عبدالملک بن مروان
آشنایی اجمالی
عبدالملک بن مروان، در مدینه به سال ۲۶ / ۶۴۷ در دوران خلافت عثمان بن عفان متولد شد. مادرش عایشه، دختر معاویة بن مُغیرة بن ابیالعاص بن امیه، بود[۱]. عبدالملک پرورش علمی یافت، قرآن کریم را حفظ کرد، علوم دینی شامل فقه، تفسیر و حدیث را از استادان حجازی در مدینه فرا گرفت و دستی هم در علم حدیث پیدا کرد[۲]. عبدالملک در مجالس علما بسیار شرکت میکرد و به همین خاطر به او «کبوتر مسجد» میگفتند؛ زیرا بسیار به مسجد میرفت و پیوسته قرآن تلاوت میکرد. اخبار فراوانی درباره فقه، دانش بسیار و برتری عقلش نقل شده است[۳]. بیشتر منابع، متفقاند که وی در دوران اول زندگیاش بسیار متدین بود و علاقه وافری به دروس دینی داشت و در تدین و پارساییاش اختلاف نظر ندارند...[۴].
حقیقت این است که عبدالملک، بیشتر عمرش را قبل از خلافت سپری کرد. در مدینه از دانش فقها بهره میبرد و جز برای حج و جهاد، این شهر را ترک نمیکرد. بعد از اینکه پدرش دِمَشق را ترک کرد و برای جنگ مَرْج راهط عازم مصر شد، او نائب حکومت شد. در روزی که پدرش مرد، با او به خلافت بیعت کردند (رمضان ۶۵ / نیسان ۶۸۵)[۵].
بدینگونه در زمانی که ناآرامی، جهان اسلام را دربرگرفته بود و حکومت اموی در آستانه سقوط بود، عبدالملک به خلافت رسید و آن را از هرج و مرج به درآورد و پایههای این ساختمان را استوار کرد، آنگونه که در زمان خلفای پیش از او سابقه نداشت تا آنجا که او را مؤسس دوم خلافت اموی میدانند[۶].
صفات شخصی عبدالملک
عبدالملک بن مروان دارای صفات و ویژگیهای نفسانی پست و منحطّی بود و میتوان از میان صفات منحطّ او به این صفات اشاره نمود:
- طغیان و ستمگری: منصور گوید: عبدالملک بسیار ستمگر بود. او هیچ اعتنایی بهخوبی یا بدی کاری که انجام میداد نداشت[۷]. وی بسیار خونریز بوده، بویی از رحمت و عدالت نبرده بود. خودش در خطبهای که پس از کشته شدن ابن زبیر ایراد کرد گفته است: از این پس هیچکس مرا به پرهیزگاری و تقوای الهی امر نمیکند مگر اینکه گردنش را خواهم زد[۸].
- پیمانشکنی و خیانت: عبدالملک بن مروان بسیار پیمانشکن و خیانتکار بود. وی به عمرو بن سعید اشدق امان داد و به او وعده داد که پس از خود خلافت را به او خواهد سپرد. امّا با وی مکر کرده و او را کشت و سرش را برای اصحابش فرستاد[۹]. حتّی مراعات پیوند نسب و خانوادگی که میان او و عمرو بن سعید بود را نیز نکرد.
- سنگدلی و خشونت: عبدالملک بن مروان بسیار سنگدل بود. رأفت و رحمت از دل و جان او رخت بربسته بود. تا جایی که در ریختن خون مسلمانان به ناحق از حدّ در گذشته بود. او در گفتوگویی که با امّ الدّرداء انجام داده بود به این مطلب اعتراف کرده است. امّ الدّرداء به او گفت: به من خبر رسیده که تو پس از آنهمه عبادت و زهد و پرهیزگاری اکنون شراب نوشیدهای. عبدالملک بدون هیچ احساس گناهی در پاسخ او گفت: آری به خدا، البتّه خونهای بسیاری نیز نوشیدهام[۱۰]. وی در زمان حکومت وحشتبار خود خانوادههای بسیاری را در میان مسلمانان عزادار کرد.
- بخل: عبدالملک بن مروان از شدّت خساست و بخل به لقب (رشح الحجاره) که کنایه از سنگی است که نم پس نمیدهد ملقّب گردیده بود[۱۱]. امّت اسلام در ایام حکومت او با گرسنگی، فقر و محرومیت دست به گریبان بودند[۱۲].
اوضاع سیاسی در آغاز دوران عبدالملک
چهار گروه اسلامی، در آغاز دوران عبدالملک، وجود داشتند که برای رسیدن به حکومت مبارزه میکردند:
- گروه امویان که بر شام و مصر تسلّط داشتند؛
- عبدالله بن زبیر که بر حجاز و عراق تسلط داشت؛
- گروه شیعه در عراق ـ که مختار بن ابیعبید ثقفی رهبری آن را به عهده داشت؛
- گروه خوراج.
افزون بر آن، وی با تلاشهای مأیوس کنندهای در داخل خاندان اموی برای به دست گرفتن حکومت روبهرو بود. در برابر این واقعیت، خلیفه ناچار بود با این وضعیت حساس و ویژه کنار بیاید و چارهاندیشی کند.
عبدالملک شایستگی و توانایی کافی در اداره مشکلات از خود نشان داد و بعد از تلاشهای طاقتفرسا، توانست با پایداری و حوصله و پافشاری آشکار بر دیدگاهی عینی و عمیق در ریشههای مشکلات، دشمنانش را یکی پس از دیگری پاکسازی کند، بهویژه هنگامی که درک کرد این نیروها به جز دشمنی با او و حکومتش هیچ هدف مشترکی ندارند و تناقض بر افکار و اهداف آنها حاکم است. پس خط مشی زیرکانهای در پیش گرفت و این نیروها را به حال خود رها کرد تا با یکدیگر درگیر شوند و یکی بر دیگری غلبه کند؛ زیرا در پایان، هر کدام از آنها در صحنه حوادث باقی بماند، ضعیف و توانش از دست رفته خواهد بود و در آن زمان، پیروزی بر آن راحت و آسان است. اجرای این خطمشی سیاسی، به پیروزی نهایی عبدالملک منجر شد و وی از دِمَشق بر جهان اسلام حکومت کرد[۱۳].
ولایتعهدی ولید و مرگ عبدالملک
مروان بن حَکَم، عبدالملک و بعد از او عبدالعزیز را ولیعهد خویش کرد. در سال ۸۵ / ۷۰۴ عبدالملک تصمیم گرفت عبدالعزیز را برکنار کند و پسر خود ولید را به جای او بنشاند. دست تقدیر مشکل این کار را با مرگ عبدالعزیز آسان کرد. وی ولید و بعد از او سلیمان را ولیعهد نمود و به همه مردم سرزمینهای اسلامی برای بیعت با آنان دو نامه نوشت[۱۴].
عبدالملک روز پنج شنبه، نیمه شوال ۸۶ / ۷۰۵، در شصت سالگی در دِمَشق درگذشت. مدت خلافت او ۲۱ سال و یک ماه و نیم بود[۱۵].[۱۶]
منابع
پانویس
- ↑ ابنکثیر، البدایة والنهایه، ج۹، ص۶۱ - ۶۲. مترجم: او به دلیل تندی گند دهانش به ابوذبّان و به دلیل خسیس بودنش به رشح الحجر لقب یافت؛ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۵، ص۱۴۸؛ ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۵۳.
- ↑ ابنکثیر، البدایة والنهایه، ج۹، ص۶۲.
- ↑ ابنالطقطقا، الفخری...، ص۱۲۲.
- ↑ ابن قتیبه، الامامة والسیاسة، ج۲، ص۱۷؛ به نظر میرسد در این باره، بیش از حد افراط شده است (ج).
- ↑ ابنکثیر، البدایة والنهایه، ج۸، ص۲۵۹.
- ↑ طقوش و جعفریان، دولت امویان، ص۸۹؛ حسینی، سید امیر، بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری، ص۲۳۶.
- ↑ مقریزى، النّزاع و التّخاصم، ص۸.
- ↑ سیوطى، تاریخ الخلفا، ص۲۱۹.
- ↑ تاریخ یعقوبى، ج۲، ص۱۹۰، چاپ اوّل، بیروت، انتشارات اعلمى، ۱۴۳۴ هجرى.
- ↑ مختصر تاریخ دمشق، ج۱۵، ص۲۱۹، شرححال عبدالملک بن مروان، شماره ۲۱۰.
- ↑ تاریخ قضاعى، ص۷۲.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۸۹.
- ↑ طقوش و جعفریان، دولت امویان، ص۹۰.
- ↑ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۶، ص۴۱۳ و ۴۱۶ - ۴۱۷.
- ↑ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۶، ص۴۱۸ - ۴۱۹.
- ↑ طقوش و جعفریان، دولت امویان، ص۱۴۴.