سیره خانوادگی حضرت فاطمه در محبت به والدین چه بوده است؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
سیره خانوادگی حضرت فاطمه در محبت به والدین چه بوده است؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ فاطمه زهرا
مدخل اصلینیکی به والدین در معارف و سیره فاطمی

سیره خانوادگی حضرت فاطمه در محبت به والدین چه بوده است؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث فاطمه زهرا است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی فاطمه زهرا مراجعه شود.

پاسخ به این پرسش

محمد رضا جباری

حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد رضا جباری در کتاب «سیره اخلاقی و سبک زندگی حضرت زهرا» در این باره گفته است:

«رابطه و رفتار متقابل فاطمه و پدر گرامی‌اش چنان صمیمی بود که به جرئت می‌توان گفت تاریخ قاصر از آن است که نمونه‌ای همچون دلدادگی و محبتی را که فاطمه و پیامبر نسبت به یکدیگر داشتند، ارائه کند. این امر ناشی از آن بود که این محبت، ریشه‌ای الهی و توحیدی داشت و عین محبت به ذات باری تعالی بود. فاطمه در وجود پدر، فرستاده عظیم الهی و محبوب‌ترین بنده خداوند را می‌دید و پیامبر (ص) نیز از فاطمه بوی بهشت را استشمام می‌کرد[۱] و او را در میان دخترانش بهترین معرفی می‌کرد[۲]. از این رو، وقتی فاطمه نزد پیامبر (ص) می‌رفت، آن حضرت دست و سر او را می‌بوسید و او را به جای خود می‌نشاند[۳].

این محبت قلبی و متقابل در زمان‌های بسیاری در رفتار این پدر و فرزند جلوه‌گر می‌شد. فاطمه (س) به هیچ وجه طاقت ناراحتی و حزن پدر را نداشت. هنگامی که در دوران سخت مکه، مشرکان در یک اقدام زشت در هنگام نماز، فضولات شکم گوسفند را بر دوش پیامبر (ص) ریختند، فاطمه - با وجود سن اندک - به پاک کردن آنها از دوش پدر و ملامت مشرکان پرداخت و ابوطالب را باخبر ساخت[۴]. در زمانی دیگر، هنگامی که فاطمه در حجر اسماعیل بود، سخن مشرکان را شنید که تصمیم به ضرب و شتم رسول خدا (ص) داشتند. او بلافاصله پدر را از جریان باخبر ساخت. پیامبر به دخترش آرامش داد و با عنایت الهی از شر مشرکان مصون ماند[۵]. نقل شده است که در یک صبح‌گاه، فاطمه پدر را گریان و ناراحت دید و وقتی سبب را پرسید، پیامبر (ص) از ذکر علت ناراحتی‌اش خودداری کرد. در این هنگام فاطمه به پدر عرض کرد: «تا علت ناراحتی را نگویی، از خوردن و آشامیدن پرهیز می‌کنم». پیامبر به ناچار خبر به شهادت رسیدن حسین را - که از جبرئیل شنیده بود - بازگو کرد؛ این در حالی بود که هنوز حسین به دنیا نیامده بود![۶]. برای درک بهتر میزان علاقه متقابل پیامبر (ص) و فاطمه به این روایت توجه کنید: روزی پیامبر (ص) از غزوه‌ای بازگشت و طبق معمول و عادت، ابتدا به مسجد رفت و دو رکعت نماز گزارد و سپس قبل از هر جای دیگر، به خانه فاطمه رفت. فاطمه به محض دیدن پدر شروع به بوسیدن چهره و چشمان پدر کرد و گریست. پیامبر (ص) از سبب گریه‌اش پرسید و فاطمه گفت: چهره غبارآلود و خسته و لباس پاره‌تان را می‌بینم.

پیامبر (ص) فرمود: ای فاطمه! خداوند پدرت را برای کاری مبعوث کرده که بر روی زمین هیچ خانه‌ای نخواهد بود جز آنکه بدین وسیله عزت یا ذلت در آن داخل خواهد شد[۷].

فاطمه در سختی‌ها همراه پدر بود. از این رو در غزوه احد، هنگامی که جراحت صورت پدر را دید، فریادی کشید و گفت: «غضب خدا بر کسانی که چهره رسول خدا (ص) را خونین کرده‌اند، شدید باد». سپس با خاکستر حصیر به شستن خون‌ها و مداوای جراحات پدر پرداخت[۸].

در واقعه احزاب و هنگام حفر خندق نیز در حالی که به علت فقر شدید مسلمانان، پیامبر هم به مدت سه روز غذایی تناول نکرده بود، فاطمه مقداری از نانی را که برای حسن و حسین (ع) طبخ کرده بود، برای پدر آورد[۹].

