سیره سیاسی پیامبر خاتم در مواجهه با قبائل چه بود؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
سیره سیاسی پیامبر خاتم در مواجهه با قبائل چه بود؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ سیره سیاسی پیامبر خاتم
مدخل اصلیقبیله در معارف و سیره نبوی
تعداد پاسخ۱ پاسخ

سیره سیاسی پیامبر خاتم در مواجهه با قبائل چه بود؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث سیره سیاسی پیامبر خاتم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی سیره سیاسی پیامبر خاتم مراجعه شود.

پاسخ نخست

محسن ابوالفتحی

آقای محسن ابوالفتحی، در مقاله «توزیع قدرت در دولت نبوی» در این‌باره گفته‌ است:

«در جریان دعوت حضرت محمد (ص) و آغازین سال‌های آن، قبیله برای ایشان دو نقش کاملاً متفاوت داشت: از یک سو به دشمنان آن دعوت، یعنی عامه قریش، این امکان را داد که آن را مورد محاصره قرار دهند، از سوی دیگر، همین قبیله سپر حمایتی از پیامبر و نیز مسلمانان اهل قبیله، بود و عاملی اساسی در زنده ماندن دعوت و جست‌وجو به دنبال راهی برای درهم شکستن این محاصره قبیله‌ای به شمار می‌رفت[۱]، آن‌گونه که ابوطالب عموی پیامبر و حتی مخالفان پیامبر به دلیل هم‌پیمانی و روابط قبیلگی، در مقابل سایر طوایف، به حمایت و دفاع از محمد (ص) می‌پرداختند[۲]. همچنین تکثرگرایی مکنون در تنوع مذهبی قبایل، بستر مناسبی برای زایش و گسترش ایمان جدید بود. این وضعیت در مکه جاهلی، موجب تسامح و تساهل در عقاید، تعاطی افکار و گسترش بازار نقد آرای مذهبی و سنن قبیله‌ای شده بود[۳].

این روابط پیچیده قبیله‌ای، به قریش اجازه تصفیه مردان دعوت پیامبر را نمی‌داد؛ زیرا هرگونه حمله جسمی خونین علیه هر فردی از افراد قبیله، وضع را در مکه منفجر می‌کرد و آتش جنگ داخلی همه‌جانبه‌ای را بر می‌افروخت. از سوی دیگر هم، پیروزی پیامبر، به معنای پیروزی و سروری و مرکزیت یافتن طایفه بنی هاشم، در برابر دو طایفه بنی امیه و بنی مخزوم (عموزادگان بنی هاشم) بود[۴]. به همین دلیل جابری به درستی اشاره می‌کند که در سال‌های دعوت پیامبر در مکه، ورود به اسلام، فردی بود و روشن است که تلاش برای جلب نظر افراد، تنها به عنوان یک فرد، در جامعه‌ای قبیله‌ای فرایندی بسیار دشوار است و در طی مدت سیزده سال دعوت در مکه، تنها ۱۵۴ نفر اسلام آوردند[۵].

همین امر موجب شد که پیامبر برای گسترش و پیروزی دعوت خود دست به دو اقدام اساسی بزند: نخست، مهاجرت گروهی از مسلمانان (۸۳ نفر) به حبشه برای رهایی از شکنجه و در تنگنا قرار گرفتن از سوی قریش، دوم ضرورت ایجاد یک نیروی مسلح که ساختار قبیله‌ای مکه را از بیرون مورد هجوم قرار دهد و به پایه‌های مادی که این ساختار بر آن قرار گرفته بود، ضربه وارد کند[۶]. پیامبر اسلام برای تحقق این ایده، خود را در موسم حج به قبایل عربی - غیر قریشی - معرفی می‌کرد تا شاید، از میان آنان قبیله‌ای بیابد که به دعوت او پاسخ گوید و نیروی نظامی خارجی موردنظر را در اختیار او قرار دهد[۷].

