بحث:مهدی شخصی و مهدی نوعی
مهدی شخصی و مهدی نوعی در درسنامه
- بحث درباره مهدی شخصی و نوعی، ارتباط مستقیمی با موضوع شناخت حضرت مهدی (ع) دارد. لفظ "مهدی" مفهوم عامی دارد و به کار بردن آن به هر فردی که خدا او را هدایت کرده باشد، جایز است. با این مفهوم همه پیامبران و اوصیا (ع)، مهدی هستند و به کار بردن آن در حق شخص پیامبر (ص) و امیر مؤمنان و سایر امامان (ع) جایز است؛ زیرا همه مهدی و هدایت شدهاند. حتی به کار بردن این واژه درباره افراد دیگری که در مکتب آن بزرگواران تربیت و هدایت یافتهاند، جایز است. با این حال روشن است که مقصود از مهدی- که بر زبان مبارک حضرت رسول (ص) جاری شده- یک عنوان خاص و لقب شخصی معین عزیز است. پیامبر (ص) به ظهور او بشارت داده و مسلمانان را فراخوانده است که در ردیف منتظران ظهور او باشند. برحسب اخبار معتبر، "مهدی" لقب موعود آخر الزمان است که حتی تبار و اوصاف او در احادیث معتبر مورد اشاره قرار گرفته است. این ویژگیها بر هیچکس، جز امام دوازدهم فرزند امام حسن عسکری (ع) قابل تطبیق نیست. لقب "مهدی" به این معنا (مورد هدایت خدا و احیا کننده اسلام و پرکننده جهان از عدل و داد و...) نخستین بار در مورد آن حضرت به کار رفت و این در عصر خود پیامبر (ص) انجام گرفت و مهدی به عنوان منجی و رهاییبخش معرفی شد[۱].
- مهدویت- به مفهوم نوعی- از هیچیک از روایات نقل شده از پیامبر (ص) و امامان (ع) قابل استفاده نیست. براساس این برداشت، او فردی نامعین است که در زمانی مناسب، زاده خواهد شد و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد. از نظر منطق و برهان، "نوعی بودن مهدی" باطل و نادرست است؛ چرا که نقض غرض میشود! مقصود از قیام او، پرکردن جهان از عدل و داد است؛ ولی نوعی بودن مهدی، جهان را از ظلم و ستم پر خواهد کرد. در این صورت هر قدرتمند دروغگویی، میتواند ادعا کند که مهدی است و به نام عدالتگستری، به جهانگیری بپردازد!! پس مدعیان مهدویت بسیار خواهند شد و در هر زمان و مکانی، ممکن است چند تن، ادعای مهدی بودن کنند و عدهای سادهدل و نادان، گرد ایشان جمع شوند و به ظلم و ستم بپردازند!! جنگ، سراسر زمین را فراگیرد و از خونریزی و فتنه و آشوب، آکنده گردد و... بنابراین، وجود مهدی نوعی، از نظر اجتماعی محال است. در این صورت وعدههای قرآن و پیامبران باطل و دروغ بوده و یا وجود مهدی پس از ظهور، قابل انکار و تردید خواهد بود؛ چون دلیلی برای آنکه او مهدی موعود است، وجود ندارد! در تاریخ اسلام، دیده شده که مدعیان مهدویت، بسیار آمدند و رفتند؛ اما چه خونها که نریختند چه ظلمها و ستمها که نکردند! پس بایستی، مهدی، شخص معینی باشد که شناختش، برای خلق آسان باشد و اشتباهی در تشخیص او رخ ندهد[۲]. آموزه "مهدی نوعی"، با اسلام منافات دارد؛ چون روایات متواتری وارد شده که آن منجی موعود، شخصی معین و زنده است. از طرفی این امر مستلزم آن است که سالها زمین، خالی از حجت باشد و این هم برخلاف اصول و مبانی اسلام است. با این حال، مدعیان مهدویت، همگی از میان مسلمانان برخاستهاند؛ کسانی که از اصول و مبانی اسلام خبر نداشتهاند و یا حقیقت را به مسلمانان نگفته بودند![۳].
- یکی از دانشمندان شیعه در اینباره نوشته است: موضوع مهدی نه اندیشه چشم به راه نشستن کسی است که باید زاده شود و نه یک پیشگویی است که باید در انتظار مصداقش ماند؛ بلکه واقعیتی استوار و فردی مشخص است که خود نیز، در انتظار رسیدن هنگام فعالیتش به سر میبرد. در میان ما- با گوشت و خون خویش- زندگی میکند؛ ما را میبیند و ما نیز او را میبینیم. در فضای دردها، رنجها و آرزوهای ما است و در اندوه و شادی ما شریک است. شکنجههای آزردگان و تیرهروزی ناکامان زمین و بیداد ستمگران را- از دور یا نزدیک- میبیند و به انتظار لحظهای است که فرا رسد و دست پرتوان خویش را به سوی همه رنجکشیدگان، محرومان و سیهروزان دراز کند و تومار ستمگران را بریده و درهم پیچید. البته سرنوشت این رهبر موعود، این است که خود را آشکار نسازد و همراه با دیگران، لحظه موعود را انتظار کشد.... در احادیث نیز، پیوسته، به "انتظار فرج" و درخواست ظهور مهدی، سفارش شده است تا مؤمنان همواره چشم به راه او باشند. این تشویق، تحقق همان همبستگی روحی و وابستگی وجدانی منتظران ظهور و رهبرشان است. این همبستگی و پیوند پدید نمیآید؛ مگر اینکه مهدی را هماکنون انسانی تجسمیافته بشماریم. تجسم یافتن مهدی (ع) تحرک تازهای به "فکر انتظار منجی" میبخشد و آن را از توانایی و آفرینندگی بیشتری برخوردار میکند. گذشته از آن، در انسانی که به طرد ستمها پرداخته و رهبر منتظر خود را نیز همدرد، همرنج، همسان و وابسته به خویش احساس میکند و نوعی مقاومت و شکیبایی- در برابر دردهایی که در اثر محرومیت به او رسیده- ایجاد میشود[۴][۵].
- "صوفیه اعتقاد به ولایت عامه و مهدویت نوعیه دارند و اولیا را منحصر به دوازده امام نمی دانند. امروز هم اغلب عقیده دارند که پیر آنها در زمان خود ولی است و هر قطبی منصب ولایت دارد. کسانی امثال بایزید بسطامی، منصور حلاج، محی الدین عربی، احمد غزالی و جنید بغدادی را "ولی" میدانند". آنگاه با اظهار شگفتی از این نگرش، مینویسد: "عجب است که صوفیان شیعه با این عقیده- که مخالف اساس معتقدات شیعه است- باز دم از تشیع و لاف محبت امام زمان (ع) میزنند و سایر شیعیان و علمای ربانی را اهل ظاهر و قشری و خود را با انکار ضمنی ولی الله المطلق و مهدی موعود جهان- که بعد از امام عسکری (ع) جز او ولی و قطب و امامی نیست- اهل معنی و اهل لب و "اهل حق" میدانند!! [۶]. بنابراین شیعه با رد این انگاره، تنها به مهدی شخصی معتقد است. چنانکه آیت الله حسنزاده آملی مینویسد: "امام زمان در عصر محمدی (ص)، انسان کاملی است که جز در نبوت تشریعی و دیگر مناصب مستأثره ختمی، حائز میراث خاتم به نحو اتم است و مشتمل بر علوم و احوال و مقامات او بهطور اکمل است. او با بدن عنصری در عالم طبیعی و سلسله زمان موجود است؛ چنانکه لقب شریف صاحب الزمان بدان مشعر است، هرچند احکام نفس کلیه الهیه وی بر احکام بدن طبیعی او، قاهر و نشأه عنصری او مقهور روح مجرد کلی ولوی او است. و از وی به قائم، حجة الله، خلیفة الله، قطب عالم امکان، واسطه فیض و به عناوین بسیار دیگر نیز تعبیر میشود. چنین کسی در این زمان سر آل محمد (ص) امام مهدی هادی فاطمی هاشمی ابو القاسم- م ح م د- نعم الخلف الصالح و در یک دانه امام حسن عسکری (ع) است. ان هذا لهو الحق الیقین. الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لو لا ان هدانا الله"[۷][۸].
پانویس
- ↑ سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت، ج۱، ص۱۲۵.
- ↑ سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت، ج۱، ص ۱۲۳، ۱۲۴.
- ↑ ر.ک: سید رضا صدر، راه مهدی (ع)، ص۱۲۵، ۱۲۶.
- ↑ سید محمد باقر صدر، جستجو و گفتگو پیرامون حضرت مهدی (ع)، ص ۶- ۸.
- ↑ سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت، ج۱، ص۱۲۶، ۱۲۷.
- ↑ علامه مجلسی، مهدی موعود (ع)(ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار)، ترجمه علی دوانی، ص ۳۴۰، پاورقی.
- ↑ حسن حسنزاده آملی، نهج الولایة، ص ۷.
- ↑ سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت، ج۱، ص۱۲۷، ۱۲۸.