حارث بن صمه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

آشنایی اجمالی

حارث را در شمار بهترین مسلمانان[۱] و بزرگان اصحاب[۲] آورده‌اند. او فرزند صمه بن عمرو بن عتیک[۳]، از شاخه بنومبذول، از تیره بنومالک بن نجار[۴]، از قبیله خزرج است. هرچند خلیفة بن خیاط[۵] و ابن ماکولا[۶] به اشتباه او را فرزند صمة بن حارثة بن حارث بن زید مناة بن حبیب از دیگر تیره قبیله خزرج[۷] بنو مالک بن غضب دانسته‌اند. کنیه حارث، «ابوسعد» بود[۸]، هرچند بعضی همچون مسلم و دیگرانی که از او تبعیت کرده‌اند[۹] به اشتباه کنیه فرزندش «ابو جهیم» را برای او آورده‌اند[۱۰]. نام مادرش تماضر دختر عمرو بن عامر از بنو عامر بن صعصعه است[۱۱].

رسول خدا (ص) قبل از جنگ بدر، در جریان پیمان برادری میان مسلمانان[۱۲]، میان او و صهیب بن سنان پیمان برادری برقرار نمود[۱۳].

عروة بن زبیر[۱۴]، نام او را در شمار حاضران در بدر آورده، ولی این موضوع به دلیل حضور وی در جنگ بدر نبوده، بلکه همانگونه که ابن اسحاق[۱۵] و موسی بن عقبه[۱۶] و دیگران[۱۷] می‌گویند: استخوان حارث در راه بدر در منطقه روحاء[۱۸]، بر اثر افتادن از شتر شکست[۱۹] و رسول خدا (ص) او را به مدینه بازگرداند، ولی مانند حاضران در جنگ، سهمی را از غنایم بدر، به وی اختصاص داد[۲۰].

حارث حضور نیافتنش در بدر را با حضوری شجاعانه در أحد جبران کرد. در این نبرد، وی در دفاع از پیامبر، عثمان بن عبدالله بن مغیره مخزومی را که برای کُشتن رسول خدا (ص) تلاش می‌کرد و می‌‌گفت: اگر محمد نجات یابد، من نجات نیابم - کُشت و زره، کلاه‌خود و شمشیر او را تصاحب کرد[۲۱]. واقدی[۲۲] گوید: شنیده نشده کسی غیر از حارث در آن روز سلاح مقتول را به غنیمت بردارد. پیامبر که نظاره‌گر نبرد آن دو بود، پس از کشته شدن عثمان فرمود: «سپاس خدایی که او را به هلاکت رساند».

حارث سپس با عبید بن حاجز عامری[۲۳] درگیر شد، ولی با ضربه عبید به شانه او، مجروح شد، مسلمانان او را نجات دادند و در این حال، ابودجانه انصاری توانست، عبید را به قتل رساند.

حارث، با اینکه مجروح شده بود، اما جزء معدود افرادی بود که پس از متفرق شدن سپاه اسلام، برای حفظ جان پیامبر تا پای جان نمود[۲۴]. علاوه بر تصریح مورخان[۲۵] بر ایستادگی حارث، نشانه دیگر فرار نکردن حارث در آن روز، این است که پیامبر - هنگامی که در پای کوه أحد پناه گرفته بود. با حربه (نیزه کوتاه) یکی از یارانش، توانست، أبی بن خلف (از سران مشرکان که قصد جان حضرت را کرده بود) را به هلاکت رساند. عروة بن زبیر[۲۶] مدعی است که آن شخص پدرش بوده است، اما مشهور مورخان[۲۷] او را حارث دانسته‌اند. از طرف دیگر مقریزی[۲۸] به صراحت، حارث را مسئول نگهداری حربه رسول خدا (ص) دانسته است. در این میان طبرسی[۲۹] با اینکه تصریح دارد، پیامبر در آن هنگام در میان حارث بن صمه و سهل بن حنیف بود، ولی می‌گوید: پیامبر حربه را از سهل بن حنیف گرفته است.

