اسحاق بن یعقوب، از امام مهدی(ع) دربارۀ تکلیفشیعیان در غیبت کبری سؤال پرسید و توقیع ذیل در پاسخ او صادر شد: «و اما در پیشآمدهایی که برای شما رخ میدهد، باید به راویاناخبار ما رجوع کنید؛ ایشان حجّت من بر شما هستند و من، حجّتخدا بر آنانم»[۳].[۴] این روایت، از روشنترین روایات در بیانولایت عام است. بیشتر افرادی که به این روایتتمسک کردهاند، به فقره دوم آن، «فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیْهِم» توجه داشتهاند[۵].
عمر بن حنظله از امام صادق(ع) سؤال میکند اگر در مشکلات و منازعاتی که معمولاً برای آنها به حاکم یا به قضاتمنصوب از طرف حاکم مراجعه میکنند، بین دو نفر شیعه رخ داد چه کنند؟ آیا میتوانند به حاکم وقت و یا قضاتمنصوب از طرف آنان مراجعه نمایند و مشکلشان را حل نمایند؟ حضرت در پاسخ فرمود: مراجعه به آنها حرام است، زیرا رجوع به آنها رجوع به طاغوت است و خدای سبحان مراجعه به طاغوت را نهی کرده است. او دوباره سؤال کرد: پس چه کنند، زیرا در صورت عدم مراجعه، حقشان ضایع میشود؟ حضرت با ذکر معیارهایی علمای واجد شرایط را برای آنها معرفی کرده، میفرماید: «در بین خودتان از فقهای شیعه کسی را انتخاب کنید که حدیث ما را روایت کرده و در حلال و حرام ما نظر نموده و احکام ما را شناخته است و مشکل خود را از طریق او حل نمایید، زیرا آنان از طرف من منصوبند و من نیز آنها را بر شما حاکم قرار دادم. اگر پس از مراجعه به آنان و بیانحکم، طرفین دعوا حکم را نپذیرند، ما را ردّ کردهاند و حکم خدا را سبک شمردهاند، و ردّ بر ما در حقیقت ردّ بر خداست و چنین شخصی در حدّ مشرک به خدا خواهد بود»[۶].[۷]
باید توجه داشت نایبان عامحضرت مهدی(ع) هستند که در طول غیبت کبری، اسلام را از انحراف نگه داشتهاند، مسایل مورد نیاز را برای مسلمانانبیان کردهاند و دلهای شیعیان را بر اساس باورهای درست، استوار ساختهاند. تمام موفقیتهای گوناگون، با مجاهدت و تلاش خستگیناپذیر محدثان و فقیهانشیعه ـ از اواخر غیبت صغری تا به امروز ـ بوده و حیات، شادابی و پویایی داشته است. یکی از دانشوران معاصر، درباره چگونگی نیابت عام و بروز اندیشهولایت فقیه چنین نوشته است: "شیعیان، تا زمانی که امیدی به تشکیل حکومت نداشتند، به طور ارتکازی و با الهام گرفتن از امثال روایاتعمر بن حنظله و ابو خدیجه و توقیع صادر از ناحیه مقدسه، نیازهای روزمره خو را با رجوع به فقهای بلاد برطرف میکردند... با گسترش این مباحث در میان تودهها، حکام و سلاطینشیعه برای مشروع جلوه دادن حکومتشان کوشیدند موافقت فقهای بزرگ را به دست آورند...، ولی ظاهرا در هیچ عصری، هیچ سلطانی حاضر به تحویل دادن قدرت به فقیه واجد شرایط نبوده؛ چنانکه هیچ فقیهی هم امیدی به دست یافتن به چنین قدرتی نداشته است. درواقع، با پیروزی انقلاب اسلامیایران بود که عملا ولایت فقیه به معنای واقعی کلمه تحقق یافت و نیاز به بررسیهای دقیق درباره مبانی و فروع آن آشکار گشت[۱۴].[۱۵]
پانویس
با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل میشوید: