب نبوده و از نیم قرن پنجم نماینده اندیشه شیعه شده است[۲]. اینکه در قرن سوم و چهارم چه اندیشهای بر جامعه شیعی حاکم بوده، مسئلهای است که در فصول آینده به آن رسیدگی خواهیم کرد؛ اما اینکه در دوره امامان پاک (ع) خود آنها اندیشه عصمت امامان را رد کرده باشند، مسئلهای است که هم اکنون باید به آن رسیدگی شود. پیش از هر چیز باید یادآور شویم که عبارت «علمای ابرار» در برخی از روایات، درباره مؤمنان و پرهیزکاران خالص نیز به کار رفته است. امام علی (ع) در این باره در خطبه معروف متقین، پس از بیان حالات آنان در هنگام شب، حالات روز آنها را چنین تبیین میکند: «وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِيَاءُ قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْيَ الْقِدَاحِ يَنْظُرُ إِلَيْهِمُ النَّاظِرُ فَيَحْسَبُهُمْ مَرْضَى وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ»[۳]. با وجود این، برای بررسی مدعای مزبور - یعنی اینکه اهل بیت (ع) اندیشه علمای ابرار را تثبیت کرده و اندیشه عصمت را انکار کردهاند- باید به روایات آنان مراجعه کرد. پیش از این در بررسی مسئله عصمت از دیدگاه روایات به طور مبسوط به این مسئله رسیدگی و روشن شد که پیامبر گرامی اسلام و نیز امامان پاک (ع) در روایتهای فراوانی بر معصوم بودن خود تأکید کردهاند. ممکن است استدلال نویسندگان مزبور در این باره ناظر به روایاتی باشد که در آنها، امامان پاک (ع) خود را تنها، علمای ابرار معرفی کردهاند و سخنی از عصمت خود به میان نیاوردهاند. دقت در مضمونهای آن روایات، بیانگر این نکته است که اساساً امامان پاک (ع) در برخی از آنها در مقام رد نظریه عصمت از خود و اثبات دیدگاه «علمای ابرار» نبودهاند. به نمونهای از این روایات دقت کنید: «ابی العباس بقباق نقل میکند که ابن ابی یعفور و معلی بن خنیس با یکدیگر اختلاف نظر داشتند. پس ابن ابی یعفور گفت: اوصیای پیامبر، علمای ابرار و متقیاند. ابن خنیس گفت: اوصیا، پیامبرند. پس بر امام صادق (ع) وارد شدند.... امام (ع) فرمودند:... من از کسی که میگوید من پیامبرم، بیزاری میجویم»[۴]. از این گزارش روشن میشود که نزاع میان ابن ابی یعفور و معلی بن خنیس اساساً درباره انکار یا اثبات عصمت امامان پاک (ع) نبوده است، بلکه بحث درباره دادن نسبت «نبی» به آنها بوده است، که امام (ع) در این روایت اندیشه نبی بودن خود را انکار کرده است. افزون بر این، قرینهای هست که حتی ابن ابی یعفور که در اینجا امامان را علمای ابرار میداند، مقصودش نفی مقام عصمت امام نیست؛ زیرا او کسی است که به امام صادق (ع) میگوید: «اگر اناری را بشکافی و دونیمه کنی و بگویی این نصف حرام و این نصف حلال است، شهادت میدهم که آنچه را حلال بشماری، حلال و آنچه را حرام بدانی، حرام است»[۵]. بیگمان سخن ابن ابی یعفور نشان اعتقاد وی به عصمت امام – دستکم در مرحله تبیین دین - است. همچنین نگاهی به روایات آینده روشن میکند که اگرچه در برخی روایات امامان خود را «أَئِمَّةٌ أَبْرَارٌ» شمردهاند[۶]، در برخی دیگر، عبارت «ائمه ابرار» نیز متصف به عصمت شده است. به این روایات دقت کنید: زید بن ثابت نقل میکند که پیامبر خدا (ص) فرمود: «ای مردم، آیا میخواهید شما را با بهترین کسان از نظر جد و جده آشنا سازم.... حسن و حسین. من، سرور رسولان، جد آنانم، و خدیجه، سرور زنان بهشت، جدهشان است... و از صلب حسین، امامان ابرار خارج میشوند که امین و معصوماند.»..[۷]. همچنین امام حسین (ع) از جدش پیامبر اکرم (ص) نقل میکند که ایشان پس از توصیه به محبت اهل بیت، آن هنگام که از ایشان پرسیدند اهل بیت ایشان چه کسانیاند، فرمود: «آنان، علی و دو فرزندش و نه تن از فرزندان حسیناند که ائمه ابرار، أمین و معصوماند.»..[۸]. افزون بر آن، جابر بن عبدالله انصاری نیز از پیامبر عظیمالشأن اسلام (ص) نقل میکند که ضمن معرفی امامان پاک (ع) آنان را «مَعْصُومُونَ أَئِمَّةٌ أَبْرَارٌ» معرفی کرد[۹]. اساسیترین و ریشهایترین نکتهای که در این مقام باید به آن اشاره کرد، این است که اساساً امامان پاک (ع) به دلیل برخی فشارهای سیاسی در دوران خود، خود را «عالم» شمردهاند و بدین وسیله به علم ویژه خود اشاره کردهاند. از این رو، در روایات فراوانی راویان حدیث همین عنوان را به امامان پاک (ع) نیز نسبت دادهاند. برای نمونه، عمرو بن شمر از امام باقر (ع) نقل میکند که فرمودند: «حدیث ما مشکل و صعب است.... اگر توان تحمل آن را نداشتید، پس آن را به عالمی از آل محمد (ص) ارجاع دهید»[۱۰]. عبدالله بن سنان میگوید: از امام صادق (ع) درباره زبور و ذکر پرسیدم. امام (ع) پس از تبیین معنای آنها فرمودند: «كُلُّ كِتَابٍ نَزَلَ فَهُوَ عِنْدَ الْعَالِمِ»[۱۱]. اینکه امام (ع)، تنها به عنوان «عالم» بسنده میکند، نشان این واقعیت است که معنا و مصداق آن برای عبدالله بن سنان روشن بوده است، و این امر به علت زمینهسازیهایی است که امامان پاک (ع) در آن دوران کردهاند. به این دو روایت نیز توجه کنید: بدربن الولید از ابی ربیع شامی نقل میکند که امام باقر (ع) فرمودند: «الْعَالِمُ إِذَا شَاءَ أَنْ يَعْلَمَ عَلِمَ»[۱۲]. یزیدبن فرقد نیز از امام باقر (ع) نقل میکند که فرمودند: «إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ يَعْلَمَ عُلِّمَ»[۱۳]. صدور این دو حدیث از یک امام برای دو نفر به این مضمون به روشنی ثابت میکند که امامان پاک (ع) به دلایل سیاسی، گاه به جهت تقیه، عنوان «عالم» را برای خود به کار میبردند؛ در عین حال بر این نکته نیز تأکید میورزیدند که این علم، علمی ویژه و الهی است. جابر از امام باقر (ع) درباره علم عالم میپرسد. امام (ع) پاسخ میدهند که پیامبران و اوصیا از پنج روح و امداد برخوردارند: روح القدس، روح الایمان، روح الحیاة، روح القوه و روح الشهوه. آنگاه فرمودند: «فَبِرُوحِ الْقُدُسِ يَا جَابِرُ عَرَفُوا مَا تَحْتَ الْعَرْشِ إِلَى مَا تَحْتَ الثَّرَى»[۱۴]. در نقل دیگری آمده است که فرمودند: «فَبِرُوحِ الْقُدُسِ يَا جَابِرُ عَلِمْنَا مَا تَحْتَ الْعَرْشِ إِلَى مَا تَحْتَ الثَّرَى»[۱۵]. درباره مفهوم «ابرار» نیز نظیر چنین حکایتی به چشم میخورد؛ بدین معنا که امامان پاک (ع) بارها خود را «ابرار» معرفی کردهاند و گاه ضمن آن صفاتی را بیان کردهاند که با عصمت ملازم است. محمد بن حنفیه از امام حسن (ع) نقل میکند که فرمودند: «هرجا که در قرآن درباره ابرار مطلبی آمده است، به خدا سوگند، مقصود از آن علی بن ابی طالب، فاطمه، من و حسین هستیم.... قلبهای ما در پی اطاعت از خدا و انجام دادن نیکیها و بیزاری جستن از دنیا [و محبت آن] علو یافته است، و ما خداوند را در همه واجباتش اطاعت کردیم»[۱۶]. ابی حمزه نیز از امام باقر (ع) نقل میکند که درباره آیه ﴿إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ * وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ﴾[۱۷] فرمودند: «ما ابراریم، و دشمنان ما نیز فجارند». از این نکته مهم و اساسی نتیجه میگیریم که اساساً اگر در کلمات اصحاب عنوان «عالم» یا «ابرار» و یا «علمای ابرار» به کار رفته است، هرگز معنایی در برابر «معصوم» ندارد. از این رو، مدعای نویسندگان مزبور را باید ادعایی بدون دلیل دانست که شواهد تاریخی و روایی، به طور قطع آن را رد میکنند»[۱۸]. |
۲. آقای علیپور وحید؛ |
---|
آقای حسن علیپور وحید در کتاب «مکتب در فرآیند نواندیشی» در اینباره گفته است:
«نظریه علمای ابرار: بر اساس این نظریه، ائمه هرگز با پیامبر (ص) قابل قیاس نیستند؛ چرا که پیامبر (ص) اولاً منصوب از جانب خداوند است، ثانیاً با علم لدنّی و غیراکتسابی "وحی" را تلقی کرده است، ثالثاً وحی الهی و سنت نبوی با ملکه عصمت از جانب خدا حفظ میشود. بر اساس این نظریه، اولاً ائمه توسط امام قبل به مردم و در مورد امام اول توسط پیامبر معرفی شدهاند. به عبارت فنیتر به وصیت یا نص از امام قبل یا پیامبر در مورد امام علی و با اختبار و امتحان علمای شیعه ائمه تعیین میشدهاند. ثانیاً ائمه فاقد علم لدنّی یا علم غیب هستند. امامان، معارف دینی را به شیوه اکتسابی از امام قبل به دست آوردهاند و با رأی و اجتهاد و استنباط، احکام شرعی را تحصیل کردهاند و همانند دیگر آدمیان، خطاپذیرند، اگرچه کمخطاترین هستند. ثالثاً اگرچه ائمه از مهذّبترین و پاکیزهترین افراد بشر به لحاظ دوری از معاصی هستند، اما عصمت در میان آدمیان منحصر به شخص پیامبر (ص) است. هرگونه صفت فرابشری برای ائمه انکار میشود و از ایشان با عنوان "علمای ابرار" (دانشمندان پرهیزکار) یاد میشود. هرگونه حق ویژه الهی و ارتباط اختصاصی با خداوند را خارج از شخص پیامبر نمیپذیرد. تفاوت ائمه اهل بیت (یعنی علمای ابرار) با دیگر عالمان دین در میزان علم و درجه تهذیب نفس و تقریشان به حضرت حق است. از همان زمان که گرایشهای غالیانه به جامعه شیعه امامیه رخنه کرده و اندک اندک برخی از شیعیان را به خود جلب مینمود، بسیاری از شیعیان و اصحاب ائمه اطهار به شدت با نسبت هرگونه صفات فوق بشری به آنان مخالف بوده و بر این نکته تأکید میکردند که آنان فقط دانشمندانی پرهیزکار (علمای ابرار) بودهاند. هواداران این گرایش البته از نظر اطاعت و تبعیت از امام، پیرو و فرمانبردار بیچون و چرا وتسلیم محض بودند- چه ائمه از نظر آنان جانشینان بر حق پیامبر بودند که خود، مسلمانان را به پیروی از ایشان به عنوان مفسرین برحق کتاب خدا و وارث علم پیامبر فرمان داده بود - و همین، وجه تمایز این گروه از اصحاب ائمه از سایر مسلمانانی بود که به خدمت ائمه برای استفاده علمی یا محبت و ولای به خاندان پیامبر میآمدند و از آنان میآموختند و نقل حدیث و فتوا میکردند، اما نه به عنوان امام مفترض الطاعة، بلکه به عنوان دانشمندانی از خاندان پیامبر، برخی امکاناً ائمهای چون امام باقر و امام صادق (ع) را داناترین عالم دین در روزگار خود میدانستند، ولی باز اطاعت آنان را به نص پیامبر واجب نمیشمردند؛ اما آن گروه از اصحاب با آنکه به شدت تمام با نسبت هرگونه امر غیر طبیعی مانند علم غیب به ائمه مخالفت میکردند، شیعه و مطیع بیچون و چرای آنان بودند و ایشان را امام و رهبر اسلام میدانستند»[۱۹]»[۲۰] |
منبعشناسی جامع علمای ابرار
پانویس
- ↑ سلیمانیان، مصطفی، مقامات امامان، ص ۵۷.
