درباره علت این سریه بیان شده است که رسول خدا (ص) خالد بن ولید را به یمن فرستاد تا مردم آنجا را به اسلامدعوت کند. خالد بن ولید شش ماه در یمن به سر برد؛ اما موفقیتی کسب نشد و کسی دعوت او را اجابت نکرد[۱]. پیامبر (ص) در رمضانسال دهم هجری[۲]علی بن ابیطالب (ع) را به یمن[۳] فرستاد و امر فرمود تا در "قبا" اردو بزند. علی (ع) آنجا اردو زد تا همه یارانش جمع شدند[۴]. پیامبر برای علی (ع) پرچمی بست و به ایشان توصیه فرمود: "هنگامی که به سرزمین آنان رسیدی با آنها جنگ نکن؛ حتی اگر آنها جنگ را شروع کردند و یکی دو نفر از شما هم کشته شدند، باز هم جنگ مکن. با آنها مدارا کن و گذشت و چشمپوشی خود را به آنها نشان بده. سپس به آنها بگو: آیا موافقید و میل دارید که «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ » بگویید؟ اگر گفتند آری، بگو: آیا موافقید که نماز بگزارید؟ و اگر گفتند آری، بگو: آیا موافقید که از اموال خود صدقه بپردازید که میان فقرای شما تقسیم شود؟ و اگر پذیرفتند انتظار دیگری از آنان نداشته باش. به خداسوگند! اگر خداوند یک مرد را به دست تو هدایت کند، برایت بهتر است از آنچه که خورشید بر آن طلوع و غروب میکند"[۵].
علی (ع) با سیصد اسب سوار به سوی سرزمین "مذحج" حرکت کرد. این سواران، نخستین سوارانی بودند که به سرزمین یمن وارد شده بودند[۶]. چون به نزدیکترین ناحیه که سرزمین مذحج بود، رسیدند، یاران علی پراکنده شدند و مقداری غنایم از شتر و میش و غیره و چند اسیر به دست آوردند. علی، "بریدة بن حصیب" را به سرپرستی غنیمتها منصوب کرد و پیش از آنکه به سپاهی از مشرکان برخورد کند، همه غنایم را در اختیار بریده گذاشت. سپس گروهی از آنان را دید و آنها را به اسلامدعوت کرد و تحریض و ترغیب فرمود؛ اما نپذیرفتند و شروع به تیرباران اصحاب علی (ع) کردند[۷]. علی (ع) پرچم را به "مسعود بن سنان سلمی" داد و او را پیش فرستاد. مردی از قبیله مذحج هماورد خواست. "اسود بن خزاعی سلمی" به نبرد او رفت و وی را کشت و جامه و سلاح او را برداشت[۸]. آنگاه علی (ع) با اصحاب خود به آنها حمله کرد و بیست نفر از آنان را کشت. بقیه گریختند و پرچم خود را جا گذاشتند[۹].
علی (ع) آنان را به اسلامدعوت کرد. آنها به سرعت پذیرفتند. چند نفر از رؤسایشان با علی (ع)بیعت کردند و گفتند: "ما عهدهدار بقیه اقوام خود خواهیم بود، این هم صدقات ما، حقخدا را جدا کن و بگیر". علی همه غنیمتها را جمع و به پنج قسمت تقسیم کرد و با قرعهکشی، خمس آن را مشخص ساخت [۱۰]. به هیچ یک از مردم غنیمتی نداد؛ حال آنکه پیش از آن، فرماندهان به افرادی که حضور داشتند، چیزی از خمس میدادند و بعد به رسول خدا (ص) گزارش میدادند. علی (ع) چنین نکرد و هنگامی که از او مطالبه کردند، ایشان نپذیرفت و فرمود: "من تمامخمس را نزد رسول خدا (ص) میبرم تا هر طور که خواست، عمل کند. وانگهی، رسول خدا (ص) هماکنون عازم شرکت در مراسم حج است و ما با او برخورد میکنیم و به هر چه خداوند مقدر فرموده باشد، حکم خواهد کرد"[۱۱].
علی (ع) همچنین نوشته بود: "خداوندا! من را بر آنها پیروز کن. پس از اینکه گروهی از آنان کشته شدند به پیشنهادی که به آنها شده بود، پاسخ مثبت دادند و مسلمان شدند و زکات را قبول کردند. گروهی از آنان نیز برای آموزشامور دینی آمدهاند و من مشغول آموزش قرآن به آنها هستم"[۱۲]. پیامبر (ص)، با همان پیک، پیامی را برای علی (ع) فرستاد و امر فرمود که برای انجام مراسم حج، به موقع، خود را به پیامبر (ص) برساند[۱۳]. امیرالمؤمنین (ع) به منظور شرکت در مراسم حج حرکت کرد و خمس غنیمتها و هر چه که قابل حمل بود را با خود برد. هنگامی که به فُتُق [۱۴] رسید، "ابورافع" را به فرماندهیاصحاب خود و مواظبت از خمسمنصوب کرد و خود با عجله پیش افتاد. ضمن اموالخمس، مقداری لباس و پارچههای به همپیچیده یمنی و شتران و دامهایی بود که به غنیمت گرفته بودند و همچنین چند شتر که مربوط به زکاتاموال یمنیها بود[۱۵].
علی (ع)، یارانش را از سوار شدن به شتران صدقه و زکات، منع فرموده بود؛ اما آنها از ابورافع خواستند که لباسی به آنها بدهد. او نیز به هر یک از آنان دو جامه داد که پوشیدند. هنگامی که به منطقه سدره که داخل مکه است، رسیدند، امام علی (ع) برای دیدار آنها آمد که آنها را منزل دهد و سپس به حضور پیامبر (ص) ببرد. حضرت، متوجه شد که هر کدام از یاران، لباس نو پوشیدهاند. جامهها را شناخت و به ابورافع فرمود: "چرا چنین کردهاید؟" گفت: "اصحاب صحبت کردند و من از شکایت آنان ناراحت شدم و با خود فکر کردم که شما ناراحت نمیشوید؛ چرا که فرماندهان دیگر هم که پیش از شما بودند، چنین کرده بودند". امام علی (ع) فرمود: "تو قبلا دیدی که من، تقاضای آنان را نپذیرفتم و حال آنکه تو تقاضای آنان را قبول کردهای؟"[۱۶].
علی (ع) ایستادگی کرد به طوری که جامههای برخی را در آورد. هنگامی که آنها به حضور پیامبر (ص) آمدند، از عملکرد علی (ع) شکایت کردند. پیامبر (ص)، علی (ع) را خواست و فرمود: "چرا یارانت از تو شکایت دارند؟" فرمود: "من کاری نکردهام که موجب شکایت آنها شود. آنچه از غنیمتها که سهم آنها بود را میانشان تقسیم کردم و خمس را نگه داشتم که به حضور شما بیاورند تا هر طور مصلحت بدانید عمل کنید؛ البته فرماندهان قبلی کارهایی میکردهاند و از جمله به هر کس میخواستهاند از خمس چیزی میدادهاند؛ ولی من این طور مصلحت دانستم که آن را پیش شما بیاورم، تا هر طور میخواهید رفتار کنید". رسول خدا (ص) نیز در جواب ایشان سکوت کرد[۱۷] و به نقلی فرمود: « لَا تَشْكُوا عَلِيّاً فَوَ اللَّهِ إِنَّهُ لَخَشِنٌ فِي ذَاتِ اللَّهِ».
↑محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۳۲.
↑محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۳۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۷۹.
↑(زاویه جنوب غربی جزیرة العرب را یمن میگویند. اعراب به سرزمینهای واقع در سمت جنوب «یمن» اطلاق میکردند. اهالی حجاز به کلیه سرزمینهایی که در جنوب مکه است، یمن میگویند)، محمد محمد حسن شراب، المعالم الأثیرة فی السنة والسیرة، ص۳۰۱.
↑محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۷۹؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة والمتاع، ج۲، ص۹۶؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶ ص۲۳۸.
↑ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۷۹؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۴۱.
↑محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۷۹-۱۰۸۰؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۲۳۸.
↑محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۸۰؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶ ص۲۳۸.
↑محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۸۰؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶ ص۲۳۸.
↑محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۸۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۹؛ ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۳۴۱؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۲۳۸.
↑محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۸۰؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۲۳۸.
↑محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۸۲ (و با اندکی اختلاف در) علی بن الحسین مسعودی، التنبیه و الإشراف ص۲۲۸-۲۲۹.
↑محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۸۲؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶ ص۲۳۹.
↑(نام روستایی در طائف است)؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۵.
↑محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۸۲؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶ ص۲۳۹.
↑محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۲۳۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۴۹؛ ابن هشام، سیرة النبویه، ج۲، ص۶۰۳.
↑علی بن الحسین مسعودی، التنبیه الإشراف، ص۲۳۸؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۲۳۹.
↑محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۳۲؛ علی بن الحسین مسعودی، التنبیه الإشراف، ص۲۳۸.