تصمیم و اقدام پیامبر در گفت‌وگو و دعوت قبایل غیر قریشی بیرون از مکه، زمینه‌ساز مهاجرت و پس از آن تأسیس دولت پیامبر (ص) در مدینه شد. نخستین قبایلی که دعوت پیامبر را لبیک گفته و با ایشان بیعت کردند، دو قبیله یمنی الاصل ساکن در یثرب یعنی اوس و خزرج بودند. میان این دو قبیله و پیامبر دو پیمان به نام عقبه اول و عقبه دوم یا بیعت جنگ بسته شد. عقبه اول، بیعت دوازده مرد خزرجی بر سر اسلام بود، ولی در آن التزامی به جنگ نداشتند، اما در پیمان عقبه دوم یا "بیعة الحرب" که ۷۵ مرد و زن مسلمان یثربی در آن شرکت داشتند، علاوه بر الزام‌آور بودن آن در عرف آن دوران، تعهدات سیاسی و نظامی برای دو طرف نیز در برداشت[۸]. صافی اهمیت بیعت عقبه را نه تنها در وحدت اعتقادی، بلکه شامل تحول و انقلاب بنیادی در موقعیت و عمل سیاسی نیز می‌داند. به اعتقاد او پیمان عقبه، یک مطلب مهم را اثبات کرد و آن این که ارتباط سیاسی و اجتماعی میان افراد، تابع قطعیت تاریخی بیرون از انتخاب و اراده گروه نمی‌باشد[۹]. به این معنا که در فضای استیلای ساختار قبیله‌ای، قراردادی منعقد شد که افراد به انتخاب خود برای تشکیل حکومتی جدای از ساخت قبیله‌ای، هم‌رأی شدند. کسانی چون صافی قائل به این مسئله هستند که تشکیل دولت نبوی، بر قرارداد میان امّت و نه جبر تاریخی و شرایط طبیعی و اقلیمی خاص آن منطقه استوار بود.

پیمان عقبه دوم، زمینه‌های حقوقی و سیاسی لازم را برای هجرت به مدینه و شکل‌گیری دولت مستقل پیامبر و ظهور "دولة النبی" در مدینة النبی تدارک نمود. این پیمان جایگاه و پایگاه تازه‌ای را برای رسول خدا به وجود آورد که بستر آن مجموعه‌ای از افراد قبایل متعدد ولی جدا از هم بودند که فاقد قدرت مرکزی و نظم سیاسی فراگیر بودند[۱۰]»[۱۱]

پانویس

  1. محمدعابد جابری، عقل سیاسی در اسلام، ترجمه عبدالرضا سواری، ص۱۵۱.
  2. محمدعابد جابری، عقل سیاسی در اسلام، ترجمه عبدالرضا سواری، ص۱۲۹-۱۳۸.
  3. داود فیرحی، قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام (دوره میانه) (تهران، نشر نی، ۱۳۷۸)، ص۱۳۷.
  4. محمدعابد جابری، عقل سیاسی در اسلام، ترجمه عبدالرضا سواری، ص۱۳۸.
  5. محمدعابد جابری، عقل سیاسی در اسلام، ترجمه عبدالرضا سواری، ص۱۵۲.
  6. محمدعابد جابری، عقل سیاسی در اسلام، ترجمه عبدالرضا سواری، ص۱۳۹.
  7. محمدعابد جابری، عقل سیاسی در اسلام، ترجمه عبدالرضا سواری، ص۱۳۹.
  8. داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص۸۰.
  9. لوی صافی، العقیده و السیاسه، معالم نظریه عامه للدوله الاسلامیه، ص۹۹-۱۰۰.
  10. صالح احمد العلی، دولت رسول خدا (ص)، ترجمه هادی انصاری، ص۶۱.
  11. ابوالفتحی، محسن، مقاله «توزیع قدرت در دولت نبوی»، سیره سیاسی پیامبر اعظم، ص ۳۰۰.