حسان بن محدوج ذهلی در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

او و خاندانش

زمانی که نیروهای کوفی خدمت امیرالمؤمنین رسیدند، از هفت گروه متشکل از قبایل مختلف کوفه بودند. پرچم‌دار بکر بن وائل، تغلب و سائر ربیعه به جز عبدالقیس وعلة بن مَحدوج ذهلی بود [۱]. طبری هم نام پرچم‌دار گروه بکر و تغلب را وعلة بن مخدوج[۲] بیان می‌کند. همچنین مؤرخانی که معمولاً از طبری نقل کرده‌اند [۳]. طبری، وعلة بن محدوج را معترض به شقیق می‌داند که چرا پرچم بکر بصره را، به غلامش «رشراشه» داده است[۴]. اما هنگام نبرد، پرچم‌دار بکر بن وائل را که شهید شد حسّان بن محدوج دانسته‌اند[۵]. حتی در بیان افتخارات و امتیازات قبیله بنی شیبان و قبیله بنی ذهل، نام حسّان بن محدوج شهید در جمل آمده و سیدِ ربیعه و کنده معرفی شده است[۶].

بنابراین، دو احتمال وجود دارد: شاید وعله مسئول یکی از هفت گروه انتخاب شده باشد که از کوفه آمدند ولی هنگام جنگ، حسّان پرچم‌دار بوده است؛ و ممکن است گزارش طبری و بلاذری اشتباه باشد و درست آن حسّان باشد، نه وعله.

اختلاف دیگرِ نسخه‌های کتاب‌ها این است که در اکثر، نامِ پدر حسّان، مَحدوج آمده است[۷]. آن را با «حاء» و «جیم» در آخِر دانسته‌اند که درست است، اما برخی کتاب‌ها مخدوج و محدوح آورده‌اند که نادرست است. حسّان بن محدوج در نبرد جمل شهید شد.[۸]

نیروها و پرچمداران بصریان

جمعی از بکر و عبدالقیس بصره به امیر مؤمنان پیوستند. طبری می‌نویسد: علی از «زاویه» به طرف بصره حرکت کرد و طلحه و زبیر و عایشه از «فرضه» که در موضع قبر فرزندِ زیاد، به هم برخوردند. وقتی فرود آمدند، شقیق بن ثور که از بصره آمده بود، به عَمرو بن مرحوم عبدی پیام داد: حرکت کن، وقتی حرکت کردی همراهِ ما به سوی سپاه علی برو. آنان همراه با عبدالقیس و بکر بن وائل رفتند و به سمت سپاه علی(ع) تغییر جهت دادند. مردم دو گروه که جمعیت آنان را می‌‌دیدند، گفتند: هر کس که اینان با آنها باشند، پیروز می‌شود. شقیق بن ثور، پرچم بکر بن وائل بصره را به غلامش رشراشه داد. وعلة بن محدوج ذهلی به وی پیام داد: حَسَب‌ها را ضایع کردی و کرامت قومت را به غلامت دادی! شقیق نیز به وی پیام داد: تو به کار خود برس، که ما به کار خودمان میرسیم. سه روز در آنجا توقف کردند و بین دو سپاه جنگی رخ نداد و با یکدیگر گفت وگو می‌کردند[۹].

از گزارش طبری، چند نکته استفاده می‌شود:

  1. عَمرو بن مرحوم عبدی، جزو فرماندهانی بود که از بصره به سپاه حضرت ملحق شد. او مسئول عبدالقیس بصره بود.
  2. شقیق بن ثور نیز فرمان‌دهی بکر بن وائلِ بصره را عهده‌دار بود.

در گزارش شیخ مفید، دربارۀ فرماندهان جمل به جای شقیق، برادرش سفیان بن ثور سدوسی این مسئولیت را به عهده داشته است[۱۰].

او در موردی دیگر می‌نویسد: وقتی حضرت در «خُرَیبه»، نزدیک بصره مستقر شد، از بصره دوهزار مرد از ربیعه به ایشان پیوستند، جز مالک بن مسمع، و تمام عبدالقیس جز یک تن که تخلف کرد. فرزندان بکر به ریاست شقیق بن ثور سدوسی و رئیس عبدالقیس عَمرو بن جرموز عبدی و مهلب بن ابی صفره با کسانی که به پیروی‌اش از ازدیان آمدند[۱۱]. عَمرو بن جرموز، بود که سرِ زبیر را از بدن جدا کرد[۱۲].

بلاذری، گزارش مشابهی دارد: سه هزار نفر از بصره همراه شقیق بن ثور و عَمرو بن مرحوم عبدی آمدند. سپس می‌افزاید: و باقی ماندۀ قیس از سلیم، باهله و غنی با اصحاب جمل بیعت کردند و جمعی دیگر از حنظله، بنو عَمرو بن تمیم، ضبّه و رباب با اصحاب جمل بودند[۱۳].

پرچم‌داری شقیق، بر بکر بن وائل در جنگ صفّین، با مخالفت خالد بن معمّر سدوسی و بنوحارث روبه رو شد و پرچم را از او گرفتند[۱۴]. سمعانی نوشته است: شقیق، چهل سال رئیس قومش بود[۱۵].[۱۶]

نَسَب شهدای بنی‌مَحدوج

امیرالمؤمنین در نامۀ خود، از شهادت بنومحدوج، سخن رانده است. ابن حزم، نَسَب حسّان را همراهِ شهادتش و شهادت دیگر افرادِ بنی‌محدوج نقل کرده و می‌نویسد:

  1. حسّان بن محدوج بن بشر بن خوط بن سعنة ربیعة بن عتود بن مالک بن أعور بن مالک بن ثعلبة بن عامر بن ذهل بن ثعلبه[۱۷]. او پرچم‌دار علی(ع) در جنگ جمل بود. که کشته شد.
  2. بعد از حسّان، پرچمش را برادرش حذیفة بن محدوج به‌دست گرفت؛ او نیز کشته شد.
  3. عمویش اسود بن بشر، پرچم را گرفت او هم کشته شد.
  4. پس فرزند عموی آنان، عبد بن بشر بن حسّان بن خوط بن سعنه، پرچم را به‌دست گرفت که او هم کشته شد.
  5. سپس پرچم را عمویش حارث بن حسّان بن خوط[۱۸] به دست گرفت؛ او هم کشته شد.
  6. بعد پسرش عدیس بن حارث بن حسّان پرچم به دست گرفت که او هم کشته شد.
  7. پس پسرعموی آنان زهیر بن عَمرو بن خوط گرفت؛ او نیز کشته شد.
  8. آن‌گاه پرچم را زهیر بن عَمرو بن مالک گرفت و به نقلِ ابن کلبی: وی هم کشته شد.
  9. پس خصفة بن قیس بن مرة بن شراحیل، پرچم را به دست گرفت و چنان مردانه جنگید که بینی‌اش و برخی لحیه‌اش قطع شد و تا مدتی بعد هم زیست[۱۹]. رحمت خداوند بر آنان باد.

ابن کلبی در کتاب نسب معد نسبِ حسّان، شهادت او و افراد گروهش را بعد از وی آورده است: بعد از حسّان، برادرش حذیفه، بعد عمویشان اسود بن بشر، بعد عبد هند بن بشر، سپس عمیس بن حارث بن حسّان، آن‌گاه زهیر بن عَمرو بن حوط، پرچم را یکی پس از دیگری گرفته و به شهادت رسیدند[۲۰]. اینها گروهی از شهیدان بنی‌ محدوج بودند.

در کتاب نسب ابن سلام آمده است: از عامر بن ذهل، حسّان بن محدوج بود که روز جنگ جمل کشته شد و با او پرچم بود که برادرش حذیفه گرفت[۲۱].[۲۲]

موقعیت حسّان

حسّان، موقعیت والایی داشت و نمایندۀ اعزامی قبیلۀ بکر بن وائل به سوی پیامبر بود. در دیدار با رسول خدا(ص) بین پیامبر و آنان گفت وگویی رخ داد. نوشته‌اند: در این گروه بشیر بن خصاصیه[۲۳]، عبدالله بن مرثد و حسّان بن خوط بودند. شعرِ بشر، پسر حسّان هم دلیل بر این است: من فرزند حسّان بن خوط هستم و پدرم فرستادۀ تمامِ بکر، به سوی پیامبر بود[۲۴].

ابن عبد البر می‌نویسد: حسّان بن خوط مردی شریف در قومش و رهبر گروه اعزامی بکر بن وائل به‌سوی پیامبر بود. او زنده ماند تا با دو فرزندش جنگ جمل را همراهِ علی(ع) درک کرد. وی سپس شعرِ بشر (پسر حسّان) در جنگ جمل را که بیان شد، آورده است[۲۵]. همین شعر را ابن سعد[۲۶]، ابن اثیر[۲۷] و دیگران هم نقل کرده‌اند[۲۸].

ابن حجر به جای حسّان، حسین بن محدوج را پرچم‌دار بکر بن وائل معرفی کرده است. ابن حجر گزارشی دربارۀ ابن خوط و خاندانش دارد:

حسّان بن خوط، مردی شریف در قومش و رهبر گروه اعزامی بکر بن وائل به سوی پیامبر بود. او زنده ماند تا جنگ جمل را درک کرد؛ همراهِ علی(ع) با دو فرزند خود حارث و بشر[۲۹] و برادرش بشر بن خوط و دیگر خویشاوندانش. پرچم علی به دست حسین بن محدوج بن بشر بن حوط بود. او کشته شد؛ پس برادرش حذیفه پرچم را گرفت و او نیز کشته شد؛ پس عمویش، اسود بن بشر بن خوط پرچم را گرفت، او هم کشته شد؛ آن‌گاه عنبس بن حارث بن حسّان بن خوط گرفت که او نیز کشته شد و در پایان، پرچم را وهیب بن عَمرو بن خوط گرفت و وی نیز کشته شد. ابن کلبی گفته: بشر بن حسان سرایندۀ این شعر است:

اَنَا بنُ حسّان بن خوط وَ أبیبِکل‌ِّ یعْبُوب‌ٍ شَدیدِ الاَسرِ

عمر بن شبه، در وقعةَ جمل از طریق قتاده آورده که گفته: پرچم بکر بن وائل از بنی ذهل، همراهِ حارث بن حسّان بود. او کشته شد. همچنین فرزند و پنج برادرش. حارث می‌‌گفت:

أنَا الرّئیسُ الحارثُ بن حَسّانلآل ذُهلٍ وَ لآلِ شَیبان[۳۰]
من حارث بن حسّان، رئیس هستم برای خاندان ذهل و خاندان شیبان.

برابر آنچه از نظرها گذشت، حسین بن محدوج نادرست است، بلکه حسّان درست است. گزارش پایانی ابن حجر و گزارش طبری، شاید بخشی از جریان نبرد باشد:

طبری می‌نویسد: پرچم بکر بن وائلِ کوفه، نزد بنی‌ذُهْل و با حارث بن حسّان بن خوط بود. او گفت: یا گروه بکر بن وائل برای هیچ کس منزلتی نزد رسول خدا(ص)، مانند صاحب شما (علی) نیست. او جنگید تا کشته شد و پسرش و پنج برادرش کشته شدند. بعد شعر اوّل و دوم را از قول بشر بن حسّان و فرزندش نقل کرده است[۳۱].

طبری در ادامه می‌نویسد: مردانی از بنی محدوج کشته شدند و برای آنان ریاست بر اهل کوفه است و از بنی ذهل ۳۵ مرد کشته شد. مردی از آنان به برادرش که میجنگید گفت: ای برادر! چه خوب می‌جنگیم، اگر برحق باشیم! گفت: ما برحق هستیم. مردم به سمت راست و چپ رفتند و ما به اهل بیت پیامبرمان تمسک کردیم. آن دو جنگیدند تا کشته شدند[۳۲].

طبری می‌افزاید: ریاست بر عبدالقیس بصره که با علی(ع) بودند، به عهدۀ عَمرو بن مرحوم، و ریاست بکر بن وائل به عهدۀ شقیق بن ثور بود و پرچم آنها در دست غلامش رشراشه[۳۳].[۳۴]

تشیع در خاندان حَسّان

از گزارش‌های تاریخی برمی آید که فرزند و تربیت یافتگان حسّان، پیوند وثیقی با امیرالمؤمنین علی(ع) داشتند. از پسر وی به نام عبدالرّحمان یاد کرده‌اند.

عبدالرّحمان، فرزند حسّان

ابن عساکر، در شرح حال عبدالرّحمان بن حسّان بن محدوج عنزی کوفی می‌نویسد: وی تابعی، و از کسانی بود که همراهِ حجر بن عدی به شام اعزام شد. او را در آغاز نکشتند و پیش معاویه بردند. او با معاویه تند سخن گفت. معاویه او را در اختیار زیاد بن ابیه حاکم کوفه قرار داد و زیاد او را زنده در قبرستان کوفه دفن کرد[۳۵]. او را در «قُسُّ‌ناطِف»، منطقه‌ای کنار فرات، زنده دفن کرد[۳۶]. رحمت خدا بر او باد.

در بیشترِ منابع تاریخی آورده‌اند که: عبدالرّحمان بن حسّان عنزی، از همراهانِ حجر بود. فقط در تاریخ دمشق نام پدر عبدالرّحمان، حسان بن محدوج، بیان شده است. بنی‌عنز، تیره‌ای از بکر بن وائل بن قاسط هستند. عنز بن وائل، مسجد «بنو‌عنز» در کوفه منسوب به آنان بوده است[۳۷].

بلاذری، نام پدر عبدالرّحمان را «حیّان» نوشته است[۳۸]. وقتی حجر بن عدی کفن‌ها را دید، گفت: ما را کفن می‌کنند گویا مسلمان هستیم؛ و ما را می‌شکند گویا ما کافر هستیم. کریم بن عفیف خثعمی، نگاهی به وی کرد و گفت: نصف ما کشته می‌شوند و نصف ما نجات می‌یابند. سعید بن نِمران گفت: بارالها! مرا از کسانی قرار ده که نجات یابد و تو از او راضی باشی. عبدالرّحمان گفت: بار‌الها! مرا از کسانی قرار ده که با خواریِ آنان، مرا گرامی بداری؛ درحالی که از من راضی باشی[۳۹].

از آنان خواستند از علی(ع) برائت بجویند. کریم بن عفیف خثعمی و عبد‌الرّحمان بن حسّان گفتند: ما را پیش معاویه ببرید تا مانند وی بگوییم. آنها را جدا کردند و دیگران این نظر را نپذیرفتند. این دو را پیش معاویه بردند. معاویه به مرد خثعمی گفت: نظرت دربارۀ علی چیست؟ گفت: مانند شما می‌گویم من از دین علی دوری می‌جویم. یک ماه او را زندانی کرد و بعد با شفاعتِ شَمِر بن عبدالله خثعمی، آزاد کردند.

معاویه از ابن حسّان پرسید: نظر تو دربارۀ علی چیست؟ پاسخ داد: او از کسانی بود که زیاد ذکر خدا می‌گفت و از امرکنندگان به حق در نهان و آشکار بود. بعد افزود: جز این از من مپرسید؛ زیرا برای شما بهتر است. معاویه پس از این وی را نزد زیاد والی‌اش در کوفه فرستاد و به وی نوشت: به بدترین صورت او را بکش. زیاد هم، ابن حسّان را زنده در قُسُّ ناطِف دفن کرد[۴۰].

طبری، ادامۀ گفت وگوی عبدالرّحمان را در کاخ معاویه، ثبت کرده است: سپس معاویه به عبدالرّحمان بن حسّان گفت: ای برادرِ ربیعه! تو دربارۀ علی چه نظری داری؟ گفت: مرا رها کنید و نپرسید، برایتان بهتر است! گفت: به خدا سوگند تو را رها نمی‌کنم و باید پاسخ دهی. گفت: گواهی می‌دهم که او (علی) از کسانی بود که بسیار به یاد خدا بود؛ از فرماندهان به حق و اقامه کنندگان به عدل و عفوکنندگان از مردم. گفت: سخن تو در بارۀ عثمان چیست؟ گفت: او اولین کسی است که درهای ستم را گشود و درهای حق را بست. گفت: خود را به کشتن دادی! پاسخ داد: بلکه تو خود را کشتی. او را معاویه به زیاد بازگرداند و دستور داد با بدترین وجه او را بکشد. زیاد نیز ابن حسّان را زنده دفن کرد[۴۱].

ابن عساکر دربارۀ حسّان و فرزندش عبدالرّحمان می‌نویسد: حسّان بن محدوج بن بکر بن وائل، ابوبکر و بعد از او را درک کرد. همراه علی بن ابی طالب(ع) در روز جنگ جمل کشته شد. پسرش با حجر بن عدی گرفته شد. معاویه او را برای زیاد فرستاد و زیاد او را به مقبرۀ کوفه برده، زنده دفن کرد[۴۲]. رحمت خدا بر او باد.[۴۳]

خلید، غلام حسّان

«خلید» غلام حسّان بن محدوج، جزو سپاه مختار بود که شبث بن ربعی او را بعد از دست‌گیری کشت. ابن اعثم در این باره می‌نویسد: مردی از یاران مختار را به اسارت گرفتند و نزد شبث بن ربعی ریاحی آورده و در برابرش قرار دادند. شبث از او پرسید: کیستی؟ پاسخ داد: من خلید مولای حسّان بن محدوج ذهلی هستم. به او گفت: ای فرزند فلان و فلان! آیا فروش را در کناسۀ کوفه رها کردی و با مختارِ کذّاب بیعت نمودی؟ برای جنگ با کسی که تو را از غلامی آزاد کرد! سپس او را گردن زد[۴۴].[۴۵]

منابع

پانویس

  1. بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۳، ص۳۲ - ۳۳؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۵۱۳؛ ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۲۳۲؛ مقریزی، إمتاع الأسماع، ج۱۳، ص۲۳۹؛ نویری، نهایة الإرب، ج۲۰، ص۵۳.
  2. تاریخ طبری، ج۳، ص۵۱۳.
  3. ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۲۳۲؛ مقریزی، إمتاع الأسماع، ج۱۳، ص۲۳۹؛ نویری، نهایة الإرب، ج۲۰، ص۵۳.
  4. ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۲۳۲؛ تاریخ طبری، دار التّراث، ج۴، ص۵۰۱.
  5. بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۳، ص۴۱.
  6. سمعانی، الأنساب، ج۱، ص۴۵-۴۶.
  7. ابن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۳۸۴.
  8. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 79 - 80.
  9. تاریخ طبری، ج۳، ص۵۱۳.
  10. الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصره، ص۳۲۰.
  11. الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصره، ص۲۹۴.
  12. ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب، ج۳، ص۱۵۸.
  13. بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۳۷؛ جمل من أنساب الأشراف، ج۳، ص۳۳.
  14. ابن حجر، الإصابه، ج۲، ص۲۹۹.
  15. سمعانی، الأنساب، ج۱، ص۴۵.
  16. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 80 - 82.
  17. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ص۵۸؛ همو، جمهرة النّسب، تحقیق محمود فردوس عظم، ج۲، ص۲۵۶.آنچه در قلاب (= کروشه) آمده، از این کتاب است. وی تا نام اعور را برشمرده است.
  18. ابن اثیر احتمال می‌دهد حارث بن حسّان بکری که جزو صحابه بوده ایشان باشد، نه حسّان بن کلده که ناشناخته است، (أسدالغابه، ج۱، ص۳۸۸).
  19. ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۳۱۶.
  20. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ص۵۸؛ همو، جمهرة النّسب، تحقیق فردوس عظم، ج۲، ص۲۵۶.
  21. قاسم بن سلّام، النّسب، ص۳۴۹.
  22. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 82 - 83.
  23. سمعانی، الأنساب، ج۱، ص۴۵. در افتخارهای بین بنی شیبان و بنی ذهل از جمعی که نزد رسول خدا(ص) آمدند، یاد کرده که یکی بشیر بن خصاصیه است که نامش زحم بود و رسول خدا بشیر را به جای زحم، برگزید. دیگر، عبدالله بن اسود و مرثد بن ظبیان بودند.
  24. ابن کثیر، البدایة والنّهایه، ج۵، ص۱۰۸؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۰، ص۳۰۶: أنا بنُ حَسّانُ بن خوطٍ و أبي رسولُ بَكرٍ كلّها إلَى النَّبِي.
  25. الإستیعاب، ج۱، ص۲۵۱ و۴۸۵؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۱، ص۴۸۵.
  26. ابن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۳۱۵.
  27. أسدالغابه، ج۱، ص۳۸۸.
  28. نویری، نهایة الأرب، ج۱۸، ص۶۷؛ محسن امین، أعیان الشّیعه، ج۳، ص۵۸۱ و ج۴، ص۳۰۳.
  29. نویری، نهایة الأرب، ج۱۸، ص۶۷؛ زَبَیدی، شرکتِ ابن خوط و دو فرزندش را در جنگ جمل همراه علی، نقل کرده است؛ (تاج العروس، ج۶، ص۱۱۲).
  30. الإصابه، ج۲، ص۵۷.
  31. تاریخ طبری، ج۳، ص۵۳۰.
  32. تاریخ طبری، ج۳، ص۵۳۰؛ ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۲۵۲: قالَ: فإنّا عَلَى الحقِّ، إنَّ الناسَ أخَذوا يَميناً و شِمالاً، و إنّا تَمَسَّكْنا بِأَهْلِ بيتِ نبيِّنا، فَقاتِلا حَتَّى قُتِلا.
  33. تاریخ طبری، ج۳، ص۵۳۰.
  34. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 83 - 54.
  35. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۳۴، ص۳۰۱- ۳۰۲، شمارۀ ۳۷۸۵.
  36. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۳۴، ص۳۰۱- ۳۰۲؛ جمل من أنساب الأشراف، ج۵، ص۲۶۷؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۳۴۹.
  37. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۶۱.
  38. جمل من أنساب الأشراف، ج۵، ص۲۶۷.
  39. جمل من أنساب الأشراف، ج۵، ص۲۶۷.
  40. جمل من أنساب الأشراف، ج۵، ص۲۶۷.
  41. تاریخ طبری، ج۴، ص۲۰۶؛ ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۴۸۶؛ عبدالحسین امینی، الغدیر، ج۱۱، ص۵۲.
  42. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۳۴، ص۳۰۲.
  43. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 86 - 88.
  44. ابن اعثم، الفتوح، ج۶، ص۲۳۶.
  45. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 88.