مقصود از نیابت عامه در عصر غیبت کبری چیست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث مهدویت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مهدویت مراجعه شود.
اسحاق بن یعقوب، از امام مهدی (ع) دربارۀ تکلیفشیعیان در غیبت کبری سؤال پرسید و توقیع ذیل در پاسخ او صادر شد: «و اما در پیشآمدهایی که برای شما رخ میدهد، باید به راویاناخبار ما رجوع کنید؛ ایشان حجّت من بر شما هستند و من، حجّتخدا بر آنانم»[۳].[۴] این روایت، از روشنترین روایات در بیان ولایت عام است. بیشتر افرادی که به این روایتتمسک کردهاند، به فقره دوم آن، «فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیْهِم» توجه داشتهاند[۵].
باید توجه داشت نایبان عامحضرت مهدی (ع) هستند که در طول غیبت کبری، اسلام را از انحراف نگه داشتهاند، مسایل مورد نیاز را برای مسلمانان بیان کردهاند و دلهای شیعیان را بر اساس باورهای درست، استوار ساختهاند. تمام موفقیتهای گوناگون، با مجاهدت و تلاش خستگیناپذیر محدثان و فقیهانشیعه ـ از اواخر غیبت صغری تا به امروز ـ بوده و حیات، شادابی و پویایی داشته است. یکی از دانشوران معاصر، درباره چگونگی نیابت عام و بروز اندیشهولایت فقیه چنین نوشته است: "شیعیان، تا زمانی که امیدی به تشکیل حکومت نداشتند، به طور ارتکازی و با الهام گرفتن از امثال روایاتعمر بن حنظله و ابو خدیجه و توقیع صادر از ناحیه مقدسه، نیازهای روزمره خو را با رجوع به فقهای بلاد برطرف میکردند... با گسترش این مباحث در میان تودهها، حکام و سلاطینشیعه برای مشروع جلوه دادن حکومتشان کوشیدند موافقت فقهای بزرگ را به دست آورند...، ولی ظاهرا در هیچ عصری، هیچ سلطانی حاضر به تحویل دادن قدرت به فقیه واجد شرایط نبوده؛ چنانکه هیچ فقیهی هم امیدی به دست یافتن به چنین قدرتی نداشته است. درواقع، با پیروزی انقلاباسلامیایران بود که عملا ولایت فقیه به معنای واقعی کلمه تحقق یافت و نیاز به بررسیهای دقیق درباره مبانی و فروع آن آشکار گشت[۱۱][۱۲]
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید نذیر حسنی، در کتاب «مصلح کل» در اینباره گفته است:
«بعد از طی مسافت طولانی و پرپیچ و خم سخن گفتن در مورد غیبت که پیامبر و ائمه (ع) و حتی ادیان گذشته در مورد آن سخن گفته بودند، خبرها به تحقق پیوست و مهدی (ع) در پرده غیبتی رفت که کسی جز خداوند از مکان و چگونگی زندگی آن حضرت اطلاعی ندارد. به این ترتیب یک سؤال ذهن همه شیعیان را به خود مشغول داشت و آن گرفتاری در وادی سرگردانی پس از امام (ع) بود؛ در حالیکه این مذهب بعد از طی مسافت طولانی به همراه معصومان (ع) و حل مشکلات اجتماعی و عقیدتی توسط آنها، اکنون از حضور ایشان محروم میماند؛ امامی که حلال مشکلات مردم و پیروانشان بود. ولی ریشههای محکم این مذهب اجازه تحقق یافتن توهم سرگردانی را نمیداد، زیرا که تشیع یک مذهب با پایههای استوار است و همان اسلام ناب محمدی (ص) است که به رهبریپیامبر اکرم (ص) شکل یافته و سپس آنرا به جانشینان پس از خود سپرده و آنها نیز این مذهب را به اهل حدیث و متخصصان که دارای ویژگیهای لازم بودند، میسپرند. نتیجه اینکه کسی که چنین ویژگیهایی داشته باشد از طرف آنها، مرجعامور دینی و دنیوی شمرده میشود، بنابراین مرجعیت دینی، امری الهی است که در امتداد خط امامت قرار دارد و امامت هم ادامه خط نبوت است.
او میگوید پیامبر (ص) فرمودند: خدایا به جانشینانم رحم کن. گفتند ای پیامبر خدا، جانشینانت که هستند؟ فرمودند: کسانی که بعد از من میآیند و حدیث و سخنم را روایت میکنند[۱۳].
فقها باید قویترین در علم و عمل باشند، در خطبههای امام علی (ع) آمده است: ای مردم! شایستهترین افراد در این کار متخصصترین و مؤمنترین آنهاست[۱۵].
و از عبارت این کار، مفهومی جز رهبریامور دینی و دنیوی مردماستنباط نمیشود و مقصود از این حدیث که میفرماید: نزدیکترین افراد به پیامبران عالمترین افراد در مورد گفتههای پیامبران هستند[۱۶]، نیز همین است.
کلینی از امام صادق (ع) نقل میکند، پیامبر خدا (ص) فرمودند: فقیهان تا زمانی که وارد مسائل دنیوی [غرق دنیا و مادیات] نشوند، امین پیامبرانند[۱۷]. و در مقبوله عمر بن حنظله آمده است که میگوید: از ابو عبد الله (ع) این سؤال را کردم اگر دو نفر از یاران ما بر سر دین یا ارثاختلاف پیدا کردند آیا آنها جایزند برای رفع نزاع نزد حاکم یا قاضی بروند، آیا این کارشان درست است؟ فرمود: هرکس برای کار حق یا باطلی برای قضاوت نزد آنها برود نزد طاغوت رفته است. گفتم پس آن دو چه کنند؟ فرمود: ببینند از میان شما چه کسی راوی حدیث است و به حلال و حرام ما توجه میکند و احکام ما را میداند. باید برای قضاوت نزد او بروند. من چنین شخصی را قاضی میان شما قرار میدهم و اگر حکمی بنا به گفتههای ما صادر کرد و مردم آنرا نپذیرفتند در حقیقت آنان حکمخدا را خوار شمرده و ما را رد کردهاند و هرکس نیز که ما را رد کند خدا را رد کرده و وارد عرصه شرک شده است[۱۸].
شیخ صدوق از امام صادق (ع) روایت میکند: مبادا برای قضاوت به ظالمان مراجعه کنید. از بین خودتان ببینید کدامتان از طرز قضاوت ما آگاه است، او را قاضی قرار دهید، زیرا من او را قاضی قرار میدهم و نزد او بروید[۱۹]. علاوه بر توقیع شریفی که از جانب امام عصر (ع) به دست ما رسیده است و میگوید: اما هنگام حوادث به راویان حدیثمان مراجعه کنید، آنها حجت من بر شما و من حجت خدا بر همه شما هستم[۲۰].
غیر از این موارد، احادیث و روایات شریف دیگری، در مورد حقانیتعلما و فقهای پس از ائمه (ع) وجود دارد. بحث و بررسی و ژرفنگری در مورد این مسئله و شرایط کامل آن راویان، در حوصله این مبحث نیست، زیرا بحث و بررسی آن جزو یکی از مباحث اختصاصی فقهی است و خارج از مجال بحث مبتدیها است و تنها خداوند از حقیقت همه امور آگاه است»[۲۱].
«پس از پایان دوران غیبت صغرا و نیابت خاص و با آغاز غیبت کبراهدایتشیعیان با عنوان نیابت عام از سوی حضرت مهدی (ع) شکل گرفت؛ به این صورت که امام، ضابطهای کلّی و صفات و مشخصاتی عام به دست داد که در هر عصر، فرد شاخصی که آن ضابطه- از هرجهت و در همه ابعاد- بر او صدق کند، نایبامام شناخته شود و به نیابت از او در امر دین و دنیا، سرپرستجامعه باشد؛ سخنش سخن امام و اطاعتش واجب و مخالفش حرام خواهد بود. در این باره روایاتی چند نقل شده است؛ از جمله:
امام عسکری (ع) از پدر بزرگوارش نقل کرده است که فرمود: "اگر نبود دانشمندانی که پس از غیبتقائم شما، به سوی او دعوت میکنند و به سوی او رهنمون میشوند و از دین او دفاع میکنند و بندگان ناتوان را از دامهای شیطان و مریدهای شیطانینجات میدهند، کسی باقی نمیماند، مگر اینکه از دین خدا بازمیگشت؛ ولی این دانشمندان، زمام دل ضعیفان را به دست میگیرند؛ همانگونه که ملوانها، زمام کشتی را به دست میگیرند و سرنشینهای کشتی را از خطر مرگ نگه میدارند. اینها نزد خدای تبارک و تعالیبرترین هستند.
«مقصود از نیابت عامه این است که امام (ع) ضابطهای کلّی به دست میدهد تا در هر عصر، فرد شاخصی که آن ضابطه از همه جهات و در همه ابعاد بر او صدق میکند نایب امام شناخته شود و در جامعه، نماینده او گردد. بنابراین، کسانی که در دوره غیبت صغرانیابت داشتند و با اسم و رسم معرفی شده بودند نایب خاص نامیده میشوند. بر اساس روایات وارده در این باب، مقامنیابت عامه به وسیله خود امامان (ع) به ویژه حضرت حجت (ع) به فقیه جامع شرایط تفویض شده است، که از آن جمله میتوان به این دو روایت اشاره کرد:
عمر بن حنظله از امام صادق (ع) سؤال میکند که اگر در مشکلات و منازعاتی که معمولاً برای آنها به حاکم یا به قضاتمنصوب از طرف حاکم مراجعه میکنند، بین دو نفر شیعه رخ داد چه کنند؟ آیا میتوانند به حاکم وقت و یا قضاتمنصوب از طرف آنان مراجعه نمایند و مشکلشان را حل نمایند؟ حضرت در پاسخ فرمود: مراجعه به آنها حرام است، زیرا رجوع به آنها رجوع به طاغوت است و خدای سبحان مراجعه به طاغوت را نهی کرده است.
او دوباره سؤال کرد: پس چه کنند، زیرا در صورت عدم مراجعه، حقشان ضایع میشود؟ حضرت با ذکر معیارهایی علمای واجد شرایط را برای آنها معرفی کرده، میفرماید: در بین خودتان از فقهای شیعه کسی را انتخاب کنید که حدیث ما را روایت کرده و در حلال و حرام ما نظر نموده و احکام ما را شناخته است و مشکل خود را از طریق او حل نمایید، زیرا آنان از طرف من منصوبند و من نیز آنها را بر شما حاکم قرار دادم. اگر پس از مراجعه به آنان و بیان حکم، طرفین دعوا حکم را نپذیرند، ما را ردّ کردهاند و حکمخدا را سبک شمردهاند، و ردّ بر ما در حقیقت ردّ بر خداست و چنین شخصی در حدّ مشرک به خدا خواهد بود[۲۸].
«مقامی است که به وسیله ائمه (ع) بهویژه امام زمان (ع) به فقیه واجد شرایط تفویض شده است. امام (ع) ضابطهای کلی و صفات و مشخصاتی را معرفی و بیان میکند. در هرعصری آن صفات و ویژگیهای معین در هرفردی از افراد وجود داشته باشد، نایب عام امام (ع) شناخته میشود.
«نیابت عامه آن است که امام (ع) ضابطهای کلی به دست دهد، تا در هر عصر، فرد شاخصی که آن ضابطه، از همه جهت، و در همه ابعاد، بر او صدق میکند، نایب امام شناخته شود و به نیابت از امام، در امر دین و دنیا ولی جامعه باشد. البته این ضابطه کلی از احادیث به دست میآید. همان طوری که اسحاق بن یعقوب گوید: از محمد بن عثمان عمری درخواست کردم نامهای را که مشتمل بر مسائل دشوار بود به امام مهدی (ع) برساند و توقیعی به خط مولای ما صاحب الزمان (ع) چنین صادر شد: و اما رویدادها و پیشامدهایی که در آینده روی خواهد داد، درباره آن مسائل به راویان حدیث ما رجوع کنید که آنان حجت من بر شما هستند و من نیز حجت خدا بر آنها هستم[۳۵].
اما این که چطور فهمیده شود که چه کسی مصداق خارجی این حدیث است؛ در یک حدیث دیگر ویژگیها و صفات آن را مشخص کرده است که امام صادق (ع) در این باره فرموده است: هرکس از فقهانفس خود را از گناه و محرمات نگهداری کند و دین خود را حفظ نماید و مخالف هوای خود و مطیع مولای خود باشد، پس کسی که فقیه نیست و قدرتاستنباط ندارد باید از او تقلید کند[۳۶].
بنابراین طبق این حدیث، نایب عام باید چهار شرط زیر را داشته باشد: