نفی دروغ در معارف و سیره نبوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از سرزنش دروغ)

مقدمه

دروغ، انحراف نفس از راستگویی و خودداری روح از انجام وظیفه انسانی خویشتن است. این عمل زشت و ناپسند، نتیجه حقارتی است که نفس شخص دروغگو بدان مبتلاست[۱]. این صفت، نوعی بیماری فردی و معضل اجتماعی خطرناک و از گناهان کبیره‌ای است که انسان‌ها در سیره و کلام نبوی (ص) به شدت از آن نهی شده‌اند[۲].

دروغ ویران‌کننده ایمان و بالطبع منهدم کننده روابط ایمانی است. از امام باقر (ع) روایت شده است که فرمود: «بی‌گمان دروغ است که ویران کننده ایمان است»[۳]. دروغ در هر وجهی از وجوهش تباه‌کننده است. چه دروغ در نیت و اراده، چه در گفتار، چه در عزم و تصمیم، چه در کردار و رفتار؛ و چه در مقامات دینی و سیاسی که دروغ نشانه بی‌ایمانی است: ﴿إِنَّمَا يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْكَاذِبُونَ[۴].

این بی‌ایمانی، سرچشمه همه پلیدی‌ها، کجی‌ها و تباهی‌ها است، چنان که در حدیث امام باقر (ع) آمده است: «خدای عزّوجلّ برای بدی قفل‌ها قرار داده و کلید این قفل‌ها شراب است، و دروغ از شراب بدتر است»[۵].

دروغ ایمان را زایل می‌کند که با زایل شدن ایمان، همه چیز مباح می‌شود و هیچ پرده‌ای نمی‌ماند که دریده نشود. پیام‌آور خوبی‌ها و زیبایی‌ها، حضرت ختمی مرتبت فرموده است: «از دروغ بپرهیزید که دروغ به مرزشکنی و پرده‌دری می‌کشاند و مرزشکنی و پرده‌دری آدمی را به جهنم می‌رساند»[۶] و نیز از آن حضرت روایت شده است: «هرگاه مؤمنی بدون عذر [شرعی] دروغ گوید هفتاد هزار فرشته او را لعنت کنند و از قلب وی تعفّن و گندی برآید که تا به عرش رسد و حاملان عرش او را لعنت کنند و خداوند برای آن دروغ هفتاد زنا بر وی نویسد که آسان‌ترین آنها زنای با مادر است»[۷]. هیچ خیانتی به اخوّت ایمانی چون دروغ نیست که امنیت روابط ایمانی را می‌زداید.

تا دروغ ترک نشود، نه ایمان ظهور می‌یابد و نه روابط ایمانی جان می‌گیرد. امیرمؤمنان علی (ع) فرمود: «بنده مزه ایمان را نمی‌یابد تا دروغ را چه شوخی باشد و چه جدی ترک نماید»[۸].[۹]

صداقت رسول خدا (ص) پیش از بعثت

پیامبر اکرم (ص) از کودکی تا هنگام بعثت، همواره به راستی و درستی معروف بود. ابوطالب - عموی پیغمبر - که سال‌ها سرپرستی پیامبر خدا (ص) را به عهده داشت، می‌گوید: "هرگز از رسول خدا (ص) دروغی نشنیدم و خُلقی از اخلاق جاهلیت و خنده بی‌جایی از او ندیدم؛ او با کودکان بازی می‌کرد و به آنان علاقه نشان می‌داد، و تنهایی و تواضع، بهترین چیزها در نظر او بود"[۱۰].

ایشان در آن هنگام که رسول خدا (ص) مردم را از ظلمات به سوی نور فرا می‌خواند و برخی از عموهای پیامبر (ص) به سبب تعصب، او را تکذیب کرده، دروغگو خواندند، در دفاع از رسول خدا (ص) چنین سرود: "تو امینی، امین خداوند که هرگز دروغی نگفته است و تو انسان راستگویی هستی که هرگز به هوسرانی و بیهوده گویی دچار نشده است"[۱۱]. تو فرستاده حقی؛ می‌دانیم که فرستاده خدا هستی و آن چه می‌گویی از کتاب از سوی خداوند صاحب عزت بر تو نازل شده است[۱۲].

ابوطالب در اشعار دیگرش نیز صداقت رسول خدا (ص) را چنین می‌ستاید: "پیشینه‌ات را دارم که در سخن، راستگویی و زبان به دروغ نمی‌آلایی؛ از همان زمان که کودکی بی‌مو بودی، همواره سخن درست می‌گفتی"[۱۳].

البته راستگویی رسول خدا (ص) چیزی نبود که از مردم مخفی بماند. همگان می‌دانستند که آن حضرت، جز راست نمی‌گوید و حتی دشمنان سرسخت وی نیز بدین امر اعتراف داشتند. در روایتی آمده است که ابوجهل به پیامبر (ص) گفت: "ما شخص تو را دروغگو نمی‌دانیم؛ بلکه آن چه را که آورده‌ای، دروغ می‌دانیم"[۱۴]. همچنین نقل شده است که روزی ابوجهل با پیامبر (ص) ملاقات و در این دیدار با آن حضرت مصافحه کرد؛ پس شخصی به او اعتراض کرد که چرا با رسول خدا (ص) مصافحه کردی؟ او گفت: "به خدا سوگند! می‌دانم که او راستگو و پیامبر خداست؛ ولی ما چه زمانی تابع عبدمناف بودیم؟"[۱۵] این روایت، به خوبی دربردارنده این مطلب است که راستگویی آن حضرت بر همگان حتی برای دشمنانش قطعی بود و مخالفتشان اساسی نداشت؛ مگر حسادت و رقابت‌های قبیلگی و خانوادگی.

اخنس بن شریق نیز روایت می‌کند که "روزی به ابوجهل گفتم: ای اباالحکم! جز من و تو کسی اینجا نیست که سخن ما را بشنود، حقیقت را بگو! آیا محمد (ص) راستگوست یا دروغگو؟ ابوجهل گفت: "به خدا قسم که محمد (ص) راستگوست و دروغگو نیست"[۱۶].

در برخی منابع روایت شده است که هرقل، امپراتور روم از ابوسفیان پرسیده بود: "آیا پیش از آنکه محمد (ص) ادعای پیامبری کند، نزد شما به دروغگویی متهم بود یا نه؟" و ابوسفیان برخلاف میلش رسول خدا (ص) را به راستی و درستی ستوده بود[۱۷].

به گفته ابن عباس، کفار مکه، خوب می‌دانستند که رسول خدا (ص) هرگز دروغ نمی‌گوید و او را امین می‌نامیدند؛ اما باز او را انکار می‌کردند[۱۸].

از دیگر مواردی که به خوبی شاهد مثال ما در تأیید راستی و درستی رسول خدا (ص) پیش از بعثت است، روایتی است که در بسیاری از منابع تاریخی از آن یاد شده است و آن، اینکه: در آغاز دعوت علنی پیامبر، وقتی آیه ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ[۱۹] نازل شد، پیامبر (ص) بالای کوه صفا رفت و بانگ زد: "ای قریشیان!" قریش گفتند: "این، محمّد است که از فراز صفا فریاد می‌زند"، پس همگی جمع شدند و به آنجا رفتند و گفتند: "چه شده است، ای محمد (ص)؟" فرمود: "اگر من به شما بگویم که در پشت این کوه، گروهی سواره هستند، آیا حرف مرا باور می‌کنید؟" گفتند: "آری، تو در میان ما، متّهم و بدنام نیستی و هرگز دروغی از تو نشنیده‌ایم"؛ فرمود: "اکنون من شما را از عذابی سخت بیم می‌دهم: ای فرزندان عبدالمطّلب! ای فرزندان عبدمناف! ای فرزندان زهره!" و به همین ترتیب، همه خاندان‌ها و تیره‌های قریش را نام برد. سپس فرمود: "خداوند به من فرمان داده است که به خویشان نزدیکم اعلام خطر کنم و من نمی‌توانم هیچ سودی را در دنیا و هیچ بهره‌ای را در آخرت، برای شما تضمین کنم؛ مگر اینکه بگویید: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» و ایمان بیاورید"[۲۰].[۲۱]

سیره رسول خدا (ص) در سرزنش دروغ

رسول خدا (ص) راستگوترین مردمان بود[۲۲] و در طول ایام حیاتش جز راست نگفت و جز بدان نخواند[۲۳]. هیچ خصلتی نزد آن حضرت، از دروغ، منفورتر نبود و هرگاه مطّلع می‌شد که یکی از اصحابش دروغی گفته، به او بی‌اعتنایی می‌کرد تا آنکه یقین می‌کرد او توبه کرده است[۲۴]. ایشان سخنان غیر واقع، حتی در قالب شوخی را مصداق دروغ دانسته، اصحاب و یارانش را از آن برحذر می‌داشت[۲۵] و می‌فرمود: "وای بر کسی که سخن دروغ گوید تا قومی را بخنداند! وای بر او! وای بر او!"[۲۶].

همچنین ایشان، مسلمانان را از دادن وعده‌های دروغ به کودکان بازداشته، آنها را هم از مصادیق دروغ دانسته‌اند[۲۷]. از عبداللّه بن عامر روایت شده است که "روزی پیامبر خدا (ص) به خانه ما آمد و من در حالی که کودکی خردسال بودم، رفتم تا بازی کنم. پس مادرم به من گفت: "عبدالله! بیا تا چیزی به تو بدهم!"پیامبر خدا (ص) فرمود: "می‌خواهی چه چیزی به او بدهی؟" مادرم گفت: "می‌خواهم به او خرما بدهم"؛ پیامبر (ص) فرمود: "بدان که اگر چنین نکنی، برای تو دروغی نوشته می‌شود"[۲۸].

از موارد دیگری که رسول خدا (ص) آن را از مصادیق دروغ دانسته، رد دعوت با وجود میل شدید به آن خواسته است. صاحب بحارالانوار به نقل از مجاهد از اسماء بنت عمیس می‌نویسد: "من ساقدوش عایشه بودم و او را آماده کردم و به نزد پیامبر خدا (ص) وارد شدیم، در حالی که عده‌ای از زنان نیز با من بودند. به خدا سوگند! نزد پیامبر خدا (ص) از خوراکی جز یک کاسه شیر نبود. پس، پیامبر خدا (ص) مقداری شیر نوشید و سپس کاسه را به دست عایشه داد؛ عایشه از گرفتن کاسه شیر شرم کرد؛ من گفتم: دست پیامبر خدا (ص) را رد نکن! ظرف را بگیر! عایشه با حالت شرم، کاسه را گرفت و مقداری شیر نوشید. پس، حضرت فرمود: "به بقیه زنان هم بده!" آنها گفتند: "ما میل نداریم"؛ فرمود: " گرسنگی و دروغ را با هم جمع نکنید"؛ گفتم: ای پیامبر خدا (ص)، اگر کسی از ما میل به چیزی داشته باشد و بگوید میل ندارم، آیا این دروغ به شمار می‌آید؟ فرمود: "بر او دروغ نوشته می‌شود، گرچه دروغی کوچک باشد"[۲۹].

گاه اتفاق می‌افتاد که کسی نزد رسول خدا (ص) سخن دروغی می‌گفت؛ اما حضرت برای حفظ آبرویش بزرگوارانه، لبخندی به لبانشان می‌نشاند و می‌فرمود: "او حرفی زند"[۳۰].

با وجود تمام سختگیری‌های رسول خدا (ص) درباره دروغ و سخن‌هایی که در مذمت آن فرموده؛ اما در مواردی، دروغ را ستوده است؛ مثلاً فرموده است: "خداوند دروغی را که در راه سازش بین مردم گفته شود، دوست و سخن راستی را که از آن مفسده برخیزد، دشمن می‌دارد"[۳۱]. همچنین فرموده است: "دروغ در سه چیز نیکوست: برای مکر در جنگ، دادن وعده به همسر و برقراری سازش بین مردم"[۳۲].[۳۳]

زشتی دروغ در سخنان پیامبر اعظم(ص)

  1. نشانه منافق: پیامبر اسلام می‌فرماید: نشان منافق سه چیز است: دروغ، خلف وعده و خیانت در امانت[۳۴].
  2. مایه تشویش روانی: در حدیث نبوی آمده است: راستی مایه آرامش و دروغ موجب تشویش است[۳۵]. انسانی که دروغ می‌گوید، همواره در اضطراب به سر می‌برد؛ زیرا میترسد روزی اگر محک تجربه به میان بیاید، دروغ‌گو سیه‌روی گردد.
  3. راهنمای جهنم: پیامبر گرامی فرمود: دروغ راهنمای بدی است و بدی راهنمای جهنم است، همانا مرد دروغ می‌گوید تا این که نزد خدا کذاب نوشته می‌شود[۳۶].
  4. دروغ محرومیت از بهشت: پیامبر(ص) فرمود: مردی که بر من دروغ بندد و کسی که برخلاف آن چه دیده است سخن گوید، بوی بهشت به آنها نمی‌رسد[۳۷].
  5. دری از درهای جهنم: در حدیث نبوی آمده است: از دروغ‌گویی بپرهیزید، که دری از درهای جهنم است[۳۸].
  6. مایه روسیاهی: پیامبر اسلام فرمود: دروغ موجب سیاهی روی انسان می‌شود[۳۹].
  7. از بین رفتن نورانیت: در روایتی آمده است که حضرت فرمود: دروغ مگو که نور تو را از بین می‌برد[۴۰].[۴۱]

منابع

پانویس

  1. شیخ مفید، الاختصاص، ص ۲۳۲؛ الذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج ۱۲، ص ۴۲۶ و المتقی الهندی، کنز العمال، ج ۳، ص ۶۲۵.
  2. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۲۱۹.
  3. «إِنَّ‏ الْكَذِبَ‏ هُوَ خَرَابُ‏ الْإِيمَانِ‏»؛ الکافی، ج۲، ص۳۳۹؛ وسائل الشیعة، ج۸، ص۵۷۲.
  4. «تنها کسانی که به آیات خداوند ایمان ندارند دروغ می‌بافند و همانانند که دروغگویند» سوره نحل، آیه ۱۰۵.
  5. «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لِلشَّرِّ أَقْفَالًا وَ جَعَلَ مَفَاتِيحَ‏ تِلْكَ‏ الْأَقْفَالِ‏ الشَّرَابَ‏ وَ الْكَذِبُ شَرٌّ مِنَ الشَّرَابِ»؛ الکافی، ج۲، ص۳۳۹؛ وسائل الشیعة، ج۸، ص۵۷۲.
  6. «‏إِيَّاكُمْ وَ الْكَذِبَ فَإِنَّ‏ الْكَذِبَ‏ يَهْدِي‏ إِلَى‏ الْفُجُورِ وَ الْفُجُورَ يَهْدِي إِلَى النَّارِ»؛ الموطأ، ج۲، ص۹۸۹؛ مصنف ابن أبی شیبة، ج۶، ص۱۲۲؛ مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۳۸۴؛ السنن الکبری، ج۱۰، ص۱۹۶؛ جامع الاخبار، ص۱۷۳؛ الجامع الصغیر، ج۲، ص۱۷۰.
  7. «‏الْمُؤْمِنُ إِذَا كَذَبَ‏ مِنْ‏ غَيْرِ عُذْرٍ لَعَنَهُ‏ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ وَ خَرَجَ مِنْ قَلْبِهِ نَتْنٌ حَتَّى يَبْلُغَ الْعَرْشَ فَيَلْعَنُهُ حَمَلَةُ الْعَرْشِ وَ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِ بِتِلْكَ الْكَذِبَةِ سَبْعِينَ زَنْيَةً أَهْوَنُهَا كَمَنْ يَزْنِي مَعَ أُمِّهِ»؛ الموطأ، ج۲، ص۹۸۹؛ مصنف ابن أبی شیبة، ج۶، ص۱۲۲؛ مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۳۸۴؛ السنن الکبری، ج۱۰، ص۱۹۶؛ جامع الاخبار، ص۱۷۳؛ الجامع الصغیر، ج۲، ص۱۷۰.
  8. «لَا يَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الْإِيمَانِ حَتَّى‏ يَتْرُكَ‏ الْكَذِبَ‏ هَزْلَهُ‏ وَ جِدَّهُ‏»؛ الکافی، ج۲، ص۳۴۰.
  9. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی ج۲، ص ۶۰۸.
  10. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۳۷ و محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۱۵، ص ۳۳۵ - ۳۳۶.
  11. أَنْتَ الْأَمِينُ أَمِينُ اللَّهِ لَا كَذَبَ وَ الصَّادِقُ الْقَوْلُ لَا لَهْوَ وَ لَا لَعِبَ * أَنْتَ الرَّسُولُ رَسُولُ اللَّهِ نَعْلَمُهُ عَلَيْكَ تَنْزِلُ مِنْ ذِي الْعِزَّةِ الْكُتُبُ
  12. المناقب، ج ۱، ص ۵۶ و بحار الانوار، ج ۱۸، ص ۲۰۳.
  13. علامه امینی، الغدیر، ج ۷، ص ۴۵۳ و محسن امین، اعیان الشیعه، ج ۸، ص ۱۱۹.
  14. ابن ابی عبدالرحمن بن محمد (ابن ابی حاتم)، تفسیر القرآن العظیم، ج ۴، ص ۱۲۸۲؛ جاراللّه زمخشری، الکشاف، ج ۲، ص ۱۸ و جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج ۳، ص ۹ - ۱۰.
  15. الدر المنثور، ج ۳، ص ۹ - ۱۰ و تفسیر القرآن العظیم، ص ۱۲۸۳.
  16. الکشاف، ج ۲، ص ۱۸ - ۱۹ و فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج ۱۲، ص ۵۱۸.
  17. ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۴، ص ۳۸۵ و محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۶۴۷.
  18. الکشاف، ج، ۲، ص ۱۸ و محمد بن احمد قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج ۶، ص ۴۱۶.
  19. «و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
  20. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۵۶؛ دلائل النبوه، ص ۶۴؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۲۰ و ابو الفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج ۱، ص ۴۰۴.
  21. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۱۹ ـ ۲۲۱.
  22. محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص ۱۰۸ و رضی الدین طبرسی، مکارم الاخلاق، ص ۱۸.
  23. محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج ۸، ص ۱۸۰.
  24. الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۸۵؛ ابن حنبل، مسند احمد، ج ۶، ص ۱۵۲؛ بیهقی، السنن الکبری، ج ۱۰، ص ۱۹۶ و ابن حبان، صحیح، ج ۱۳، ص ۴۵.
  25. حاکم نیشابوری، المستدرک، ج ۱، ص ۱۲۷؛ محمد بن یزید القزوینی، سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۱۸ و الطبرانی، المعجم الکبیر، ج ۹، ص ۹۶.
  26. النسائی، سنن الکبری، ج۶، ص۵۰۹؛ مسند احمد، ج۵، ص۵-۶ و المعجم الکبیر، ج۱۹، ص۴۰۳-۴۰۴.
  27. سنن ابن ماجه السنن، ج ۱، ص ۱۸؛ المعجم الکبیر، ج ۹، ص۹۸ و عبدالرزاق صنعانی، المصنّف، ج ۱۱، ص ۱۱۶.
  28. السنن الکبری، ج ۱۰، ص ۱۹۸ و الدر المنثور، ج ۳، ۹۸ ص ۲۹۱.
  29. مسند احمد، ج ۶، ص ۴۳۸؛ الهیثمی، مجمع الزوائد، ج ۴، ص ۵۱ و ابن ابی الدنیا، مکارم الاخلاق، ص ۵۴.
  30. محمد بن محمد کوفی بن اشعث، الجعفریات، ص ۱۶۹.
  31. مکارم الاخلاق، ص ۴۳۳؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۵۲؛ تاج الدین شعیری، جامع الاخبار، ص ۱۷۹.
  32. من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۵۹؛ مکارم الاخلاق، ص۴۳۷؛ السنن الکبری، ج ۵، ص ۳۵۱ و شیخ صدوق، الخصال، ج ۱، ص ۸۷.
  33. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۲۲ ـ ۲۲۳.
  34. «آيَةُ الْمُنَافِقِ ثَلاثٌ، إِذَا حَدَّثَ كَذِبَ وَ إِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ وَ إِذَا ائْتُمِنَ خَانَ»؛ نهج الفصاحه، ح۷.
  35. «الصِّدْقُ طُمَأْنِينَةٌ وَ الْكَذِبُ رِيبَةٌ»؛ نهج الفصاحه، ح۱۸۶۴.
  36. «إِنَّ الْكَذِبَ يَهْدِي إِلَى الْفُجُورِ وَ الْفُجُورَ يَهْدِي إِلَى النَّارِ وَ إِنَّ الرَّجُلَ لَيَكْذِبُ حَتَّى يُكْتَبَ عِنْدَ اللَّهِ كَذَّاباً»؛ نهج الفصاحه، ح۶۴۸.
  37. «ثَلَاثَةٌ لَا يُرِيحُونَ رَائِحَةَ الْجَنَّةِ... رَجُلٌ كَذِبَ عَلَىَّ وَ رَجُلٌ كَذِبَ عَلَى عَيْنِهِ»؛ نهج الفصاحه، ح۱۲۳۱.
  38. «إِيَّاكُمْ وَ الْكِذْبَ فَإِنَّهُ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ النَّارِ»؛ نهج الفصاحه، ح۱۹۷۸.
  39. «الْكَذِبَ يُسَوِّدُ الْوَجْهَ»؛ نهج الفصاحه، ح۲۱۹۳.
  40. «وَ لَا تَكْذِبْ فَيَذْهَبُ نُورُكَ»؛ نهج الفصاحه، ح۲۴۸۶.
  41. برهانی، محمد جواد، سیره اجتماعی پیامبر اعظم، ص ۱۴۶-۱۴۷؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۲۲۳-۲۲۴.