- ↑ سیدحسین مدرسی، مکتب در فرایند تکامل، ترجمه هاشم ایزدپناه، ص۷۳؛ محسن کدیور، «قرائت فراموش شده»، فصلنامه مدرسه، سال دوم، شماره سوم.
- ↑ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۱۶۰.
- ↑ «عَنْ أَبِي الْعَبَّاسِ الْبَقْبَاقِ، قَالَ: تَدَارَأَ ابْنُ أَبِي يَعْفُورٍ وَ مُعَلَّى بْنُ خُنَيْسٍ، فَقَالَ ابْنُ أَبِي يَعْفُورٍ: الْأَوْصِيَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِيَاءُ، وَ قَالَ ابْنُ خُنَيْسٍ: الْأَوْصِيَاءُ أَنْبِيَاءُ، قَالَ فَدَخَلَا عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ، فَلَمَّا اسْتَقَرَّ مَجْلِسُهُمَا، قَالَ، فَبَدَأَهُمَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَقَالَ: يَا عَبْدَ اللَّهِ ابْرَأْ مِمَّنْ قَالَ إِنَّا أَنْبِيَاءُ»؛ (محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ج۲، ص۵۱۵. نیز ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۱؛ ج۴۷، ص۱۳۰).
- ↑ محمد بن عمر کشی، الرجال الکشی، ص۲۴۹.
- ↑ علی بن محمد خزاز قمی، کفایة الاثر، ص۲۸، ۲۹، ۳۰، ۶۶، ۹۶ و ۱۹۹.
- ↑ «عَنْ زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) مَعَاشِرَ النَّاسِ أَ لَا أَدُلُّكُمْ عَلَى خَيْرِ النَّاسِ جَدّاً وَ جَدَّةً قُلْنَا بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ أَنَا جَدُّهُمَا سَيِّدُ الْمُرْسَلِينَ وَ جَدَّتُهُمَا خَدِيجَةُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ... وَ إِنَّهُ لَيَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ أَئِمَّةٌ أَبْرَارٌ أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ...»؛ (علی بن محمد خزاز قمی، کفایة الاثر، ص۹۸-۹۹. نیز ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۳۶، ص۳۱۹).
- ↑ «... أَلَا إِنَّ أَهْلَ بَيْتِي أَمَانٌ لَكُمْ فَأَحِبُّوهُمْ بِحُبِّي وَ تَمَسَّكُوا بِهِمْ لَنْ تَضِلُّوا قِيلَ فَمَنْ أَهْلُ بَيْتِكَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ قَالَ عَلِيٌّ وَ سِبْطَايَ وَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ أَئِمَّةٌ أَبْرَارٌ أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ أَلَا إِنَّهُمْ أَهْلُ بَيْتِي وَ عِتْرَتِي مِنْ لَحْمِي وَ دَمِي»؛ (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۳۶، ص۳۴۱-۳۴۲).
- ↑ «يَا جَابِرُ إِذَا أَدْرَكْتَ وَلَدِيَ الْبَاقِرَ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ فَإِنَّهُ سَمِيِّي وَ أَشْبَهُ النَّاسِ بِي عِلْمُهُ عِلْمِي وَ حُكْمُهُ حُكْمِي سَبْعَةٌ مِنْ وُلْدِهِ أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ أَئِمَّةٌ أَبْرَارٌ وَ السَّابِعُ مَهْدِيُّهُمْ الَّذِي يَمْلَأُ الدُّنْيَا قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً»؛ (علی بن محمد خزاز قمی، کفایة الأثر، ص۳۰۲-۳۰۳).
- ↑ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۴۲.
- ↑ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۵۶.
- ↑ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۳۵.
- ↑ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۳۵.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۷۲.
- ↑ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۴۶۷.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۲۴، ص۱.
- ↑ «بیگمان نیکان در ناز و نعمتی بیشمارند * و به راستی گنهکاران در دوزخاند» سوره انفطار، آیه ۱۳-۱۴.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۱۰-۲۱۵.
- ↑ مکتب در فرآیند تکامل، ص۴۸.
- ↑ علیپور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۱۱۸.