راز خلافت الهی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

راز خلافت، آگاهی به همه اسماء، حقایق و معارف و برخورداری از علم لدنی و شاگرد بی‌واسطه شدن خداوند است. آگاهی به همه حقایق جهان امکان است که مایه تمایز میان انسان کامل و فرشتگان و سبب محرومیت آنان از مقام خلافت شده است؛ اسمای حسنای خداوند که حقایق الهی است، از یک نظم دقیق ریاضی، برخوردار است، بعضی خاص است و بعضی اخص. برخی عام است و برخی اعم و هر کدام از اسامی خاص یا اخص نیز، زیرمجموعه اسم برتری به‌شمار می‌رود و تمام کارهای خداوند، زیر مجموعه حکمت او و حکمت الهی نیز زیر مجموعه علم اوست. یعنی خداوند چون علیم است، حکیمانه عمل می‌کند. از این‌رو خدای سبحان، جریان خلافت و جانشینی خویش را از راه علم، آغاز کرد و تعلیم اسمای الهی را سرلوحه این کار حکیمانه خود قرارداد، پس راه خلافت الهی، راه علم به اسمای حسنای او است و اگر کسی علم به اسما داشت، خلیفه خدا می‌شود[۱].

آفریدگار انسان برای پروراندن او بهترین راه را که بیان اسمای حسنا و صفات علیای الهی است، ارائه می‌فرماید تا انسان که خلیفه خداست، نخست این اسما و صفات را فهمیده و سپس بر محور آن عمل کند و به دنبال آن، هدایت دیگر انسان‌ها را بر عهده گیرد و مخالفان حیات انسانی و خلافت آسمانی آدمی را با حکمت و موعظه حسنه و جدال احسن، به پیمودن صراط مستقیم فراخواند.

بر این اساس خدای سبحان در سه بخش از آیات قرآن کریم به معرفی اسما و صفات الهی، پرداخته است: در بخش اول ضمن برشمردن اسمای حسنای خویش، خود را صاحب و مسمای آنها می‌خواند. هم وجود صفات کمالی چون حیات، علم، قدرت، اراده، اختیار، عدل و... ؛ را برای خود تثبیت می‌کند و هم عدم صفات نقص، مانند مرگ و جهل و عجز و جبر و ظلم و... را برای حق (تبارک وتعالی) ثابت می‌فرماید. سپس انسان را مسافری می‌خواند که با همه تلاش خود، صیرورت به سوی خدا را پیگیری کرده و سرانجام نیز به ملاقات خدا بار می‌یابد: ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ[۲]؛ و چون خدای سبحان در سمت‌وسو و اقلیم مشخصی نیست ﴿فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ[۳]؛ ﴿وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ[۴]. بنابراین برای جهت‌دار شدن سیر ملکوتی انسان به سوی خدا، اسما و صفات خود را بیان می‌کند تا حرکتی آدمی به سوی آنها باشد و از این‌رو هرکس به سوی علم یا حکمت یا قسط و... می‌رود، در حقیقت به سوی خدا حرکت می‌کند و به هر اندازه که در این سیر ملکوتی، کوشاتر باشد، از مقام جانشینی خدا بهره‌مندتر خواهد بود.

در دومین بخش از آیات، قرآن کریم از انبیا و اولیای الهی یاد می‌کند که فرمان خدا را در جهت یادگیری و اتصاف به صفات الهی به گوش جان شنیدند و با همه وجود به آنها عمل کردند. یعنی به سوی حیات حقیقی رفتند و حی شدند. به سوی قدرت صادق شتافتند و قادر شدند. در مسیر عدالت، حرکت کردند و عادل شدند و... ؛ آنگاه همه انسان‌ها را به اطاعت و اقتدای آنان فرامی‌خواند و این‌گونه، پروردگاری خویش را نسبت به آدمی اعمال می‌فرماید.

در بخش سوم از آیات قرآن نیز، نسبت به انسان‌های عادی همین‌گونه عمل می‌کند. یعنی فرمان فراگیری اسما و صفات را بیان میدارد. سپس به کسانی که بیرون از حلقه انبیا، اولیا و معصومان بودند و این فرمان را اطاعت کردند، اشاره و دیگران را نیز به پیمودن راه آنان، ترغیب می‌فرماید.

البته همان‌گونه که فاصله میان خدای سبحان با پیامبران و امامان، بسیار زیاد است، میان انبیا و اولیا با انسان‌های عادی نیز فاصله‌ای ناپیمودنی وجود دارد و در اتصاف به صفات علیا و اسمای حسنا نیز چنین است. یعنی نه مقایسه علم خدا با علم انبیا و اولیا صحیح است و نه قیاس علم و حکمت پیامبران و امامان با دانش انسان‌های عادی و در دیگر صفات نیز مسئله، همین‌گونه است. لکن به هر روی، امکان اتصاف به اوصاف الهی برای همه انسان‌ها وجود دارد و هر کس به اندازه هستی خود می‌تواند به اسما و صفات الهی دسترسی داشته باشد. مثلا حیات که صفتی است الهی برای همه انسان‌ها میسر است. برخی چون عالمان صالح، چنان از این وصف الهی برخوردارند که حتی پس از مرگ هم زنده‌اند: «وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ»؛ و در مقابل، بعضی چنان محروم‌اند که پیش از مرگ نیز مرده‌اند و امیرالمؤمنین (ع) آنان را «مَيِّتِ الْأَحْيَاءِ»، خطاب فرمودند[۵].

نتیجه آنکه خلافت انسان از راه تعلیم اسماء به دست می‌آید و حداقل خلافت الهی آن است که آدمی امیر نفس خویش باشد، نه اسیر آن و اگر در دیگران نتواند نفوذی داشته باشد و خلیفه‌ای بپروراند، لااقل در نفس خویش نفوذ داشته و بر او مسلط باشد. اما چون اوج خلافت انسان، تعلیم همه اسما و صفات خداست و از جمله این اسما و صفات، صفت خلیفه پروری است، برترین جانشین خدا کسی است که به خلیفه پروری نیز همت گمارد و چنین حقیقتی را در آیینه وجود مقدس پیامبر اسلام (ص) میتوان یافت که محور خلافت الهی بر ملک و ملکوت است و همه جانشینان خدا از ازل تا ابد، نه تنها از پرتو خلافت او خلیفه شدند که اساساً از برکت وجود او هستی یافته و از عدم تا به وجود، این همه راه آمده‌اند[۶].

علاوه بر تعلیم اسماء و اسرار الهی به انسان، می‌توان به فلسفه و علل دیگر شایستگی انسان در کسب این مقام از زبان قرآن توجه داشت. در این زمینه دو بُعدی بودن و دمیده شدن روح الهی در او، داشتن عقل، اختیار و آزادی از مهم‌ترین علل شایستگی او برای چنین منزلتی است که به‌طور مختصر بررسی می‌شود، همان‌طور که گفته شد انسان موجودی دو بُعدی است که حقیقت وجودی او از دو بعد جسمانی و روحانی سرشته شده است لذا از اولین ویژگی‌های ذاتی انسان این است که او نه تنها آفریده خداوند است بلکه در طبیعت آفریده او، خداوند از روح الهی خود دمیده است: ﴿فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ[۷]؛ ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ[۸]؛ ﴿ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ[۹].

این آیات تاکید دارند بر اینکه انسان به دست خدا آفریده شده و اینکه آفرینش او در بهترین شکل و معتدل‌ترین ساختار و مقارن با دمیده شدن روح الهی بر او بوده است. اهمیت این اشارات از آنجاست که آیات قرآن چنین اوصافی چون آفرینش به دست خدا و دمیده شدن روح الهی و داشتن بهترین نوع خلقت، جز درباره انسان، به هیچ موجود دیگری نسبت داده نشده است. حال می‌توان گفت تاکید فراوان خداوند بر خلقت الهی و متمایز انسان از دیگر موجودات بایستی دارای حکمتی الهی باشد زیرا خداوند که حکیم مطلق است، امکان ندارد فعل عبثی را از خود صادر نماید و بر آن تاکیدات بی‌مورد داشته باشد.

آفرینش الهی و صاحب روح الاهی بودن انسان جایگاه و منزلت الهی و ذاتی او را در نظام هستی نشان می‌دهد و به ما گوشزد می‌کند که چنین موجودی شایسته دریافت مقام خلافت الهی است، زیرا تنها اوست که مهر و نشان الهی را بر خود داشته و تصویر الوهیت بر روی زمین است علاوه بر آفرینش الهی، اختیار و اراده آزاد نیز از مهم‌ترین خصوصیات ذاتی انسان است که نه تنها او را به کلی از دیگر موجودات هستی جدا و متمایز ساخته است بلکه منزلت خاصی را به او بخشیده است و از علل خلیفة‌اللهی اوست زیرا در پرتو اراده آزاد و اختیار است که انسان می‌تواند سرنوشت خود را انتخاب کرده و سعادت یا شقاوت موقتی یا دائمی را برای خود رقم زند. این واقعیت نشان می‌دهد که انسان موجودی ثابت و دارای ماهیتی تغییرناپذیر نیست، بلکه عقل و اختیار برای او این امکان را فراهم می‌سازند تا اوصاف وجودی، معرفتی و اخلاقی خود را تغییر داده و هر آن به شکل جدیدی در آید. از این‌رو صیرورت و سیلان وجودی و عدم ثبات در شخصیت از ویژگی‌های ذاتی انسان و متمایز کننده او از دیگر موجودات است و دقیقاً همین عامل است که او را در اعلی مرتبه یا پایین‌ترین سطح مخلوقات می‌نشاند و نیز مبتنی بر این واقعیت است که در قرآن برای انسان مراحلی چون آزمون، ابتلا، سختی و شدت تعبیه شده و از او با تعابیری چون کافر و مؤمن، شاکر و غیر شاکر نام برده شده و سرانجام او با پاداش و یا عقاب پیوند خورده است.

در آیات: ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ[۱۰]؛ ﴿وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ[۱۱] به موارد مذکور اشاره و تأکید می‌گردد؛ بالاخص اینکه اختیاری و غیر اجباری بودن دین مبتنی بر مختار و عاقل بودن انسان است و اینکه نتیجه عقل و اختیار انسان تعیین عاقبت خوش یا بد فرجام او در دستان خود اوست؛ یعنی نتیجه اعمال، ارادی و مبتنی بر عقل انسان است که هم شخصیت او را میسازد و هم سرانجام زندگی دنیوی او را[۱۲].

باید توجه داشت بدون وجود خلیفه الهی نه فیض وجود از مبدأ جواد صادر می‌گردد، و نه سیر تکاملی موجودات ـ به ویژه افراد انسان ـ سامان می‌یابد: "بِكُمْ‏ فَتَحَ‏ اللَّهُ‏ وَ بِكُمْ‏ يَخْتِم‏" و شاید به همین سبب است که خداوند جهت بیان جعل خلیفه در زمین واژه "جاعل" را که مشتقّ است و بر زمان خاصّی دلالت ندارد به‌کار برده است: ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً [۱۳]؛ گویا خواسته است بگوید نظام آفرینش بدون خلیفه الهی جسدی بی‌روح و موجودی بی‌خاصیت است، ازاین‌رو لازم است به طور پیوسته در زمین خلیفة جعل شود تا هیچ‌گاه زمین از حجّت خدا تهی نباشد، افزون بر این، خلیفه الهی علّت غایی ایجاد است: " لَوْلَاكَ‏ لَمَا خَلَقْتُ‏ الْأَفْلَاك‏‏" و بدون او حرکت ایجادی ناقص و ابتر است، پس نمی‌توان وجود عالَم را بدون وجود خلیفه الهی پذیرفت: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ [۱۴].[۱۵]

منابع

پانویس

  1. عبدالله جوادی آملی، صورت و سیرت انسان در قرآن، ص۲۶۶.
  2. «ای انسان! بی‌گمان تو به سوی پروردگارت سخت کوشنده‌ای، پس به لقای او خواهی رسید» سوره انشقاق، آیه ۶.
  3. «پس هر سو رو کنید رو به خداوند است» سوره بقره، آیه ۱۱۵.
  4. «و هر جا باشید او با شماست» سوره حدید، آیه ۴.
  5. حسن بن محمد دیلمی، اعلام الدین فی صفات المؤمنین، ص۱۲۸.
  6. عبدالله جوادی آملی، انسان از آغاز تا انجام، ص۱۴۹.
  7. «پس هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خویش دمیدم، برای او به فروتنی در افتید!» سوره حجر، آیه ۲۹.
  8. «که ما انسان را در نیکوترین ساختار آفریده‌ایم،» سوره تین، آیه ۴.
  9. «سپس نطفه را خونی بسته و آنگاه خون بسته را گوشتپاره‌ای و گوشتپاره را استخوان‌هایی آفریدیم پس از آن بر استخوان‌ها گوشت پوشاندیم سپس آن را آفرینشی دیگر دادیم؛ پس بزرگوار است خداوند که نیکوترین آفریدگاران است» سوره مؤمنون، آیه ۱۴.
  10. «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بی‌گمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  11. «و بگو که این (قرآن) راستین و از سوی پروردگار شماست، هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر پیشه کند» سوره کهف، آیه ۲۹.
  12. زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص۵۶-۶۱.
  13. و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم؛ سوره بقره، آیه: ۳۰.
  14. و تو را جز رحمتی برای جهانیان، نفرستاده‌ایم؛ سوره انبیاء، آیه: ۱۰۷.
  15. ر.ک: رمضانی، حسن؛ دائرةالمعارف قرآن کریم، ج ۴، ص ۵۱۲.