در پایان جنگ، هنگامی که پیامبر با نگرانی جویای احوال عمویش، حمزه بود، حارث به جستجوی او پرداخت، ولی با دیدن جنازة مثله شده حمزه، نتوانست نزد پیامبر بازگردد و با حال گریان در نزد او باقی ماند[۳۰]. با دیر کردن حارث، حضرت علی (ع) در حالی که این رجز را می‌خواند، به جستجوی او برآمد: خدایا، حارث بن صمه دوستی وفادار و متعهد ما بود. اما در جستجوی امر مهمی گم شده است، گویا آنجا در جستجوی بهشت است»[۳۱] حضرت به حارث رسیده و با اطلاع از شهادت حمزه، به همراه او به نزد پیامبر برگشتند و خبر شهادت حمزه را با حال گریان[۳۲] به ایشان دادند[۳۳]. بعضی هم گفته‌اند: علی (ع) نیز طاقت نیاورد، خبر شهادت حمزه را به پیامبر رساند[۳۴].

رسول خدا (ص) بعد از پایان جنگ. هنگامی که حضرت فاطمه (ع) و زنان دیگر برای مداوای ایشان به أحد آمده بودند - خطاب به حضرت علی (ع) با ذکر نام، رشادت‌های ایشان، حارث بن صمه، ابودجانه انصاری و سهل بن حنیف را ستودند[۳۵]. عده‌ای از مفسران [۳۶] نیز شأن نزول إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ[۳۷]. را درباره فداکاری آنان می‌دانند.

حارث، سرانجام در واقعه «بئر معونه» در صفر سال چهارم هجری[۳۸]، در آبگاه معونه، متعلق به قبیله بنو عامر بن صعصعه[۳۹] در چهار منزلی راه مدینه به نجد [۴۰] به شهادت رسید.

در این سریه، چهل[۴۱] یا هفتاد نفر[۴۲] از مسلمانان به رهبری منذر بن عمرو ساعدی، برای تبلیغ اسلام به نجد اعزام شدند؛ این اعزام به دعوت ابو براء عامر بن مالک معروف به ملاعب الأسنَّة(بازی کننده با شمشیرها)، رئیس قبیله بنو عامر بن صعصعه[۴۳] بود و خود او در جواب نگرانی پیامبر از حمله مردم نجد به مسلمانان اعزامی، آنان را تحت حمایت و پناه خود قرار داده بود.

هنگامی که مسلمانان به نجد رسیدند، به دستور منذر بن عمرو، در کنار چاه معونه، اردو زدند. آنگاه منذر، چار پایان گروه را به همراه عمرو بن امیه ضمری[۴۴] و حارث بن صمه به چرا فرستاد[۴۵]. سپس حرام بن ملحان را با نامه پیامبر نزد عامر بن طفیل، برادرزاده ابوبراء[۴۶] و از بزرگان بنو عامر فرستاد، اما عامر نامه را نخواند و حرام بن ملحان را کُشت[۴۷]. سپس از بنو عامر برای جنگ با اصحاب رسول خدا (ص) کمک خواست، ولی بنو عامر به احترام حمایت ابوبراء درخواست او را نپذیرفتند. عامر که از حمایت قبیله خود ناامید شده بود از قبیله بنو سلیم کمک خواست؛ تیره‌های «رِعل»، «ذَکوان» و «عُصَیّه» درخواست او را قبول نموده و با همراهی عامر به مسلمانان حمله کرده و همگی آنان را به شهادت رساندند[۴۸]. در این میان حارث بن صمه و عمرو بن امیه که از چراگاه باز می‌گشتند، از بالای تپه‌ای دیدند که یارانشان کشته شده و سواران دشمن نیز آنجا هستند. حارث به عمرو گفت: نظر تو چیست؟ عمرو پاسخ داد: نزد پیامبر برگردیم و ماجرا را به او خبر دهیم[۴۹]. اما حارث مخالفت کرد و گفت: من از راهی که منذر در پیش گرفت، برنمی‌گردم، اگر او پیروز شد، من هم پیروز می‌شوم و اگر او کشته شد، من هم کشته می‌شوم[۵۰]. سپس حارث به مشرکان حمله کرده و دو نفر از آنان را کشت، اما در ادامه در محاصره افتاد و اسیر شد. مشرکان به او گفتند: با تو چه کار کنیم، دوست نداریم تو را بکشیم[۵۱] حارث گفت: مرا به محل کشته شدن منذر و حرام ببرید، من تعهدی که شما نسبت به من دارید، را از شما برمی‌دارم. مشرکان او را به آنجا بردند و سپس آزادش نمودند؛ اما حارث دوباره به آنان حمله کرد و پس از کشتن دو نفر از آنان، با حمله دسته جمعی مشرکان که نیزه‌هایشان را در بدن حارث فرو کردند، به شهادت رسید[۵۲].

عده‌ای دیگر از مورخان[۵۳] نام حارث بن صمه را جزء سهم برندگان از غنایم غزوه بنونضیر آورده‌اند، ولی با توجه به اینکه مشهور مورخان[۵۴] تاریخ وقوع این غزوه را در ماه ربیع الاول سال چهارم هجری، یک ماه پس از حادثه بئر معونه دانسته‌اند، این مطلب نمی‌تواند صحیح باشد[۵۵]؛ اما اگر تاریخ وقوع غزوه بنو نضیر را آنگونه که بعضی از منابع[۵۶] از عروة بن زبیر نقل کرده‌اند، شش ماه بعد از جنگ بدر بدانیم، آنگاه می‌‌توان سهم بردن حارث از غنایم این غزوه را، قبول نمود[۵۷].

از حارث دو حدیث نقل شده است؛ روایت اول، روایتی داستانی است که، برادرزاده همسرش، محمود بن لبید[۵۸] نقل کرده که حارث گفت: در جنگ احد پیامبر از من پرسید: آیا عبدالرحمان بن عوف را دیدی؟ گفتم: بله، دیدم که در پای کوه با گروهی از مشرکان می‌جنگید، خواستم به کمک او بروم، که شما را دیدم؛ لذا به کمک شما آمدم. پیامبر فرمود: به عوض تو فرشتگان به کمک او رفتند. حارث گوید: به سمت مکان عبدالرحمان رفتم و دیدم در کنار او هفت جنازه افتاده است. پرسیدم: آیا تمام اینها را تو کشته‌ای؟ پاسخ داد: این یکی که ارطاة بن شرحبیل[۵۹] است و یک نفر دیگر را، من کشتم ولی بقیه را کسی که من نمی‌دیدم، کشت. من گفتم: خدا و رسولش راست گفتند[۶۰]. البته با توجه به اینکه در صحابی بودن محمود بن لبید تردید وجود دارد[۶۱] او نمی‌توانسته، این حدیث را به طور مستقیم از حارث نقل کند؛ از طرف دیگر، منابع تاریخی قاتل أرطاة بن شرحبیل را به اختلاف، حضرت علی (ع)[۶۲] یا حضرت حمزه[۶۳] دانسته‌اند؛ از این رو باید در قبول این روایت با احتیاط عمل کرد. شاید به همین دلیل ابن منده[۶۴] این روایت را حدیثی غریب[۶۵] توصیف کرده است.

روایت دوم را فرزند حارث، ابو جهیم، از حارث نقل کرده که روزی به رسول خدا (ص) در حالی که از قضای حاجت بر می‌گشتند، سلام کردم؛ اما ایشان قبل از جواب، تیمم نموده، سپس جواب سلامم را دادند[۶۶]. در دیگر منابع حدیثی[۶۷] این حدیث از ابوجهیم بدون اشاره به نام پدرش، به صورت مجهول «شخصی از اصحاب» نقل شده است این روایت در کتب فقهی اهل سنت[۶۸] در بحث وجوب یا استحباب، داشتن وضو برای کسی که می‌خواهد نام خدا را بر زبان جاری کند، مورد استناد قرار گرفته است. البته از جهت وجوب فوری بودن جواب سلام[۶۹]، این روایت دچار اشکال است و لازم است با تأمل با آن برخورد نمود.

حارث دو همسر داشت: ام الحکم خوله، دختر عقبة بن رافع اوسی که از زنان بیعت کننده با رسول خدا (ص) است[۷۰] و غتیله، دختر کعب بن قیس نجاری[۷۱] که خواهر صحابی مشهور، ابی بن کعب است[۷۲].

دو فرزند حارث، در شمار صحابه آمده‌اند: سعد که مادرش خوله بود[۷۳]، در حُنین و جنگ‌های بعد از آن حاضر بود[۷۴] و در جنگ صفین در رکاب امیرالمؤمنین (ع) به شهادت رسید[۷۵]. فرزند سعد، عمر[۷۶] هم در واقعه حره کشته شد[۷۷]، فرزند دوم حارث، ابوجهیم است که در نام او اختلاف بوده[۷۸] و مادرش، تیله است[۷۹].

نسل حارث تا اوایل قرن سوم در مدینه و بغداد باقی بودند[۸۰]. از نسل او، سری بن حارث در شمار شیوخ روایی زبیر بکار مؤلف کتاب الموفقیات است[۸۱].[۸۲]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۱۹۴.
  2. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۹۰.
  3. تصحیف شده به سمیه، ر. ک: قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر، ج۱، ص۱۲۳ و صمت، ر. ک: حویزی، عبد علی بن جمعه عروسی، تفسیر نور الثقلین، ج۳، ص۹۵.
  4. ابن کلبی، هشام بن محمد، نسب قد والیمن الکبیر، ج۲، ص۴۸؛ ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۳۴۹.
  5. خلیفه بن خیاط، التاریخ، ص۱۷۱.
  6. ابن ماکولا، الإکمال، ج۷، ص۲۸.
  7. ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۳۵۶.
  8. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۸۶: ابن جوزی، تلقیح فهوم، ص۱۷۷.
  9. بنگرید: ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۶۷۲.
  10. ر. ک: ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، ج۹، ص۳۵۵.
  11. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۸۶.
  12. ر. ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۴۱۹.
  13. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۸۶؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۹۹.
  14. ر. ک: طبرانی، المعجم الکبیر، ج۳، ص۲۷۰.
  15. ر. ک: ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۷۷۰.
  16. موسی بن عقبه، المغازی النبویه، ص۲۴۴.
  17. ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۶۷۳.
  18. به فاصله دو شب راه، در ۴۱ مایلی (حدود ۶۱ کیلومتری) راه مدینه به بدر؛ بنگرید: بکری، عبدالله بن عبدالعزیز، معجم ما استعجم، ج۲، ص۶۸۱.
  19. عصامی، عبدالملک بن حسین مکی، سمط النجوم العوالی فی انباء الاوائل والتوالی، ج۲، ص۴۵.
  20. واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۰۱ و ۱۶۳.
  21. واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۵۳.
  22. واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۵۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۸۶.
  23. از بنو عامر بن لوی از تیره‌های قریش و نه از بنوعامر بن صعصعه از تیره‌های هوازن؛ بنگرید: واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۵۳.
  24. ر. ک: واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۴۰.
  25. واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۴۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۴۲۰؛ زبیر بن بکار، جمهرة نسب قریش و أنسابها، ج۲، ص۶۱۹؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۸۹.
  26. ر. ک: زبیر بن بکار، جمهرة نسب قریش و أنسابها، ج۲، ص۸۷۱ و نیز ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۴، ص۲۱۹.
  27. ابن اسحاق، السیرة النبویه، ج۳، ص۳۱۰؛ واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۵۱؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۱۸؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۳، ص۲۳۷.
  28. مقریزی، احمد بن علی (م ۸۴۵)، إمتاع الأسماع، ج۷، ص۱۸۹.
  29. اعلام الوری، ج۱، ص۱۷۸.
  30. جوینی، ابراهیم بن محمد خراسانی، فرائد السمطین، ج۲، ص۱۲۷.
  31. بعضی این اشعار را با اندکی اختلاف در قضایای جنگ بدر آورده‌اند بنگرید: این اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۶۱۵؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۶۷۳، خود حارث را گوینده این اشعار می‌داند.
  32. جوینی، ابراهیم بن محمد خراسانی، فرائد السمطین، ج۲، ص۱۲۷.
  33. واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۸۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۸۷.
  34. ر. ک: بلاذری، انساب الاشراف، ج۴، ص۳۸۷؛ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر، ج۱، ص۱۲۳.
  35. واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۴۹ و نیز، ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۴۲۰.
  36. فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر، ص۴۸۱؛ حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل، ج۲، ص۳۳۹.
  37. «بی‌گمان خداوند کسانی را دوست می‌دارد که در راه او صف زده کارزار می‌کنند چنان که گویی بنیادی به هم پیوسته (و استوار) اند» سوره صف، آیه ۴.
  38. خلیفة بن خیاط، التاریخ، ص۴۵؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۴۵.
  39. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۳۰۲.
  40. بکری، عبدالله بن عبدالعزیز، معجم ما استعجم، ج۴، ص۱۲۴۶.
  41. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۸۱.
  42. ابن اثیر، اسد الغابه، الکامل، ج۲، ص۱۷۲؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۴۴۰.
  43. طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۴۶.
  44. از بنوضمره از قبیله کنانه.
  45. بعضی شخص همراه عمرو را منذر بن محمد معرفی کرده‌اند؛ ر. ک: ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۱۹۵؛ کلاعی، سلیمان بن موسی اندلسی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله والثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۴۰۹.
  46. واقدی، المغازی، ص۳۵۱.
  47. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۰.
  48. ابن حبان، الثقات، ص۲۳۸.
  49. واقدی، المغازی، ص۳۴۸.
  50. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۷۲.
  51. شاید به دلیل اینکه حارث از طرف مادر به بنو عامر بن صعصعه منسوب بود؛ بنگرید: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۸۶.
  52. واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۸.
  53. سهیلی، عبدالرحمان، الروض الاتف، ج۶، ص۲۳۳؛ عامری، عمادالدین یحیی بن ابی بکر، بهجة المحافل و بغیة الأماثل، ج۱، ص۲۱۶.
  54. واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۶۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۹۹ و ۲۰۰؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۵۰.
  55. بنگرید: حلبی، علی بن برهان الدین، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۵۶۹.
  56. بخاری، صحیح بخاری، ج۵، ص۲۲؛ عبدالرزاق بن همام صنعانی، المصنف، ج۵، ص۳۵۷.
  57. بنگرید: جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۷، ص۲۷۸ و ج۸، ص۳۸.
  58. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۴۴.
  59. یا عبد شرحبیل، بنگرید: ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۷۷۱.
  60. طبرانی، المعجم الکبیر، ج۳، ص۲۷۱؛ ابن قانع، معجم الصحابه، ج۱، ص۱۷۹؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج۶، ص۱۱۴.
  61. ابن حجر، الاصابه، ج۶، ص۳۵؛.
  62. واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۱؛ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۱، ص۹۱.
  63. ابن اسحاق، السیرة النبویه، ج۳، ص۳۰۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۷۴ و ۱۳۴؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۱۶.
  64. ر. ک: ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۳۵، ص۲۵۶.
  65. حدیثی که سند آن فقط به یک راوی منتهی می‌شود یا بخشی از متن آن را فقط یک راوی نقل کرده باشد؛ ابن الصلاح، عثمان بن عبدالرحمان الشهرزوی، مقدمه ابن الصلاح، ص۲۸۳.
  66. طبرانی، المعجم الأوسط، ج۱، ص۷۸.
  67. بخاری، صحیح بخاری، ج۱، ص۸۷؛ مسلم، صحیح مسلم، ج۱، ص۱۹۴؛ احمد بن حنبل، مسند، ج۴، ص۱۶۹؛ ابن حبان، صحیح، ج۳، ص۸۶.
  68. قرطبی، محمد بن رشد، بدایة المجتهد و نهایة المقتصد، ج۱، ص۴۳؛ شوکانی، محمد بن علی، نیل الأوطار، ج۱، ص۲۶۶.
  69. جواهری، محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۱۱، ص۱۱۱.
  70. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۴۴.
  71. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۸۶.
  72. ر. ک: ابن حبان، الثقات، الثقات، ج۳، ص۷۴.
  73. ابن حجر، الاصابه، ج۸، ص۱۱۹.
  74. ابن عدیم، عمر بن احمد حلبی، بغیة الطلب، ج۹، ص۲۴۴.
  75. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۶۱.
  76. تصحیف شده به عمرو بن سعید، بنگرید: خلیفة بن خیاط، التاریخ، ص۱۹۰.
  77. ابوالعرب تمیمی، محمد بن احمد قیروانی، المحن، ج۱، ص۱۹۴.
  78. بنگرید: مزی، تهذیب الکمال، ج۳۳، ص۳۰۹.
  79. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۸۶.
  80. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۸۷.
  81. ر. ک: ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۲۷۶؛ البته در الموفقیات موجود نامی از این شخص برده نشده است.
  82. قلیچ، رسول، مقاله «حارث بن صمه»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص ۴۶۶-۲۶۸.