بحث:فاطمه زهرا در تاریخ اسلامی

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

کودکی‌

با مطالعه برهه‌ای که زهرای اطهر(س) در آن دیده به جهان گشود در می‌یابیم که جامعه جزیرة العرب - آن زمان -شاهد رخدادهای مهم و کشمکش‌ها و اوضاعی بحرانی بود و رسالت جدیدی که نبیّ اکرم(ص) آورده بود آن جامعه را بر سر چندراهی قرار داده بود. پدیده زشت زنده به گور کردن دخترکان، یکی از بیرحم‌ترین پدیده‌های عقب‌ماندگی جامعه آن روز به‌شمار می‌رفت. در این برهه، نبیّ اکرم(ص) - در چهل سالگی - مبعوث به رسالت شد، او به تنهایی دست به‌کار شد تا یک‌تنه در برابر کفر جهانی و شرک و بت‌پرستی بایستد و بر مشکلات و گرفتاری‌های مهم، فائق آید، نخست از بیم دشمنان پنهانی به تبلیغ رسالت خویش پرداخت تا زمانی‌که فرمان الهی او را موظف به آشکار ساختن دعوت خود و در هم شکستن صفوف باطل‌گرایان ساخت. بدین ترتیب، رسول خدا(ص) رسالت خویش را آشکارا اعلان و مردم را به آیین اسلام دعوت نمود و هر روز بر تعداد مسلمانان افزوده می‌شد، دشمنان اسلام از این موج جدید اسلام‌خواهی احساس خطر کرده و هر قبیله‌ای در مورد مسلمانان مستضعف موجود در آن قبیله یورش برده و آنان را دستگیر و به زندان افکندند و با ضرب و شتم و گرسنه نگاه‌داشتن و رها کردن بر شن‌های گرم و تفتیده، و نهادن داغ‌های آتشین بر پیکر آنان، در صدد گمراه ساختن مسلمانان و بازداشتن از عقیده و آرمانشان برآمدند. رسول خدا(ص) با ملاحضه رنج و مصیبت یارانش، با صدور فرمان هجرت بدانان فرمود: رهسپار سرزمین حبشه شوید تا خداوند در وضعیّتی که شما قرار دارید گشایشی برایتان حاصل فرماید. مسلمانان از بیم فتنه و آشوب و برای حفظ دین و آیین خویش با اطاعت از فرمان رسول اکرم(ص) از مکه خارج و وطن و اموال و دارایی خود را به قصد حبشه ترک گفتند[۱].[۲].

فاطمه(س) در شعب[۳]

آن‌گاه که قریش دریافت یاران رسول خدا(ص) در برابر آنها از خود پایداری نشان داده و آزار و اذیّت آنان را تحمل می‌کنند و از سویی بر عظمت دین اسلام افزوده شده و میان قبایل گسترش می‌یابد و خود را قادر بر جلوگیری از انتشار آن نمی‌دانند، میان خود به طراحی نقشه قتل رسول خدا(ص) پرداختند، ابوطالب(ع) به مجرد احساس این ماجرا به شعب خود رفت و بنی هاشم و بنی عبد المطلب را گرد آورد و از آنان خواست از رسول خدا(ص) حمایت و پشتیبانی کنند و حضرت حمزه عموی پیامبر(ص)، صبح روز بعد حفاظت از جان مقدّس پیامبر را بر عهده گرفت، قریش، آنان را در تنگنای محاصره اقتصادی شدیدی قرار دادند. و با امضای پیمان‌نامه‌ای میان خود تصمیم گرفتند هیچ‌گونه داد و ستدی با آنان انجام ندهند. مسلمانان دو یا سه سال در این وضعیت بسر بردند به‌گونه‌ای که توان خود را از دست دادند و مواد خوراکی به‌طور پنهانی بدان‌ها می‌رسید، گاهی از شدت گرسنگی، صدای ناله و فریاد کودکان بلند می‌شد.

در چنین شرایط و اوضاعی بسیار دشوار، زهرای مرضیّه(س) بخشی از ایّام شیرخوارگی خویش را در شعب ابوطالب سپری کرد و آن‌گاه که از شیر گرفته شد، رفته رفته بر شن‌های داغ شعب به راه افتاد، و سخن گفتن آموخت و با این که صدای ناله گرسنگان و فریاد کودکان محروم را می‌شنید، در آن دوران تنگدستی و محرومیت اندک‌اندک، غذا خوردن آغاز کرد، در آرامش شب هر گاه از خواب بیدار می‌شد، نگهبانان را می‌دید که از بیم سوء قصد دشمنان به جان پدر بزرگوارش- با دقت و مراقبت- در تاریکی شب اطراف جایگاه رسول خدا(ص) در گشت و گذارند، فاطمه اطهر نزدیک به سه سال در این زندان بسر برد و تا پنج سالگی هیچ‌گونه ارتباطی به جهان خارج از شعب نداشت.[۴].