مرتبه‌ای دیگر، هنگامی که امیرالمؤمنین (ع) با یک درهم، مقداری گوشت و ذرت تهیه کرده بود، فاطمه گفت: «کاش پدرم را نیز فرامی‌خواندی» و چون علی نزد پیامبر (ص) رفت، او خوابیده بود و زیر لب زمزمه می‌کرد: «پناه می‌برم به خدا از اینکه بخوابم با حال گرسنگی»! او رسول خدا (ص) را برای صرف غذا دعوت کرد و آن حضرت نیز پس از حضور در خانه فاطمه دستور داد از آن غذای اندک برای همسرانش و همسایگان بفرستند. با وجود این، به اعجاز نبوی از آن غذا چیزی کاسته نشد و تا چند روز نیز باقی بود![۱۰].

در روایت ام سلمه درباره سبب نزول آیه تطهیر نیز آمده است که فاطمه با ظرفی از کاچی نزد پدر آمد و آن را تقدیم او کرد[۱۱].

با چنین محبتی به چنان پدری، جای شگفتی نیست اگر به وقت احتضار پیامبر، فاطمه نگران‌ترین و محزون‌ترین باشد؛ به گونه‌ای که از شدت گریه او، پیامبر نیز بگرید و او را در بر گیرد و بشارت آن دهد که فاطمه اولین کس از اهل بیت خواهد بود که به وی ملحق خواهد شد و فاطمه با این بشارت آرام گیرد[۱۲].

در نقل دیگری می‌خوانیم رسول خدا (ص) با مشاهده حزن و گریه دخترش، ضمن دعوت او به توکل و صبر، فضائل و کراماتی را که خداوند به رسول خدا، علی، فاطمه و فرزندانش و نیز به حمزه، جعفر طیار و حضرت مهدی عطا کرده بود، یادآور شد و فاطمه مسرور گشت و اظهار رضایت کرد[۱۳].

فاطمه تا آخرین لحظه حیات پدر، لحظه‌ای از او مفارقت نکرد. هنگامی که معاذ بن جبل، حال پیامبر (ص) را به هنگام شدت یافتن درد بیماری قبل از وفات از عایشه پرسید، او گفت: از فاطمه بپرس که همواره کنار رسول خدا بود[۱۴]. حضرت فاطمه در روزهای بیماری منجر به رحلت پیامبر (ص) از همسران آن حضرت نیز غافل نبود و به نزد آنان می‌رفت و از اینکه پیامبر (ص) امکان حضور نزد آنان را نداشت، طلب حلیت می‌کرد[۱۵].

از دست دادن پدری همچون رسول خدا (ص) برای فاطمه بسیار تلخ و دشوار بود. از امیرمؤمنان (ع) نقل شده است که پس از رحلت پیامبر، فاطمه این اشعار را ترنم می‌کرد: «وَا أَبَتَاهْ مِن رَبِّهِ مَا أَدْنَاهُ‌»؛ آه پدر جانم! به خدایش چقدر نزدیک است؛

« وَا أَبَتَاهْ جِنَانُ الْخُلْدِ مَثْوَاهُ»؛ آه پدر جانم! جایگاهش بهشت جاویدان است؛

«وَا أَبَتَاهْ يُكْرِمُهُ رَبُّهُ إِذَا أَتَاهُ»؛ آه پدر جانم! مقرب و مکرم نزد خداست؛ «يَا أَبَتَاهْ الرَّبُّ وَ الرُّسُلُ تُسَلِّمُ عَلَيْهِ حِينَ تَلْقَاهُ»[۱۶]؛

پس از لقایش با پروردگار، خدا و پیامبران بر او سلام می‌کنند. او پس از دفن بدن مطهر رسول خدا به انس بن مالک فرمود: چگونه توانستید چهره پیامبر را به زیر خاک برید؟![۱۷].

شدت محبت فاطمه به پیامبر به حدی بود که پس از رحلت آن حضرت، هنگامی که پیراهن پدر را بویید، بی‌هوش شد. از این رو علی آن پیراهن را مخفی نمود[۱۸]. همچنین وقتی بلال، به درخواست فاطمه پس از مدت‌ها سکوت بعد از رحلت رسول خدا (ص) اذان گفت و فراز «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ‌(ص)» رسید، فاطمه ناله‌ای سر داد و بی‌هوش شد و بلال نیز اذانش را قطع کرد[۱۹].

او پس از رحلت رسول خدا (ص) در فراق او آن قدر گریست که به عنوان یکی از «بکائین» شناخته شد[۲۰]»[۲۱]

پانویس

  1. «... فَأَنَا أَشَمُ مِنْهَا رَائِحَةَ الْجَنَّةِ»؛ (شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۱۸۳).
  2. «عن عائشه: أن النبی قال لفاطمة: هی خیر بناتی لانها اصیبت فی»؛ (حلبی شافعی، السیره الحلبیه، ج۲، ص۴۵۴؛ مرعشی نجفی، شرح احقاق الحق، ج۱۰، ص۱۸۳).
  3. «عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: مَا رَأَيْتُ مِنَ النَّاسِ أَحَداً أَشْبَهَ كَلَاماً وَ حَدِيثاً بِرَسُولِ اللَّهِ (ص) مِنْ فَاطِمَةَ كَانَتْ إِذَا دَخَلَتْ عَلَيْهِ رَحَّبَ بِهَا، وَ قَبَّلَ يَدَيْهَا، وَ أَجْلَسَهَا فِي مَجْلِسِهِ، فَإِذَا دَخَلَ عَلَيْهَا قَامَتْ إِلَيْهِ فَرَحَّبَتْ بِهِ، وَ قَبَّلَتْ يَدَيْهِ»؛ (شیخ طوسی، الامالی، ص۴۰۰؛ بیهقی، السنن الکبری، ج۷، ص۱۰۱؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۵۴؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص۴۰).
  4. «عن عبد الله بن مسعود قال: کنا مع رسول الله (ص) فی المسجد الحرام و رفقه من المشرکین من قریش و نبی الله (ص) یصلی و قد نحر قبل ذلک جزور و قد بقی فرثه و قذره فقال ابوجهل، الا رجل یقوم الی هذا القذر یلقیه علی محمد و نبی الله (ص) ساجد اذ انبعث أشقاها فقام فالقاها علیه. قال عبدالله: فهبنا ان نلقیه عنه حتی جاءت فاطمه رضی الله عنها فالقته عنه. فقام فسمعته یقول و هو قائم یصلی: اللهم اشدد وطاتک علی مضر سنین کسنی یوسف، علیک بابی الحکم بن هشام - و هو ابوجهل - و عتبة بن ربیعه و شیبة بن ربیعة والولید بن عتبه و عقبه بن ابی معیط و امیه بن خلف و رجل آخر. ثم قال: رایتهم من العام المقبل صرعی بالطوی طوی بدر صرعی بالقلیب»؛ (ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۱، ص۱۳۶؛ حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۴۶۹؛ مرعشی نجفی، شرح احقاق الحق، ج۲۵، ص۲۹۰؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۳۵، ص۱۲۷).
  5. «عن ابن عباس عن فاطمه - رضی الله عنها - قالت: اجتمع مشرکو قریش فی الحجر فقالوا اذا مر محمد علیهم ضربه کل واحد منا ضربه، فسمعته فدخلت علی ابیها فذکرت ذلک له، فقال: یا بنیه اسکتی، ثم خرج فدخل علیهم المسجد فرفعوا رووسهم ثم نکسوا، فاخذ قبضه من تراب فرمی بها نحوهم ثم قال: شاهت الوجود، فما اصاب رجلا منهم الا قتل یوم بدر کافرا»؛ (بیهقی، دلائل النبوه، ج۲، ص۲۷۷).
  6. «عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَصْبَحَ صَبَاحاً فَرَأَتْهُ فَاطِمَةُ بَاكِياً حَزِيناً فَقَالَتْ مَا لَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَأَبَى أَنْ يُخْبِرَهَا فَقَالَتْ لَا آكُلُ وَ لَا أَشْرَبُ حَتَّى تُخْبِرَنِي فَقَالَ إِنَّ جَبْرَئِيلَ (ع) أَتَانِي بِالتُّرْبَةِ الَّتِي يُقْتَلُ عَلَيْهَا غُلَامٌ لَمْ يُحْمَلْ بِهِ بَعْدُ وَ لَمْ تَكُنْ تَحْمِلُ بِالْحُسَيْنِ (ع) وَ هَذِهِ تُرْبَتُهُ»؛ (ابن قولویه قمی، کامل الزیارات، ص۱۳۲).
  7. «عن ابی ثعلبه الحسن قال: کان رسول الله اذا رجع من غزاه او سفر آتی المسجد فصلی فیه رکعتین ثم ثنی بفاطمه - رضی الله عنها - ثم یاتی ازواجه فلما رجع خرج من المسجد تلقته فاطمه عند باب البیت تلثم فاه و عینیه تبکی فقال لها: یا بنیه ما یبکیک؟ قالت: یا رسول الله، الا اراک شعثا نصبا قد اخلولقت ثیابک. فقال: لا تبکی، فان الله عزوجل بعث اباک لامر لا یبقی علی ظهر الارض بیت مدر و لا شعر الا ادخل الله به عزا او ذلا حتی یبلغ حیث بلغ اللیل»؛ (حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۵۵؛ شریف رضی، المجازات النبویه، ص۴۲۰).
  8. «وَ فِي كِتَابِ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ أَنَّهُ لَمَّا انْتَهَتْ فَاطِمَةُ وَ صَفِيَّةُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ نَظَرَتَا إِلَيْهِ قَالَ (ص) لِعَلِيٍّ أَمَّا عَمَّتِي فَاحْبِسْهَا عَنِّي وَ أَمَّا فَاطِمَةُ فَدَعْهَا فَلَمَّا دَنَتْ فَاطِمَةُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ رَأَتْهُ قَدْ شُجَّ فِي وَجْهِهِ وَ أُدْمِيَ فُوهُ إِدْمَاءً صَاحَتْ وَ جَعَلَتْ تَمْسَحُ الدَّمَ وَ تَقُولُ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى مَنْ أَدْمَى وَجْهَ رَسُولِ اللَّهِ وَ كَانَ يَتَنَاوَلُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) مَا يَسِيلُ مِنَ الدَّمِ وَ يَرْمِي بِهِ فِي الْهَوَاءِ فَلَا يَتَرَاجَعُ مِنْهُ شَيْ‌ءٌ»؛ (بخاری، صحیح البخاری، ج۵، ص۳۸؛ طبرسی، اعلام الوری، ج۱، ص۱۷۹).
  9. «قال علی بن ابی طالب: کنا مع النبی فی حفر الخندق اذ جائت فاطمه و معها کسیره من خبز فدفعتها إلی النبی، فقال: ما هذه الکسیره؟ قالت: قرص شعیر خبزته للحسن والحسین جئتک منه بهذه الکسیره، فقال: یا فاطمه! اما انه اول طعام دخل فی ابیک منذ ثلاثه ایام»؛ (زید بن علی، مسند الامام زید، ص۴۶۱؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۲۵؛ ج۲۰، ص۲۴۵).
  10. «أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ (ع) قَالَ: دَخَلْتُ السُّوقَ فَابْتَعْتُ لَحْماً بِدِرْهَمٍ وَ ذُرَةً بِدِرْهَمٍ، فَأَتَيْتُ بِهِ فَاطِمَةَ (س) حَتَّى إِذَا فَرَغَتْ مِنَ الْخُبْزِ وَ الطَّبْخِ قَالَتْ: لَوْ دَعَوْتَ أَبِي، فَأَتَيْتُهُ وَ هُوَ مُضْطَجِعٌ وَ هُوَ يَقُولُ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْجُوعِ ضَجِيعاً. فَقُلْتُ لَهُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ عِنْدَنَا طَعَاماً، فَقَامَ وَ اتَّكَأَ عَلَيَّ وَ مَضَيْنَا نَحْوَ فَاطِمَةَ (س)، فَلَمَّا دَخَلْنَا قَالَ: هَلُمَّ طَعَامَكِ يَا فَاطِمَةُ، فَقَدَّمْتُ إِلَيْهِ الْبُرْمَةَ وَ الْقُرْصَ، فَغَطَّى الْقُرْصَ وَ قَالَ: اللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِي طَعَامِنَا. ثُمَّ قَالَ: اغْرِفِي لِعَائِشَةَ فَغَرَفَتْ، ثُمَّ قَالَ: اغْرِفِي لِأُمِّ سَلَمَةَ فَغَرَفَتْ، فَمَا زَالَتْ تَغْرِفُ حَتَّى وَجَّهَتْ إِلَى نِسَائِهِ التِّسْعِ قُرْصَةً قُرْصَةً وَ مَرَقاً. ثُمَّ قَالَ: اغْرِفِي لِأَبِيكِ وَ بَعْلِكِ، ثُمَّ قَالَ: اغْرِفِي وَ كُلِي وَ أَهْدِي لِجَارَاتِكِ، فَفَعَلَتْ وَ بَقِيَ عِنْدَهُمْ أَيَّاماً يَأْكُلُونَ‌»؛ (حمیری، قرب الاسناد، ص۳۲۵؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۷، ص۲۳۲؛ ج۱۸، ص۳۱؛ ج۸۸، ص۷۵).
  11. «عَنْ شَهْرُ بْنُ حَوْشَبٍ قَالَ: سَمِعْتُ أُمَّ سَلَمَةَ حِينَ جَاءَ نَعْيُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ لَعَنَتْ أَهْلَ الْعِرَاقِ. فَقَالَتْ: قَتَلُوهُ قَتَلَهُمُ اللَّهُ‌، غَرُّوهُ وَ ذَلُّوهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ، وَ إِنِّي رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ جَاءَتْهُ فَاطِمَةُ غَدَاةً بِبُرْمَةٍ لَهَا قَدْ صَنَعَتْ لَهُ فِيهَا عَصِيدَةً تَحْمِلُهَا فِي طَبَقٍ لَهَا- حَتَّى وَضَعَتْهَا بَيْنَ يَدَيْهِ...»؛ (کوفی، مناقب الامام امیرالمؤمنین (ع)، ج۲، ص۱۵۱؛ ابن بطریق، العمده، ص۳۵؛ طبری، ذخائر العقبی، ص۲۲؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۹۹؛ ج۲۵، ص۲۴۰).
  12. «قَالَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) فِي مَرَضِهِ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ فَقَالَ يَا أَبَا ذَرٍّ ايتِنِي بِابْنَتِي فَاطِمَةَ قَالَ فَقُمْتُ وَ دَخَلْتُ عَلَيْهَا وَ قُلْتُ يَا سَيِّدَةَ النِّسْوَانِ أَجِيبِي أَبَاكِ قَالَ فلبت [فَلَبِسَتْ‌] منحلها [جِلْبَابَهَا] وَ أَبْرَزَتْ [اتَّزَرَتْ‌] وَ خَرَجَتْ حَتَّى دَخَلَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَلَمَّا رَأَتْ رَسُولَ اللَّهِ (ص) انْكَبَّتْ عَلَيْهِ وَ بَكَتْ وَ بَكَى رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِبُكَائِهَا وَ ضَمَّهَا إِلَيْهِ ثُمَّ قَالَ يَا فَاطِمَةُ لَا تَبْكِيِنَّ فِدَاكِ أَبُوكِ فَأَنْتِ أَوَّلُ مَنْ تَلْحَقِينَ بِي مَظْلُومَةً مَغْصُوبَةً وَ سَوْفَ يَظْهَرُ بَعْدِي حَسِيكَةُ النِّفَاقِ وَ سَمَلَ جِلْبَابُ الدِّينِ وَ أَنْتِ أَوَّلُ مَنْ يَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ قَالَتْ يَا أَبَهْ أَيْنَ أَلْقَاكَ قَالَ تَلْقَيْنِي عِنْدَ الْحَوْضِ وَ أَنَا أَسْقِي شِيعَتَكِ وَ مُحِبِّيكِ وَ أَطْرُدُ أَعْدَاءَكِ وَ مُبْغِضِيكِ قَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ أَلْقَكَ عِنْدَ الْحَوْضِ قَالَ تَلْقَيْنِي عِنْدَ الْمِيزَانِ قَالَتْ يَا أَبَهْ وَ إِنْ لَمْ أَلْقَكَ عِنْدَ الْمِيزَانِ قَالَ تَلْقَيْنِي عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ أَنَا أَقُولُ سَلِّمْ سَلِّمْ شِيعَةَ عَلِيٍّ قَالَ أَبُو ذَرٍّ فَسَكَنَ قَلْبُهَا ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فَقَالَ يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّهَا بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي أَلَا إِنَّهَا سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ وَ بَعْلَهَا سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ ابْنَيْهَا الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ إِنَّهُمْ إِمَامَانِ إِنْ قَامَا أَوْ قَعَدَا وَ أَبُوهُمَا خَيْرٌ مِنْهُمَا وَ سَوْفَ يَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ تِسْعَةٌ مِنَ الْأَئِمَّةِ مَعْصُومُونَ قَوَّامُونَ بِالْقِسْطِ وَ مِنَّا مَهْدِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ قَالَ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَكَمِ الْأَئِمَّةُ بَعْدَكَ قَالَ عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ»؛ (خزاز قمی، کفایه الاثر، ص۳۷).
  13. «عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيِّ، قَالَ: مَرِضَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) مَرْضَةً، فَأَتَتْهُ فَاطِمَةُ (س) تَعُودُهُ، فَلَمَّا رَأَتْ مَا بِرَسُولِ اللَّهِ (ص) مِنَ الْمَرَضِ وَ الْجَهْدِ اسْتَعْبَرَتْ وَ بَكَتْ حَتَّى سَالَتْ دُمُوعُهَا عَلَى خَدَّيْهَا، فَقَالَ لَهَا النَّبِيُّ (ص): يَا فَاطِمَةُ، إِنِّي لِكَرَامَةِ اللَّهِ إِيَّاكِ زَوَّجْتُكِ أَقْدَمَهُمْ سِلْماً، وَ أَكْثَرَهُمْ عِلْماً، وَ أَعْظَمُهُمْ حِلْماً، إِنَّ اللَّهَ (تَعَالَى) اطَّلَعَ إِلَى أَهْلِ الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَارَنِي مِنْهَا فَبَعَثَنِي نَبِيّاً، وَ اطَّلَعَ إِلَيْهَا ثَانِيَةً فَاخْتَارَ بَعْلَكِ فَجَعَلَهُ وَصِيّاً. فَسُرَّتْ فَاطِمَةُ (س) فَاسْتَبْشَرَتْ، فَأَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَنْ يَزِيدَهَا مَزِيدَ الْخَيْرِ، فَقَالَ: يَا فَاطِمَةُ، إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ أُعْطِينَا سَبْعاً لَمْ يُعْطَهَا أَحَدٌ قَبْلَنَا وَ لَا يُعْطَاهَا أَحَدٌ بَعْدَنَا: نَبِيُّنَا أَفْضَلُ الْأَنْبِيَاءِ وَ هُوَ أَبُوكَ، وَ وَصِيُّنَا أَفْضَلُ الْأَوْصِيَاءِ وَ هُوَ بَعْلُكِ، وَ شَهِيدُنَا أَفْضَلُ الشُّهَدَاءِ وَ هُوَ عَمُّكِ، وَ مِنَّا مَنْ جَعَلَ اللَّهُ لَهُ جَنَاحَيْنِ يَطِيرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِكَةِ وَ هُوَ ابْنُ عَمِّكِ، وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ هُمَا ابْنَاكِ. وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَا بُدَّ لِهَذِهِ الْأُمَّةِ مِنْ مَهْدِيٍّ، وَ هُوَ وَ اللَّهِ مِنْ وُلْدِكِ»؛ (شیخ طوسی، الامالی، ص۱۵۴؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۳۷، ص۴۲؛ ج۵۱، ص۶۷). و نیز شیخ صدوق در، کمال الدین و تمام النعمه، ص۲۶۲ چنین آورده: «عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ قَالَ سَمِعْتُ سَلْمَانَ الْفَارِسِيَّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: كُنْتُ جَالِساً بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فِي مَرْضَتِهِ الَّتِي قُبِضَ فِيهَا فَدَخَلَتْ فَاطِمَةُ (س) فَلَمَّا رَأَتْ مَا بِأَبِيهَا صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنَ الضَّعْفِ بَكَتْ حَتَّى جَرَتْ دُمُوعُهَا عَلَى خَدَّيْهَا فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) مَا يُبْكِيكِ يَا فَاطِمَةُ قَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَخْشَى الضَّيْعَةَ عَلَى نَفْسِي وَ وُلْدِي بَعْدَكَ فَاغْرَوْرَقَتْ عَيْنَا رَسُولِ اللَّهِ (ص) بِالْبُكَاءِ ثُمَّ قَالَ يَا فَاطِمَةُ أَ مَا عَلِمْتِ أَنَّا أَهْلُ بَيْتٍ اخْتَارَ اللَّهُ لَنَا الْآخِرَةَ عَلَى الدُّنْيَا وَ أَنَّهُ حَتَمَ الْفَنَاءَ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ وَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَارَنِي مِنْهُمْ وَ جَعَلَنِي نَبِيّاً وَ اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً ثَانِيَةً فَاخْتَارَ مِنْهَا زَوْجَكِ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيَّ أَنْ أُزَوِّجَكِ إِيَّاهُ وَ أَنْ أَتَّخِذَهُ وَلِيّاً وَ وَزِيراً وَ أَنْ أَجْعَلَهُ خَلِيفَتِي فِي أُمَّتِي فَأَبُوكِ خَيْرُ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ بَعْلُكِ خَيْرُ الْأَوْصِيَاءِ وَ أَنْتِ أَوَّلُ مَنْ يَلْحَقُ بِي مِنْ أَهْلِي ثُمَّ اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً ثَالِثَةً فَاخْتَارَكِ وَ وُلْدَكِ وَ أَنْتِ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ ابْنَاكِ حَسَنٌ وَ حُسَيْنٌ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَبْنَاءُ بَعْلِكِ أَوْصِيَائِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ كُلُّهُمْ هَادُونَ مَهْدِيُّونَ وَ الْأَوْصِيَاءُ بَعْدِي أَخِي عَلِيٌّ ثُمَّ حَسَنٌ وَ حُسَيْنٌ ثُمَّ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ فِي دَرَجَتِي وَ لَيْسَ فِي الْجَنَّةِ دَرَجَةٌ أَقْرَبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ دَرَجَتِي وَ دَرَجَةِ أَوْصِيَائِي وَ أَبِي إِبْرَاهِيمَ أَ مَا تَعْلَمِينَ يَا بُنَيَّةِ أَنَّ مِنْ كَرَامَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِيَّاكِ زَوَّجَكِ خَيْرَ أُمَّتِي وَ خَيْرَ أَهْلِ بَيْتِي أَقْدَمَهُمْ سِلْماً وَ أَعْظَمَهُمْ حِلْماً وَ أَكْثَرَهُمْ عِلْماً فَاسْتَبْشَرَتْ فَاطِمَةُ (س) وَ فَرِحَتْ بِمَا قَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) ثُمَّ قَالَ لَهَا يَا بُنَيَّةِ إِنَّ لِبَعْلِكِ مَنَاقِبَ إِيمَانَهُ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ قَبْلَ كُلِّ أَحَدٍ لَمْ يَسْبِقْهُ إِلَى ذَلِكَ أَحَدٌ مِنْ أُمَّتِي وَ عِلْمَهُ بِكِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّتِي وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنْ أُمَّتِي يَعْلَمُ جَمِيعَ عِلْمِي غَيْرُ عَلِيٍّ (ع) إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَّمَنِي عِلْماً لَا يَعْلَمُهُ غَيْرِي وَ عَلَّمَ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ عِلْماً وَ كُلُّ مَا عَلَّمَهُ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَأَنَا أَعْلَمُ بِهِ وَ أَمَرَنِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ أُعَلِّمَهُ إِيَّاهُ فَفَعَلْتُ فَلَيْسَ أَحَدٌ مِنْ أُمَّتِي يَعْلَمُ جَمِيعَ عِلْمِي وَ فَهْمِي وَ حِكَمِي غَيْرُهُ وَ إِنَّكِ يَا بُنَيَّةِ زَوْجَتُهُ وَ ابْنَاهُ سِبْطَايَ حَسَنٌ وَ حُسَيْنٌ وَ هُمَا سِبْطَا أُمَّتِي وَ أَمْرُهُ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهْيُهُ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ آتَاهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ يَا بُنَيَّةِ إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ أَعْطَانَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ سَبْعَ خِصَالٍ لَمْ يُعْطِهَا أَحَداً مِنَ الْأَوَّلِينَ كَانَ قَبْلَكُمْ وَ لَا يُعْطِيهَا أَحَداً مِنَ الْآخِرِينَ غَيْرَنَا نَبِيُّنَا سَيِّدُ الْمُرْسَلِينَ وَ هُوَ أَبُوكِ وَ وَصِيُّنَا سَيِّدُ الْأَوْصِيَاءِ وَ هُوَ بَعْلُكِ وَ شَهِيدُنَا سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ وَ هُوَ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ هُوَ عَمُّ أَبِيكِ قَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ هُوَ سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ الَّذِينَ قُتِلُوا مَعَكَ قَالَ لَا بَلْ سَيِّدُ شُهَدَاءِ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ مَا خَلَا الْأَنْبِيَاءَ وَ الْأَوْصِيَاءَ وَ جَعْفَرُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ذُو الْجَنَاحَيْنِ الطَّيَّارُ فِي الْجَنَّةِ مَعَ الْمَلَائِكَةِ وَ ابْنَاكِ حَسَنٌ وَ حُسَيْنٌ سِبْطَا أُمَّتِي وَ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ مِنَّا وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَهْدِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً قَالَتْ فَأَيُّ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ سَمَّيْتَ أَفْضَلُ قَالَ عَلِيٌّ بَعْدِي أَفْضَلُ أُمَّتِي وَ حَمْزَةُ وَ جَعْفَرٌ أَفْضَلُ أَهْلِ بَيْتِي بَعْدَ عَلِيٍّ (ع) وَ بَعْدَكِ وَ بَعْدَ ابْنَيَّ وَ سِبْطَيَّ حَسَنٍ وَ حُسَيْنٍ وَ بَعْدَ الْأَوْصِيَاءِ مِنْ وُلْدِ ابْنِي هَذَا وَ أَشَارَ إِلَى الْحُسَيْنِ وَ مِنْهُمُ الْمَهْدِيُّ إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ اخْتَارَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَنَا الْآخِرَةَ عَلَى الدُّنْيَا ثُمَّ نَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) إِلَيْهَا وَ إِلَى بَعْلِهَا وَ إِلَى ابْنَيْهَا فَقَالَ يَا سَلْمَانُ أُشْهِدُ اللَّهَ أَنِّي سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَهُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَهُمْ أَمَا إِنَّهُمْ مَعِي فِي الْجَنَّةِ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى عَلِيٍّ (ع) فَقَالَ يَا أَخِي إِنَّكَ سَتَبْقَى بَعْدِي وَ سَتَلْقَى مِنْ قُرَيْشٍ شِدَّةً مِنْ تَظَاهُرِهِمْ عَلَيْكَ وَ ظُلْمِهِمْ لَكَ فَإِنْ وَجَدْتَ عَلَيْهِمْ أَعْوَاناً فَقَاتِلْ مَنْ خَالَفَكَ بِمَنْ وَافَقَكَ وَ إِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَاصْبِرْ وَ كُفَّ يَدَكَ وَ لَا تَلْقَ بِهَا إِلَى التَّهْلُكَةِ فَإِنَّكَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ لَكَ بِهَارُونَ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ إِذِ اسْتَضْعَفَهُ قَوْمُهُ وَ كَادُوا يَقْتُلُونَهُ فَاصْبِرْ لِظُلْمِ قُرَيْشٍ إِيَّاكَ وَ تَظَاهُرِهِمْ عَلَيْكَ فَإِنَّكَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ مَنِ اتَّبَعَهُ وَ هُمْ بِمَنْزِلَةِ الْعِجْلِ وَ مَنِ اتَّبَعَهُ يَا عَلِيُّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ قَضَى الْفُرْقَةَ وَ الِاخْتِلَافَ عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ لَوْ شَاءَ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى حَتَّى لَا يَخْتَلِفَ اثْنَانِ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ لَا يُنَازَعَ فِي شَيْ‌ءٍ مِنْ أَمْرِهِ وَ لَا يَجْحَدَ الْمَفْضُولُ ذَا الْفَضْلِ فَضْلَهُ وَ لَوْ شَاءَ لَعَجَّلَ النَّقِمَةَ وَ التَّغْيِيرَ حَتَّى يُكَذَّبَ الظَّالِمُ وَ يُعْلَمَ الْحَقُّ أَيْنَ مَصِيرُهُ وَ لَكِنَّهُ جَعَلَ الدُّنْيَا دَارَ الْأَعْمَالِ وَ جَعَلَ الْآخِرَةَ دَارَ الْقَرَارِ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ يَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى فَقَالَ عَلِيٌّ (ع) الْحَمْدُ لِلَّهِ شُكْراً عَلَى نَعْمَائِهِ وَ صَبْراً عَلَى بَلَائِهِ‌».
  14. «و فی حدیث عنقوده، ان معاذا سال عائشه: کیف وجدت رسول الله عند وجعه و وفاته؟ فقالت: یا معاذ! ما شهدته عند وفاته و لکن دون هذه فاطمه ابنته فاسالها»؛ (ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج۸، ص۲۵۳؛ مرعشی نجفی، شرح احقاق الحق، ج۱۰، ص۴۳۷).
  15. «عن ابراهیم بن سعد عن أبیه قال: لما مرض رسول الله مرضه الذی توفی فیه طافت فاطمه علی نسائه، تقول ان رسول الله یشق علیه ان یطوف علیکن فقلن هو فی حل...»؛ (ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۶۸؛ مرعشی نجفی، شرح احقاق الحق، ج۱۰، ص۴۳۷).
  16. ابن‌شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۲۰۴؛ سیوطی، مسند فاطمه الزهرا، ص۴۲ - ۴۱، ح۴۱، ۴۳ و ۴۴.
  17. «عن انس بن مالک، ان فاطمه قالت: یا انس کیف طابت انفسکم أن تحثوا علی رسول الله (ص) التراب و قالت: یا ابتاه من ربه ما ادناه، وا ابتاه جنه الفردوس ماواه، وا ابتاه الی جبریل ننعاه، وا ابتاه اجاب ربا دعاه». (دارمی، سنن الدارمی، ج۱، ص۴۱).
  18. «عَنْ عَلِيٍّ (ع) قَالَ: غَسَلْتُ النَّبِيَّ (ص) فِي قَمِيصِهِ فَكَانَتْ فَاطِمَةُ تَقُولُ أَرِنِي الْقَمِيصَ فَإِذَا شَمَّتْهُ غُشِيَ عَلَيْهَا فَلَمَّا رَأَيْتُ ذَلِكَ غَيَّبْتُهُ»؛ (ابن مردویه اصفهانی، مناقب علی بن ابی طالب، ص۱۹۶؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۵۷).
  19. «وَ رُوِيَ أَنَّهُ لَمَّا قُبِضَ النَّبِيُّ (ص) امْتَنَعَ بِلَالٌ مِنَ الْأَذَانِ وَ قَالَ لَا أُؤَذِّنُ لِأَحَدٍ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ إِنَّ فَاطِمَةَ (س) قَالَتْ ذَاتَ يَوْمٍ إِنِّي أَشْتَهِي أَنْ أَسْمَعَ صَوْتَ مُؤَذِّنِ أَبِي بِالْأَذَانِ فَبَلَغَ ذَلِكَ بِلَالًا فَأَخَذَ فِي الْأَذَانِ فَلَمَّا قَالَ اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ ذَكَرَتْ أَبَاهَا وَ أَيَّامَهُ فَلَمْ تَتَمَالَكْ مِنَ الْبُكَاءِ فَلَمَّا بَلَغَ إِلَى قَوْلِهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ شَهَقَتْ فَاطِمَةُ (س) شَهْقَةً وَ سَقَطَتْ لِوَجْهِهَا وَ غُشِيَ عَلَيْهَا فَقَالَ النَّاسُ لِبِلَالٍ أَمْسِكْ يَا بِلَالُ- فَقَدْ فَارَقَتِ ابْنَةُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) الدُّنْيَا وَ ظَنُّوا أَنَّهَا قَدْ مَاتَتْ فَقَطَعَ أَذَانَهُ وَ لَمْ يُتِمَّهُ فَأَفَاقَتْ فَاطِمَةُ (س)- وَ سَأَلَتْهُ أَنْ يُتِمَّ الْأَذَانَ فَلَمْ يَفْعَلْ وَ قَالَ لَهَا يَا سَيِّدَةَ النِّسْوَانِ إِنِّي أَخْشَى عَلَيْكِ مِمَّا تُنْزِلِينَهُ بِنَفْسِكِ إِذَا سَمِعْتِ صَوْتِي بِالْأَذَانِ فَأَعْفَتْهُ عَنْ ذَلِكَ»؛ (شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۹۸؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۵۷).
  20. بکاء یعنی کسی که اهل گریه فراوان است. بر اساس روایات، در میان انسان‌ها، چند تن به گریه زیاد شهره بوده‌اند: حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت یعقوب، حضرت یوسف، حضرت شعیب، حضرت داود، حضرت فاطمه و امام سجاد (ع). و راس البکائین ثمانیه: آدم و نوح و یعقوب و یوسف و شعیب و داود و فاطمه، و زین العابدین (ع). «قَالَ الصَّادِقُ (ع): أَمَّا فَاطِمَةُ فَبَكَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى تَأَذَّى أَهْلُ الْمَدِينَةِ فَقَالُوا لَهَا آذَيْتِنَا بِكَثْرَةِ بُكَائِكِ إِمَّا أَنْ تَبْكِي بِاللَّيْلِ وَ إِمَّا أَنْ تَبْكِي بِالنَّهَارِ وَ كَانَتْ تَخْرُجُ إِلَى مَقَابِرِ الشُّهَدَاءِ فَتَبْكِي»؛ (ابن‌شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۰۴).
  21. جباری، محمد رضا، سیره اخلاقی و سبک زندگی حضرت زهرا، ص ۸۸-۹۸.