وفات خدیجه(س) و سال اندوه‌

سال‌های محاصره به سختی و دشواری سپری شد و رسول اکرم(ص) و همراهان از محاصره و قطع رابطه با قریش خارج گردیدند و خداوند نصر و پیروزی خود را نصیب آنان نمود. خدیجه(س) که تنگناهای سال‌های قحطی رنج و دشواری محاصره و محرومیت‌ها او را از پای افکنده بود، از محاصره خارج گردید و اکنون این بانوی بزرگ، عمر سراسر جهاد و مبارزه درخشان خود، و زندگی نمونه و بی‌نظیر خویش را در دنیای زن با جدیّت تمام و صبر و شکیبایی سپری نمود، زمان رحلت آن بزرگوار نزدیک شده بود و اراده حق‌ تعلق گرفته بود او را در جوار خویش جای دهد، مرغ روح بانوی بزرگ اسلام در سال دهم بعثت، سالی که بنی هاشم از محاصره اقتصادی قریش بیرون آمدند، به جنان پرکشید.

رسول خدا(ص) در همان سال عموی خود حضرت ابوطالب(ع) حامی و پشتیبان رسالت و یاور دین اسلام را نیز از دست داد و در فقدان او، احساس حزن و اندوه و فراق و جدایی و بیم و وحشت کرد؛ زیرا عمو و حامی و پشتیبان و مدافع و محبوب دل و یار و یاور خویش، و نیز همسر مهربان و دوست‌داشتنی و یاورش را از دست داده بود و آن سال را «سال اندوه» نامید.

نه تنها رسول خدا(ص) در آن سال به مصیبت و اندوه گرفتار آمد، بلکه فاطمه خردسالش که هنوز کام عطشانش از جام مهر و عاطفه مادری سیراب نگشته بود در این فاجعه غم‌انگیز با پدر شریک و او نیز بدین مصیبت گرفتار و در آن سال اندوه‌بار، وی را نیز رنج و دشواری فراگرفت و احساس کرد ابرهای تیره حزن و اندوه و یتیمی بر زندگی پاکش سایه‌افکن شده است.

پدر بزرگوارش رسول اکرم(ص) احساس کرد وجود مقدس فاطمه را حزن و اندوه به رنج انداخته و اشک‌های فراق و جدایی از مادر را بر گونه‌هایش جاری می‌دید، دل مهربانش به حال او می‌سوخت و جام احساس عشق و محبّت صادقانه پدری‌اش لبریز می‌گشت و با زهرایش همدردی می‌کرد و برای جبران محبّت و مهری که آنها را با فقدان مادر، از دست داده بود، به او عشق و مهر و محبّت می‌ورزید.

پیامبر اسلام(ص) به فاطمه محبت می‌ورزید و فاطمه نیز با پدر محبّتی متقابل داشت و هریک با دیگری اظهار همدردی می‌کردند، هیچ‌کس در دل پیامبر از محبّتی چون زهرا(س) برخوردار نبود و فردی نزدیک‌تر به او از فاطمه‌ وجود نداشت. رسول خدا(ص) فاطمه را بسیار دوست می‌داشت- و هرکجا لازم می‌دید- بر این محبّت و علاقه خود نسبت به فاطمه تأکید می‌فرمود و میان امّت به تشریح مقام و جایگاه زهرا می‌پرداخت. پیامبر(ص) با این عمل در حقیقت، موضوع بزرگ و مهمّی را که به فاطمه و سلاله پاکش و به همه امت اسلامی ارتباط داشت، زمینه‌سازی می‌کرد. سبب تأکید رسول خدا(ص) بر این موضوع این بود که مسلمانان به مقام و منزلت فاطمه و جایگاه فرزندانش، امامان و پیشوایان دین، پی ببرند و حق فاطمه را ادا و مقام و منزلت و حرمتش را حفظ نمایند و با معرّفی فاطمه، به مسلمانان تأکید می‌کند که: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي‌»[۵]؛ فاطمه پاره تن من است، کسی که او را به خشم آورد، مرا خشمگین ساخته است.

فاطمه(س) نشو و نما کرد و بالندگی یافت و مهر و محبّت پدر نسبت به او نیز همراه وی به کمال خود رسید و مهر و عاطفه‌اش به زهرا فزونی گرفت، فاطمه نیز در مقابل به پدر بزرگوار خویش محبّت می‌ورزید و دل او را از عاطفه و محبت و توجه، سرشار می‌ساخت. به همین دلیل رسول اکرم(ص) او را «امّ أبیها» نام نهاد. این‌گونه مهر و محبّت برترین الگو و سرمشق علاقه و محبّت پاک پدری به‌شمار می‌آمد که در ساختار شخصیت فرزندان و جهت دادن سیر و سلوک و زندگی آنان سهمی بسزا داشت، این عشق و علاقه، برجسته‌ترین نمونه توجّه و عنایت اسلام در مورد دختران مسلمان و تعیین جایگاه و مقام و منزلت آنان تلقّی می‌شود.[۶].

منابع

  1. سیره نبوی ابن هشام، بخش نخست، ص۳۲۱.
  2. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳ ص ۸۳.
  3. کامل ابن اثیر، ج۲، ص۷۶.
  4. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳ ص ۸۴۵.
  5. صحیح بخاری، ج۵، ص۳۶؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۳۴۲۲۲؛ مناقب، ج۳، ص۳۳۲؛ ذخائر العقبی، ص۴۷.
  6. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳ ص ۸۸.